[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نسبت_اثباتگرایی_و_فلسفه_سیاسی
☆2
اثباتگرایی در حوزه علوم سیاسی در قالب مکاتبی چون #رفتارگرایی تجلی پیدا نموده است.
رفتارگرایان، واحد تحلیلهای خود را رفتار انسان قرار میدهند.
آنها معتقدند که ما باید در تحلیل جامعه، واحدی داشته باشیم تا بتوانیم نشان دهیم که مثلا در انتخابات، چه رفتاری از سوی جامعه رخ خواهد داد.
رفتارگرایان با پذیرش مبانی اثباتگرایی مانند عدم دخالت ارزش ها در قضاوت ها، معتقدند که میتوان علم فارغ از ارزش ارائه نمود.
کاربرد رفتارگرایی توسط بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی تا اواسط قرن بیستم به اوج خود رسید و بدین ترتیب علوم سیاسی با این رشد تبدیل به یک رشته و دیسیپلین علمی شد.
اما باید گفت که نسبت پوزیتیویسم و فلسفه سیاسی، نسبت معکوس بوده است،
یعنی هر چه رفتارگرایی و پوزیتیویسم تا اواسط قرن بیستم به اوج خود می رسید، فلسفه سیاسی به حضیض خود نزدیک میشد و با نوعی رکود مواجه گشت.
البته منظور از فلسفه سیاسی، #فلسفه_سیاسی_قاره ای است که عمدتا در کشورهایی مانند آلمان و فرانسه رشد کرده بود.
به عبارت دیگر، در این دوره متفکران و اندیشمندان اثباتگرا معتقد بودند که فلسفه سیاسی چیزی جز بازیهای زبانی نیست و با تحلیل منطقی و زبانی میتوان بسیاری از مسائل سیاسی را حل یا منحل نمود.
به عنوان مثال، فلاسفه تحلیلی معتقد بودند که مسائل مهمی مانند عدالت و عدالت اجتماعی چیزی جز گرفتاریهای زبانی نیستند و اگر بتوان با استفاده از روشهای زبانی این مسائل را توضیح داد، نزاع ها و اختلافات موجود بین موافقان و مخالفان عدالت اجتماعی تا اندازه زیادی برداشته خواهد شد.
اما از دهه 1960 میلادی به خصوص با انتشار کتاب نظریه ای در باب عدالت #جان_راولز در سال 1971، فلسفه سیاسی احیا شد.
در نتیجه، به همان میزان که فلسفه سیاسی در حال احیا شدن بود، نقادان اثباتگرایی هم چه در حوزه فلسفه و چه در حوزه علوم اجتماعی بیشتر میشدند و پوزیتیویسم برتری خود را از دست میداد.
این وضعیت تاکنون نیز ادامه دارد و باعث شده تا فلسفه سیاسی جایگاه مناسب خود را پیدا نماید.
امروزه اثبات گرایی یکی از پارادایم های موجود در علوم اجتماعی به شمار می رود و تنها پارادایم موجود و یا پارادایم بلامنازع نیست.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نسبت_اثباتگرایی_و_فلسفه_سیاسی
☆2
اثباتگرایی در حوزه علوم سیاسی در قالب مکاتبی چون #رفتارگرایی تجلی پیدا نموده است.
رفتارگرایان، واحد تحلیلهای خود را رفتار انسان قرار میدهند.
آنها معتقدند که ما باید در تحلیل جامعه، واحدی داشته باشیم تا بتوانیم نشان دهیم که مثلا در انتخابات، چه رفتاری از سوی جامعه رخ خواهد داد.
رفتارگرایان با پذیرش مبانی اثباتگرایی مانند عدم دخالت ارزش ها در قضاوت ها، معتقدند که میتوان علم فارغ از ارزش ارائه نمود.
کاربرد رفتارگرایی توسط بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی تا اواسط قرن بیستم به اوج خود رسید و بدین ترتیب علوم سیاسی با این رشد تبدیل به یک رشته و دیسیپلین علمی شد.
اما باید گفت که نسبت پوزیتیویسم و فلسفه سیاسی، نسبت معکوس بوده است،
یعنی هر چه رفتارگرایی و پوزیتیویسم تا اواسط قرن بیستم به اوج خود می رسید، فلسفه سیاسی به حضیض خود نزدیک میشد و با نوعی رکود مواجه گشت.
البته منظور از فلسفه سیاسی، #فلسفه_سیاسی_قاره ای است که عمدتا در کشورهایی مانند آلمان و فرانسه رشد کرده بود.
به عبارت دیگر، در این دوره متفکران و اندیشمندان اثباتگرا معتقد بودند که فلسفه سیاسی چیزی جز بازیهای زبانی نیست و با تحلیل منطقی و زبانی میتوان بسیاری از مسائل سیاسی را حل یا منحل نمود.
به عنوان مثال، فلاسفه تحلیلی معتقد بودند که مسائل مهمی مانند عدالت و عدالت اجتماعی چیزی جز گرفتاریهای زبانی نیستند و اگر بتوان با استفاده از روشهای زبانی این مسائل را توضیح داد، نزاع ها و اختلافات موجود بین موافقان و مخالفان عدالت اجتماعی تا اندازه زیادی برداشته خواهد شد.
اما از دهه 1960 میلادی به خصوص با انتشار کتاب نظریه ای در باب عدالت #جان_راولز در سال 1971، فلسفه سیاسی احیا شد.
در نتیجه، به همان میزان که فلسفه سیاسی در حال احیا شدن بود، نقادان اثباتگرایی هم چه در حوزه فلسفه و چه در حوزه علوم اجتماعی بیشتر میشدند و پوزیتیویسم برتری خود را از دست میداد.
این وضعیت تاکنون نیز ادامه دارد و باعث شده تا فلسفه سیاسی جایگاه مناسب خود را پیدا نماید.
امروزه اثبات گرایی یکی از پارادایم های موجود در علوم اجتماعی به شمار می رود و تنها پارادایم موجود و یا پارادایم بلامنازع نیست.
🆔👉 @iran_novin1