🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
373 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

مقاله خواتی

#درآمدی_بر_فلسفه_روابط_جغرافیا_و_سیاست

قسمت اول :

اگر بتوان #جغرافیای_سیاسی را :
فن مطالعة تأثیرگذاری متقابل انسان و محیط سیاسی دانست، برای شناخت ساز و کارهای فضایی مدیریت کشوری؛
و اگر #علوم_سیاسی را:
دانش یا فن به کارگیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعه دانست،
بی شک #ژئوپلیتیک را باید :
فن جهانی اندیشی برای مطالعة رقابت های قدرتی در محیط سیاسی جهانی یا منطقه ای تعریف کرد.

درحالی که ژئوپلیتیک از علوم سیاسی بر آمده و پیدایش جغرافیای سیاسی را بنا نهاده است، گاه دیده می شود که علمی مستقل از هر دو دانش جغرافیای سیاسی و علوم سیاسی فرض می شود. یک بررسی اتیمولوژیک ثابت می کند که این دو توأماند و با افول ژئوپلیتیک در فردای جنگ جهانی دوم بود که دوران فراز جغرافیای سیاسی آغاز شد.

به گفتة دیگر، شایان توجه است که مباحث ژئوپلیتیکی به صورتی پراکنده در وادی مباحث علوم سیاسی سر بر آورده و قدیم شمرده می شود و جغرافیای سیاسی جدید است که با یافتن بدنه و محتوای فلسفی لازم در میانة قرن بیستم به صورت یک علم مستقل و برخوردار از هویت علمی ویژه در آمد.

نگارنده ... آغاز جغرافیای سیاسی را در تحولات فکری سال های نخستین دهة 1950 میلادی جست وجو کرده است که از بحث های کم و بیش هم آوای #ریچارد_هارتشورن، #ژان_گاتمن و #استیفن_جونز حاصل شد.

در آن سال ها جهانی اندیشان یاد شده فرا آمدن این اندیشه را نوید دادند  که حرکت اندیشة سیاسی پویایی لازم را برای شکل گیری سیاسی فضای جغرافیایی فراهم می کند و این پویایی سبب می شود تا فضای جغرافیایی از نظر سیاسی، هم به صورت از هم گسیخته در آید و هم یکپارچگی یابد.

وی سخن دربارة از هم گسیخته شدن فضا را در فرایند یکپارچه شدن فضا در درازمدت مطرح کرده و به شیوة فلسفی ویژه ای زیر عنوان دو اصطلاح آیکونوگرافی و سیرکولاسیون عرضه کرد و با این بحث جنبة دیالکتیک کاملاً مشهودی به مفهوم #سرزمین_سیاسی داد و از این طریق توانست تولد جغرافیای سیاسی، به عنوا ن دانشی مرتبط با جغرافیا و علوم سیاسی، ولی مستقل از هر دو، را واقعیت بخشد.

آنچه در تجزیه وتحلیل رویدادهای سیاسی قرن بیست و یکم بیش از همه جلب توجه می کند، همانا #جغرافیایی_تر_شدن روزافزون زیربنای کشمکش های سیاسی جهان است که توجه بدان در کار مطالعات علمی برای ایجاد رابطة میان علت ها و معلول های این تحولات هر روز اجتناب ناپذیرتر از روز گذشته می نماید این گفتة ارسطو که :
«چیزی که در جایی نباشد، وجود ندارد» بهترین دلیل است برای در نظر گرفتن ظرفیتی فضایی یا جغرافیایی برای مباحث مربوط  به سیاست تا این مباحث انتزاعی در ساختار فضایی خود کارایی عملی خود را واقعیت بخشند.

به این ترتیب، آشکار است که مطالعة رابطه های میان جغرافیا و سیاست می تواند به شناخت بهتر علت های فضایی یا محیطی رویدادهای سیاسی جهان یاری دهد.

این گونه است که مطالعات مربوط به #علت_وجودی_پدیده_های_سیاسی را باید در ارتباط با #فلسفه « #علوم_سیاسی » و « #جغرافیای_سیاسی » و در ارتباط این دو در فرایند « #ژئوپلتیک » پیگیری کرد.

در این زمینه، نخست باید دقت داشت درحالی که #جغرافیای_سیاسی :
دانش مدیریت سیاسی فضا در سطح کشور به شمار می رود که تاثیر سیاسی انسان بر شکل گیری چهره زمین را مطالعه می کند.
#ژئوپلیتیک :
تأثیر عوامل جغرافیایی بر تصمیم گیری سیاسی انسانی را بررسی می کند که درگیر رقابت های سیاسی با دیگر قدرت هاست.
آنگاه باید کارکرد به هم تنیدة این دو مفهوم را در قیاس علوم سیاسی بررسی کرد که اساساً عبارت است از :
هنر به کار گیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعة سیاسی .

در مورد تعاریف علمی این مباحث باید دقت داشت:
درحالی که #علوم_سیاسی قدیم است، به معنای : «به کار گرفتن علمی ابتکار از راه مطالعه مکاتب و نظریه های قدیم و جدید مربوط به امر کشورداری در چارچوب مدیریت حزبی داخل یک کشور،
باید دقت داشت که #جغرافیای_سیاسی: دانشی است که با ایجاد رابطه های پویا (دیالکتیک) میان سه عنصر اصلی تشکیل دهندة کشور، یعنی #ملت، #حکومت و #سرزمین  به مطالعة مرزها و سازمان دهی سیاسی فضا (در درون کشور) می پردازد.
به این ترتیب، بحث #جغرافیای_سیاسی جدید است، درحالی که #ژئوپلیتیک از رابطة دیالکتیک میان سه عنصر اصلی به وجود می آید که عبارت اند از :
« #رقابت » که مولد سیاست است ،
« #قدرت »  که پدیده ای سیاسی است ، و
« #جغرافیا » که فضای لازم را برای محیطی ساختن رقابت سیاسی در اختیار می گذارد.

ادامه دارد ...

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

مقاله خوانی

#درآمدی_بر_فلسفه_روابط_جغرافیا_و_سیاست

قسمت دوم

شاید بتوان تعریف علمی این مبحث را در پویایی جملة زیر جست وجو کرد که:

« #ژئوپلیتیک عبارت است از مطالعة رقابت قدرت ها، برای سلطه بر منطقه یا جهان، براساس امکاناتی که جغرافیا در اختیار هر یک می گذارد، یا امکاناتی که هر یک از قدرت ها در رقابت با دیگری می تواند از محیط جغرافیایی دریافت کند»

به این ترتیب، باید دقت داشت درحالی که جغرافیای سیاسی از نقش آفرینی های سیاسی سخن دارد
، ژئوپلیتیک از رقابت های سیاسی – محیطی در چارچوب مفهوم قدرت می گوید، و این بحث قدیم است .

متأسفانه در روزگار ما گاه این گونه می نماید که اول جغرافیای سیاسی بوده و ژئوپلیتیک، به عنوان بحثی مدرن یا فرامدرن، از پی آن آمده است. ولی مطالعات نشان می دهد که جغرافیای سیاسی در مقام یک علم مستقل و به عنوان یک رشتة علمی دانشگاهی، کاملاً جدید است و در سرزمینی شدن بحث های ژئوپلیتیکی ریشه دارد و در میانة قرن بیستم از پویایی فلسفی لازم برخوردار شد و به صورت یک رشتة علمی کامل و مستقل دانشگاهی پا به عرصة وجود بگذارد.

در همین زمینه باید دقت داشت امروز که ژئوپلیتیک بار دیگر به مباحث علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی نوین نزدیک می شود، شامل مطالعة رفتار سیاسی قدرت های درون کشوری، مانند جنبش های فمینیستی، جدایی طلبی، محلی گرایی، خودمختاری خواهی، محیط زیست و حتی مسابقات ورزشی منطقه ای یا جهانی مانند فوتبال به ویژه در اروپا نمی شود.
این مباحث اگرچه گاه در نوشته های علمی باخترزمین زیر عنوان«ژئوپولتیک» مورد بحث قرار می گیرند طبیعت علمی این گونه مباحث در عمل براساس اصول مطالعاتی جغرافیای سیاسی پیگیری می شود.

در چنین وضعیتی باید گفت

اگر بتوان #جغرافیای_سیاسی را فن مطالعة تأثیرگذاری متقابل انسان و محیط سیاسی دانست، برای شناخت سازوکارهای فضایی مدیریت کشوری؛ و اگر #علوم_سیاسی را دانش یا فن به کارگیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعه دانست، بی شک #ژئوپلیتیک را باید فن جهانی اندیشی برای مطالعة رقابت های قدرتی در محیط سیاسی جهانی یا منطقه ای تعریف کرد.

 از سوی دیگر، اگرچه در قیاس با ژئوپلیتیک کاربردی که مبحثی کهن است، کاربرد اصول و مبانی دانش جدیدی که امروز جغرافیای سیاسی خوانده می شود، در ژرفای تاریخ علوم و فنون قابل ریشه یابی است.
به گفتة دیگر اندک توجهی نشان می دهد که پدیده های اصلی مطالعات این علم مانند ملت، حکومت، سرزمین محاصره شده در مرزها در ایران باستان واقعیت پیدا کردند.
این بحث بدان معنا نیست که تاریخ و جغرافیانویسان یونان باستان به مطالعة عوامل اصلی مورد بحث در این علم بی اعتنا بودند.

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#ژئوپولتیک
#جغرافیای_سیاسی

#تئوری_هارتلند ( قلب جهان ):

 ( #heart_land_theory )

بر اساس تئوری هرتلند هرکس منابع انسانی و فیزیکی اور- آسیا واقع بین آلمان و سیبریه مرکزی در اختیار داشته باشد می تواند جهان را کنترل کند.

این تئوری توسط جغرافی دان انگلیسی، سر هالفورد مکیندر (sir hal ford makinder) در مقاله ای در سال 1904 و سپس در کتاب وی در سال 1919 منتشر شد.

مکیندر قاره های اروپا، آسیا و آفریقا را به عنوان جزیره جهانی می شناخت و آن را به همین نام معرفی کرد. کلید جزیره جهانی، ناحیه محور یا هارتلند است.

وی هارتلند را ناحیه وسیعی می دانست که اقیانوس منجمد شمالی تا نزدیکی کناره های آبی این منطقه ادامه داشت. این ناحیه از غرب به رودخانه ولگا، از شرق به سیبری غربی، از شمال به اقیانوس منجمد شمالی و از جنوب به ارتفاعات هیمالیا، ارتفاعات ایران و ارتفاعات مغولستان محدود می شد.

ناحیه محور، از هیچ یک از قدرتهای دریایی تهدید نمی شوند.

اساس تز معروف مکیندر این بود که حوزه داخلی اروآسیا منطقه محوری سیاسی جهان است.

مکیندر متذکر شد که که این منطقه محوری توسط یک حاشیه هلالی شکل محاصره می شود که خاورمیانه در آن جای دارد.

مکیندر از سیاست هایی که موازنه قدرت بین قدرتهای بری و بحری را ایجاد کند حمایت می نمود تا بدین وسیله یک کشور معین نتواند بر هارتلند تسلط بیابد.

به هنگام جنگ جهانی دوم مکیندر در تئوری خود توسعه قدرت هوایی و قدرت ایالات متحده آمریکا را که خارجی از جزیره جهانی بود مورد ملاحظه قرار داد.

به عقیده مکیندر اطراف هارتلند را دو ناحیه فرا گرفته اند: 

1- هلال داخلی یا حاشیه ای که شامل سرزمین هایی است که پشت خشکی اروسیا و کنار اب قرار دارند و قابل دسترسی قدرت دریایی هستند.(موقعیت ساحلی) ( ریملند )

2- هلال خارجی یا جزیره ای که شامل جزایر بریتانیا، ژاپن و استرالیا است. 

مکیندر بر این باور بود که هارتلند اهمیت اساسی در اورآسیا به عهده دارد.

وی در 1919چنین عنوان کرد:

«کسی که بر شرق اروپا تسلط یابد بر هاتلند حاکم خواهد بود و کسی که بر جزیره جهانی حاکم باشد بر دنیا مسلط است»

در 1919 مکیندر از اینکه آلمان روسیه را کنترل کند و در (1943) از اینکه شوروی آلمان را کنترل کند اعلام خطر کرد.

تاثیر نظریه مکیندر در شکل گیری سیاست «سد نفوذ» آمریکا و همینطور در تحلیل نتایج پیوند نزدیک روسیه و چین به چشم می خورد.

در آغاز قرن 21 میلادی و با توجه به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی زمینه های توجه به تئوری مکیندر در سیاست قدرتهای اروپایی، امریکا و چین و روسیه در گسترش سلطه بر مناطق آسیای مرکزی و منطقه خلیج فارس قابل مشاهده است. 
🆔👉 @iran_novin1