🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
415 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#بنیادهای_دمکراسی

#سکولاریسم_بزبان_ساده

قسمت پنجم
#سکولاريسم_بعنوان_يک_جنبش_سياسی_و_اجتماعي 

(رسميت دادن به يک حيطه ی خودنهاد مستقل از دين) 

اگرچه امروزه سکولاريسم معنای محدودتری يافته است، با اين حال، يک جنبه ی فلسفی خود را حفظ کرده است، به ويژه هنگامی که در حيطه ی سياسی و اجتماعی مطرح می شود.

در سراسر تاريخ سکولاريسم، اين مفهوم قوياً حاکی از ميل به تأسيس يک حيطه ی خودنهاد سياسی و اجتماعی بوده که ناتوراليست (طبيعت گرا) يا ماترياليست (ماده گرا) باشد.
قلمرو ای که مافوق قلمرو دين باشد که تحت سيطره ی ماوراءطبيعت و ايمان است. 

به طور سنتي، در کشورهای مسيحی دولت را شرّ لازمی می انگاشتند که برای برقراری نظم عمومی بدان نياز داريم.

اصولاً دولت نهادی شمرده می شد در خدمت حکام فاسدی است که مردم را از وظايف مهم خود نسبت به کليسا باز می دارند.

بر خلاف دولت، کليسا را نهاد مقدسی می پنداشتند که دولت بايد تابع آن باشد.
اگرچه دولت می تواند مسئول حفظ نظم عمومی باشد، اما مسئوليت مهم تر بر عهده ی کليساست که مسئول ارواح مردم و حيات اخروی شان است. 

در خلال قرون وسطا، که فيلسوفان و الاهيون شروع کردند به ردّ اين ديدگاه اوليه ی آگوستينی به سياست، کم کم نگرش نسبت به اين ديدگاه تغيير کرد.

برای نمونه، #توماس_آکويناس استدلال کرد که :
دولت معتمد خداست زيرا کار دولت اين است که شرايط اجتماعی لازم را چنان فراهم کند که رستگاری اخروی مردم ميسر شود.
پس از نظر آکويناس نيز دولت مادون کليسا محسوب می شود، اما کارکرد دولت ديگر منفی شمرده نمی شود. 

اما اين نگرش اصلاح شده هم با شکل گيری رنسانس در ايتاليا تغيير کرد.

رنسانس انقلابی فکری و عملی پديد آورد که دامنه ی آن سراسر اروپا را فرا گرفت.
از همان ابتدای عصر رنسانس، نويسندگانی مانند #دانته معتقد بودند که :
حاکمان دنيوی حق و وظيفه دارند که فارغ از هرگونه نياز يا ميل به کليسا حکومت کنند.

اين ديدگاه تا پايان قرون وسطا فراگير نشد، اما با گذشت زمان، اصول پايه ای فيلسوفان سياسی مانند #ماکياولی در اروپا مورد پذيرش قرار گرفت. 

اما گسست قطعی از گذشته، با نوشته های فيلسوفان سياسی حاصل نشد، بلکه پيامد اعمال مسيحيان متعصب بود.

به طور سنتی اعتقاد بر اين بود که آموزه های صريح مسيحی بايد در قلب جامعه ی مدنی باشند، اما همه ی اين اعتقادات در خلال جنگ های مذهبی زايل شد. جنگ هايی که در پی اصلاحات پروتستانی رخ داد.
به خاطر اختلاف بر سر کيش درست مسيحي، مسيحيان شروع کردند به کشتار مسيحيان و دولت های مسيحی به جنگ ديگر دولت های مسيحی رفتند.

اما به تدريج مردم دريافتند که بايد ميان مسيحيت از يک سو و دولت و فرهنگ از سوی ديگر نوعی جدايی ايجاد کنند. 

به اين ترتيب جامعه می توانست نهادهای پايه و اصولی برای سازمان اجتماعی ايجاد کند که همگان، فارغ از اعتقادات دينی شان، بر سر آنها توافق داشته باشند.

برخی به آموزه ی حقوق طبيعی متوسل شدند که وام گرفته از فيلسوفان رواقی باستان بود؛

بعضی ديگر به ارائه ی تعبير های ديگری از مسيحيت، مثلاً دئيسم، پرداختند.

اومانيسم رنسانس نيز با فراهم کردن دسترسی به متون و ايده های يونانيان و روميان باستان نقش مهمی در اين روند بازی کرد. 

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#سکولاریسم_بزبان_ساده

قسمت پنجم

ادامه ...

... البته اين بدان معنا نيست که فيلسوفان و سياستمداران به ايجاد آن گونه جدايی دولت و کليسا کمک کردند که مورد نظر مردم امروزی است.

چنين نظامی کاملاً برای مردمان قرن شانزدهم بيگانه بود، و بعيد است که اگر هم به آنها معرفی می شد آن را تأييد می کردند زيرا آنها همچنان معتقد بودند که مسيحيت لازم است تا #اخلاق مردم را و تبعيت شان را از رهبران سياسی حفظ کند.

آنان در پی گسستن از مسيحيت نبودند، بلکه فهميده بودند که مسيحيت مبنای کافی برای فرونشاندن درگيری های جاری دينی و سياسی نيست. زد و خورد هايی که طاعون اروپا شده بود.

بنابراين آنان در پی ايجاد قلمرو جديدی برای انديشه و عمل بودند که در آن بتوان مسائل سياسی و اجتماعی را بدون ارجاع به اصول دينی يا حتی مراجع دينی حل و فصل کرد. 

يک گام مهم در اين فرآيند طرح فلسفه ی حقوق طبيعی توسط انديشمندانی مانند #هابز و #گروتيوس بود.

#هوگو_دو_گروت، که #گروتيوس نام هلندی اوست، با به چالش کشيدن فرهنگ شديداً دينی هلند آن زمان از جانش مايه گذاشت تا بگويد :

انسان ها حقيقتاً آزادند تا شرايط سياسی و اجتماعی خود را مطابق نيازشان تغيير دهند.

يعنی مردم حق دارند که خودشان قوانين خود را وضع کنند، مؤسسات سياسی خود را برقرار کنند، و تصميم بگيرند که چگونه امور سياسی و اجتماعی خود را سامان دهند.

اين نيز بدان معناست که انسان ها حقيقتاً می توانند نقشی در رستگاری خود داشته باشند- و اين جدی ترين چالشی بود که او پيش روی سخت کيشی دينی نهاد. 

اين فلسفه ی حقوقی متکی بر اصل #آزادی_انسان بود و مفاهيم جهان شمول ( #يونيورسال) را به کار گرفت تا ايده های خاصی در مورد سرشت انسان و دولت مطرح کند.

برخلاف ايده ی کليسای کاتوليک که مبتنی بر #ارزشهای_ماوراءطبيعی و #نظارت_مرکزی امپراتوری سياسی بود، ايده های جديد مبلغ #استقلال، و #دولتهای_ملی بود که مدعی حق خودگردانی و عدم تبعيت از هرگونه مرجعيت دينی بودند.

هر دولتی آزاد بود که برای رسيدن به اهدافی که مهم می شمرد، قوانين خود را وضع کند.

هر دولتي، مستحق خودگردانی و تعيين سرنوشت خود فارغ از کنترل يا مداخله ی کليسا شمرده شد. 

انتظار نمی رفت که دولت ها بر سر همه چيز اتفاق نظر داشته باشند، گرچه همگی مسيحی بودند.
اما انتظار می رفت که همه ی دولت ها در پی اهداف ملی خود باشند. اهدافی که رهبران شان مناسب می يابند.

با گذر زمان اين ديدگاه به نوعی نسبيت گرايی سياسی انجاميد که مطابق آن، تصميم گيری های سياسی بايد برمبنای زمينه ی محلی و لحاظ کردن تفاوت های فرهنگي، و نه بر پايه ی اصول جهان شمول انجام گيرد. 

با اين حال، اين نسبيت گرايی سياسی کاملاً غلبه نيافت، بلکه به جای جهان شمول گرايی (يونيورساليسم) مسيحي، صور سکولاری از آموزه های جهان شمول گرای سياسی و اجتماعی مطرح شدند.

مطابق اين آموزه ها، تفاوت های فرهنگی در برابر شباهت ها و يگانگی نوع بشر بی اهميت محسوب می شدند.

همه ی انسان ها را برخلاف تفاوت های محلی شان، دارای نيازهای و اميال پايه ی يکسانی دانستند.

درنتيجه، پذيرفتند که يک دسته اصول عام و جهان شمول اقتصادي، سياسی و/يا عدالت اجتماعی هست که بايد معيار داوری در مورد نظام های اقتصادي، سياسي، و اجتماعی خاص باشند. 

جهان شمول گرايی مسيحي، که با پيدايش اصلاحات پروتستانی در عالم مسيحی زخمی کاری برداشته بود، سرانجام با چالش هايی که نسبيت گرايی و جهان شمول گرايی پيش رويش نهادند، از پا افتاد.

جريان هايی که هردو سرشتی سکولار داشتد و دولت را نه مطيع کليسا می خواستند و نه مأمور پاسداری از علائق و ارزش های ماوراءطبيعي. هر دو در پی رسميت بخشيدن به قلمرو خودنهادی برای معرفت، ارزش ها، و کنش ها بودند که در آن بتوان نيازهای بشر را توسط مؤسسات بشري، و آزاد از قيد مرجعيت يا دخالت کليسا برآورد. 

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مبانی_دمکراسی

#سکولاریسم_بزبان_ساده

قسمت ششم

#سکولاريسم_و_سکولاريزاسيون :

(کنار گذاشتن دين از امور سياسی و اجتماعي) 

اگرچه معانی سکولاريسم و سکولاريزاسيون ارتباط نزديکی با هم دارند، اما يکی نيستند.

تفاوت آنها در پاسخی است که به پرسش از نقش دين در جامعه می دهند.

سکولاريسم مدعی قلمرو ای برای معرفت، ارزش ها و کنش هاست که مستقل از مرجعيت دين باشد، اما ضرورتاً نقش دين را در امور سياسی و اجتماعی کنار نفی نمی کند.

سکولاريزاسيون اما، فرآيند کنار گذاشتن دين از اين حيطه هاست. 

در خلال فرآيند سکولاريزاسيون، مؤسسات - سازمان های اقتصادي، سياسی و اجتماعی – از سيطره ی دين خارج می شود.

پيش از سکولاريزاسيون، ممکن است اين سيطره مستقيم باشد، يعنی اداره ی مؤسسات اجتماع در دست مراجع دينی باشد – مثلاً، هنگامی که کشيشان مسئول اداره ی تنها مدارس موجود بودند. (مانند حکومت ولایت فقیه اسلامی یا حکومت برهمنها در تاریخ هند )

يا اينکه سيطره ی دين غيرمستقيم باشد، يعنی اصول دينی مبنای اداره ی امور باشند، مثلاً هنگامی که حقوق شهروندی افراد بر اساس معيار های دينی تعيين می شود. 

سيطره ی دين به هر شکلی که باشد، چه اين مؤسسات کاملاً از دست مراجع دينی خارج شوند و به رهبران سياسی سپرده شوند، و چه رقبايی برايشان ايجاد شود، استقلال يافتن اين مؤسسات مصداق فرآيند سکولاريزاسيون است.

اين فرآيند به افراد امکان می دهد که از مراجع دينی استقلال حاصل کنند – و ديگر نياز نداشته باشند که خارج از حيطه ی کليسا يا معبد تابع مرجعيت دين باشند. 

يک پيامد عملی سکولاريزاسيون #جدايی_کليسا_و_دولت است – در حقيقت، اين پيامد چنان يادآور سکولاريزاسيون است که اغلب اين دو را يک پديده می شمارند، و اغلب به جای سکولاريزاسيون از " #جدايی_کليسا_و_دولت " سخن می گويند.

اما بايد در نظر داشت که سکولاريزاسيون فرآيندی است که در متن جامعه صورت می گيرد، در حالی که جدايی نهاد دين و دولت تنها توصيف اتفاقی است که در عرصه ی سياسی رخ می دهد. 

جدا شدن نهاد دين و دولت در فرآيند سکولاريزاسيون بدين معناست که مؤسسات خاص سياسی – که به درجات مختلف تحت اداره ی دولت هستند – از سيطره ی مستقيم يا غيرمستقيم دين رها می شوند.

اين بدان معنا نيست که نهادهای دينی ديگر نمی توانند در مورد مسائل عمومی و سياسی حرفی بزنند، بلکه بدين معناست که ديدگاه های اين نهادها ديگر نبايد بر جامعه تحميل شوند، و يا مبنای سياست عمومی قرار گيرند.

در عمل، دولت بايد تا حد امکان نسبت به عقايد گوناگون و متفاوت دينی بی طرف بماند؛ نه مانع آنها شود نه مجری شان. 

اگرچه فرآيند سکولاريزاسيون می تواند آرام و مسالمت آميز پيش رود، اما در واقع اغلب چنين نشده است.

تاريخ نشان داده است که مراجع دينی برخوردار از قدرت مادي، اين قدرت را بدون مقاومت تسليم دولت مدنی نکرده اند.

به ويژه هنگامی که اين مراجع رابطه ی تنگاتنگی با نيروهای محافظه کار سياسی داشته اند، اين مقاومت سخت تر بوده است.

در نتيجه، سکولاريزاسيون اغلب توأم با #انقلاب های_سياسی بوده است.

در فرانسه کليسا و دولت پس از انقلابی خونين جدا شدند،

در آمريکا اين جدايی مسالمت آميزتر بود، اما تنها پس از يک انقلاب و تشکيل يک دولت جديد ميسر شد. 

البته، مقاصد سکولاريسم همواره بی طرفانه نبوده است.
هيچ گاه لازم نبوده که سکولاريسم ضددين باشد، اما سکولاريسم اغلب حامی و مشوّق فرآيند سکولاريزاسيون بوده است.
کسی سکولاريست می شود که دست کم وجود يک قلمرو اضافه بر قلمرو دين را لازم بداند.
اما محتمل تر آن است که چنين شخصي، دست کم در مسائل معين اجتماعي، معتقد به برتری حيطه ی سکولار نيز باشد. 

بنابراين، تفاوت ميان سکولاريسم و سکولاريزاسيون اين است که :

سکولاريسم بيشتر يک #موضع_فلسفی در مورد بايستگی وضع امور است،

اما سکولاريزاسيون تلاشی است برای ِعمال_اين_فلسفه – تلاشی که در صورت لزوم به زور هم متوسل می شود.

در جامعه ی سکولاريزه صدای نهادهای دينی خاموش نمی شود.

اين نهادها همچنان می توانند علناً در مورد امور عمومی اظهار نظر کنند، اما مرجعيت و اقتدار آنها کاملاً به حيطه ی خصوصی محدود می شود:

کسانی که رفتار خود را با ارزشهای دينی همسو می يابند، اين همسويی را آزادانه انتخاب می کنند، بدون اينکه از سوی دولت مورد تشويق يا تنبيه قرار گيرند. 

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مبانی_دمکراسی

#سکولاریسم_بزبان_ساده

قسمت هفتم

#دين_در_يک_جامعه_سکولار 

(دين چه نقش يا جايگاهی می تواند داشته باشد؟) 

حال که سکولاريسم مخالف حضور مراجع روحانی در حيطه ی عمومی است، چه نقشی برای دين در يک جامعه ی سکولار باقی می ماند؟

آيا قرار است دين به تدريج تضعيف و از صحنه خارج شود؟

آيا دين به يک دسته سنت های غريب و بی اهميت در سنت فرهنگی فروکاسته می شود؟

❗️اين ها دغدغه های مخالفان سکولاريسم و سکولاريزاسيون است.

♻️ اينان استدلال می کنند که دين مهم تر از آن است که به اين ترتيب از گردونه خارج شود. 

در اين جا توجه به يک نکته اهميت اساسی می يابد.

اغلب می شنويم يا می خوانيم که سکولار ها می خواهند دين را به زندگی "خصوصي" منحصر و آن را از حيات "عمومي" بيرون کنند – که اين تصور را ايجاد می کند که انگار سکولار ها نمی خواهند هيچ کس در ملاء عام از دين سخن بگويد.

اگرچه ممکن است برخی سکولار ها چنين نظری داشته باشند، اما اين تعبير نتيجه ی اين نکته است که تمايز خصوصي/عمومي، بيش از يک معنا دارد. 

در نظر سکولار ها، " #خصوصي " بودن دين به همان معنای خصوصی بودن وضعيت حساب بانکی افراد نيست.

در مورد " #عمومي " هم، سکولارها آن را به معنای " #مورد_حفاظت يا استفاده ی مردم يا اجتماع قرار گرفتن " به کار می برند.

به اين ترتيب، تمايل به کنار گذاشتن دين از " #حيات_عمومي "، مستلزم حذف دين از انظار عمومی نيست، بلکه مستلزم #حذف_حمايت_عمومی (بخوانيد: #دولتي) از دين است.

تمايل به خصوصی کردن دين، به معنای مخفی کردن آن نيست بلکه شخصی و اختياری نگه داشتن آن است. 

پس می بينيم که روند سکولاريزاسيون يا فلسفه ی سکولاريسم به هيچ وجه مستلزم #مرگ_دين_نيست.

سکولار ها در مورد دين و نقشی که فکر می کنند دين بايد در جامعه داشته باشد ارزيابی های متفاوتی دارند.

بسياری سرسختانه معتقد اند که شرّ دين بيشتر از خير آن است.
اين گروه به زوال تدريجی دين اميد دارند.

اما بسياری هم از حفظ نقش دين در حيات اجتماعی و اخلاقی مؤمنان خشنودند.

حتی برخی سکولار ها حامی بنيادهای خيريه ی دينی و تلاش های اجتماعی اين بنيادها برای کاهش فقر و رنج هستند. 

اگر دين در يک جامعه ی سکولار تضعيف شود – سرنوشتی که کاملاً ممکن است – نبايد تقصير را مستقيماً به گردن سکولاريسم و سکولاريزاسيون نهاد.

اينها تنها می توانند مسبب شرايطی دانسته شوند که به بی علاقگی مردم به دين انجاميده است.

در يک جامعه ی غير سکولار، مردم بخت اندکی برای چشم پوشی يا کنار گذاشتن دين دارند.
چنين مردمی هر جا که می روند، يا تحت تسلط مراجع دينی هستند يا تابع اصول دينی که مبنای کنترل زندگی مردم شده اند. 

در يک جامعه ی سکولار اما، رهايی از تسلط دين و رهبران دينی ممکن است.

هيچ کس مقيد نمی شود که تابع دين يا ارزش های دينی باشد، مگر اينکه خودش چنين چيزی را انتخاب کرده باشد.

اگر عده ی زيادی از مردم تبعيت از دينی را انتخاب نکنند، تشکيلات دينی بر اثر کاهش درآمدها و عده ی اعضايشان تضعيف خواهند شد. 

البته رهبران دينی کاملاً حق دارند از امکان وقوع اين وضع ناخشنود باشند،

اما مخالفت شان با سکولار ها و سکولاريزاسيون حاوی دو خطاست.

خطای نخست اينکه،

❗️آنها مسئوليت چنين مخمصه ای را به دوش سکولار ها می اندازند.
آنها به جای اينکه به سکولار ها حمله کنند که چرا به مردم اجازه ی ترک دين را داده اند، بايد به بررسی اين بپردازند که چرا مردم می توانند از دين روی بگردانند. 

خطای دوم اينکه،
❗️هر کوششی برای حمله به سکولاريسم اساساً حاکی از پذيرش اين مطلب است که متوليان دين تنها با اتکا به انتخاب فردي، خصوصی و اختياری مردم، قادر به جلب نظر و حمايت آنان نيستند.
اين مطلب می تواند کاملاً درست باشد، اما پذيرش آن برای دين مداران ويرانگر است - هرچند به نظر می رسد که هنوز هم رهبران دينی دشمن سکولاريسم متوجه اين نکته نشده اند.

آنها، به دلايلي، از فهم اين نکته باز می مانند که دينی که با حمايت و/ يا اجبار عمومی به مردم تحميل شود فاقد ارزش است.
اگر آنها واقعاً معتقد باشند که زور و اجبار تنها راه بقای دين است، آنگاه پذيرفته اند که خود دين فاقد ارزش است – و اين مطلب نظر سکولارها را تأييد می کند که برای رسيدن به خير عمومي، دين اصلاً ضرورتی ندارد. 

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مبانی_دمکراسی

#سکولاریسم_بزبان_ساده

قسمت هشتم

#منتقدان_سکولاریسم (1 )

چرا همه سکولاريسم را دوست ندارند؟

لازم به گفتن نيست که همگان سکولاريسم را برای مطلوب نمی يابند.

حتی امروزه نيز کسانی هستند که نه تنها سکولاريسم و فرآيند سکولاريزاسيون را مفيد به حال جامعه نمی دانند، بلکه استدلال می کنند که سکولاريسم منشاء همه ی بيماری های اجتماع است.

به نظر آنان، ترک سکولاريسم و پذيرش يک مبنای دينی برای سياست و فرهنگ، به جامعه ای پايدارتر، اخلاقی تر، و نهايتاً نظم اجتماعی بهتری منجر می شود.

اما آيا منتقدان سکولاريسم درست می گويند؟ 

يکی از رايج ترين نقدها به سکولاريسم به عنوان يک فلسفه، انتقاد از تأکيد آن بر زندگی اين جهانی به جای حيات اخروی يا وضعيت روح بشر است.

طبق اصول سکولارها، کنش ها و باور های ما بايد بيشتر و مهم تر از هرچيز بر اساس پيامدهای حی و حاضر اين کنش ها برای زندگی خودمان و ديگر انسان ها باشد. 

سکولارها لزوماً وجود زندگی فراسوی زندگی مادی را منکر نيستند، اما حيات اخروی را سزاوار هيچ موقعيت ممتاز و ملاحظات اختصاصی نيز نمی دانند.

در حقيقت اين نکته را که اگر هم چنان حياتی در انتظار ما باشد، ما هيچ از آن نمی دانيم، دليل مهمی برای اين می دانند که چندان نبايد دلمشغول آن بود.
چون نمی توانيم بدانيم که اصلاً خدا، روح، بهشت، يا حيات اخروی وجود دارند يا نه، پس اينها نمی توانند انگيزه ی هيچ يک از کنش ها يا باورهای بخردانه مان باشند. 

البته اين ديدگاه کاملاً مخالف آموزه های اصلی بسياری از اديان جهان است.

اديان نيز به بهبود زندگی انسان علاقمند هستند، اما اين علاقمندی با علاقه ی سکولار يا ماترياليستی بسيار متفاوت است.
دغدغه ی اصلی اديان سرانجامِ روح شخص، کارما، يا جوهر غيرمادی ديگری است که فراتر از وجود مادی ما می انگارند.
بنابراين انگيزه های دنيوی و مادی را ناکافی و حتی نامناسب می دانند زيرا به نظرشان اينها اهداف درستی برای زندگی نيستند. 

چه منتقدان سکولاريسم در اين نکته بر حق باشند و چه بر خطا، اين نقد منصفانه ای بر سکولاريسم به عنوان يک فلسفه ی شخصی است.

اما هنگامی که سکولاريسم را به عنوان يک فلسفه ی سياسی يا سکولاريزاسيون را به عنوان يک فرآيند سياسی و اجتماعی در نظر بگيريم، اين نقد ديگر منصفانه نيست.
زيرا صرف اين احتمال که آموزه ی يک دين درست باشد، سيطره ی سياسی يا اجتماعی اصول آن دين بر همه ی شهروندان را توجيه نمی کند. 

ممکن است مردم تصميم بگيرند که در زندگی شخصی شان سکولار نباشند، و حتی ممکن است اين انتخاب درستی باشد. اما خودشان بايد اين رويه را انتخاب کنند و نه کسانی ديگر برايشان چنين تصميمی بگيرند.

سکولاريسم به عنوان يک فلسفه ی شخصی منکر دخالت هرگونه موجودات يا ارزش های ماوراءطبيعی در زندگی شخصی است، اما سکولاريسم به عنوان يک فلسفه ی سياسی و اجتماعی منکر دخالت دادن هرگونه موجود يا ارزش ماوراءطبيعی در قلمرو حيات اجتماعی است . 

🆔👉 @iran_novin1