Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#سبکهای_هنری
#سمبولیسم
#اصول_فلسفی_سمبولیسم :
از نظر فكر ، سمبولیسم بیشتر تحت تاثیر فلسفهی #ایدآلیسم بود كه از متافیزیك الهام میگرفت .
بدبینی اسرارآمیز « #شوپنهاور» نیز تاثیر زیادی بر شاعران سمبولیست داشت.
آنها در ذهنیت گرایی « #سوبژكتیویسم » عمیقی غوطه ور بودند و همه چیز را از پشت منشور خوابكنندهی روحیهی تخیلآمیزشان تماشا میكردند.
برای آنها كه با چنین فلسفهی بدبینانهای پرورش یافته بودند، هیچ چیز مناسب تر از دكور مهآلود و مبهمی كه تمام خطوط تند و قاطع زندگی در میان آن محو شود و هیچ محیطی بهتر از تاریكی و مهتاب وجود نداشت.
شاعر سمبولیست در چنین محیط ابهامآمیز و در میان رویاهای خودش، تسلیم مالیخولیای خویش میشد. قصرهای كهنه و متروك، شهرهای خراب و آبهای راكدی كه برگهای زرد روی آنها را پوشانده باشد و نور چراغی كه در میان ظلمت شب سوسو می زند و اشباحی كه روی پرده تكان میخورند و بالاخره سلطنت سكوت و چشمانی كه به افق دوخته شده است.
همهی اینها جلوهی عالم رویایی و اسرارآمیزی بود كه در اشعار سمبولیستها دیده میشد.
رویا و تخیلی كه پوزیتیویسم و رئالیسم می خواست آن را از ادبیات براند، دوباره با سمبولیسم وارد ادبیات شد.
البته منظور آنها این نبود كه از شعر پارناسین به كلی قطع رابطه كنند و به رمانتیسم برگردند . مثلا هرگز نمیخواهند زندگانی و شرح حال و اعترافات خویش را بنویسند .
در تشریح مناظر ، نه شكل لایتغیر اشیا مادی، بلكه فرار ساعتها و فصول و زمان زودگذر و آهنگ توقف ناپذیر زندگانی را شرح میدهند و قوانین نهفته ی وجود طبیعت را تصویر می كنند.
به نظر آنها طبیعت به جز #خیال_متحرك چیز دیگری نیست.
اشیا چیزهای ثابتی نیستند، بلكه آن چیزی هستند كه ما به واسطهی حواسمان درك می كنیم. آنها در درون ما هستند. خود ما هستند. از این لحاظ عقاید سمبولیكها بیشتر به عرفان شرق نزدیك است.
میگویند :
نظریات ما درباره طبیعت، عبارت از زندگی روحی خودمان است ، ماییم كه حس میكنیم و نقش روح خود ماست كه در اشیا منعكس می گردد. وقتی انسان مناظری را كه دیده است با ظرافتی كه توانسته درك كند، مجسم سازد، در حقیقت اسرار روح خود را بر ملا میكند.
تمام طبیعت سمبول وجود زندگی خود انسان است.
تشریح و تصویر اشیا و حوادث به وسیلهی سمبولها صورت تازهای به خود میگیرد و برای بیان روابط بین الهامها و اشكال، باید زبان شعر را در هم ریخت و به صورت دیگری در آورد؛ و چه بسا كه این زبان برای اشخاص عادی نا مفهوم باشد و" راز سمبولیسم در همین چیزهای نامفهوم است ".
عدهای از سمبولیستها كه در راستایشان مالارمه قرار داشت از این قواعد پیروی كردند و چنان تعبیراتی به كار بردند كه فقط خودشان آنها را میفهمیدند و خودشان تفسیر میگردند حتی « #آندره_ژید » ( نویسنده کتاب مائده های زمینی) در مقدمه اثر خود به نام « #پالود » نوشت« پیش از اینكه اثرم را برای دیگران تشریح كنم، مایلم كه دیگران این اثر را برای من تشریح كنند!»
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#سبکهای_هنری
#سمبولیسم
#اصول_فلسفی_سمبولیسم :
از نظر فكر ، سمبولیسم بیشتر تحت تاثیر فلسفهی #ایدآلیسم بود كه از متافیزیك الهام میگرفت .
بدبینی اسرارآمیز « #شوپنهاور» نیز تاثیر زیادی بر شاعران سمبولیست داشت.
آنها در ذهنیت گرایی « #سوبژكتیویسم » عمیقی غوطه ور بودند و همه چیز را از پشت منشور خوابكنندهی روحیهی تخیلآمیزشان تماشا میكردند.
برای آنها كه با چنین فلسفهی بدبینانهای پرورش یافته بودند، هیچ چیز مناسب تر از دكور مهآلود و مبهمی كه تمام خطوط تند و قاطع زندگی در میان آن محو شود و هیچ محیطی بهتر از تاریكی و مهتاب وجود نداشت.
شاعر سمبولیست در چنین محیط ابهامآمیز و در میان رویاهای خودش، تسلیم مالیخولیای خویش میشد. قصرهای كهنه و متروك، شهرهای خراب و آبهای راكدی كه برگهای زرد روی آنها را پوشانده باشد و نور چراغی كه در میان ظلمت شب سوسو می زند و اشباحی كه روی پرده تكان میخورند و بالاخره سلطنت سكوت و چشمانی كه به افق دوخته شده است.
همهی اینها جلوهی عالم رویایی و اسرارآمیزی بود كه در اشعار سمبولیستها دیده میشد.
رویا و تخیلی كه پوزیتیویسم و رئالیسم می خواست آن را از ادبیات براند، دوباره با سمبولیسم وارد ادبیات شد.
البته منظور آنها این نبود كه از شعر پارناسین به كلی قطع رابطه كنند و به رمانتیسم برگردند . مثلا هرگز نمیخواهند زندگانی و شرح حال و اعترافات خویش را بنویسند .
در تشریح مناظر ، نه شكل لایتغیر اشیا مادی، بلكه فرار ساعتها و فصول و زمان زودگذر و آهنگ توقف ناپذیر زندگانی را شرح میدهند و قوانین نهفته ی وجود طبیعت را تصویر می كنند.
به نظر آنها طبیعت به جز #خیال_متحرك چیز دیگری نیست.
اشیا چیزهای ثابتی نیستند، بلكه آن چیزی هستند كه ما به واسطهی حواسمان درك می كنیم. آنها در درون ما هستند. خود ما هستند. از این لحاظ عقاید سمبولیكها بیشتر به عرفان شرق نزدیك است.
میگویند :
نظریات ما درباره طبیعت، عبارت از زندگی روحی خودمان است ، ماییم كه حس میكنیم و نقش روح خود ماست كه در اشیا منعكس می گردد. وقتی انسان مناظری را كه دیده است با ظرافتی كه توانسته درك كند، مجسم سازد، در حقیقت اسرار روح خود را بر ملا میكند.
تمام طبیعت سمبول وجود زندگی خود انسان است.
تشریح و تصویر اشیا و حوادث به وسیلهی سمبولها صورت تازهای به خود میگیرد و برای بیان روابط بین الهامها و اشكال، باید زبان شعر را در هم ریخت و به صورت دیگری در آورد؛ و چه بسا كه این زبان برای اشخاص عادی نا مفهوم باشد و" راز سمبولیسم در همین چیزهای نامفهوم است ".
عدهای از سمبولیستها كه در راستایشان مالارمه قرار داشت از این قواعد پیروی كردند و چنان تعبیراتی به كار بردند كه فقط خودشان آنها را میفهمیدند و خودشان تفسیر میگردند حتی « #آندره_ژید » ( نویسنده کتاب مائده های زمینی) در مقدمه اثر خود به نام « #پالود » نوشت« پیش از اینكه اثرم را برای دیگران تشریح كنم، مایلم كه دیگران این اثر را برای من تشریح كنند!»
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مکتب_ایده_آلیسم
☆6
ادامه مطلب :
#معرفت_شناسی_ایده_آلیسم
... به طور خلاصه اصالت واقع نیز به دو معنی متمایز به کار میرود:
الف- اصالت واقع وجودی.
ب- اصالت واقع معرفتشناسانه.
در اصالت واقع وجودی اعتقاد بر این است که :
واقعیت اشیا به همان صورت ملموس و محسوس آنها اصیل است...
این فلسفه معادل #اصالت_ماده و در مقابل اصالت معنی است.
فیلسوفان رئالیست به این معنی همان فیلسوفان ماتریالیست هستند... جسم یا ماده را نمیتوان به یک منشأ غیرمادی مثل خدا یا روح تأویل کرد.
در معنی دوم اصالت واقع به این معنی است که :
اشیاء و اعیان موجودات، مستقل از ادراک ما وجود دارند و ادراک فقط عبارت است از انعکاس واقعیتهای خارجی در ذهن.
تفکیک این دو مطلب یعنی توجه به معانی اصالت واقع و تمیز آن در دو مرحلة هستیشناسی و معرفتشناسی چنان دقیق و ظریف است که گاهی محصلان و متخصصان فلسفه را هم به خطا میافکند،
همین خلط موجب شده تا در بعضی از کتب ابتدایی، ایدهآلیسم را به عنوان فلسفة غیر واقع بین و خلاف اصالت واقع و معادل سفسطه معرفی کنند.
در چنین تفسیرهایی سه معنی
اصالت ماده،
اصالت معنی
و اصالت واقع
به کلی مخدوش شده و خواننده را گمراه میکند.
یکی گرفتن اصالت واقع با اصالت معنی از تفسیرهای ماتریالیستی است.
به این ترتیب که معتقدان به اصالت ماده، واقعیت و مادیت را مترادف هم میگیرند؛ و بر این باورند که آنچه مادی است واقعی است و آنچه واقعی است مادی است. از این جهت اصالت ماده را معادل اصالت واقع و مقابل اصالت معنی به کار میبرند.
این مغالطه ناشی از بیتوجهی به تفکیک دو نوع اصالت واقع و دو کاربرد اصالت معنی است.
ایده آلیست ها معتقد اند که معرفت یا شناخت انسان مستقل از تجارب هستی اوست. انسان پندارها یا تصویرهایی از جهان و پدیده ها را از همان آغاز زندگی در ذهن دارد. بنابراین نیازی نیست که ما چیزهای اطراف خود را تجربه کنیم تا به شناسایی برسیم بلکه باید دربارۀ آنها بیندیشیم.
در این مکتب معرفت یا شناخت انسان مستقل از تجربة حسی است.
انسان می تواند از طریق شهود بدون واسطة حس و تجربة حسی حقیقت را پیدا کند. یافته های فکری خودش را بوسیلة عقل ارزیابی کند.
یعنی اعتقاد بر این است که منشأ معرفت انسان مجرد از ماده است و ذهنی و عقلی است. افکار انسان که غیر مادی هستند مبنای وجود و هستی او را تشکیل می دهند.
در چهارچوب این اندیشه، شناخت خلاق است. یعنی شناخت موضوعات خود را خلق می کند. هر آنچه ما می دانیم محصول اندیشه خود ماست و همه آنها به نحوی در درون ما هستند. بعضی از این چیزها را طبق قانون تولید می کنیم و بعضی دیگر را دل به خواه.
این سخن اساس نظر #امانوئل_کانت فیلسوف بزرگ پندار گرا است.
در نظر کانت عمل ذهن تنها اخذ محسوسات نیست، بلکه کار اصلی آن تبدیل محسوسات به مدرکات است. به این اعتبار اساس معرفت در نظر او عبارت از نظم و وحدت بخشیدن به اطلاعاتی است که توسط حواس گردآوری می شوند.
این اعتبار از ایدآلیسم، شاید کاملترین صورت بنیان خود را در نظریه ی (کانت) ،در خصوص (واهب الصور) بودن انسان به دست آورد.
کانت، صورت معرفت را امری عقلانی می دانست که بر ماده معرفت حاصل از تجربه حمل می شد و بدینسان حقیقت جهان،در پشت این صورت ها با ایده های ذهنی القاء شده از طرف بشر، بر ماده ی معرفت حسی، پنهان می گردید.
بدینسان،کانت اگر چه به جهانی بیرون از آدمی اعتقاد داشت، اما تصویر فنومن (پدیدار) این جهان را حاصل صورت های ذهنی القایی آدمی می دانست و بدینسان دنیای ادراکی بشر را حاصل خود بنیادی عقلی او می پنداشت و این همان #ایدآلیسم_معرفت_شناختی_کانت است.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مکتب_ایده_آلیسم
☆6
ادامه مطلب :
#معرفت_شناسی_ایده_آلیسم
... به طور خلاصه اصالت واقع نیز به دو معنی متمایز به کار میرود:
الف- اصالت واقع وجودی.
ب- اصالت واقع معرفتشناسانه.
در اصالت واقع وجودی اعتقاد بر این است که :
واقعیت اشیا به همان صورت ملموس و محسوس آنها اصیل است...
این فلسفه معادل #اصالت_ماده و در مقابل اصالت معنی است.
فیلسوفان رئالیست به این معنی همان فیلسوفان ماتریالیست هستند... جسم یا ماده را نمیتوان به یک منشأ غیرمادی مثل خدا یا روح تأویل کرد.
در معنی دوم اصالت واقع به این معنی است که :
اشیاء و اعیان موجودات، مستقل از ادراک ما وجود دارند و ادراک فقط عبارت است از انعکاس واقعیتهای خارجی در ذهن.
تفکیک این دو مطلب یعنی توجه به معانی اصالت واقع و تمیز آن در دو مرحلة هستیشناسی و معرفتشناسی چنان دقیق و ظریف است که گاهی محصلان و متخصصان فلسفه را هم به خطا میافکند،
همین خلط موجب شده تا در بعضی از کتب ابتدایی، ایدهآلیسم را به عنوان فلسفة غیر واقع بین و خلاف اصالت واقع و معادل سفسطه معرفی کنند.
در چنین تفسیرهایی سه معنی
اصالت ماده،
اصالت معنی
و اصالت واقع
به کلی مخدوش شده و خواننده را گمراه میکند.
یکی گرفتن اصالت واقع با اصالت معنی از تفسیرهای ماتریالیستی است.
به این ترتیب که معتقدان به اصالت ماده، واقعیت و مادیت را مترادف هم میگیرند؛ و بر این باورند که آنچه مادی است واقعی است و آنچه واقعی است مادی است. از این جهت اصالت ماده را معادل اصالت واقع و مقابل اصالت معنی به کار میبرند.
این مغالطه ناشی از بیتوجهی به تفکیک دو نوع اصالت واقع و دو کاربرد اصالت معنی است.
ایده آلیست ها معتقد اند که معرفت یا شناخت انسان مستقل از تجارب هستی اوست. انسان پندارها یا تصویرهایی از جهان و پدیده ها را از همان آغاز زندگی در ذهن دارد. بنابراین نیازی نیست که ما چیزهای اطراف خود را تجربه کنیم تا به شناسایی برسیم بلکه باید دربارۀ آنها بیندیشیم.
در این مکتب معرفت یا شناخت انسان مستقل از تجربة حسی است.
انسان می تواند از طریق شهود بدون واسطة حس و تجربة حسی حقیقت را پیدا کند. یافته های فکری خودش را بوسیلة عقل ارزیابی کند.
یعنی اعتقاد بر این است که منشأ معرفت انسان مجرد از ماده است و ذهنی و عقلی است. افکار انسان که غیر مادی هستند مبنای وجود و هستی او را تشکیل می دهند.
در چهارچوب این اندیشه، شناخت خلاق است. یعنی شناخت موضوعات خود را خلق می کند. هر آنچه ما می دانیم محصول اندیشه خود ماست و همه آنها به نحوی در درون ما هستند. بعضی از این چیزها را طبق قانون تولید می کنیم و بعضی دیگر را دل به خواه.
این سخن اساس نظر #امانوئل_کانت فیلسوف بزرگ پندار گرا است.
در نظر کانت عمل ذهن تنها اخذ محسوسات نیست، بلکه کار اصلی آن تبدیل محسوسات به مدرکات است. به این اعتبار اساس معرفت در نظر او عبارت از نظم و وحدت بخشیدن به اطلاعاتی است که توسط حواس گردآوری می شوند.
این اعتبار از ایدآلیسم، شاید کاملترین صورت بنیان خود را در نظریه ی (کانت) ،در خصوص (واهب الصور) بودن انسان به دست آورد.
کانت، صورت معرفت را امری عقلانی می دانست که بر ماده معرفت حاصل از تجربه حمل می شد و بدینسان حقیقت جهان،در پشت این صورت ها با ایده های ذهنی القاء شده از طرف بشر، بر ماده ی معرفت حسی، پنهان می گردید.
بدینسان،کانت اگر چه به جهانی بیرون از آدمی اعتقاد داشت، اما تصویر فنومن (پدیدار) این جهان را حاصل صورت های ذهنی القایی آدمی می دانست و بدینسان دنیای ادراکی بشر را حاصل خود بنیادی عقلی او می پنداشت و این همان #ایدآلیسم_معرفت_شناختی_کانت است.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1