[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
اسطوره متافیزیک، نقدی بر فلسفه سنت گرایی(حشمت الله طبرزدی )
قسمت دوم
#مفهوم_سنت
#the_concept_of_teradition
#عقاید_اسطورهاى
#نقد_و_بررسى1
در نشريه »نقد و نظر« میزگردى تحت عنوان »اقتراح« بین آقايان »دكتر اعوانى«، »دكتر ملكیان« و »دكتر بینا مطلق« برگزار شده است. در اين »اقتراح«، »دكتر اعوانى« برداشت خود از مفهوم سنت را اينگونه ارائه میدهد:
»سنت يعنى يك سنت الهى، ازلى و ابدى و زوال ناپذير. يا به اعتبار وجودى، يا به اعتبار تشريعى و يا به اعتبار حكمى. يعنى قوانین و نوامیس تغییرناپذير و مطلق الهى كه در تمام وجود سارى و
جارى است و ُبعدى از دين يعنى اساسی ترين ُبعد دين هم ناظر به آن است و سنت بیشتر به اين معنا نظر دارد.«
من از تعريف ايشان درباره سنت به اصول اعتقادى »متا فیزيکى« تعبیر میكنم. زيرا، تعريف بالا صرفا بر مفاهیم كلى و انتزاعى استوار است كه به دلیل كلیت و ماهیت ادعاهاى» متافیزيكى «(metaphysics)آن، صرفا میتوان پذيرفت كه عقايدى غیرقابل اثبات هستند. اعتبار انها به تاريخی بودن انها است و فقط براى كسانى كه به آنها معتقد هستند، قابل فهم و معنايند. به جاى اينكه بگويد:
»سنت يعنى يك سنت الهى، ازلى و ابدى و زوال ناپذير...« میتوانست بگويد؛ »سنت يعنى چیزهايى كه به دلیل تاريخی بودن و تکرار دوره ای انها، من به آنها ايمان اورده ام و دلیل حقانیت آنها همین عقیده من است و دلیل حقانیت عقیده من نیز اين است كه آن اصول حق هستند.«بنابراين میتوانیم ادعا كنیم، اين عقايد" اسطورهای هستند و»عقايد اسطورهاى«به باورهايى گفته میشود كه مالك حقانیت آنها چیزى جز تاريخی بودن و در نتیجه سترون شدن از يک سو و باور معتقد از ديگر سو، و تقديسگرايی، ويژگی بارز ديگری ندارند. منشاهای خاصی برای چنین باور هايی وجود داشته که به مرور به »جزم های «(dogma)اعتقادی، سترون و به باورهای غیر قابل نقد و بررسی تبديل شده اند. ان منشا ايمانی ممکن است موجه باشد اما اين سنت سترون راه چنین توجیهی را بسته است. برای اين که از مسیر عقلانیت بشری خارج و به گزاره های بی معنا رنگ باخته است. و درعین حال اين گزاره های اسطوره ای به گونه اى ارائه میشوند كه به لحاظ منطقى قابل رد يا اثبات نباشند. ضمن اينكه از خاصیت اين همانى يا (tautological)نیز برخوردارند. درواقع همه الفاظ و عبارات به عبارت اولى برگشت داده میشود، بدون اينكه چیزى به معناى عبارت اولى بیفزايد. مثل اينكه بگويیم؛»سبزى يعنى چیزى كه سبز است«. معناى دقیق تر اين عبارت اين میشود؛ »سبزى يعنى سبز«. يا »سبزى سبز است«. آنچه از اين جملات به دست نمیآيد مفهوم سبزى است. »دكتر اعوانى« میتواند بیان خود را ساده تر كرده و بگويد:»سنت يعنى چیزى كه جز ازلى و ابدی بودن، معناى ديگر ندارد.« معناى ازلى و ابدی نیز اين است كه به لباس محدوديت و تقید زمانی و مکانی در نمیآيد. هر چیز كه به لباس تقید اعم از زمانى و مكانى و تغییر درنیايد، قابل فهم نیست. پس سنت يعنى امر نامفهوم! امر نامفهوم يعنى يك امر كلى و انتزاعى. پس سنت يعنى يك سلسله مفهوم كلى كه فقط در باور فرد، معنا خواهد يافت و اين باور بیش از هر چیز از اقتدارتاريخی برخوردار است تا امری تجربی و عقلانی باشد. برای اين که در ظرف تجربه و نقد عقلانی، ريخته نمی شود. من با استفاده از اين نقادى میخواهم نشان بدهم كه تعريف ايشان از سنت نمیتواند در چارچوب يك بحث منطقى يا فلسفى معنادار باشد. يعنى قابل رد يا پذيرش منطقى نیست. اگرچه ممكن است اين ادعاها از ديدگاه معتقدين، حقانى باشند. درواقع هدف من در مرحله ی اول، اين نیست كه اثبات كنم چنین ادعاهايى درست يا نادرست است، بلكه میخواهم اثبات كنم، درستى و نادرستى آنها، از راه منطق و فلسفه ممكن نیست. بايد براى رد يا اثبات آنها زبانى غیر از منطق به كار گرفته شود.
ايشان در ادامه تأكید میكنند:»معمولا سنت (Tradition) اگر راه وصول به حقیقت مطلق است صرفا يك نظريه نیست. دين و تمام سنت الهى اين راه وصول به حقیقت مطلق و تحقق آن را نشان میدهد. بنابراين در پاسخ به اين سؤال كه آيا سنتگرايان مدعاى خود را اصل موضوعى میدانند يا نه، بايد بگويم كه اصولا همه ادعاهاى آنها اصل موضوعى است. اين اظهار نظر ايشان در اعلام اصل موضوعى بودن همه ادعاهاى سنتگرايان، نظر من در نقد ناپذيری و سترون بودن مفهوم سنت را تأيیدمیكند. در واقع »سنتگرايان« به چیزهايی اعتقاد دارند كه به زعم خودشان بديهی اند و نیازمند به استفاده از چارچوب هاى منطقى براى اثبات آن اصول نیستند. بنابراين میتوانیم نتیجه بگیريم، سنت يعنى چیزهاى غیرقابل اثبات. اعتقادات يا باورهايى كه در چارچوب الفاظ و عباراتى بیان میشود. اين عبارات به لحاظ منطقى نیازمند اين نیستند كه معنادار باشند. بداهت آنها از اعتقاد برمیخیزد نه از معرفت و علم. پايه ايمانى دارند و نه مبناى علمى.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
اسطوره متافیزیک، نقدی بر فلسفه سنت گرایی(حشمت الله طبرزدی )
قسمت دوم
#مفهوم_سنت
#the_concept_of_teradition
#عقاید_اسطورهاى
#نقد_و_بررسى1
در نشريه »نقد و نظر« میزگردى تحت عنوان »اقتراح« بین آقايان »دكتر اعوانى«، »دكتر ملكیان« و »دكتر بینا مطلق« برگزار شده است. در اين »اقتراح«، »دكتر اعوانى« برداشت خود از مفهوم سنت را اينگونه ارائه میدهد:
»سنت يعنى يك سنت الهى، ازلى و ابدى و زوال ناپذير. يا به اعتبار وجودى، يا به اعتبار تشريعى و يا به اعتبار حكمى. يعنى قوانین و نوامیس تغییرناپذير و مطلق الهى كه در تمام وجود سارى و
جارى است و ُبعدى از دين يعنى اساسی ترين ُبعد دين هم ناظر به آن است و سنت بیشتر به اين معنا نظر دارد.«
من از تعريف ايشان درباره سنت به اصول اعتقادى »متا فیزيکى« تعبیر میكنم. زيرا، تعريف بالا صرفا بر مفاهیم كلى و انتزاعى استوار است كه به دلیل كلیت و ماهیت ادعاهاى» متافیزيكى «(metaphysics)آن، صرفا میتوان پذيرفت كه عقايدى غیرقابل اثبات هستند. اعتبار انها به تاريخی بودن انها است و فقط براى كسانى كه به آنها معتقد هستند، قابل فهم و معنايند. به جاى اينكه بگويد:
»سنت يعنى يك سنت الهى، ازلى و ابدى و زوال ناپذير...« میتوانست بگويد؛ »سنت يعنى چیزهايى كه به دلیل تاريخی بودن و تکرار دوره ای انها، من به آنها ايمان اورده ام و دلیل حقانیت آنها همین عقیده من است و دلیل حقانیت عقیده من نیز اين است كه آن اصول حق هستند.«بنابراين میتوانیم ادعا كنیم، اين عقايد" اسطورهای هستند و»عقايد اسطورهاى«به باورهايى گفته میشود كه مالك حقانیت آنها چیزى جز تاريخی بودن و در نتیجه سترون شدن از يک سو و باور معتقد از ديگر سو، و تقديسگرايی، ويژگی بارز ديگری ندارند. منشاهای خاصی برای چنین باور هايی وجود داشته که به مرور به »جزم های «(dogma)اعتقادی، سترون و به باورهای غیر قابل نقد و بررسی تبديل شده اند. ان منشا ايمانی ممکن است موجه باشد اما اين سنت سترون راه چنین توجیهی را بسته است. برای اين که از مسیر عقلانیت بشری خارج و به گزاره های بی معنا رنگ باخته است. و درعین حال اين گزاره های اسطوره ای به گونه اى ارائه میشوند كه به لحاظ منطقى قابل رد يا اثبات نباشند. ضمن اينكه از خاصیت اين همانى يا (tautological)نیز برخوردارند. درواقع همه الفاظ و عبارات به عبارت اولى برگشت داده میشود، بدون اينكه چیزى به معناى عبارت اولى بیفزايد. مثل اينكه بگويیم؛»سبزى يعنى چیزى كه سبز است«. معناى دقیق تر اين عبارت اين میشود؛ »سبزى يعنى سبز«. يا »سبزى سبز است«. آنچه از اين جملات به دست نمیآيد مفهوم سبزى است. »دكتر اعوانى« میتواند بیان خود را ساده تر كرده و بگويد:»سنت يعنى چیزى كه جز ازلى و ابدی بودن، معناى ديگر ندارد.« معناى ازلى و ابدی نیز اين است كه به لباس محدوديت و تقید زمانی و مکانی در نمیآيد. هر چیز كه به لباس تقید اعم از زمانى و مكانى و تغییر درنیايد، قابل فهم نیست. پس سنت يعنى امر نامفهوم! امر نامفهوم يعنى يك امر كلى و انتزاعى. پس سنت يعنى يك سلسله مفهوم كلى كه فقط در باور فرد، معنا خواهد يافت و اين باور بیش از هر چیز از اقتدارتاريخی برخوردار است تا امری تجربی و عقلانی باشد. برای اين که در ظرف تجربه و نقد عقلانی، ريخته نمی شود. من با استفاده از اين نقادى میخواهم نشان بدهم كه تعريف ايشان از سنت نمیتواند در چارچوب يك بحث منطقى يا فلسفى معنادار باشد. يعنى قابل رد يا پذيرش منطقى نیست. اگرچه ممكن است اين ادعاها از ديدگاه معتقدين، حقانى باشند. درواقع هدف من در مرحله ی اول، اين نیست كه اثبات كنم چنین ادعاهايى درست يا نادرست است، بلكه میخواهم اثبات كنم، درستى و نادرستى آنها، از راه منطق و فلسفه ممكن نیست. بايد براى رد يا اثبات آنها زبانى غیر از منطق به كار گرفته شود.
ايشان در ادامه تأكید میكنند:»معمولا سنت (Tradition) اگر راه وصول به حقیقت مطلق است صرفا يك نظريه نیست. دين و تمام سنت الهى اين راه وصول به حقیقت مطلق و تحقق آن را نشان میدهد. بنابراين در پاسخ به اين سؤال كه آيا سنتگرايان مدعاى خود را اصل موضوعى میدانند يا نه، بايد بگويم كه اصولا همه ادعاهاى آنها اصل موضوعى است. اين اظهار نظر ايشان در اعلام اصل موضوعى بودن همه ادعاهاى سنتگرايان، نظر من در نقد ناپذيری و سترون بودن مفهوم سنت را تأيیدمیكند. در واقع »سنتگرايان« به چیزهايی اعتقاد دارند كه به زعم خودشان بديهی اند و نیازمند به استفاده از چارچوب هاى منطقى براى اثبات آن اصول نیستند. بنابراين میتوانیم نتیجه بگیريم، سنت يعنى چیزهاى غیرقابل اثبات. اعتقادات يا باورهايى كه در چارچوب الفاظ و عباراتى بیان میشود. اين عبارات به لحاظ منطقى نیازمند اين نیستند كه معنادار باشند. بداهت آنها از اعتقاد برمیخیزد نه از معرفت و علم. پايه ايمانى دارند و نه مبناى علمى.
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
اسطوره متافیزیک،نقدی بر فلسفه سنت گرایی (حشمت الله طبرزدی )
قسمت سوم
#مفهوم_سنت
#The_concept_òf_teradition
#عقاید_اسطوره_ای
#نقد_و_بررسی1
بنابراين »متدولوژى«(methodology) دكتر اعوانى به عنوان يكى از چهره هاى اصلى مدافع تفكر سنتگرايى، براى بیان عقايد سنتگرايى تكیه بر »اكسیومها « (axiom) يا اصول غیرقابل تعريف است. اصولى كه بداهت آن بسته به باور و اعتقاد فرد است. اين روش البته داراى ارزش ايمانى است، اما فاقد ارزش علمى و فلسفى است.
هر كس ممكن است ادعايى را مطرح كرده، مدعى شود كه نیاز به اثبات ندارد. اصل موضوعی بودن، معنايی جز اين ندارد. شايد بديهی ترين اصل براى همگان، واقعیت وجود هر فرد در جهان هستى است. اما ديده شده است كه همین اصل بديهى، منشاء اختلافات زيادى و در نتیجه به وجود امدن مكاتب گوناگون فلسفى شده است. همان چیزى كه براى ما بسیار بديهى به حساب میآيد، از نقطه نظر فردى چون » باركلى « (Barkeley)، يك ايده ذهنى بیش نیست. حتى مطابق منطق فلسفه »افلاطون« (Plato)و »هگل« (Hegel) وجود ما يك وجود مثالى يا انديشه گون است. بنابراين »اكسیومهاى« مورد ادعاى »دكتر اعوانى«، مناقشه انگیز است و صرفا براى طرفدارانش، بديهى فرض میشوند.
او صرفا میتواند از شرايع و احكام ثابت سخن به میان بیاورد. ثبات آنها نیز نه به دلیل »مكانیزم« ( mechanism)درونى آنها، بلكه به واسطه اعتقاد افراد است.
بگذريم كه مطابق علم اجتهاد، همین احكام و شرايع نیز عَرضَى و دورهاى تلقى میشوند. اگر او از »قوانین يا سنتهاى ازلى، ابدى و تغییرناپذير« حرف میزند، بايد روشن كند كه اين قوانین، دائمى بودن را از كجا اخذ میكنند. از بیرون يا از درون؟
بیرون كه سراسر تغییر و تحول و دگرگونى است. پس ثبات میبايست از درون نشأت گرفته باشد.
ولى آيا قانون و سنت، مجرد از بیرون اصالت خواهد داشت؟
يا اينكه اين ذهن انسان است كه به صورت انتزاعى، چیزهايى را به نام قوانین ثابت و دائمى فرض میكند؟
صرف ادعاى ثبات، ثبات و دوام ايجاد نخواهد كرد. مضافا بر اين كه، تنها قوانین ذهنى و فرضى مثل قوانین رياضى يا منطقى از ويژگى دوام، اطلاق و عمومیت و برخوردار هستند. آيا سنت همچون قوانین رياضى و ذهنى است؟
اگر چنین باشد، به اين معناست كه سنتها از جنس فرضیه هاى ذهنى خواهند بود. حتى قوانین علمى كه حوزه شمولیت آنها جهان موجود است، با لحاظ مضمون عینی اما مطابق با الگوهاى ذهنى ساخته میشوند. به بیان ديگر، ذهن با استفاده از محتوای عینی، خاصیتهايى را از پیش خود جعل كرده و به جهان نسبت میدهد، نه اينكه جهان آنگونه است كه ذهن میفهمد.
بنابراين بخش زيادى از قوانین كه به حوزه منطق و رياضیات مربوط نبوده، بلكه به نحوى از جهان خارج سخن میگويد، عمیقا منطبق شده بر »مدلهاى« ذهنى است. در اين باره بیشتر خواهم گفت.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
اسطوره متافیزیک،نقدی بر فلسفه سنت گرایی (حشمت الله طبرزدی )
قسمت سوم
#مفهوم_سنت
#The_concept_òf_teradition
#عقاید_اسطوره_ای
#نقد_و_بررسی1
بنابراين »متدولوژى«(methodology) دكتر اعوانى به عنوان يكى از چهره هاى اصلى مدافع تفكر سنتگرايى، براى بیان عقايد سنتگرايى تكیه بر »اكسیومها « (axiom) يا اصول غیرقابل تعريف است. اصولى كه بداهت آن بسته به باور و اعتقاد فرد است. اين روش البته داراى ارزش ايمانى است، اما فاقد ارزش علمى و فلسفى است.
هر كس ممكن است ادعايى را مطرح كرده، مدعى شود كه نیاز به اثبات ندارد. اصل موضوعی بودن، معنايی جز اين ندارد. شايد بديهی ترين اصل براى همگان، واقعیت وجود هر فرد در جهان هستى است. اما ديده شده است كه همین اصل بديهى، منشاء اختلافات زيادى و در نتیجه به وجود امدن مكاتب گوناگون فلسفى شده است. همان چیزى كه براى ما بسیار بديهى به حساب میآيد، از نقطه نظر فردى چون » باركلى « (Barkeley)، يك ايده ذهنى بیش نیست. حتى مطابق منطق فلسفه »افلاطون« (Plato)و »هگل« (Hegel) وجود ما يك وجود مثالى يا انديشه گون است. بنابراين »اكسیومهاى« مورد ادعاى »دكتر اعوانى«، مناقشه انگیز است و صرفا براى طرفدارانش، بديهى فرض میشوند.
او صرفا میتواند از شرايع و احكام ثابت سخن به میان بیاورد. ثبات آنها نیز نه به دلیل »مكانیزم« ( mechanism)درونى آنها، بلكه به واسطه اعتقاد افراد است.
بگذريم كه مطابق علم اجتهاد، همین احكام و شرايع نیز عَرضَى و دورهاى تلقى میشوند. اگر او از »قوانین يا سنتهاى ازلى، ابدى و تغییرناپذير« حرف میزند، بايد روشن كند كه اين قوانین، دائمى بودن را از كجا اخذ میكنند. از بیرون يا از درون؟
بیرون كه سراسر تغییر و تحول و دگرگونى است. پس ثبات میبايست از درون نشأت گرفته باشد.
ولى آيا قانون و سنت، مجرد از بیرون اصالت خواهد داشت؟
يا اينكه اين ذهن انسان است كه به صورت انتزاعى، چیزهايى را به نام قوانین ثابت و دائمى فرض میكند؟
صرف ادعاى ثبات، ثبات و دوام ايجاد نخواهد كرد. مضافا بر اين كه، تنها قوانین ذهنى و فرضى مثل قوانین رياضى يا منطقى از ويژگى دوام، اطلاق و عمومیت و برخوردار هستند. آيا سنت همچون قوانین رياضى و ذهنى است؟
اگر چنین باشد، به اين معناست كه سنتها از جنس فرضیه هاى ذهنى خواهند بود. حتى قوانین علمى كه حوزه شمولیت آنها جهان موجود است، با لحاظ مضمون عینی اما مطابق با الگوهاى ذهنى ساخته میشوند. به بیان ديگر، ذهن با استفاده از محتوای عینی، خاصیتهايى را از پیش خود جعل كرده و به جهان نسبت میدهد، نه اينكه جهان آنگونه است كه ذهن میفهمد.
بنابراين بخش زيادى از قوانین كه به حوزه منطق و رياضیات مربوط نبوده، بلكه به نحوى از جهان خارج سخن میگويد، عمیقا منطبق شده بر »مدلهاى« ذهنى است. در اين باره بیشتر خواهم گفت.
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
اسطوره متافیزیک،نقدی بر فلسفه سنت گرایی (حشمت الله طبرزدی )
قسمت چهارم
#مفهوم_سنت
#The_concept_òf_teradition
#عقاید_اسطوره_ای
#نقد_و_بررسی1
در نشريه « نقد و نظر » میزگردى تحت عنوان « اقتراح » بین آقايان«دكتر اعوانى» ، «دكتر ملكیان» و «دكتر بینا مطلق» برگزار شده است. در اين «اقتراح»، «دكتر اعوانى» برداشت خود از مفهوم سنت را اينگونه ارائه میدهد: «سنت يعنى يك سنت الهى، ازلى و ابدى و زوال نا پذير. يا به اعتبار وجودى، يا به اعتبار تشريعى و يا به اعتبار حكمى.» يعنى قوانین و نوامیس تغییرناپذير و مطلق الهى كه در تمام وجود سارى و جارى است و ُبعدى از دين يعنى اساسی ترين ُبعد دين هم ناظر به آن است و سنت بیشتر به اين معنا نظر دارد. « من از تعريف ايشان درباره سنت به اصول اعتقادى «متافیزيکى» تعبیر میكنم. زيرا، تعريف بالا صرفا بر مفاهیم كلى و انتزاعى استوار است كه به دلیل كلیت و ماهیت ادعاهاى «متافیزيكى »(metaphysics) آن، صرفا میتوان پذيرفت كه عقايدى غیرقابل اثبات هستند.
اعتبار انها به تاريخی بودن انها است و فقط براى كسانى كه به آنها معتقد هستند، قابل فهم و معنايند. به جاى اينكه بگويد: «سنت يعنى يك سنت الهى، ازلى و ابدى و زوال ناپذير...»
میتوانست بگويد؛ «سنت يعنى چیزهايى كه به دلیل تاريخی بودن و تکرار دوره ای انها، من به آنها ايمان اورده ام و دلیل حقانیت آنها همین عقیده من است و دلیل حقانیت عقیده من نیز اين است كه آن اصول حق هستند. » بنابراين میتوانیم ادعا كنیم، اين عقايد "اسطوره ای هستند و «عقايد اسطوره اى» به باورهايى گفته میشود كه مالك حقانیت آنها چیزى جز تاريخی بودن و در نتیجه سترون شدن از يک سو و باور معتقد از ديگر سو، و تقديس گرايی، ويژگی بارز ديگری ندارند. منشاءهای خاصی برای چنین باور هايی وجود داشته که به مرور به «جزمهای»(dogma) اعتقادی، سترون و به باورهای غیرقابل نقد و بررسی تبديل شده اند. آن منشاء ايمانی ممکن است موجه باشد اما اين سنت سترون راه چنین توجیهی را بسته است. برای اين که از مسیر عقلانیت بشری خارج و به گزاره های بی معنا رنگ باخته است. و درعین حال اين گزاره های اسطوره ای به گونه اى ارائه میشوند كه به لحاظ منطقى قابل رد يا اثبات نباشند. ضمن اينكه از خاصیت اين همانى يا
«توتولوژيك»(tautological) نیز برخوردارند. در واقع همه الفاظ و عبارات به عبارت اولى برگشت داده میشود، بدون اينكه چیزى به معناى عبارت اولى بیافزايد. مثل اينكه بگويیم؛
«سبزى يعنى چیزى كه سبز است». معناى دقیقتر اين عبارت اين میشود؛ «سبزى يعنى سبز.» يا «سبزى سبز است.» آنچه از اين جملات به دست نمیآيد مفهوم سبزى است. «دكتر اعوانى» میتواند بیان خود را ساده تر كرده و بگويد: «سنت يعنى چیزى كه جز ازلى و ابدی بودن، معناى ديگر ندارد.» معناى ازلى و ابدی نیز اين است كه به لباس محدوديت و تقید زمانی و مکانی درنمیآيد. هر چیز كه به لباس تقید اعم از زمانى و مكانى و تغییر درنیايد، قابل فهم نیست. پس سنت يعنى امر نامفهوم امر نامفهوم يعنى يك امر كلى و انتزاعى.
پس سنت يعنى يك سلسله مفهوم كلى كه فقط در باور فرد، معنا خواهد يافت و اين باور بیش از هر چیز از اقتدار تاريخی برخوردار است تا امری تجربی و عقلانی باشد. برای اين که در ظرف تجربه و نقد عقلانی، ريخته نمی شود. من با استفاده از اين نقادى میخواهم نشان بدهم كه تعريف ايشان از سنت نمیتواند در چارچوب يك بحث منطقى يا فلسفى معنادار باشد. يعنى قابل رد يا پذيرش منطقى نیست. اگرچه ممكن است اين ادعاها از ديدگاه معتقدين، حقانى باشند. درواقع هدف من در مرحله ی اول، اين نیست كه اثبات كنم چنین ادعاهايى درست يا نادرست است، بلكه میخواهم اثبات كنم، درستى و نادرستى آنها، از راه منطق و فلسفه ممكن نیست. بايد براى رد يا اثبات آنها زبانى غیر از منطق به كار گرفته شود.
ايشان در ادامه تأكید میكنند: »معمولا سنت (Tradition) اگر راه وصول به حقیقت مطلق است صرفا يك نظريه نیست. دين و تمام سنت الهى اين راه وصول به حقیقت مطلق و تحقق آن را نشان میدهد. بنابراين در پاسخ به اين سؤال كه آيا سنتگرايان مدعاى خود را اصل موضوعى میدانند يا نه، بايد بگويم كه اصولا همه ادعاهاى آنها اصل موضوعى است. اين اظهارنظر ايشان در اعلام اصل موضوعى بودن همه ادعاهاى سنتگرايان، نظر من در نقدناپذيری و سترون بودن مفهوم سنت را تأيید میكند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
اسطوره متافیزیک،نقدی بر فلسفه سنت گرایی (حشمت الله طبرزدی )
قسمت چهارم
#مفهوم_سنت
#The_concept_òf_teradition
#عقاید_اسطوره_ای
#نقد_و_بررسی1
در نشريه « نقد و نظر » میزگردى تحت عنوان « اقتراح » بین آقايان«دكتر اعوانى» ، «دكتر ملكیان» و «دكتر بینا مطلق» برگزار شده است. در اين «اقتراح»، «دكتر اعوانى» برداشت خود از مفهوم سنت را اينگونه ارائه میدهد: «سنت يعنى يك سنت الهى، ازلى و ابدى و زوال نا پذير. يا به اعتبار وجودى، يا به اعتبار تشريعى و يا به اعتبار حكمى.» يعنى قوانین و نوامیس تغییرناپذير و مطلق الهى كه در تمام وجود سارى و جارى است و ُبعدى از دين يعنى اساسی ترين ُبعد دين هم ناظر به آن است و سنت بیشتر به اين معنا نظر دارد. « من از تعريف ايشان درباره سنت به اصول اعتقادى «متافیزيکى» تعبیر میكنم. زيرا، تعريف بالا صرفا بر مفاهیم كلى و انتزاعى استوار است كه به دلیل كلیت و ماهیت ادعاهاى «متافیزيكى »(metaphysics) آن، صرفا میتوان پذيرفت كه عقايدى غیرقابل اثبات هستند.
اعتبار انها به تاريخی بودن انها است و فقط براى كسانى كه به آنها معتقد هستند، قابل فهم و معنايند. به جاى اينكه بگويد: «سنت يعنى يك سنت الهى، ازلى و ابدى و زوال ناپذير...»
میتوانست بگويد؛ «سنت يعنى چیزهايى كه به دلیل تاريخی بودن و تکرار دوره ای انها، من به آنها ايمان اورده ام و دلیل حقانیت آنها همین عقیده من است و دلیل حقانیت عقیده من نیز اين است كه آن اصول حق هستند. » بنابراين میتوانیم ادعا كنیم، اين عقايد "اسطوره ای هستند و «عقايد اسطوره اى» به باورهايى گفته میشود كه مالك حقانیت آنها چیزى جز تاريخی بودن و در نتیجه سترون شدن از يک سو و باور معتقد از ديگر سو، و تقديس گرايی، ويژگی بارز ديگری ندارند. منشاءهای خاصی برای چنین باور هايی وجود داشته که به مرور به «جزمهای»(dogma) اعتقادی، سترون و به باورهای غیرقابل نقد و بررسی تبديل شده اند. آن منشاء ايمانی ممکن است موجه باشد اما اين سنت سترون راه چنین توجیهی را بسته است. برای اين که از مسیر عقلانیت بشری خارج و به گزاره های بی معنا رنگ باخته است. و درعین حال اين گزاره های اسطوره ای به گونه اى ارائه میشوند كه به لحاظ منطقى قابل رد يا اثبات نباشند. ضمن اينكه از خاصیت اين همانى يا
«توتولوژيك»(tautological) نیز برخوردارند. در واقع همه الفاظ و عبارات به عبارت اولى برگشت داده میشود، بدون اينكه چیزى به معناى عبارت اولى بیافزايد. مثل اينكه بگويیم؛
«سبزى يعنى چیزى كه سبز است». معناى دقیقتر اين عبارت اين میشود؛ «سبزى يعنى سبز.» يا «سبزى سبز است.» آنچه از اين جملات به دست نمیآيد مفهوم سبزى است. «دكتر اعوانى» میتواند بیان خود را ساده تر كرده و بگويد: «سنت يعنى چیزى كه جز ازلى و ابدی بودن، معناى ديگر ندارد.» معناى ازلى و ابدی نیز اين است كه به لباس محدوديت و تقید زمانی و مکانی درنمیآيد. هر چیز كه به لباس تقید اعم از زمانى و مكانى و تغییر درنیايد، قابل فهم نیست. پس سنت يعنى امر نامفهوم امر نامفهوم يعنى يك امر كلى و انتزاعى.
پس سنت يعنى يك سلسله مفهوم كلى كه فقط در باور فرد، معنا خواهد يافت و اين باور بیش از هر چیز از اقتدار تاريخی برخوردار است تا امری تجربی و عقلانی باشد. برای اين که در ظرف تجربه و نقد عقلانی، ريخته نمی شود. من با استفاده از اين نقادى میخواهم نشان بدهم كه تعريف ايشان از سنت نمیتواند در چارچوب يك بحث منطقى يا فلسفى معنادار باشد. يعنى قابل رد يا پذيرش منطقى نیست. اگرچه ممكن است اين ادعاها از ديدگاه معتقدين، حقانى باشند. درواقع هدف من در مرحله ی اول، اين نیست كه اثبات كنم چنین ادعاهايى درست يا نادرست است، بلكه میخواهم اثبات كنم، درستى و نادرستى آنها، از راه منطق و فلسفه ممكن نیست. بايد براى رد يا اثبات آنها زبانى غیر از منطق به كار گرفته شود.
ايشان در ادامه تأكید میكنند: »معمولا سنت (Tradition) اگر راه وصول به حقیقت مطلق است صرفا يك نظريه نیست. دين و تمام سنت الهى اين راه وصول به حقیقت مطلق و تحقق آن را نشان میدهد. بنابراين در پاسخ به اين سؤال كه آيا سنتگرايان مدعاى خود را اصل موضوعى میدانند يا نه، بايد بگويم كه اصولا همه ادعاهاى آنها اصل موضوعى است. اين اظهارنظر ايشان در اعلام اصل موضوعى بودن همه ادعاهاى سنتگرايان، نظر من در نقدناپذيری و سترون بودن مفهوم سنت را تأيید میكند.
🆔👉 @iran_novin1
#مسائل_روششناسانه_جزو_مسائل_کلیدی_و_اساسی_در_فلسفه_و_علوم_سیاسی_هستند.
☆4
این مسائل ممکن است، برخی از اوقات در غرب با ابهامات و چالشهایی روبرو باشد، اما در ایران، این مسائل به طور دوچندان با بحران مواجه هستند.
به عنوان مثال، مبانی روشی اثباتگرایی و انعکاس آن در علوم سیاسی، یکی از معضلاتی است که نظام دانشگاهی ما با آن مواجه است. در این زمینه به نظر میرسد نوعی افراط و تفریط مشاهده میشود.
به عنوان نمونه، برخی از اساتید معتقدند که علوم سیاسی باید دقیقا براساس روشهای اثباتگرایانه تدریس شود و علمی بودن به معنی عدم دخالت ارزشها و پیش داوریهاست.
این گونه اساتید حتی در مباحث اندیشه ای دانشجو را مجبور به انتخاب متغیر مستقل و وابسته می کنند؛ در حالی که این کار اصلاً ضرورتی ندارد.
به نظر میرسد این گونه افراد از سالهای دهه 1960 به این سو حرکت نمیکنند و نه تنها تمایلی به بومی سازی علوم سیاسی در کشوری مانند ایران که در آن دین و سیاست در ارتباط کامل با هم هستند، ندارند بلکه تمایلی به بهره گیری از مکاتب نقاد اثباتگرایی نیز از خود نشان نمیدهند.
به عبارت دیگر، ارائه کردن دانش علوم سیاسی با روش های اثباتگرایانه به معنی دو موضوع است؛
اولا به معنی نادیده گرفتن مکاتب نقاد اثباتگرایی است و
ثانیا به معنی لازم ندیدن بومی سازی علوم سیاسی با توجه به شرایط و مسائل جامعه ایران است.
از طرف دیگر، در بکارگیری روش های اثباتی نیز نوعی تفریط در بین اساتید و محققان علوم سیاسی مشاهده میشود.
به عبارت واضح تر، برخی معتقدند که با توجه به نقدهای وارد بر اثباتگرایی، بهرهگیری از آن هیچ فایدهای نخواهد داشت.
به عقیده این افراد، امروز دیگر اثباتگرایی، پارادایم غالبی در غرب نیست و بنابراین نمیتوان از آن استفاده نمود.
روشهایی که رفتارگرایان برای تحلیل مسائل جامعه استفاده میکنند، روشهای کمی، میدانی و آماری است که البته این روشها همچنان تا حدودی معتبر می باشند.
مخالفان بهره گیری از اثباتگرایی به این نکته توجه ندارند که اثباتگرایی در زمان اوج خود در غرب، بسیاری از دستاوردها را به دنبال داشت، هر چند که بعدها با نقدهایی همراه شد. ضمن آن که در کشورهای جهان سوم که روش های اثباتی به طور کامل مورد استفاده قرار نگرفته اند، صحبت از #نقد_پوزیتیویسم و عدم بکارگیری از روشهای اثباتی چندان سخن صوابی نمیباشد.
این در حالی است که برخی از مخالفان اثباتگرایی در ایران معتقدند که میتوان از نقدهای پسامدرنیته بر مدرنیسم و اثباتگرایی استفاده نمود.
اما ذکر این نکته ضروری است که هر چند نمیتوان از نقدهای وارد بر اثباتگرایی از منظر پست مدرن چشم پوشی نمود، اما متفکران مذهبی نباید از این نقدها استقبال نمایند و آنها را بکار گیرند.
زیرا اگر مدرنیته به شکلی دارای تفکر نسبی گرایانه است، پست مدرنیته به طور کامل بر مبنای نسبیت استوار است و به هیچ عنوان قائل به حقیقت نمیباشد.
در نتیجه میتوان گفت که #پست_مدرنیسم به هیچ عنوان با تفکر دینی دارای سازگاری نمیباشد.
ضمن آنکه بهره گیری از نقدهای پست مدرن در جامعه ای امکان پذیر است که دوره مدرنیسم را سپری کرده باشد و مدرنیته در آن به طور کامل جا افتاده باشد.
بنابراین این خوف میرود که با غلبه کامل مخالفان اثباتگرایی فواید روشهایی مانند مصاحبه و پرسشنامه از میان رود. به عبارت دیگر، همه روشها به میزانی میتوانند بهره ای از واقعیت را داشته باشند و به همان میزان میتوانند بر اساس نیازی که وجود دارد و نیز بر مبنای سنخیت با موضوع تحقیق، مورد استفاده قرار گیرند.
🆔👉 @iran_novin1
☆4
این مسائل ممکن است، برخی از اوقات در غرب با ابهامات و چالشهایی روبرو باشد، اما در ایران، این مسائل به طور دوچندان با بحران مواجه هستند.
به عنوان مثال، مبانی روشی اثباتگرایی و انعکاس آن در علوم سیاسی، یکی از معضلاتی است که نظام دانشگاهی ما با آن مواجه است. در این زمینه به نظر میرسد نوعی افراط و تفریط مشاهده میشود.
به عنوان نمونه، برخی از اساتید معتقدند که علوم سیاسی باید دقیقا براساس روشهای اثباتگرایانه تدریس شود و علمی بودن به معنی عدم دخالت ارزشها و پیش داوریهاست.
این گونه اساتید حتی در مباحث اندیشه ای دانشجو را مجبور به انتخاب متغیر مستقل و وابسته می کنند؛ در حالی که این کار اصلاً ضرورتی ندارد.
به نظر میرسد این گونه افراد از سالهای دهه 1960 به این سو حرکت نمیکنند و نه تنها تمایلی به بومی سازی علوم سیاسی در کشوری مانند ایران که در آن دین و سیاست در ارتباط کامل با هم هستند، ندارند بلکه تمایلی به بهره گیری از مکاتب نقاد اثباتگرایی نیز از خود نشان نمیدهند.
به عبارت دیگر، ارائه کردن دانش علوم سیاسی با روش های اثباتگرایانه به معنی دو موضوع است؛
اولا به معنی نادیده گرفتن مکاتب نقاد اثباتگرایی است و
ثانیا به معنی لازم ندیدن بومی سازی علوم سیاسی با توجه به شرایط و مسائل جامعه ایران است.
از طرف دیگر، در بکارگیری روش های اثباتی نیز نوعی تفریط در بین اساتید و محققان علوم سیاسی مشاهده میشود.
به عبارت واضح تر، برخی معتقدند که با توجه به نقدهای وارد بر اثباتگرایی، بهرهگیری از آن هیچ فایدهای نخواهد داشت.
به عقیده این افراد، امروز دیگر اثباتگرایی، پارادایم غالبی در غرب نیست و بنابراین نمیتوان از آن استفاده نمود.
روشهایی که رفتارگرایان برای تحلیل مسائل جامعه استفاده میکنند، روشهای کمی، میدانی و آماری است که البته این روشها همچنان تا حدودی معتبر می باشند.
مخالفان بهره گیری از اثباتگرایی به این نکته توجه ندارند که اثباتگرایی در زمان اوج خود در غرب، بسیاری از دستاوردها را به دنبال داشت، هر چند که بعدها با نقدهایی همراه شد. ضمن آن که در کشورهای جهان سوم که روش های اثباتی به طور کامل مورد استفاده قرار نگرفته اند، صحبت از #نقد_پوزیتیویسم و عدم بکارگیری از روشهای اثباتی چندان سخن صوابی نمیباشد.
این در حالی است که برخی از مخالفان اثباتگرایی در ایران معتقدند که میتوان از نقدهای پسامدرنیته بر مدرنیسم و اثباتگرایی استفاده نمود.
اما ذکر این نکته ضروری است که هر چند نمیتوان از نقدهای وارد بر اثباتگرایی از منظر پست مدرن چشم پوشی نمود، اما متفکران مذهبی نباید از این نقدها استقبال نمایند و آنها را بکار گیرند.
زیرا اگر مدرنیته به شکلی دارای تفکر نسبی گرایانه است، پست مدرنیته به طور کامل بر مبنای نسبیت استوار است و به هیچ عنوان قائل به حقیقت نمیباشد.
در نتیجه میتوان گفت که #پست_مدرنیسم به هیچ عنوان با تفکر دینی دارای سازگاری نمیباشد.
ضمن آنکه بهره گیری از نقدهای پست مدرن در جامعه ای امکان پذیر است که دوره مدرنیسم را سپری کرده باشد و مدرنیته در آن به طور کامل جا افتاده باشد.
بنابراین این خوف میرود که با غلبه کامل مخالفان اثباتگرایی فواید روشهایی مانند مصاحبه و پرسشنامه از میان رود. به عبارت دیگر، همه روشها به میزانی میتوانند بهره ای از واقعیت را داشته باشند و به همان میزان میتوانند بر اساس نیازی که وجود دارد و نیز بر مبنای سنخیت با موضوع تحقیق، مورد استفاده قرار گیرند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#اصول_و_مبانی_لیبرالیسم
یکی از موضوعات بسیار مهم و مناقشه برانگیزی که در سالیان اخیر بسیار مورد توجه کارشناسان و صاحب نظران سیاسی و اجتماعی و دانشگاهیان قرار گرفته، لیبرالیسم می باشد و هر یک از آنان از منظری خاص آنرا بازخوانی و مورد استفاده قرار قرار میدهند. در این نوشته سعی می شود اصول اساسی لیبرالیسم مورد بررسی و نقد قرار گیرد.
لیبرالیسم«مجموعه روش ها و سیاست ها و ایدئولوژی هایی که هدف شان قراهم کردن آزادی هرچه بیشتر برای فرد است.» تعریف می کنند.
هواداران و پیروان چنین عقاید و سیاست ها را معمولاً آزادیخواه (لیبرال) می گویند.
از دیدگاه فلسفه سیاسی لیبرالیسم در معنای وسیع آن فلسفه افزایش آزادی فردی و جامعه تا حد ممکن است و دشمن اصلی آن تمرکز قدرت است.
از نظر فلسفی نظریه های جان لاک فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم در زمینه ی دولت و حقوق ملت ها پایه ی نظری لیبرالیسم جدید را گذاشت.
رنسانس(نوزایش) و جنبش دین پیرایی یا اصلاح دین در قرن شانزدهم به خصوص در جهت مددی که به گسترش شیوه فکری اصالت فرد کرده اند، به رشد لیبرالیسم یاری بسیاری کردند.
قدرت های استبدادی با تمرکز و ویژگی تقدس و احترام برانگیز از افراد اطاعت محض و کورکورانه طلب می کنند با این کار خویش جلوی رشد و خلاقیت استعدادهای فردی را می گیرند.
از اصول اندیشه لیبرالی می توان به بیزاری از قدرت خودسرانه (استبدادی)، آزادی بیان و مدارای دینی و اصل دولت محدود یا حداقل اشاره کرد.
یکی از اصول بسیار اساسی لیبرالیسم (آزادی خواهی ) هواداری از آزادی فعالانه است.
یعنی این آرمان که فرد فرصت آنرا داشته باشد که با پرورش آزادانه ی توانمندی های خود و همچنین باز گویی آزادانه عقاید خود موجبات رشد و کمال خود را فراهم آورد و از این راه برای کل جامعه مفید باشد. از این رو از برابری حقوقی، آزادی ها، برافتادن انحصارها، از میان رفتن امتیازهای اشرافی و از حکومت قانون متکی بر اصول عقلی هواداری می کنند.
اصل دولت محدود اشاره به دولتی دارد که مسئولیت های آن به طور چشمگیری اندک بوده، تا جایی که امکان داشته باشد اجازه میدهد شهروندان اش راساً مسئولیت های فردی یا اجتماعی خود را انتخاب و اعمال کنند.
پذیرش اصل مدارای دینی،بر ۲پایه استوار است:
یکی تسهیلی که در روابط آدمیان با یکدیگر برقرار کرده و بر رعایت حقوق متقابل تاکید می کند.
و دوم که بیشتر حاصل تحولات علمی و فلسفی دهه های اخیر است، برخاسته از تردیدهای معرفتی است و این که یقین امری بیش از پیش دور از دسترس تصور می شود.
از آن جایی که ما نمی توانیم در درستی یا نادرستی عقاید و آموزه ها، اطمینان های معرفتی داشته باشیم، پس با رعایت شرط عقل و حکم نباید به سرکوب یکباره یا خشن آنها متوسل شد.
لازم به یادآوری است که لیبرالیسم در زمینه اقتصادی از بازار آزاد اقتصادی و در زمینه ی قدرت سیاسی به چند گرایی و کثرت گرایی اعتقاد دارد.
● #نقد_و_بررسی:
۱) در اندیشه لیبرالی فرد تا کجا آزاد می باشد؟
آیا آزادی فردی بی حد و حصر می باشد؟ آیا آزادی های فردی افراد در جاهایی با هم تداخل و درگیر نخواهد شد؟
نتیجه تضاد و تعارض های فردی و منافع افراد جامعه منجر به سقوط و یا از هم گسستگی جامعه نخواهد شد؟
چه کسی یا افرادی حق دارند محدوده آزادی های افراد را معین و مشخص نماید؟
آیا حدود آزادی ها را عرف جامعه یا فرهنگ جامعه یا قانون برخاسته از اراده مردم مشخص می کند؟
۲) آزادی فردی و محدود کردن قدرت دولتی به عنوان ۲ اصل اساسی لیبرالیسم گرچه مکمل یکدیگرند ولی گاه با هم تعارض پیدا می کنند به این معنی که گاه حفظ و توسعه حوزه آزادی فردی منوط به دخالت دولت می شود.
آیا اگر دخالت دولت محدود شود در فضای آزاد جامعه افراد قویتر حق و حقوق افراد ضعیف تر را پایمال نخواهند کرد؟
در صورت وقوع چنین امری فرد چگونه می تواند از حق و حقوق خود دفاع نماید؟
● #خلاصه:
۱) از چهره های سرشناس لیبرالیسم در قرون اخیر می توان از جان لاک، جان استوارت میل و در عصر حاضر آنرا برلین و جان راولز نام برد.
۲) از اصول اساسی مورد تاکید می توان به اصل دولت محدود یا حداقلی، اصل مدارای دینی، قانون مداری و تاکید بر آزادی های فردی و سیاسی اجتماعی ، اقتصاد آزاد و کثرت گرایی فرهنگی اشاره کرد.
۳) بیزاری از قدرت خودکامه و استبدادی. جان لاک، دولت را محصول قرار داد اجتماعی می دانست و انسان از حقوق طبیعی برخوردار است و دولت به منظور پاسداری از آنان تاسیس شده است و فرد حق دارد با دولت خودکامه و ناقص حقوق بشر حقوق طبیعی به مقابله برخیزد.
۴) مبارزه با انحصارها و از بین بردن امتیازهای اشرافی.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#اصول_و_مبانی_لیبرالیسم
یکی از موضوعات بسیار مهم و مناقشه برانگیزی که در سالیان اخیر بسیار مورد توجه کارشناسان و صاحب نظران سیاسی و اجتماعی و دانشگاهیان قرار گرفته، لیبرالیسم می باشد و هر یک از آنان از منظری خاص آنرا بازخوانی و مورد استفاده قرار قرار میدهند. در این نوشته سعی می شود اصول اساسی لیبرالیسم مورد بررسی و نقد قرار گیرد.
لیبرالیسم«مجموعه روش ها و سیاست ها و ایدئولوژی هایی که هدف شان قراهم کردن آزادی هرچه بیشتر برای فرد است.» تعریف می کنند.
هواداران و پیروان چنین عقاید و سیاست ها را معمولاً آزادیخواه (لیبرال) می گویند.
از دیدگاه فلسفه سیاسی لیبرالیسم در معنای وسیع آن فلسفه افزایش آزادی فردی و جامعه تا حد ممکن است و دشمن اصلی آن تمرکز قدرت است.
از نظر فلسفی نظریه های جان لاک فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم در زمینه ی دولت و حقوق ملت ها پایه ی نظری لیبرالیسم جدید را گذاشت.
رنسانس(نوزایش) و جنبش دین پیرایی یا اصلاح دین در قرن شانزدهم به خصوص در جهت مددی که به گسترش شیوه فکری اصالت فرد کرده اند، به رشد لیبرالیسم یاری بسیاری کردند.
قدرت های استبدادی با تمرکز و ویژگی تقدس و احترام برانگیز از افراد اطاعت محض و کورکورانه طلب می کنند با این کار خویش جلوی رشد و خلاقیت استعدادهای فردی را می گیرند.
از اصول اندیشه لیبرالی می توان به بیزاری از قدرت خودسرانه (استبدادی)، آزادی بیان و مدارای دینی و اصل دولت محدود یا حداقل اشاره کرد.
یکی از اصول بسیار اساسی لیبرالیسم (آزادی خواهی ) هواداری از آزادی فعالانه است.
یعنی این آرمان که فرد فرصت آنرا داشته باشد که با پرورش آزادانه ی توانمندی های خود و همچنین باز گویی آزادانه عقاید خود موجبات رشد و کمال خود را فراهم آورد و از این راه برای کل جامعه مفید باشد. از این رو از برابری حقوقی، آزادی ها، برافتادن انحصارها، از میان رفتن امتیازهای اشرافی و از حکومت قانون متکی بر اصول عقلی هواداری می کنند.
اصل دولت محدود اشاره به دولتی دارد که مسئولیت های آن به طور چشمگیری اندک بوده، تا جایی که امکان داشته باشد اجازه میدهد شهروندان اش راساً مسئولیت های فردی یا اجتماعی خود را انتخاب و اعمال کنند.
پذیرش اصل مدارای دینی،بر ۲پایه استوار است:
یکی تسهیلی که در روابط آدمیان با یکدیگر برقرار کرده و بر رعایت حقوق متقابل تاکید می کند.
و دوم که بیشتر حاصل تحولات علمی و فلسفی دهه های اخیر است، برخاسته از تردیدهای معرفتی است و این که یقین امری بیش از پیش دور از دسترس تصور می شود.
از آن جایی که ما نمی توانیم در درستی یا نادرستی عقاید و آموزه ها، اطمینان های معرفتی داشته باشیم، پس با رعایت شرط عقل و حکم نباید به سرکوب یکباره یا خشن آنها متوسل شد.
لازم به یادآوری است که لیبرالیسم در زمینه اقتصادی از بازار آزاد اقتصادی و در زمینه ی قدرت سیاسی به چند گرایی و کثرت گرایی اعتقاد دارد.
● #نقد_و_بررسی:
۱) در اندیشه لیبرالی فرد تا کجا آزاد می باشد؟
آیا آزادی فردی بی حد و حصر می باشد؟ آیا آزادی های فردی افراد در جاهایی با هم تداخل و درگیر نخواهد شد؟
نتیجه تضاد و تعارض های فردی و منافع افراد جامعه منجر به سقوط و یا از هم گسستگی جامعه نخواهد شد؟
چه کسی یا افرادی حق دارند محدوده آزادی های افراد را معین و مشخص نماید؟
آیا حدود آزادی ها را عرف جامعه یا فرهنگ جامعه یا قانون برخاسته از اراده مردم مشخص می کند؟
۲) آزادی فردی و محدود کردن قدرت دولتی به عنوان ۲ اصل اساسی لیبرالیسم گرچه مکمل یکدیگرند ولی گاه با هم تعارض پیدا می کنند به این معنی که گاه حفظ و توسعه حوزه آزادی فردی منوط به دخالت دولت می شود.
آیا اگر دخالت دولت محدود شود در فضای آزاد جامعه افراد قویتر حق و حقوق افراد ضعیف تر را پایمال نخواهند کرد؟
در صورت وقوع چنین امری فرد چگونه می تواند از حق و حقوق خود دفاع نماید؟
● #خلاصه:
۱) از چهره های سرشناس لیبرالیسم در قرون اخیر می توان از جان لاک، جان استوارت میل و در عصر حاضر آنرا برلین و جان راولز نام برد.
۲) از اصول اساسی مورد تاکید می توان به اصل دولت محدود یا حداقلی، اصل مدارای دینی، قانون مداری و تاکید بر آزادی های فردی و سیاسی اجتماعی ، اقتصاد آزاد و کثرت گرایی فرهنگی اشاره کرد.
۳) بیزاری از قدرت خودکامه و استبدادی. جان لاک، دولت را محصول قرار داد اجتماعی می دانست و انسان از حقوق طبیعی برخوردار است و دولت به منظور پاسداری از آنان تاسیس شده است و فرد حق دارد با دولت خودکامه و ناقص حقوق بشر حقوق طبیعی به مقابله برخیزد.
۴) مبارزه با انحصارها و از بین بردن امتیازهای اشرافی.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
مقاله علمی
#روش_شناسی_سیستمی_در_جامعه_شناسی_سیاسی
#نقد_و_بررسی_روش_شناسی_سیستمی :
الف – #کارایی_این_روش
نظریه سیستم ها امکان مقایسه را بهتر فراهم می کند؛ بنابراین اگر بخواهیم بین دو نظام حکومتی و یا دو نظام اندیشه ای، مقایسه ای انجام دهیم استفاده از نظریه سیستمی مناسب است.
«تحلیل سیستمی به خرد گرایی در مدیریت منجر می شود؛ بنابراین، تصمیم گیری بر اساس نظریه سیستم ها مبتنی بر مدیریت عقلانی می باشد. نظریه سیستمی مبنای نگرش بسیاری از اندیشمندان کارکردگرا در علوم سیاسی است.
#انتقادات_وارده :
در کنار توجه، بسط و گسترش این روش در علوم سیاسی متفکرینی هم آن را مورد انتقاد قرار داده اند.
#راپو_پورت معتقد است نظریه عمومی سیستم ها بشتر یک جهان بینی یا روش شناسی است تا یک نظریه به مفهومی علمی آن .
برخی دیگر از محققین از جمله #سادوسکی معتقدند در نظریه سیستم ها نوعی تناقض فلسفی وجود دارد، چرا که توصیف سیستم مشروط به توصیف اجزا ی آن است بنابراین نوعی توقف کل بر جزء و جزء برکل در آن دیده می شود که به نظر می رسد این دور دارای پارادوکس باشد.
موارد دیگری که پیرامون این نطریه مورد انتقاد قرار گرفته عبارت اند از :
به عنصر قدرت و زور برای حفظ نظام (سیاسی) کمتر توجه شده است. همه ی اطلاعات را درچارچوب یک نظریه (سیسستم ) آورده می شود و مورد مطالعه قرار می گیرد، در حالی که این امر در این حد ممکن نیست .
اصل ثبات در نظریه سیستمی موجب دوام نظام است ولی در عمل مشاهده می شود که در برخی از کشورها یا برخی از زمان ها نظام های سیاسی هستند که دوام خود را در جنگ ، تهدید، تنش و التهاب آوری می بینند.
نظریه سیستمی به واسطه تاکید ویژه بر مفاهیم ثبات، تعادل، حالت پایدار و حفظ الگوها و از حیث جانبداری ایدئولوژیک ادعایی به نفع وضعیت موجود مورد انتقاد قرار گرفته است.
#هوفمان از متفکرین منتقد، معتقد است مدل های سیستمی از سطح بالایی از کلیت دارند و از ابزارهای برگرفته از سایر رشته استفاده می کنند به مغز سیاست دست پیدا نمی کند.
#جورج_مولسکی اعتقاد دارد که نظریه سیستم ها در روابط بین الملل عاری از بینش های مهم است.
سیستم مفهومی با کلیت بالاست و آنچه در مورد همه ی سیستم ها صادق باشد در عین موضوعیت داشتن در جهان سیاست ، معمولا آنقدرها مشخص نیست که به درک ما از حوزه ی بسیار محدود چیزی بیفزاید.
پایان.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
مقاله علمی
#روش_شناسی_سیستمی_در_جامعه_شناسی_سیاسی
#نقد_و_بررسی_روش_شناسی_سیستمی :
الف – #کارایی_این_روش
نظریه سیستم ها امکان مقایسه را بهتر فراهم می کند؛ بنابراین اگر بخواهیم بین دو نظام حکومتی و یا دو نظام اندیشه ای، مقایسه ای انجام دهیم استفاده از نظریه سیستمی مناسب است.
«تحلیل سیستمی به خرد گرایی در مدیریت منجر می شود؛ بنابراین، تصمیم گیری بر اساس نظریه سیستم ها مبتنی بر مدیریت عقلانی می باشد. نظریه سیستمی مبنای نگرش بسیاری از اندیشمندان کارکردگرا در علوم سیاسی است.
#انتقادات_وارده :
در کنار توجه، بسط و گسترش این روش در علوم سیاسی متفکرینی هم آن را مورد انتقاد قرار داده اند.
#راپو_پورت معتقد است نظریه عمومی سیستم ها بشتر یک جهان بینی یا روش شناسی است تا یک نظریه به مفهومی علمی آن .
برخی دیگر از محققین از جمله #سادوسکی معتقدند در نظریه سیستم ها نوعی تناقض فلسفی وجود دارد، چرا که توصیف سیستم مشروط به توصیف اجزا ی آن است بنابراین نوعی توقف کل بر جزء و جزء برکل در آن دیده می شود که به نظر می رسد این دور دارای پارادوکس باشد.
موارد دیگری که پیرامون این نطریه مورد انتقاد قرار گرفته عبارت اند از :
به عنصر قدرت و زور برای حفظ نظام (سیاسی) کمتر توجه شده است. همه ی اطلاعات را درچارچوب یک نظریه (سیسستم ) آورده می شود و مورد مطالعه قرار می گیرد، در حالی که این امر در این حد ممکن نیست .
اصل ثبات در نظریه سیستمی موجب دوام نظام است ولی در عمل مشاهده می شود که در برخی از کشورها یا برخی از زمان ها نظام های سیاسی هستند که دوام خود را در جنگ ، تهدید، تنش و التهاب آوری می بینند.
نظریه سیستمی به واسطه تاکید ویژه بر مفاهیم ثبات، تعادل، حالت پایدار و حفظ الگوها و از حیث جانبداری ایدئولوژیک ادعایی به نفع وضعیت موجود مورد انتقاد قرار گرفته است.
#هوفمان از متفکرین منتقد، معتقد است مدل های سیستمی از سطح بالایی از کلیت دارند و از ابزارهای برگرفته از سایر رشته استفاده می کنند به مغز سیاست دست پیدا نمی کند.
#جورج_مولسکی اعتقاد دارد که نظریه سیستم ها در روابط بین الملل عاری از بینش های مهم است.
سیستم مفهومی با کلیت بالاست و آنچه در مورد همه ی سیستم ها صادق باشد در عین موضوعیت داشتن در جهان سیاست ، معمولا آنقدرها مشخص نیست که به درک ما از حوزه ی بسیار محدود چیزی بیفزاید.
پایان.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from پیوند نگار
⭕️ #آخوند_ملا_محمدکاظم_خراسانی رهبر دینی نهضت مشروطه متنفذترین منکر حکومت اسلامی در میان فقهای شیعه است.
🔹 خلاصه نامهی آخوند خراسانی (بزرگترین مرجع وقتِ خودش) به آیة الله نائینی، در ١٠٠ سال پیش، درباره مضراتِ حکومت اسلامی
١ . دیگر ادیان هم ترغیب میشوند حکومتِ متعصب دینی تشکیل دهند و نزاع دینی شکل میگیرد.
٢ . وقتی روحانیون پا به حکومت بگذارند، دیگر نمیتوانند عیوب خود را ببینند و توجیه میکنند و فسادها را نادیده میگیرند.
٣ . مسند روحانیت، مسندِ مبارزه با فساد است؛ و مسندِ حاکمان، همواره توأم با فساد. با این کار، هم مسند مبارزه با فساد را از دست میدهیم و هم روحانیت را مفسد میکنیم. وای به روزی که بگندد نمک.
حتی اگر فاسد نشویم همه مفاسد را به گردن روحانیت مینویسند و دین نابود میشود.
٤ . علم حکومتداری و سیاست، یک علم و فن است؛ و روحانیون از این علم، حداقل تا الان کاملاً تهی هستند. ورود بدون علم و تجربه و فن به این حوزه بدون طی مراحل آن باعث آبروریزی برای روحانیون میشود. صرف اینکه روحانیون انسانهای خوبی هستند که دلیل نمی شود هر علمی و هر فنی را بلد باشند.
٥ . آمال و آرزوی ما تبعیت حکومت از دین است در حالیکه اگر حکومت را در دست گیریم، به تبعیتِ دین از حکومت دچار خواهیم شد.
٦ . چون مردم، ما را نایبان امام زمان میدانند، انتظار دارند حکومت دینی هم، همان شرایط را ایجاد کند. و وقتی نتوانیم در آن سطح، عدالت را برقرار کنیم، نسبت به امام زمان و دین، سست عقیده میشوند.
٧ . اکنون که مناصب حکومتی نداریم ، اینهمه اختلاف نظر وجود دارد. اگر به حکومت برسیم، این اختلاف نظر، باعثِ چندپارهگیِ دین و ایجاد فرقههای جدید و آسیب به دین میشود.
٨ . ما فقط سواد فقهی داریم. و چون فقیهِ خوبی هستیم ( که تازه، همهی ابوابِ فقه را هم نمیدانیم ) ، دلیل نمیشود که به علوم دیگر مانند مدیریت و ... هم تسلط داشته باشیم. علم فقه، یک علم است با مسائل خودش؛ و ربطی به ادارهی جامعه و مسائل آن ندارد.
٩ . اسلام را در طول چندین قرن، حکومت اسلامی نگه نداشته است بلكه حوزه های علمیه نگه داشتهاند.
١٠ . اکنون که دست ما به حکومت نرسیده است، اطرافیان ما چه کارها که نمیکنند! ... وای به روزی که دستمان به حکومت برسد! بستگان ما، در صورت حکومت، از موقعیت استفاده خواهند کرد و باعث آبروریزی برای مرجعیت و دین اسلام خواهند شد و مردم آنها را به پای ما مینویسند.
١١ . کسانى که مناصب حکومتى را در اختیار دارند، فریبکارى و ناراستى و دروغ گویى، از لوازم اولیهی کار و شغل خود مىدانند؛ و شاید هم در پاره یى از موارد، امور آنها بدون دروغ نمىگذرد؛ زیرا محتمل است که در پاره یى جاها به دلیلِ مصالحِ مهم ترى، دروغ گفتن براى آنها مجاز باشد. اما به همین دلیل که اشغال این مناصب، با پرهیز از دروغ، منافات دارد ( خوب و بد و درست و نادرستش به کنار ) علماى دین باید از این مناصب بپرهیزند؛ زیرا اگر بخواهند پايبند راستى و صداقت باشند، امورشان نمىگذرد؛ و اگر هم بخواهند مثل بقیه سیاستمداران، هرجا که صلاح دیدند دروغ بگویند، این کار دو خطر بزرگ دارد؛ یکى اینکه خرده خرده، قبح دروغ در نظرشان از بین مىرود و تقید آنان به صداقت، در موارد دیگر متزلزل مىشود؛ و این امر، گرچه براى همه بد است ولى براى عالِمِ دین، از همه بدتر و خطرناک تر است. دیگر این که عامه مردم وقتى ببینند علماى دین ( با هر عذرى، و لو موجه ) در موارد متعدد دروغ مىگویند، کم کم این شبهه برایشان پیش مىآید که پس نکند در موارد دیگر، از جمله در احکام الهى و اعتقادات دینى و مذهبى نیز علماى دین به دلیل عذرهاى ولو موجه دروغ میگویند و آنگاه ایجاد چنین تصورى در اذهان عامه مردم، بسیار خطرناک است و بالمآل موجب بى اعتقادى آنان به مبادى و آداب دینى خواهد شد.
از کتاب «دیدگاههای آخوند خراسانی و شاگردانش» نوشته آقای علي اکبر ثبوت، فصل اول، صفحه 18 به بعد
آخوند خراسانى چه خوب مى ديد آنچه بر سر دين و روحانيت و مردم آمد.
#سکولاریسم
#نقد_حکومت_وقتی
#نقد_ولایت_فقیه
🔹 خلاصه نامهی آخوند خراسانی (بزرگترین مرجع وقتِ خودش) به آیة الله نائینی، در ١٠٠ سال پیش، درباره مضراتِ حکومت اسلامی
١ . دیگر ادیان هم ترغیب میشوند حکومتِ متعصب دینی تشکیل دهند و نزاع دینی شکل میگیرد.
٢ . وقتی روحانیون پا به حکومت بگذارند، دیگر نمیتوانند عیوب خود را ببینند و توجیه میکنند و فسادها را نادیده میگیرند.
٣ . مسند روحانیت، مسندِ مبارزه با فساد است؛ و مسندِ حاکمان، همواره توأم با فساد. با این کار، هم مسند مبارزه با فساد را از دست میدهیم و هم روحانیت را مفسد میکنیم. وای به روزی که بگندد نمک.
حتی اگر فاسد نشویم همه مفاسد را به گردن روحانیت مینویسند و دین نابود میشود.
٤ . علم حکومتداری و سیاست، یک علم و فن است؛ و روحانیون از این علم، حداقل تا الان کاملاً تهی هستند. ورود بدون علم و تجربه و فن به این حوزه بدون طی مراحل آن باعث آبروریزی برای روحانیون میشود. صرف اینکه روحانیون انسانهای خوبی هستند که دلیل نمی شود هر علمی و هر فنی را بلد باشند.
٥ . آمال و آرزوی ما تبعیت حکومت از دین است در حالیکه اگر حکومت را در دست گیریم، به تبعیتِ دین از حکومت دچار خواهیم شد.
٦ . چون مردم، ما را نایبان امام زمان میدانند، انتظار دارند حکومت دینی هم، همان شرایط را ایجاد کند. و وقتی نتوانیم در آن سطح، عدالت را برقرار کنیم، نسبت به امام زمان و دین، سست عقیده میشوند.
٧ . اکنون که مناصب حکومتی نداریم ، اینهمه اختلاف نظر وجود دارد. اگر به حکومت برسیم، این اختلاف نظر، باعثِ چندپارهگیِ دین و ایجاد فرقههای جدید و آسیب به دین میشود.
٨ . ما فقط سواد فقهی داریم. و چون فقیهِ خوبی هستیم ( که تازه، همهی ابوابِ فقه را هم نمیدانیم ) ، دلیل نمیشود که به علوم دیگر مانند مدیریت و ... هم تسلط داشته باشیم. علم فقه، یک علم است با مسائل خودش؛ و ربطی به ادارهی جامعه و مسائل آن ندارد.
٩ . اسلام را در طول چندین قرن، حکومت اسلامی نگه نداشته است بلكه حوزه های علمیه نگه داشتهاند.
١٠ . اکنون که دست ما به حکومت نرسیده است، اطرافیان ما چه کارها که نمیکنند! ... وای به روزی که دستمان به حکومت برسد! بستگان ما، در صورت حکومت، از موقعیت استفاده خواهند کرد و باعث آبروریزی برای مرجعیت و دین اسلام خواهند شد و مردم آنها را به پای ما مینویسند.
١١ . کسانى که مناصب حکومتى را در اختیار دارند، فریبکارى و ناراستى و دروغ گویى، از لوازم اولیهی کار و شغل خود مىدانند؛ و شاید هم در پاره یى از موارد، امور آنها بدون دروغ نمىگذرد؛ زیرا محتمل است که در پاره یى جاها به دلیلِ مصالحِ مهم ترى، دروغ گفتن براى آنها مجاز باشد. اما به همین دلیل که اشغال این مناصب، با پرهیز از دروغ، منافات دارد ( خوب و بد و درست و نادرستش به کنار ) علماى دین باید از این مناصب بپرهیزند؛ زیرا اگر بخواهند پايبند راستى و صداقت باشند، امورشان نمىگذرد؛ و اگر هم بخواهند مثل بقیه سیاستمداران، هرجا که صلاح دیدند دروغ بگویند، این کار دو خطر بزرگ دارد؛ یکى اینکه خرده خرده، قبح دروغ در نظرشان از بین مىرود و تقید آنان به صداقت، در موارد دیگر متزلزل مىشود؛ و این امر، گرچه براى همه بد است ولى براى عالِمِ دین، از همه بدتر و خطرناک تر است. دیگر این که عامه مردم وقتى ببینند علماى دین ( با هر عذرى، و لو موجه ) در موارد متعدد دروغ مىگویند، کم کم این شبهه برایشان پیش مىآید که پس نکند در موارد دیگر، از جمله در احکام الهى و اعتقادات دینى و مذهبى نیز علماى دین به دلیل عذرهاى ولو موجه دروغ میگویند و آنگاه ایجاد چنین تصورى در اذهان عامه مردم، بسیار خطرناک است و بالمآل موجب بى اعتقادى آنان به مبادى و آداب دینى خواهد شد.
از کتاب «دیدگاههای آخوند خراسانی و شاگردانش» نوشته آقای علي اکبر ثبوت، فصل اول، صفحه 18 به بعد
آخوند خراسانى چه خوب مى ديد آنچه بر سر دين و روحانيت و مردم آمد.
#سکولاریسم
#نقد_حکومت_وقتی
#نقد_ولایت_فقیه
Telegram
attach📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #روح_الله_زم تمامی شرایط #آقازاده شدن را داشت ولی نشد، #زم شد و امروز برایش ۱۳ بار #اعدام حکم دادن. او را فراموش نکنیم
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
#علی_قلیلو مهرماه ۹۹
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهوری_اسلامی
💠 پ ن:
ما در کانال #ایران_نوین بارها به برخی از پستهای #آمدنیوز اعتراض نموده و #نقد کردیم که موجود هستند، و اگر الان هم بود شاید در برخی موارد #اختلاف داشتیم؛ در عین حال برخی از پستهایشان را اشتراک می کردیم . زیرا اختلاف ما بر سر مواضع بود نه شخصی .
اما اکنون ما از روح الله زم بعنوان یک #انسان و مخالف #جمهوری_اسلامی و #خبرنگار و #فعال_سیاسی و #فعال_مدنی حمایت می کنیم، و حکم اعدام را برای ایشان که بشکل بیدادگرانه صادر شده، محکوم می کنیم .
ما بهره مندی از #حقوق_بشر را برای همگان بدون استثنا #حق_طبیعی می دانیم، و اعدام را اساسا محکوم می کنیم. خصوصا اعدام برای افرادی که جرمشان مخالفت با رژیم آخوندی و #آزادیخواهی است .
#روح_الله_زم_را_اعدام_نکنید
#پیمان_نوین
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
#علی_قلیلو مهرماه ۹۹
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهوری_اسلامی
💠 پ ن:
ما در کانال #ایران_نوین بارها به برخی از پستهای #آمدنیوز اعتراض نموده و #نقد کردیم که موجود هستند، و اگر الان هم بود شاید در برخی موارد #اختلاف داشتیم؛ در عین حال برخی از پستهایشان را اشتراک می کردیم . زیرا اختلاف ما بر سر مواضع بود نه شخصی .
اما اکنون ما از روح الله زم بعنوان یک #انسان و مخالف #جمهوری_اسلامی و #خبرنگار و #فعال_سیاسی و #فعال_مدنی حمایت می کنیم، و حکم اعدام را برای ایشان که بشکل بیدادگرانه صادر شده، محکوم می کنیم .
ما بهره مندی از #حقوق_بشر را برای همگان بدون استثنا #حق_طبیعی می دانیم، و اعدام را اساسا محکوم می کنیم. خصوصا اعدام برای افرادی که جرمشان مخالفت با رژیم آخوندی و #آزادیخواهی است .
#روح_الله_زم_را_اعدام_نکنید
#پیمان_نوین
Forwarded from Attach Master
🛑 محمدمهدی خلجی را بشناسیم. هیلاری کیلینتون در ایمیل های افشا شده به نام او اشاره کرده و او را خودی و همکار معرفی کرده است.
🔰 قسمت اول 👇
#محمدمهدی_خلجی شخصیتی است که اسمش در ایمیل های #هیلاری_کلینتون بعنوان همکار و خودی آمده است .
هیلاری کلینتون از چهره های شاخص سلطه گران جهانی #گلوبالیسم در #حزب_دموکرات_آمریکا و وزیر خارجه کابینه پیشین #باراک_اوباما بوده و همسر بیل کلینتون، از اعضای فرقه #فراماسونری ، و رئیس جمهور پیشین #آمریکا می باشد که کاندید ریاست جمهوری آمریکا از طرف حزب دموکرات بعد از باراک اوباما معرفی شده و در رقابت با #دونالد_ترامپ شکست خورد.
محمدمهدی خلجی، متولد ۳۱ شهریور ۱۳۵۲ در #قم، بعنوان #روزنامهنگار ، نویسنده، مترجم و #تحلیلگر_سیاسی معرفی شده و عضو ارشد و بورسیه خانواده لیبتسکی در #مؤسسه_واشینگتن_برای_سیاست_خاور_نزدیک است و اکنون در #واشینگتن دی سی زندگی می کند.
وی از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۶ در #حوزهٔ_علمیهٔ_قم درس مخوانده و از شاگردان #وحید_خراسانی و #شیخ_جواد_تبریزی بوده و همزمان در کلاسهای فلسفهٔ #دانشگاه_تهران و #دانشگاه_شهیدبهشتی به عنوان مستمع آزاد شرکت کرده و نیز در کلاسهای #انجمن_فلسفه و همچنین مدتی به عنوان دانشجوی آزاد در کلاسهای #عبدالکریم_سروش و #بابک_احمدی ( رهبران نواندیش دینی و پیروان علی شریعتی ) شرکت میکرد. او در سال ۱۳۷۴ رسما به تحصیل در #رشتهٔ_فلسفه در #دانشگاه_تربیت_مدرس آغاز کرد.
نخستین مطلب او بعنوان #روزنامه_نگار در روزنامهٔ اطلاعات در پاسخ به مقالهٔ حجتی کرمانی در کیفیت #تحولات_فقه_شیعی چاپ شد. از سال ۱۳۷۲ به عنوان مترجم در نشریه "کیان" فعالیت کرد و مقالاتی در زمینه #روشنفکری_معاصر_عربی و #نقد_بنیادگرایی از عربی به فارسی ترجمه کرد. وی همزمان برای "فصلنامه نقد و نظر" به مدیر مسئولی و سردبیری "محمدمهدی فقیهی" نیز مطالبی مینوشت. رهبر فکری نویسندگان این مجله "مصطفی ملکیان" از رهبران جریان " ینواندیشهدینی " بود.
خلجی از سال ۱۳۷۷ به "روزنامه انتخاب" پیوست و به همراه "محمد مهدی فقیهی" از جمله بانیان این روزنامه محسوب میشود.
محمدمهدی خلجی پس از مهاجرت به #اروپا نخست مدتی با بخش فارسی " #بیبیسی" همکاری کرد . سپس با آغاز به کار " #رادیو_زمانه " با این رادیو همکاری نمود.
پس از آن به دعوت "ایرج گرگین" به " #رادیو_فردا " رفت و پس از مهاجرت به #آمریکا از "رادیو فردا" کناره گرفت.
او از سال ۲۰۰۵ عضو ارشد مؤسسه مطالعات خاورنزدیک واشینگتن می باشد.
مهدی خلجی در گزارشها و مقالاتی که برای #مؤسسه_مطالعات_خاور_نزدیک_واشینگتن مینویسد، تأکید بر " #تحریم و فشار اقتصادی" برای " #تغییر_رفتار #جمهوری_اسلامی " دارد.
در مقاله ای مشترک با "پاتریک کلاسون" در سال ۲۰۱۲، آنها " #تحریمهای_فلج_کننده "، " #انزوای_شدید_سیاسی " و " #اقدام_نظامی " علیه جمهوری اسلامی #ایران را به عنوان راههایی که میتوانند نظر رهبران جمهوری اسلامی را عوض کنند به مؤسسه مطالعات خاورنزدیک واشینگتن پیشنهاد کردند.
سه ماه قبل از به نتیجه رسیدن توافق هستهای " #برجام " در سال ۲۰۱۵، وی در مقاله مشترکی در #نیویورک_تایمز ، ادعا میکند که "ایران چه تحت حکومت پادشاهان صفوی و پهلوی باشد، چه تحت حکومت مذهبیان جمهوریاسلامی؛ ماهیتش همواره #امپراتوری و انگیزهاش #هژمونیک و #کشورگشایی بوده و هست و از این رو آن را با #آلمان_نازی مقایسه کرد."
در آوریل ۲۰۱۵، پس از انتشار مقاله ای در "سایت الف" با عنوان «چه قومی «خونخواران تاریخ بشریت» لقب گرفتهاند؟»، مهدی خلجی مقاله ای در واکنش به آن با تیتر «تهمت خون علیه یهودیان در ایران رایج میشود» برای #انستیتو_واشینگتن نوشت و مدعی شد انتشار چنین مطلبی در یک وبسایت بالارتبه سیاسی، نشان میدهد که چگونه حتی ابتدایی ترین عبارات و تئوریهای " #توطئه_یهودی_ستیزی" در تمامی سطوح گفتمان ایرانیان راه پیدا کردهاند.
از نظر او " #یهودستیزی_مدرن " (Antisemitism) نه تنها محدود به مقامات مذهبی ایران نمیشود، بلکه #روشنفکران_ایرانی نیز، چه قبل و چه بعد از انقلاب ۱۹۷۹، تحت تأثیر گفتمان #یهود_ستیز بودهاند.
پس از خروج #آمریکا از برجام در دوره #دونالد_ترامپ نیز، او از مدافعان "تحریمهای اقتصادی" بود.
پس از ماجرای دست داشتن همسر او " #مریم_شیخ_الاسلامی_آل_آقا " در #اختلاس شش میلیارد یورویی صنایع پتروشیمی، او در بخشی از مطلب اش در واکنش به انتقادات مطرح شده میگوید که یک بار هم از حمله نظامی به ایران دفاع نکرده است .
ادامه ( پدر محمدمهدی خلجی)👇👇
🔰 قسمت اول 👇
#محمدمهدی_خلجی شخصیتی است که اسمش در ایمیل های #هیلاری_کلینتون بعنوان همکار و خودی آمده است .
هیلاری کلینتون از چهره های شاخص سلطه گران جهانی #گلوبالیسم در #حزب_دموکرات_آمریکا و وزیر خارجه کابینه پیشین #باراک_اوباما بوده و همسر بیل کلینتون، از اعضای فرقه #فراماسونری ، و رئیس جمهور پیشین #آمریکا می باشد که کاندید ریاست جمهوری آمریکا از طرف حزب دموکرات بعد از باراک اوباما معرفی شده و در رقابت با #دونالد_ترامپ شکست خورد.
محمدمهدی خلجی، متولد ۳۱ شهریور ۱۳۵۲ در #قم، بعنوان #روزنامهنگار ، نویسنده، مترجم و #تحلیلگر_سیاسی معرفی شده و عضو ارشد و بورسیه خانواده لیبتسکی در #مؤسسه_واشینگتن_برای_سیاست_خاور_نزدیک است و اکنون در #واشینگتن دی سی زندگی می کند.
وی از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۶ در #حوزهٔ_علمیهٔ_قم درس مخوانده و از شاگردان #وحید_خراسانی و #شیخ_جواد_تبریزی بوده و همزمان در کلاسهای فلسفهٔ #دانشگاه_تهران و #دانشگاه_شهیدبهشتی به عنوان مستمع آزاد شرکت کرده و نیز در کلاسهای #انجمن_فلسفه و همچنین مدتی به عنوان دانشجوی آزاد در کلاسهای #عبدالکریم_سروش و #بابک_احمدی ( رهبران نواندیش دینی و پیروان علی شریعتی ) شرکت میکرد. او در سال ۱۳۷۴ رسما به تحصیل در #رشتهٔ_فلسفه در #دانشگاه_تربیت_مدرس آغاز کرد.
نخستین مطلب او بعنوان #روزنامه_نگار در روزنامهٔ اطلاعات در پاسخ به مقالهٔ حجتی کرمانی در کیفیت #تحولات_فقه_شیعی چاپ شد. از سال ۱۳۷۲ به عنوان مترجم در نشریه "کیان" فعالیت کرد و مقالاتی در زمینه #روشنفکری_معاصر_عربی و #نقد_بنیادگرایی از عربی به فارسی ترجمه کرد. وی همزمان برای "فصلنامه نقد و نظر" به مدیر مسئولی و سردبیری "محمدمهدی فقیهی" نیز مطالبی مینوشت. رهبر فکری نویسندگان این مجله "مصطفی ملکیان" از رهبران جریان " ینواندیشهدینی " بود.
خلجی از سال ۱۳۷۷ به "روزنامه انتخاب" پیوست و به همراه "محمد مهدی فقیهی" از جمله بانیان این روزنامه محسوب میشود.
محمدمهدی خلجی پس از مهاجرت به #اروپا نخست مدتی با بخش فارسی " #بیبیسی" همکاری کرد . سپس با آغاز به کار " #رادیو_زمانه " با این رادیو همکاری نمود.
پس از آن به دعوت "ایرج گرگین" به " #رادیو_فردا " رفت و پس از مهاجرت به #آمریکا از "رادیو فردا" کناره گرفت.
او از سال ۲۰۰۵ عضو ارشد مؤسسه مطالعات خاورنزدیک واشینگتن می باشد.
مهدی خلجی در گزارشها و مقالاتی که برای #مؤسسه_مطالعات_خاور_نزدیک_واشینگتن مینویسد، تأکید بر " #تحریم و فشار اقتصادی" برای " #تغییر_رفتار #جمهوری_اسلامی " دارد.
در مقاله ای مشترک با "پاتریک کلاسون" در سال ۲۰۱۲، آنها " #تحریمهای_فلج_کننده "، " #انزوای_شدید_سیاسی " و " #اقدام_نظامی " علیه جمهوری اسلامی #ایران را به عنوان راههایی که میتوانند نظر رهبران جمهوری اسلامی را عوض کنند به مؤسسه مطالعات خاورنزدیک واشینگتن پیشنهاد کردند.
سه ماه قبل از به نتیجه رسیدن توافق هستهای " #برجام " در سال ۲۰۱۵، وی در مقاله مشترکی در #نیویورک_تایمز ، ادعا میکند که "ایران چه تحت حکومت پادشاهان صفوی و پهلوی باشد، چه تحت حکومت مذهبیان جمهوریاسلامی؛ ماهیتش همواره #امپراتوری و انگیزهاش #هژمونیک و #کشورگشایی بوده و هست و از این رو آن را با #آلمان_نازی مقایسه کرد."
در آوریل ۲۰۱۵، پس از انتشار مقاله ای در "سایت الف" با عنوان «چه قومی «خونخواران تاریخ بشریت» لقب گرفتهاند؟»، مهدی خلجی مقاله ای در واکنش به آن با تیتر «تهمت خون علیه یهودیان در ایران رایج میشود» برای #انستیتو_واشینگتن نوشت و مدعی شد انتشار چنین مطلبی در یک وبسایت بالارتبه سیاسی، نشان میدهد که چگونه حتی ابتدایی ترین عبارات و تئوریهای " #توطئه_یهودی_ستیزی" در تمامی سطوح گفتمان ایرانیان راه پیدا کردهاند.
از نظر او " #یهودستیزی_مدرن " (Antisemitism) نه تنها محدود به مقامات مذهبی ایران نمیشود، بلکه #روشنفکران_ایرانی نیز، چه قبل و چه بعد از انقلاب ۱۹۷۹، تحت تأثیر گفتمان #یهود_ستیز بودهاند.
پس از خروج #آمریکا از برجام در دوره #دونالد_ترامپ نیز، او از مدافعان "تحریمهای اقتصادی" بود.
پس از ماجرای دست داشتن همسر او " #مریم_شیخ_الاسلامی_آل_آقا " در #اختلاس شش میلیارد یورویی صنایع پتروشیمی، او در بخشی از مطلب اش در واکنش به انتقادات مطرح شده میگوید که یک بار هم از حمله نظامی به ایران دفاع نکرده است .
ادامه ( پدر محمدمهدی خلجی)👇👇
Telegram
📎
Forwarded from Attach Master
🔴 ناآگاهی "نرگس محمدی" از تاریخ آزادیخواهی ایران و مقاومت دبیران در مقابل عوامل شورش بعد از فتنه۵۷
🔻 #نرگس_محمدی، در مراسم تدفین #دکترمحمدملکی گفت:
دکترمحمدملکی برای من نه «اولین #رئیس_دانشگاه #تهران پس از #انقلاب »، بلکه «اولین مبارز علیه #استبداد بعد از انقلاب است ».
باید به استحضار ایشان برسانیم هر کس می تواند برای خود یک مراد و شیخ و مجتهد و رهبر تعیبن و او را تمجید کرده و همه القاب اولین ها را به او نسبت دهد .
اما اینکه آیا این ادعاها مبتنی بر واقعیت هست یا نه جای بحث دارد، و عدم تطابق آن با واقعیت هم می تواند ریشه در ناآگاهی داشته و هم می تواند مغرضانه باشد، که ما ترجیح می دهیم اولی را منظور نماییم.
نکته اول اینکه:
اولین کسانی که در مقابل #استبداد_دینی #فرقه_تبهکار حاصل #اتحاد_سرخ_و_سیاه در #فتنه۵۷ ایستادند، اعتراضات مردمی بود که در سال ۵۸ بارها علیه #توطئه ایران ویرانگر انجام گرفت، و حتی مهربانوان آزادیخواه، همان سال بارها علیه #فرهنگ_ارتجاعی اتحاد سرخ و سیاه انجام دادند؛ زمانی که هنوز بسیاری از مدعیان #روشنفکری پشت #خمینی سنگر گرفته بودند، و ادعای لیدری جریانهای انقلابی را داشتند.
اولین انسانها که با رژیم مقابله و مخالفت کردند فرماندهان دلیر ارتش شاهنشاهی بودند که پشت بام مدرسه جهالت علوی تیرباران شدند.
اولین جوان ایرانی که در کمال شجاعت در مقابل هجمه گسترده سلطله گران گلوبالیست قدم علم کرد و از تاریخ و فرهنگ و هویت ایرانی دفاع کرد بی هیچ شکی #شاهزاده_رضا_پهلوی بود که با حفظ نهاد پادشاهی امید ایرانیان را محفوظ نگهداشت تا امروز بعد ار چهل سال آگاه شده و برای نجات کشورشان به آن رجوع کنند.
در تمام این سالها تنها شاهزاده رضاپهلوی بود که از #قانون_مشروطیت که محصول تلاش و خونهای بسیاری از #آزادیخواهان در یکصدسال اخیر ایران هست، بودند.
علاوه بر اولین مخالفتها، یادآوریم آن شیرزن بیسوادی که اسکناس شاه را بر چشم خود کشیده و هشدآر داد که با رفتن شاه ایران ویران خواهد شد، و گوش روشنفکرنمایان آن زمان کر شده بود او را #بورژوا نامیدند.
همچنین از میان #فتنه_گران۵۷ نیز اولین کسی که به خطای فاحش خود پی برد، مهندس مهدی بازرگان بود، که مقاله #نقد_ولی_فقیه را نوشت؛ کاری که بعد از او هم هیچ یک از مدعیان اولین مقاومت، هرگز نسبت به تکمیل و گسترش آن اقدام نکردند.
ما قبلا هم از تلاشهای دکتر محمد ملکی بعنوان یک معلم بزرگ که به خطای خود اعتراف و حتی درخواست مجازات کرده بود تقدیر کردیم، و باز معتقدیم بسیاری از خطاکاران باید از این معلم درس بگیرند.
اما وقتی می بینیم نرگس محمدی از طرفی #دکتر_ملکی را استاد و معلم خود می داند، و او را با اغراق و نادرستی "اولین مقاومت در مقابل استبداد دینی" معرفی می کند -که اگر خود دکتر زنده بود قطعا آن را رد می کرد- در عین حال با وجود افشا شدن اسناد و مدارک #توطئه_خارجی برای نابودی ایران، و اعتراف دو #رئیس_جمهور #آمریکا یعنی #رونالد_ریگان و #دونالد_ترامپ نسبت به عملکرد خائنانه #جیمی_کارتر در وارد کردن خمینی به معادلات سیاسی #ایران و #خاورمیانه اشاره و آن را تقبیح کرده اند، و با وجود اسناد و مدارک #کنفرانس_گوادالوپ که تصمیم به نابودی ایران و گسترش #تروریسم توسط #حکومت_دینی خمینی با هدف پیشبرد اهداف گلوبالیستی #سوسیالبست ها و #کمونیست ها و #شرکتهای_چند_ملیتی #ابرسرمایه_داری گرفته شد ... باز فتنه۵۷ را " #انقلاب " معرفی می کند و معنای انقلاب را به یک توطئه خارجی و #خیانت_داخلی با همراهی گروهی جاهل و نادان اطلاق می کند، آدم به صداقت ایشان نسبت به ادعای "مبارزه با رژیم " شک می کند.
رژیمی که هنوز #دادگاههای_انقلاب آن روبراه هست و #نوید_افکاری را همین #انقلاب_جعلی مورد ادعای نرگس محمدی اعدام می کند .
ایا روزی فرا می رسد که اتسان ها بتوانند حساب خود را به خود صاف کرده و بدانند کدام سمت ایستاده اند؟
یک عده ۱۰درصدی از مردم طرف رژیم ایستاده و به جهالت خود تاکید می کنند و حسابشان روشن است .
اکثریت مردم هم یک بار گفته اند " #دروغ_میگن_دشمن_ما_آمریکاست ، #دشمن_ما_همینجاست و گفته اند " #اصلاح_طلب_اصولگرا_دیگه_تمام_ماجرا " و ... بسیاری از این مردان و زنان بی سرو صدا به زندان می روند و دیگر خبری از انها نمی شود مانند مرد ساحلی ...
اما یک عده مخالف رژیم بین زندان و خانه در رفت و آمد هستند و پیام رسان انها روبراه هست و سخنرانی می کنند و همه جا حاضر هستند ...، و با آزادی کامل جلسات خود را تشکیل می دهند و با چند صد تن چنان می نمایند که مخالفان رژیم این چند صد تن هستند، و دیگرانی که صدایشان شنیده نمی شود و بی نام و نشان توسط رژیم کشته می شوند ... اصلا وجود ندارند ...
🔻 #نرگس_محمدی، در مراسم تدفین #دکترمحمدملکی گفت:
دکترمحمدملکی برای من نه «اولین #رئیس_دانشگاه #تهران پس از #انقلاب »، بلکه «اولین مبارز علیه #استبداد بعد از انقلاب است ».
باید به استحضار ایشان برسانیم هر کس می تواند برای خود یک مراد و شیخ و مجتهد و رهبر تعیبن و او را تمجید کرده و همه القاب اولین ها را به او نسبت دهد .
اما اینکه آیا این ادعاها مبتنی بر واقعیت هست یا نه جای بحث دارد، و عدم تطابق آن با واقعیت هم می تواند ریشه در ناآگاهی داشته و هم می تواند مغرضانه باشد، که ما ترجیح می دهیم اولی را منظور نماییم.
نکته اول اینکه:
اولین کسانی که در مقابل #استبداد_دینی #فرقه_تبهکار حاصل #اتحاد_سرخ_و_سیاه در #فتنه۵۷ ایستادند، اعتراضات مردمی بود که در سال ۵۸ بارها علیه #توطئه ایران ویرانگر انجام گرفت، و حتی مهربانوان آزادیخواه، همان سال بارها علیه #فرهنگ_ارتجاعی اتحاد سرخ و سیاه انجام دادند؛ زمانی که هنوز بسیاری از مدعیان #روشنفکری پشت #خمینی سنگر گرفته بودند، و ادعای لیدری جریانهای انقلابی را داشتند.
اولین انسانها که با رژیم مقابله و مخالفت کردند فرماندهان دلیر ارتش شاهنشاهی بودند که پشت بام مدرسه جهالت علوی تیرباران شدند.
اولین جوان ایرانی که در کمال شجاعت در مقابل هجمه گسترده سلطله گران گلوبالیست قدم علم کرد و از تاریخ و فرهنگ و هویت ایرانی دفاع کرد بی هیچ شکی #شاهزاده_رضا_پهلوی بود که با حفظ نهاد پادشاهی امید ایرانیان را محفوظ نگهداشت تا امروز بعد ار چهل سال آگاه شده و برای نجات کشورشان به آن رجوع کنند.
در تمام این سالها تنها شاهزاده رضاپهلوی بود که از #قانون_مشروطیت که محصول تلاش و خونهای بسیاری از #آزادیخواهان در یکصدسال اخیر ایران هست، بودند.
علاوه بر اولین مخالفتها، یادآوریم آن شیرزن بیسوادی که اسکناس شاه را بر چشم خود کشیده و هشدآر داد که با رفتن شاه ایران ویران خواهد شد، و گوش روشنفکرنمایان آن زمان کر شده بود او را #بورژوا نامیدند.
همچنین از میان #فتنه_گران۵۷ نیز اولین کسی که به خطای فاحش خود پی برد، مهندس مهدی بازرگان بود، که مقاله #نقد_ولی_فقیه را نوشت؛ کاری که بعد از او هم هیچ یک از مدعیان اولین مقاومت، هرگز نسبت به تکمیل و گسترش آن اقدام نکردند.
ما قبلا هم از تلاشهای دکتر محمد ملکی بعنوان یک معلم بزرگ که به خطای خود اعتراف و حتی درخواست مجازات کرده بود تقدیر کردیم، و باز معتقدیم بسیاری از خطاکاران باید از این معلم درس بگیرند.
اما وقتی می بینیم نرگس محمدی از طرفی #دکتر_ملکی را استاد و معلم خود می داند، و او را با اغراق و نادرستی "اولین مقاومت در مقابل استبداد دینی" معرفی می کند -که اگر خود دکتر زنده بود قطعا آن را رد می کرد- در عین حال با وجود افشا شدن اسناد و مدارک #توطئه_خارجی برای نابودی ایران، و اعتراف دو #رئیس_جمهور #آمریکا یعنی #رونالد_ریگان و #دونالد_ترامپ نسبت به عملکرد خائنانه #جیمی_کارتر در وارد کردن خمینی به معادلات سیاسی #ایران و #خاورمیانه اشاره و آن را تقبیح کرده اند، و با وجود اسناد و مدارک #کنفرانس_گوادالوپ که تصمیم به نابودی ایران و گسترش #تروریسم توسط #حکومت_دینی خمینی با هدف پیشبرد اهداف گلوبالیستی #سوسیالبست ها و #کمونیست ها و #شرکتهای_چند_ملیتی #ابرسرمایه_داری گرفته شد ... باز فتنه۵۷ را " #انقلاب " معرفی می کند و معنای انقلاب را به یک توطئه خارجی و #خیانت_داخلی با همراهی گروهی جاهل و نادان اطلاق می کند، آدم به صداقت ایشان نسبت به ادعای "مبارزه با رژیم " شک می کند.
رژیمی که هنوز #دادگاههای_انقلاب آن روبراه هست و #نوید_افکاری را همین #انقلاب_جعلی مورد ادعای نرگس محمدی اعدام می کند .
ایا روزی فرا می رسد که اتسان ها بتوانند حساب خود را به خود صاف کرده و بدانند کدام سمت ایستاده اند؟
یک عده ۱۰درصدی از مردم طرف رژیم ایستاده و به جهالت خود تاکید می کنند و حسابشان روشن است .
اکثریت مردم هم یک بار گفته اند " #دروغ_میگن_دشمن_ما_آمریکاست ، #دشمن_ما_همینجاست و گفته اند " #اصلاح_طلب_اصولگرا_دیگه_تمام_ماجرا " و ... بسیاری از این مردان و زنان بی سرو صدا به زندان می روند و دیگر خبری از انها نمی شود مانند مرد ساحلی ...
اما یک عده مخالف رژیم بین زندان و خانه در رفت و آمد هستند و پیام رسان انها روبراه هست و سخنرانی می کنند و همه جا حاضر هستند ...، و با آزادی کامل جلسات خود را تشکیل می دهند و با چند صد تن چنان می نمایند که مخالفان رژیم این چند صد تن هستند، و دیگرانی که صدایشان شنیده نمی شود و بی نام و نشان توسط رژیم کشته می شوند ... اصلا وجود ندارند ...
Telegram
📎
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
@iran_novin1
اندیشه
#نقد_دین_و_دین_ستیزی
قسمت اول
#سوال1 :
#نقد_دین با #دین_ستیزی چه نسبتی دارد؟
پاسخ به این پرسش کاملا به این بستگی دارد که این تعابیر را به چه معنایی به کار برده باشیم، اما به معنایی می توان گفت که به اصطلاح اهل منطق رابطه این دو عموم و خصوص مطلق است.
یعنی اگر فرض بگیریم منظور از دین ستیزی داشتن نقد رادیکال به دین است به گونه ای که نفی آن را لازم آورد و منظور از نقد دین تامل عقلانی درباره دین است و سنجش و ارزیابی مدعیات یک دین بخصوص یا ادیان به طور کلی، یعنی اصطلاح آلمانی ای که پس از فلسفه کانت رایج شد، روشن است که دین ستیزی ذیل نقد دین می گنجد، ولی هر نقد دینی الزاما به دین ستیزی نمی انجامد چنانکه فی الواقع هم نینجامیده است.
مثلا در همان جریان نقد دین پیشگفته به عنوان یکی از مصادیق نقد دین، به طور کلی اندیشه کانت و هگل و متالهان اروپایی قرن بیستم را داریم که دین ستیز نیستند و مارکس یا فوئرباخ را هم داریم که می توان آنها را دین ستیز دانست و البته باز شاید فرق باشد بین نقد و نظر آنها درباره دین با نقد و نظرهای دین ستیزانه عامیانه تر. در سنت ادیان مختلف هم همواره کسانی به نقد مذاهب یا دینهای دیگر پرداخته اند در حالی که طبیعتا دین ستیز که نبوده اند هیچ، دینداران سخت اعتقادی هم بوده اند.
در عالم اسلامی مذاهب گوناگون تاریخ و عقاید یکدیگر را گاه به تندی نقد کرده اند و در مواجهه با ادیان دیگر هم بسته به مورد از نقدهای پایه ای تا نقدهای موردی داشته اند.
صرفا به عنوان نمونه اجازه بدهید اشاره بکنم به ابن حزم اندلسی و ابن قیم جوزیه که هر دو به نقد تاریخی کتاب مقدس مسیحیان پرداخته اند.
واضح است که آنها در مقام مسلمان به دین حضرت عیسی باور دارند، اما مسیحیت تاریخی و کتاب مقدس آن را نقد می کنند.
فکر می کنم با این توصیفات روشن باشد که هر نوع نقد دینی الزاما مترادف دین ستیزی نیست.
در خود یک دین یا مذهب هم ممکن است کسانی نقدهای درون دینی یا درون مذهبی مطرح کنند، در حالی که نه فقط در پی دین ستیزی نیستند بلکه در صدد پیرایش و تقویت آن دین اند. کاری که معمولا مصلحان در هر دینی به آن می پردازند.
ادامه دارد...
🆔 @iran_novin1
اندیشه
#نقد_دین_و_دین_ستیزی
قسمت اول
#سوال1 :
#نقد_دین با #دین_ستیزی چه نسبتی دارد؟
پاسخ به این پرسش کاملا به این بستگی دارد که این تعابیر را به چه معنایی به کار برده باشیم، اما به معنایی می توان گفت که به اصطلاح اهل منطق رابطه این دو عموم و خصوص مطلق است.
یعنی اگر فرض بگیریم منظور از دین ستیزی داشتن نقد رادیکال به دین است به گونه ای که نفی آن را لازم آورد و منظور از نقد دین تامل عقلانی درباره دین است و سنجش و ارزیابی مدعیات یک دین بخصوص یا ادیان به طور کلی، یعنی اصطلاح آلمانی ای که پس از فلسفه کانت رایج شد، روشن است که دین ستیزی ذیل نقد دین می گنجد، ولی هر نقد دینی الزاما به دین ستیزی نمی انجامد چنانکه فی الواقع هم نینجامیده است.
مثلا در همان جریان نقد دین پیشگفته به عنوان یکی از مصادیق نقد دین، به طور کلی اندیشه کانت و هگل و متالهان اروپایی قرن بیستم را داریم که دین ستیز نیستند و مارکس یا فوئرباخ را هم داریم که می توان آنها را دین ستیز دانست و البته باز شاید فرق باشد بین نقد و نظر آنها درباره دین با نقد و نظرهای دین ستیزانه عامیانه تر. در سنت ادیان مختلف هم همواره کسانی به نقد مذاهب یا دینهای دیگر پرداخته اند در حالی که طبیعتا دین ستیز که نبوده اند هیچ، دینداران سخت اعتقادی هم بوده اند.
در عالم اسلامی مذاهب گوناگون تاریخ و عقاید یکدیگر را گاه به تندی نقد کرده اند و در مواجهه با ادیان دیگر هم بسته به مورد از نقدهای پایه ای تا نقدهای موردی داشته اند.
صرفا به عنوان نمونه اجازه بدهید اشاره بکنم به ابن حزم اندلسی و ابن قیم جوزیه که هر دو به نقد تاریخی کتاب مقدس مسیحیان پرداخته اند.
واضح است که آنها در مقام مسلمان به دین حضرت عیسی باور دارند، اما مسیحیت تاریخی و کتاب مقدس آن را نقد می کنند.
فکر می کنم با این توصیفات روشن باشد که هر نوع نقد دینی الزاما مترادف دین ستیزی نیست.
در خود یک دین یا مذهب هم ممکن است کسانی نقدهای درون دینی یا درون مذهبی مطرح کنند، در حالی که نه فقط در پی دین ستیزی نیستند بلکه در صدد پیرایش و تقویت آن دین اند. کاری که معمولا مصلحان در هر دینی به آن می پردازند.
ادامه دارد...
🆔 @iran_novin1
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🆔👉 @iran_novin1
اندیشه
( #نقد_دین_یا_دین_ستیزی )
قسمت دوم
#سوال_٢:
واژه "دین ستیزی" انگار بیشتر یک واژه غیرعلمی و تحریک کننده است. لااقل بیشتر جنبه عملی دارد تا نظری.
#جواب
بله، حاکی از حالتی تهاجمی است.
نقد و نظر داشتن یک حالت است و خصومت و دشمنی حالتی دیگر.
وقتی از ستیز با یک پدیده سخن می گویید گویی پیشاپیش تصمیمها گرفته شده و حکم صادر شده و حالا باید در صدد حذف امر مورد ستیز بود.
در حالی که نقادی علی الاصول ارزیابی منصفانه است و چنین وضعی اقتضا می کند نسبت به ماجرا باز باشد، گشودگی و انفتاح برای ادامه بحث لازمه نقادی درست است.
#سوال_٣:
اینکه واژه دین ستیزی در فرهنگ ما پررنگ و مطنطن است، شاید تا حد زیادی ناشی از ناسیونالیسم باستانگرایانه و نوشته های نفرت آلود کسانی چون صادق هدایت درباره دین اسلام باشد.
#جواب
نمی دانم چنین وضعی هست یا نه و اگر هست دقیقا ناشی از چیست ولی چون نام هدایت را آوردید اجازه بدهید به او اشاره ای بکنم.
می دانید که من درباره هدایت کتاب نوشته ام، از دوستداران بوف کور او هستم به عنوان نقطه عطفی در تاریخ مواجهه فکری ما با تجدد و از تحسین کنندگان ذوق و دانش ادبی هدایت.
اما این جنبه هدایت را نقطه ضعف او می دانم.
نفرت یک حالت روانی است و ربطی به نقادی که وضعیتی عقلانی است ندارد.
برای نقادی اعتدال و انصاف لازم است و برای رسیدن به اینها باید کوشید از انفعالات نفسانی خودآگاه و ناخودآگاه فراتر رفت.
بغض یا فرقی نمی کند حب و به عبارت دیگر نفرت و عشق که دو روی یک سکه اند، هر دو انفعال هایی روانی هستند که امکان ارزیابی منصفانه را کمتر می کنند.
هدایت به شهادت دوستان و زندگینامه نویسانش چنین حالتی داشته است، و این حالت به ادبیات قابل توجه و تامل برانگیزی هم نینجامیده است.
آثار هدایت به رغم این حالت ها ارزشمند است نه به سبب آنها.
چنین حالت هایی هم فقط حالت های روانی متقابل را تشدید و فضا را رادیکال می کند و چنین فضاهایی بستر مناسب بروز انواع و اقسام سوءتفاهم ها و تندروی هاست که جا را برای ارزیابی های نقادانه و راه جستن های خردمندانه تنگ می کند.
استاد محمدعلی موحد مقاله ای داشتند در یکی از شماره های نگاه نو درباره کسروی.
در پایان مقاله گفته بودند (از حافظه نقل به مضمون می کنم و امیدوارم لب مطلب را درست منتقل کنم)
سخنان کسروی گروه فداییان اسلام را پدید آورد.
آنها کسروی را کشتند، اما پس از کشتن کسروی هم اندیشه و روش شان باقی ماند.
به عبارت دیگر "تندروی تندروی می آورد"
و چه بسا نه تنها به اصلاح و بهبود نینجامد که خود خرابی بیشتر ایجاد کند.
ادامه دارد...
🆔 👉 @iran_novin1
اندیشه
( #نقد_دین_یا_دین_ستیزی )
قسمت دوم
#سوال_٢:
واژه "دین ستیزی" انگار بیشتر یک واژه غیرعلمی و تحریک کننده است. لااقل بیشتر جنبه عملی دارد تا نظری.
#جواب
بله، حاکی از حالتی تهاجمی است.
نقد و نظر داشتن یک حالت است و خصومت و دشمنی حالتی دیگر.
وقتی از ستیز با یک پدیده سخن می گویید گویی پیشاپیش تصمیمها گرفته شده و حکم صادر شده و حالا باید در صدد حذف امر مورد ستیز بود.
در حالی که نقادی علی الاصول ارزیابی منصفانه است و چنین وضعی اقتضا می کند نسبت به ماجرا باز باشد، گشودگی و انفتاح برای ادامه بحث لازمه نقادی درست است.
#سوال_٣:
اینکه واژه دین ستیزی در فرهنگ ما پررنگ و مطنطن است، شاید تا حد زیادی ناشی از ناسیونالیسم باستانگرایانه و نوشته های نفرت آلود کسانی چون صادق هدایت درباره دین اسلام باشد.
#جواب
نمی دانم چنین وضعی هست یا نه و اگر هست دقیقا ناشی از چیست ولی چون نام هدایت را آوردید اجازه بدهید به او اشاره ای بکنم.
می دانید که من درباره هدایت کتاب نوشته ام، از دوستداران بوف کور او هستم به عنوان نقطه عطفی در تاریخ مواجهه فکری ما با تجدد و از تحسین کنندگان ذوق و دانش ادبی هدایت.
اما این جنبه هدایت را نقطه ضعف او می دانم.
نفرت یک حالت روانی است و ربطی به نقادی که وضعیتی عقلانی است ندارد.
برای نقادی اعتدال و انصاف لازم است و برای رسیدن به اینها باید کوشید از انفعالات نفسانی خودآگاه و ناخودآگاه فراتر رفت.
بغض یا فرقی نمی کند حب و به عبارت دیگر نفرت و عشق که دو روی یک سکه اند، هر دو انفعال هایی روانی هستند که امکان ارزیابی منصفانه را کمتر می کنند.
هدایت به شهادت دوستان و زندگینامه نویسانش چنین حالتی داشته است، و این حالت به ادبیات قابل توجه و تامل برانگیزی هم نینجامیده است.
آثار هدایت به رغم این حالت ها ارزشمند است نه به سبب آنها.
چنین حالت هایی هم فقط حالت های روانی متقابل را تشدید و فضا را رادیکال می کند و چنین فضاهایی بستر مناسب بروز انواع و اقسام سوءتفاهم ها و تندروی هاست که جا را برای ارزیابی های نقادانه و راه جستن های خردمندانه تنگ می کند.
استاد محمدعلی موحد مقاله ای داشتند در یکی از شماره های نگاه نو درباره کسروی.
در پایان مقاله گفته بودند (از حافظه نقل به مضمون می کنم و امیدوارم لب مطلب را درست منتقل کنم)
سخنان کسروی گروه فداییان اسلام را پدید آورد.
آنها کسروی را کشتند، اما پس از کشتن کسروی هم اندیشه و روش شان باقی ماند.
به عبارت دیگر "تندروی تندروی می آورد"
و چه بسا نه تنها به اصلاح و بهبود نینجامد که خود خرابی بیشتر ایجاد کند.
ادامه دارد...
🆔 👉 @iran_novin1
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🆔👉 @iran_novin1
#نقد_دین_و_دین_ستیزی
قسمت سوم
#سوال:
از منظر حقوق بشری، آیا می توان به کسی گفت شما انتقادات خودت را مطرح نکن؟ اگر چنین توصیه ای بکنیم، بار حقوقی دارد یا صرفاً توصیه ای اخلاقی است؟
#جواب
نه، حتما نمی شود گفت انتقاداتت را مطرح نکن. بحث ما هم درباره صرف انتقاد نبود، درباره تندروی بود که نحوی جزمیت هم در آن هست.
به گمانم می شود گفت در طرح انتقاد نحوه بیان آن هم مدخلیت و تاثیر دارد ، به علاوه اگر قصد روشنگری و اصلاح جامعه در کار باشد عقلایی است که حتی در بیان انتقادها هم ظرفیتها و بسترها هم دیده و سنجیده شود. شما در جامعه الف زندگی می کنید و مردم آن جامعه باورهایی دارند.
فرض می کنیم شما به درستی فکر می کنید عقاید مردم آن جامعه اشتباه است و قصد اصلاح آن عقاید را دارید. حالا سوال این است که اگر شما با لحنی تند به عقاید مردم بتازید، باورهای مردم اصلاح می شود یا آنها در عقایدشان که طبق فرض ما نادرست هم بود راسخ تر می شوند؟ فرقی نمی کند جامعه مورد بحث ما دینی بوده باشد یا غیر دینی ؛ مردم در برخورد با حمله و هجمه به نحوه زیست و باورهایشان به طور غریزی و روانشناختی واکنش نشان می دهند و قاعدتا حالت دوم رخ می دهد.
در واقع به کار گرفتن لحن تند که بیشتر هم برای ارضای روانی خودآگاه یا ناخودآگاه به کار برنده است ، به برخوردها و واکنش های های هیجانی و عاطفی دامن می زند و جای استدلال را تنگ می کند. این روند به نفع هیچ کس نیست؛ نه متدینین نه غیرمتدینین.
#سوال :
اما تندروها از این فضا سود می برند.
#حواب
بله ، تندروهای هر دو سو - دینداران و غیر دینداران - که منافعشان در گرو رادیکال شدن فضا باشد، در کوتاه مدت ممکن است سود ببرند، ولی در درازمدت از محدود شدن فضای عقلانیت و استدلال و مبادله دانش و غلبه هیجان زدگی و عاطفه فروشی که به ضعف و انحطاط یک جامعه می انجامد هیچ کس سود نمی برد.
#سوال:
ولی شما گفتید این فضا به نفع هیچ کس نیست.
#حواب
منظورم این بود که به نفع جامعه نیست. همانطور که اشاره کردم تندروها هم در کوتاه مدت ممکن است از این نمد کلاهی دستشان را بگیرد وگرنه در دراز مدت و در بستر جامعه و تاریخ که نگاه کنیم به عنوان شهروندان جامعه سود بیشتری را از دست داده اند.
#سوال :
شما در واقع معتقدید نفرت پراکنی علیه دین در یک جامعه دینی، عقلانی نیست.
#جواب
نفرت پراکنی کلاً عقلانی نیست!
🆔👉 @iran_novin1
#نقد_دین_و_دین_ستیزی
قسمت سوم
#سوال:
از منظر حقوق بشری، آیا می توان به کسی گفت شما انتقادات خودت را مطرح نکن؟ اگر چنین توصیه ای بکنیم، بار حقوقی دارد یا صرفاً توصیه ای اخلاقی است؟
#جواب
نه، حتما نمی شود گفت انتقاداتت را مطرح نکن. بحث ما هم درباره صرف انتقاد نبود، درباره تندروی بود که نحوی جزمیت هم در آن هست.
به گمانم می شود گفت در طرح انتقاد نحوه بیان آن هم مدخلیت و تاثیر دارد ، به علاوه اگر قصد روشنگری و اصلاح جامعه در کار باشد عقلایی است که حتی در بیان انتقادها هم ظرفیتها و بسترها هم دیده و سنجیده شود. شما در جامعه الف زندگی می کنید و مردم آن جامعه باورهایی دارند.
فرض می کنیم شما به درستی فکر می کنید عقاید مردم آن جامعه اشتباه است و قصد اصلاح آن عقاید را دارید. حالا سوال این است که اگر شما با لحنی تند به عقاید مردم بتازید، باورهای مردم اصلاح می شود یا آنها در عقایدشان که طبق فرض ما نادرست هم بود راسخ تر می شوند؟ فرقی نمی کند جامعه مورد بحث ما دینی بوده باشد یا غیر دینی ؛ مردم در برخورد با حمله و هجمه به نحوه زیست و باورهایشان به طور غریزی و روانشناختی واکنش نشان می دهند و قاعدتا حالت دوم رخ می دهد.
در واقع به کار گرفتن لحن تند که بیشتر هم برای ارضای روانی خودآگاه یا ناخودآگاه به کار برنده است ، به برخوردها و واکنش های های هیجانی و عاطفی دامن می زند و جای استدلال را تنگ می کند. این روند به نفع هیچ کس نیست؛ نه متدینین نه غیرمتدینین.
#سوال :
اما تندروها از این فضا سود می برند.
#حواب
بله ، تندروهای هر دو سو - دینداران و غیر دینداران - که منافعشان در گرو رادیکال شدن فضا باشد، در کوتاه مدت ممکن است سود ببرند، ولی در درازمدت از محدود شدن فضای عقلانیت و استدلال و مبادله دانش و غلبه هیجان زدگی و عاطفه فروشی که به ضعف و انحطاط یک جامعه می انجامد هیچ کس سود نمی برد.
#سوال:
ولی شما گفتید این فضا به نفع هیچ کس نیست.
#حواب
منظورم این بود که به نفع جامعه نیست. همانطور که اشاره کردم تندروها هم در کوتاه مدت ممکن است از این نمد کلاهی دستشان را بگیرد وگرنه در دراز مدت و در بستر جامعه و تاریخ که نگاه کنیم به عنوان شهروندان جامعه سود بیشتری را از دست داده اند.
#سوال :
شما در واقع معتقدید نفرت پراکنی علیه دین در یک جامعه دینی، عقلانی نیست.
#جواب
نفرت پراکنی کلاً عقلانی نیست!
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from 🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
🆔👉 @iran_novin1
#نقد_دین_یا_دین_ستیزی
پرسش و پاسخ
قسمت چهارم
#سوال:
نقد نفرت آلود دین، در یک جامعه غیردینی، مثلاً در جوامع شمال اروپا، هم غیرعقلانی است؟
#جواب
بله، آن جا هم چنین عملی غیرعقلانی است. بگذارید استدلالی سودانگارانه مطرح کنم: فرض کنیم در دینی صرفا یک گزاره درست وجود داشته باشد. شما وقتی علیه آن دین نفرت پراکنی می کنید، خودتان را از آن یک گزاره درست هم محروم می کنید. روشن است که این انتخاب عقلایی نیست. شما وقتی از چیزی متنفرید، پیشاپیش تصمیم خودتان را گرفته اید ( تازه چنانکه گفتم این تصمیم را هم در انفعالی روانی گرفته اید). وقتی تصمیمتان را گرفته اید یعنی دیگر به بازبینی نظرتان نمی پردازید و سراغ آن دین یا آن کتاب نمی روید تا ببینید احیاناً چه گزاره های درستی در آن وجود دارد.
در همان جوامع شمال اروپا، ممکن است کسی زندگی خیلی مرفهی توام با آزادی بیان داشته باشد ولی نیازهایی معنوی داشته باشد، از سنخ مثلا اموری که یونگ در مورد روان آدمی مطرح می کند، چه اشکالی دارد که چنین کسی بتواند به محیط های دینی برود و از این ذخائر هم استفاده کند؟
#سوال:
از نظر یک ملحد، اشکالش این است که دین افیون و فریب است(!) و انسان را نباید فریب داد یا به تزریق افیون تشویق کرد.
#جواب
برای این که وارد گفتگوی درازدامنی درباره این عبارت مشهور مارکسیستی نشویم اجازه بدهید با توضیحی درباره خود تمثیل بحث را پیش ببریم، همان افیون مذکور را اگر کسی به کار گرفت برای اعتیاد یک حکم دارد و اگر کسی از آن استفاده کرد برای ساختن دارو و تسکین درد بیمار حکم دیگری دارد. فضای عقلانی و ارزیابی نقادانه است که مجال می دهد این دو کاربرد را از هم تفکیک کنیم و فضای هیجانی و حکم های پیشینی می تواند امکان استفاده درست را نیز سلب کند.
#سوال:
در تاریخ معاصر ایران، موضع روحانیان در قبال منتقدان دین گاه بسیار متفاوت بوده است (از نواب صفوی تا مطهری). چنین تفاوت هایی عمدتاً چه آبشخورهایی دارند (آبشخورهای روانی – شخصیتی یا فکری – عقیدتی)؟
#جواب
هر دو عامل می تواند موثر باشد. وضع روانشناختی آدم ها با یکدیگر متفاوت است. مثلا شما اگر اعتماد به نفس بالایی داشته باشید در برابر انتقاد دیگران کمتر ممکن است برآشفته شوید و اگر اعتماد به نفستان پایین باشد، ممکن است برآشفته شوید یا واکنش نامتناسب نشان دهید. رویکرد اعتقادی شما هم به نوبه خود هم از این وضع اثر می پذیرد و هم بر آن اثر می گذارد. علاوه بر اینها محیط و تربیت و مانند اینها هم موثر است.
گمان می کنم یکی از تفاوت های آقای مطهری را با برخی دیگر می توان در همین جنبه دید. هم شخصیت روانی او شخصیت فردی با اعتماد به نفس و مطمئن را نشان می دهد و هم به واسطه پرداختن به فلسفه این جنبه استدلالی عقاید در او تقویت شده بوده است و هم از حیث زندگی اجتماعی با اهل علم غیر هم عقیده اش داد و ستد فکری داشته و بالنسبه به برخی اقرانش محیط بزرگتری را تجربه کرده بوده است. البته مطهری استثنا هم نبوده است.
در روحانیت سنتی ما نمونه های سعه صدر در برابر دیگران کم نبوده است ، به عقب تر هم که برویم مؤیدات این سعه صدر کم نمی شود، چنانکه در حوزه عقاید، کلام عقلگرای متکلمان بزرگ شیعه مثل شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و خواجه نصیر و علامه حلی را داریم و در حوزه عمل اجتماعی، باز بودن تمدن اسلامی را نسبت به اقلیت های دینی و حتی این واقعیت را که در دوره هایی برخی اقلیت های دینی ترجیح می داده اند در سرزمین های اسلامی که حقوق پایه شان در آنها رعایت می شده است باشند تا در اروپا.
در مواجهه ناگهانی با تجدد و احساس هراس از این مهمان مقتدر ناخوانده ، انگار آن اعتماد به نفس و باور به خود کمتر می شود و گاهی آن سعه صدر جایش را به گریختن در خویشتن و رفتن به لاک خود می دهد و گاهی به پرخاش و تخطئه پیرامون.
این برخوردها را به نظر من بیشتر باید در این زمینه تاریخی دید و فهمید
ادامه دارد...
🆔👉 @iran_novin1
#نقد_دین_یا_دین_ستیزی
پرسش و پاسخ
قسمت چهارم
#سوال:
نقد نفرت آلود دین، در یک جامعه غیردینی، مثلاً در جوامع شمال اروپا، هم غیرعقلانی است؟
#جواب
بله، آن جا هم چنین عملی غیرعقلانی است. بگذارید استدلالی سودانگارانه مطرح کنم: فرض کنیم در دینی صرفا یک گزاره درست وجود داشته باشد. شما وقتی علیه آن دین نفرت پراکنی می کنید، خودتان را از آن یک گزاره درست هم محروم می کنید. روشن است که این انتخاب عقلایی نیست. شما وقتی از چیزی متنفرید، پیشاپیش تصمیم خودتان را گرفته اید ( تازه چنانکه گفتم این تصمیم را هم در انفعالی روانی گرفته اید). وقتی تصمیمتان را گرفته اید یعنی دیگر به بازبینی نظرتان نمی پردازید و سراغ آن دین یا آن کتاب نمی روید تا ببینید احیاناً چه گزاره های درستی در آن وجود دارد.
در همان جوامع شمال اروپا، ممکن است کسی زندگی خیلی مرفهی توام با آزادی بیان داشته باشد ولی نیازهایی معنوی داشته باشد، از سنخ مثلا اموری که یونگ در مورد روان آدمی مطرح می کند، چه اشکالی دارد که چنین کسی بتواند به محیط های دینی برود و از این ذخائر هم استفاده کند؟
#سوال:
از نظر یک ملحد، اشکالش این است که دین افیون و فریب است(!) و انسان را نباید فریب داد یا به تزریق افیون تشویق کرد.
#جواب
برای این که وارد گفتگوی درازدامنی درباره این عبارت مشهور مارکسیستی نشویم اجازه بدهید با توضیحی درباره خود تمثیل بحث را پیش ببریم، همان افیون مذکور را اگر کسی به کار گرفت برای اعتیاد یک حکم دارد و اگر کسی از آن استفاده کرد برای ساختن دارو و تسکین درد بیمار حکم دیگری دارد. فضای عقلانی و ارزیابی نقادانه است که مجال می دهد این دو کاربرد را از هم تفکیک کنیم و فضای هیجانی و حکم های پیشینی می تواند امکان استفاده درست را نیز سلب کند.
#سوال:
در تاریخ معاصر ایران، موضع روحانیان در قبال منتقدان دین گاه بسیار متفاوت بوده است (از نواب صفوی تا مطهری). چنین تفاوت هایی عمدتاً چه آبشخورهایی دارند (آبشخورهای روانی – شخصیتی یا فکری – عقیدتی)؟
#جواب
هر دو عامل می تواند موثر باشد. وضع روانشناختی آدم ها با یکدیگر متفاوت است. مثلا شما اگر اعتماد به نفس بالایی داشته باشید در برابر انتقاد دیگران کمتر ممکن است برآشفته شوید و اگر اعتماد به نفستان پایین باشد، ممکن است برآشفته شوید یا واکنش نامتناسب نشان دهید. رویکرد اعتقادی شما هم به نوبه خود هم از این وضع اثر می پذیرد و هم بر آن اثر می گذارد. علاوه بر اینها محیط و تربیت و مانند اینها هم موثر است.
گمان می کنم یکی از تفاوت های آقای مطهری را با برخی دیگر می توان در همین جنبه دید. هم شخصیت روانی او شخصیت فردی با اعتماد به نفس و مطمئن را نشان می دهد و هم به واسطه پرداختن به فلسفه این جنبه استدلالی عقاید در او تقویت شده بوده است و هم از حیث زندگی اجتماعی با اهل علم غیر هم عقیده اش داد و ستد فکری داشته و بالنسبه به برخی اقرانش محیط بزرگتری را تجربه کرده بوده است. البته مطهری استثنا هم نبوده است.
در روحانیت سنتی ما نمونه های سعه صدر در برابر دیگران کم نبوده است ، به عقب تر هم که برویم مؤیدات این سعه صدر کم نمی شود، چنانکه در حوزه عقاید، کلام عقلگرای متکلمان بزرگ شیعه مثل شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و خواجه نصیر و علامه حلی را داریم و در حوزه عمل اجتماعی، باز بودن تمدن اسلامی را نسبت به اقلیت های دینی و حتی این واقعیت را که در دوره هایی برخی اقلیت های دینی ترجیح می داده اند در سرزمین های اسلامی که حقوق پایه شان در آنها رعایت می شده است باشند تا در اروپا.
در مواجهه ناگهانی با تجدد و احساس هراس از این مهمان مقتدر ناخوانده ، انگار آن اعتماد به نفس و باور به خود کمتر می شود و گاهی آن سعه صدر جایش را به گریختن در خویشتن و رفتن به لاک خود می دهد و گاهی به پرخاش و تخطئه پیرامون.
این برخوردها را به نظر من بیشتر باید در این زمینه تاریخی دید و فهمید
ادامه دارد...
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#پرسش_و_پاسخ
#نقد_دین_یا_دین_ستیزی
#سوال :
در نقد دین، گاهی مرزهای "توهین" و "نقد" ، ادغام و یا مغشوش می شوند. یعنی فرد منتقد سخنی می گوید که صرف عقیده اش است اما بعضاً سخن او را مصداق توهین به عقاید خود می دانند.
#جواب :
مشکل جدی ای است که تلاشی دائمی می خواهد برای این که از یک حدی بزرگتر نشود، چون می تواند به سوءتفاهم های خطرناک بینجامد.
این که برای رسیدگی به برخی اتهامات هیات منصفه لازم است می تواند ناشی از این مشکل هم باشد و کوششی برای حل بهتر آن. چون به هر حال عرفیات یک جامعه در این که بیانی توهین تلقی شود یا نه تاثیر دارد.
دیگر این که در توهین قصد توهین هم مدخلیت دارد و فرق است میان کسی که قصد توهین و تحقیر دارد و این قصد را بیان می کند با کسی که چنین قصدی ندارد.
هر فرد خود کم و بیش می تواند تشخیص دهد که آنچه می گوید علل روانشناختی هم دارد و به بغض و غیظ هم آمیخته است و کارکرد تخلیه فشارهای روانی را هم دارد یا نه اظهار نظری است برای آگاهی بخشی. هر چه فردی کمتر در بند ناخودآگاهش باشد و بتواند بیشتر ناخودآگاه خود را در ساحت آگاهی اش حاضر کند این امر را بهتر تشخیص می دهد.
شهودهای اخلاقی و زبانی ما هم کمک می کند ، به این معنی که مثلا فرد با وجدان خود بسنجد که اگر خودش به جای طرف مقابل بود آن بیان را توهین تلقی می کرد یا خیر.
اگر اجازه بدهید دو نکته دیگر را هم اضافه کنم:
هر چه دنیای کسی بزرگتر باشد و گفتارها و رفتارهای متنوع تری دیده باشد خواه ناخواه ظرفیت و سعه صدرش بیشتر می شود و در برابر بیان و گفتار و رفتار دیگران دیرتر یا کمتر آشفته می شود و هر چه دنیای کوچکتری داشته باشد زودتر و بیشتر.
ما اکنون در دهکده ای جهانی زندگی می کنیم و برای ادامه حیات در این دهکده جهانی باید جهان مان را متناسب با زیستن در چنین فضایی بزرگ کنیم و تکثر و تنوع ناگزیر آن را درک نماییم.
نکته دیگر این که حتی اگر کسی دچار اشتباه و خطایی است به اصطلاح قدمای ما باید دید "قاصر" است یا "مقصر" و تفاوت های این دو را در نظر داشت.
اگر در جامعه ای بنا بر این گذاشته شده باشد که عموم آدم ها از حیث اخلاقی نادرستند و حقیقت جو نیستند ، مقصر دیدن دیگران بیشتر است و اگر بنابر این گذاشته شده باشد که انسانها علی الاغلب اخلاقی و دوستدار حقیقت اند و به اصطلاح سنتی ما فطرت پاکی دارند قاصر دیدن دیگران بیشتر است. روشن است که این دو رویکرد دو نوع برخورد مختلف را پدید می آورد و باز خیال می کنم روشن است که دومی سازنده تر و راهگشاتر است
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#پرسش_و_پاسخ
#نقد_دین_یا_دین_ستیزی
#سوال :
در نقد دین، گاهی مرزهای "توهین" و "نقد" ، ادغام و یا مغشوش می شوند. یعنی فرد منتقد سخنی می گوید که صرف عقیده اش است اما بعضاً سخن او را مصداق توهین به عقاید خود می دانند.
#جواب :
مشکل جدی ای است که تلاشی دائمی می خواهد برای این که از یک حدی بزرگتر نشود، چون می تواند به سوءتفاهم های خطرناک بینجامد.
این که برای رسیدگی به برخی اتهامات هیات منصفه لازم است می تواند ناشی از این مشکل هم باشد و کوششی برای حل بهتر آن. چون به هر حال عرفیات یک جامعه در این که بیانی توهین تلقی شود یا نه تاثیر دارد.
دیگر این که در توهین قصد توهین هم مدخلیت دارد و فرق است میان کسی که قصد توهین و تحقیر دارد و این قصد را بیان می کند با کسی که چنین قصدی ندارد.
هر فرد خود کم و بیش می تواند تشخیص دهد که آنچه می گوید علل روانشناختی هم دارد و به بغض و غیظ هم آمیخته است و کارکرد تخلیه فشارهای روانی را هم دارد یا نه اظهار نظری است برای آگاهی بخشی. هر چه فردی کمتر در بند ناخودآگاهش باشد و بتواند بیشتر ناخودآگاه خود را در ساحت آگاهی اش حاضر کند این امر را بهتر تشخیص می دهد.
شهودهای اخلاقی و زبانی ما هم کمک می کند ، به این معنی که مثلا فرد با وجدان خود بسنجد که اگر خودش به جای طرف مقابل بود آن بیان را توهین تلقی می کرد یا خیر.
اگر اجازه بدهید دو نکته دیگر را هم اضافه کنم:
هر چه دنیای کسی بزرگتر باشد و گفتارها و رفتارهای متنوع تری دیده باشد خواه ناخواه ظرفیت و سعه صدرش بیشتر می شود و در برابر بیان و گفتار و رفتار دیگران دیرتر یا کمتر آشفته می شود و هر چه دنیای کوچکتری داشته باشد زودتر و بیشتر.
ما اکنون در دهکده ای جهانی زندگی می کنیم و برای ادامه حیات در این دهکده جهانی باید جهان مان را متناسب با زیستن در چنین فضایی بزرگ کنیم و تکثر و تنوع ناگزیر آن را درک نماییم.
نکته دیگر این که حتی اگر کسی دچار اشتباه و خطایی است به اصطلاح قدمای ما باید دید "قاصر" است یا "مقصر" و تفاوت های این دو را در نظر داشت.
اگر در جامعه ای بنا بر این گذاشته شده باشد که عموم آدم ها از حیث اخلاقی نادرستند و حقیقت جو نیستند ، مقصر دیدن دیگران بیشتر است و اگر بنابر این گذاشته شده باشد که انسانها علی الاغلب اخلاقی و دوستدار حقیقت اند و به اصطلاح سنتی ما فطرت پاکی دارند قاصر دیدن دیگران بیشتر است. روشن است که این دو رویکرد دو نوع برخورد مختلف را پدید می آورد و باز خیال می کنم روشن است که دومی سازنده تر و راهگشاتر است
🆔👉 @iran_novin1
🔴 نتیجه توافقات وین و تحلیل عملکرد کشورهای جهانی و خطاهای راهبردی
آیا روسها برای رضای خدا و آیتالله موش میگیرند؟ یا بایدن هست که راه را برای آیت الله ها هموار می کند؟
🔻میدانداری روسیه در مذاکرات احیای برجام در فضای مجازی و رسانههای داخل و خارج ایران، همچنین گروههای مخالف جمهوری اسلامی با انتقاد و کنایههای زیادی روبرو شده است.
حال یک پرسش در اینجا مطرح میشود: آیا اولیانف به نمایندگی از آیتالله، صحنهگردان اصلی جمهوری اسلامی در مذاکرات وین است؟
https://www.youtube.com/watch?v=SyfNQEGUtlk
💥 پ.ن:
🔻 خطای راهبردی؛ شکست راهبردی و تغيير جایگاه آمریکا
توافقاتی که در وین انجام شده و پرانتزهای ان در روزهای اخیر بسته، و شروع به تدوین و نگارش مولفه های آن کرده اند، حاصل صرفا تلاش روسیه و اولیانوف و دیگران نیست، بلکه حاصل رویکرد و عملکرد جوبایدن و بازی متناقض راهبردی دولت آمریکا در رابطه با مساله اتمی جمهوری اسلامی هست.
در واقع همانطور که ترامپ گفته "جوبایدن در وین از جمهوری اسلامی شکست خورده" و پای توافقی رفته که کاملا در جهت منافع جمهوری اسلامی و خلاف منافع آمریکا هست، و توافقی که حاصل شود راهی جز پایبندی برای آمریکا باقی نمی گذارد، و دقیقا "مکانیزم ماشه" را که در برجام دست غرب و کشورهای مقابل حمهوری اسلامی بود، الان به دست جمهوری اسلامی میدهد.
یعنی در توافقاتی که انجام می شود، بصورت پیش فرض مقصر آمریکا تلقی می شود، که از برجام خارج و موجب بروز خسارتهای زیاد شده است، و البته با توجه به مکانیزم سیاسی آمریکا، بایدن هم نمی تواند برای حفظ توافق حاصل شده فعلی تضمین دهد که آمریکا مجددا از آن خارج نخواهند شد.
اما بعد از انجام توافق فعلی در وین در مقابل چشم جامعه جهانی، هر موقع آمریکا مجددا بخواهد از توافق خارج شود و تحریم های جدیدی اعمال کند، جمهوری اسلامی ظرف ده روز می تواند مجددا غنی سازی ۶۰٪ را شروع کرده و حتی بی واهمه غنی سازی ۹۰٪ و بالاتر را هم انجام دهد، و حتی شاید از پیمان عدم گسترش سلاحهای اتمی خارج شده و دست به ساخت سلاح اتمی هم بزند، و اگر آمریکا بخواهد اقدامی مثل اقدام نظامی بکند، جامعه جهانی نه تنها مثل دوره ترامپ حاضر به همکاری با آن نخواهد شد، و برعکس آمریکا بخاطر پیمان شکنی چندباره محکوم خواهد شد، و این راه را برای اتمی شدن رژیم باز خواهد کرد.
این دلیل انجام توافقات وین هست که توسط جمهوری اسلامی انجام میدهد که بعد از آن امریکا یا باید تحریم ها را حذف کند، یا باید جمهوری اسلامی اتمی را بپذیرد، و نمی تواند با اعمال تحریم یکطرفه جمهوری اسلامی را تهدید کرده و در عین حال حمایت دیگر کشوهای جهانی را با عملکرد خود داشته باشد.
نتیجه تغییرات راهبردی در هر موضوعی چنین شکستهای راهبردی خواهد بود و سیستم سیاسی آمریکا نشان داد که چقدر ناکارآمد هست و نمی توان با این سیستم یک راهبرد عقلانی را برای تامین منافع کشور دنبال کرد؛ برعکس این جمهوری اسلامی است که با انسجام راهبردی و کسب حمایت ها و حفط آنها با روشهای مختلف خواسته خود را محقق می کند.
مثل چینی هست:
ضعف قوی ضعیف را بر قوی حاکم می کند
اینگونه است که وقتی راه نفود سیاستمداران فاسد به حاکمیت یک کشور به بهانه دمکراسی باز باشد، صاحبان قدرت جهاني با نفود دادن سیاستمدارن فاسد در راس قدرت و مدیریت آن، یک ابرقدرت را سرنگون می کنند.
حال اگر تحلییگر به جای توجه و تاکید بر موضوع محوری اثرگذار به مسائل حاشیه ای و معلول تاکید کند، قطعا نتایج حاصل شده هم محوری و کانونی نبوده و حاشیه ایخواهد بود.
#روسیه #آمریکا #اروپا #چین #جمهوری_اسلامی
#گزارش_تحلیلی
#نقد
#مذاکرات_وین
🔻میدانداری روسیه در مذاکرات احیای برجام در فضای مجازی و رسانههای داخل و خارج ایران، همچنین گروههای مخالف جمهوری اسلامی با انتقاد و کنایههای زیادی روبرو شده است.
حال یک پرسش در اینجا مطرح میشود: آیا اولیانف به نمایندگی از آیتالله، صحنهگردان اصلی جمهوری اسلامی در مذاکرات وین است؟
https://www.youtube.com/watch?v=SyfNQEGUtlk
💥 پ.ن:
🔻 خطای راهبردی؛ شکست راهبردی و تغيير جایگاه آمریکا
توافقاتی که در وین انجام شده و پرانتزهای ان در روزهای اخیر بسته، و شروع به تدوین و نگارش مولفه های آن کرده اند، حاصل صرفا تلاش روسیه و اولیانوف و دیگران نیست، بلکه حاصل رویکرد و عملکرد جوبایدن و بازی متناقض راهبردی دولت آمریکا در رابطه با مساله اتمی جمهوری اسلامی هست.
در واقع همانطور که ترامپ گفته "جوبایدن در وین از جمهوری اسلامی شکست خورده" و پای توافقی رفته که کاملا در جهت منافع جمهوری اسلامی و خلاف منافع آمریکا هست، و توافقی که حاصل شود راهی جز پایبندی برای آمریکا باقی نمی گذارد، و دقیقا "مکانیزم ماشه" را که در برجام دست غرب و کشورهای مقابل حمهوری اسلامی بود، الان به دست جمهوری اسلامی میدهد.
یعنی در توافقاتی که انجام می شود، بصورت پیش فرض مقصر آمریکا تلقی می شود، که از برجام خارج و موجب بروز خسارتهای زیاد شده است، و البته با توجه به مکانیزم سیاسی آمریکا، بایدن هم نمی تواند برای حفظ توافق حاصل شده فعلی تضمین دهد که آمریکا مجددا از آن خارج نخواهند شد.
اما بعد از انجام توافق فعلی در وین در مقابل چشم جامعه جهانی، هر موقع آمریکا مجددا بخواهد از توافق خارج شود و تحریم های جدیدی اعمال کند، جمهوری اسلامی ظرف ده روز می تواند مجددا غنی سازی ۶۰٪ را شروع کرده و حتی بی واهمه غنی سازی ۹۰٪ و بالاتر را هم انجام دهد، و حتی شاید از پیمان عدم گسترش سلاحهای اتمی خارج شده و دست به ساخت سلاح اتمی هم بزند، و اگر آمریکا بخواهد اقدامی مثل اقدام نظامی بکند، جامعه جهانی نه تنها مثل دوره ترامپ حاضر به همکاری با آن نخواهد شد، و برعکس آمریکا بخاطر پیمان شکنی چندباره محکوم خواهد شد، و این راه را برای اتمی شدن رژیم باز خواهد کرد.
این دلیل انجام توافقات وین هست که توسط جمهوری اسلامی انجام میدهد که بعد از آن امریکا یا باید تحریم ها را حذف کند، یا باید جمهوری اسلامی اتمی را بپذیرد، و نمی تواند با اعمال تحریم یکطرفه جمهوری اسلامی را تهدید کرده و در عین حال حمایت دیگر کشوهای جهانی را با عملکرد خود داشته باشد.
نتیجه تغییرات راهبردی در هر موضوعی چنین شکستهای راهبردی خواهد بود و سیستم سیاسی آمریکا نشان داد که چقدر ناکارآمد هست و نمی توان با این سیستم یک راهبرد عقلانی را برای تامین منافع کشور دنبال کرد؛ برعکس این جمهوری اسلامی است که با انسجام راهبردی و کسب حمایت ها و حفط آنها با روشهای مختلف خواسته خود را محقق می کند.
مثل چینی هست:
ضعف قوی ضعیف را بر قوی حاکم می کند
اینگونه است که وقتی راه نفود سیاستمداران فاسد به حاکمیت یک کشور به بهانه دمکراسی باز باشد، صاحبان قدرت جهاني با نفود دادن سیاستمدارن فاسد در راس قدرت و مدیریت آن، یک ابرقدرت را سرنگون می کنند.
حال اگر تحلییگر به جای توجه و تاکید بر موضوع محوری اثرگذار به مسائل حاشیه ای و معلول تاکید کند، قطعا نتایج حاصل شده هم محوری و کانونی نبوده و حاشیه ایخواهد بود.
#روسیه #آمریکا #اروپا #چین #جمهوری_اسلامی
#گزارش_تحلیلی
#نقد
#مذاکرات_وین
YouTube
آیا روسها برای رضای خدا و آیتالله موش میگیرند؟
میدانداری روسیه در مذاکرات احیای برجام در فضای مجازی و رسانههای داخل و خارج ایران، همچنین گروههای مخالف جمهوری اسلامی با انتقاد و کنایههای زیادی روبرو شده است.حال یک پرسش در اینجا مطرح میشود: آیا اولیانف به نمایندگی از آیتالله، صحنهگردان اصلی جمهوری…