Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#پادشاهی_کیومرث_تا_آفریدون
👑 2 👑
👑 #پادشاهی_هوشنگ
پادشاهی هوشنگ هم سر رسید و پسرش #طهمورث به جای پدر نشست.
هوشنگ پادشاهی #سخاوتمند_عادل بود و در حدود چهل سال پادشاهی کرد.
در زمان او #آبادانیهای زیادی بوجود آمد.
#آهن شناخته شد و #آهنگری به عنوان پیشه ای بوجود آمد.
#کشت_و_زرع بوجود آمد و تا پیش از آن مردم جز میوه چیزی نمی خوردند و لباسشان برگ درختان بود.
همچنین در زمان هوشنگ #آتش شناخته شد
#داستان_کشف_آتش
بدین ترتیب که :
یکروز شاه به سوی کوه در حرکت بود از دور چیزی دید سیاه و تیره مانند مار که به طرف او میآمد سنگی برداشت و به سوی او پرتاب کرد وسنگ به سنگ دیگری خورد و آتش پدیدار گشت.
هوشنگ از کشف آتش خوشحال شد و گفت این #فروغ_ایزدی است و اهل خرد شایسته است که آنرا بپرستند.
او جشن گرفت و این جشن سرآغاز #جشن_سده بود.
همچنین در زمان هوشنگ از پوست بعضی حیوانات #لباس درست کردند و #گوشتشان به مصرف #خوراک_و_تغذیه می رسید.
#پاینده_ایران
#سرفراز_ایرانی
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#پادشاهی_کیومرث_تا_آفریدون
👑 2 👑
👑 #پادشاهی_هوشنگ
پادشاهی هوشنگ هم سر رسید و پسرش #طهمورث به جای پدر نشست.
هوشنگ پادشاهی #سخاوتمند_عادل بود و در حدود چهل سال پادشاهی کرد.
در زمان او #آبادانیهای زیادی بوجود آمد.
#آهن شناخته شد و #آهنگری به عنوان پیشه ای بوجود آمد.
#کشت_و_زرع بوجود آمد و تا پیش از آن مردم جز میوه چیزی نمی خوردند و لباسشان برگ درختان بود.
همچنین در زمان هوشنگ #آتش شناخته شد
#داستان_کشف_آتش
بدین ترتیب که :
یکروز شاه به سوی کوه در حرکت بود از دور چیزی دید سیاه و تیره مانند مار که به طرف او میآمد سنگی برداشت و به سوی او پرتاب کرد وسنگ به سنگ دیگری خورد و آتش پدیدار گشت.
هوشنگ از کشف آتش خوشحال شد و گفت این #فروغ_ایزدی است و اهل خرد شایسته است که آنرا بپرستند.
او جشن گرفت و این جشن سرآغاز #جشن_سده بود.
همچنین در زمان هوشنگ از پوست بعضی حیوانات #لباس درست کردند و #گوشتشان به مصرف #خوراک_و_تغذیه می رسید.
#پاینده_ایران
#سرفراز_ایرانی
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#پادشاهی_کیومرث_تا_آفریدون
#پادشاهی_هوشنگ
جهاندار هوشنگ با رای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل
پر از هوش مغز و پر از رای دل
چو بنشست بر جایگاه مهی
چنین گفت بر تخت شاهنشهی
که بر هفت کشور منم پادشا
جهاندار پیروز و فرمانروا
به فرمان یزدان پیروزگر
به داد و دهش تنگ بستم کمر
وزان پس جهان یکسر آباد کرد
همه روی گیتی پر از داد کرد
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آبگون
کزان سنگ خارا کشیدش برون
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیرهتن و تیزتاز
دوچشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیرهگون
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
از آهنگری اره و تیشه کرد
چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت
ز دریایها رودها را بتاخت
به جوی و به رود آبها راه کرد
به فرخندگی رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدان برفزود
پراگند پس تخم و کشت و درود
برنجید پس هر کسی نان خویش
بورزید و بشناخت سامان خویش
بدان ایزدی جاه و فر کیان
ز نخچیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد گاو و خر و گوسفند
به ورز آورید آنچه بد سودمند
ز پویندگان هر چه مویش نکوست
بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم
چهارم سمورست کش موی گرم
برین گونه از چرم پویندگان
بپوشید بالای گویندگان
برنجید و گسترد و خورد و سپرد
برفت و به جز نام نیکی نبرد
بسی رنج برد اندران روزگار
به افسون و اندیشهٔ بیشمار
چو پیش آمدش روزگار بهی
ازو مردری ماند تخت مهی
زمانه ندادش زمانی درنگ
شد آن هوش هوشنگ بافر و سنگ
نپیوست خواهد جهان با تو مهر
نه نیز آشکارا نمایدت چهر
#پاینده_ایران
#سرفراز_ایرانی
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#شاهنامه_فردوسی
#پادشاهی_کیومرث_تا_آفریدون
#پادشاهی_هوشنگ
جهاندار هوشنگ با رای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل
پر از هوش مغز و پر از رای دل
چو بنشست بر جایگاه مهی
چنین گفت بر تخت شاهنشهی
که بر هفت کشور منم پادشا
جهاندار پیروز و فرمانروا
به فرمان یزدان پیروزگر
به داد و دهش تنگ بستم کمر
وزان پس جهان یکسر آباد کرد
همه روی گیتی پر از داد کرد
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آبگون
کزان سنگ خارا کشیدش برون
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس همگروه
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیرهتن و تیزتاز
دوچشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیرهگون
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زور کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
از آهنگری اره و تیشه کرد
چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت
ز دریایها رودها را بتاخت
به جوی و به رود آبها راه کرد
به فرخندگی رنج کوتاه کرد
چراگاه مردم بدان برفزود
پراگند پس تخم و کشت و درود
برنجید پس هر کسی نان خویش
بورزید و بشناخت سامان خویش
بدان ایزدی جاه و فر کیان
ز نخچیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد گاو و خر و گوسفند
به ورز آورید آنچه بد سودمند
ز پویندگان هر چه مویش نکوست
بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم
چهارم سمورست کش موی گرم
برین گونه از چرم پویندگان
بپوشید بالای گویندگان
برنجید و گسترد و خورد و سپرد
برفت و به جز نام نیکی نبرد
بسی رنج برد اندران روزگار
به افسون و اندیشهٔ بیشمار
چو پیش آمدش روزگار بهی
ازو مردری ماند تخت مهی
زمانه ندادش زمانی درنگ
شد آن هوش هوشنگ بافر و سنگ
نپیوست خواهد جهان با تو مهر
نه نیز آشکارا نمایدت چهر
#پاینده_ایران
#سرفراز_ایرانی
🆔👉 @iran_novin1