Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت سوم
#تعریف_ملت_بر_حسب_میراث_مشترک
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در 1882 درخطابه مشهوری به نام « #ملت_ چیست؟» سخت مورد تردید #ارنست_رنان قرار گرفت.
رنان می گفت :
خطاست که کسی ملتها را با گروههای قومی یا زبانی اشتباه کند.
اصل و ریشه مشترک نژادی یا زبان یا دین یا منافع اقتصادی مشترک یا حقایق جغرافیایی، برای تشکیل ملت کفایت نمی کند.
ملتهایی هستند، مانند سویسیها، که در اینگونه ویژگیها شریک نیستند، و برخی گروههای زبانی وجود دارند، مانند اقوام انگلیسی زبان، که دارای چنین خصوصیاتی هستند ولی ملت واحد تشکیل نمی دهند.
رنان معتقد بود که :
آنچه سبب تشکیل ملت می شود در مرتبه نخست داشتن #تاریخ_مشترک است، بویژه تاریخ رنجها و دردها، یعنی گنجینه ای مشترک از خاطره هایی که مایه همدلی و افتخار باشد.
ولی او در عین حال عقیده داشت که مهم است پاره ای از چیزها فراموش شوند، زیرا تا زخمهایی دیرین التیام نیابند، حس سهیم بودن در یک سنت مشترک قهرمانی پدید نخواهد آمد.
بنابراین، دومین شرط وجود ملیت، #خواست_و_اراده با هم زیستن و زنده نگاه داشتن میراث مشترک است.
به گفته رنان:
«[دو] شرط ضروری پدید آمدن یک قوم این است که [مردم] متفقاً #کارهای_بزرگ کرده باشند و بخواهند باز هم دست به چنین کارها بزنند... صرف وجود ملت... به منزله ی [جواب مثبت] به یک همه پرسی روزانه است.»
ولی حتی به فرض اهمیت اینکه شخص خویشتن را همبسته با سنتی مشترک در حیات ملت بداند، باز جای تردید است که تعبیر مجازی خاطرات مشترک، چندان تأثیری در روشن کردن این امر داشته باشد که آنچه به سنت ملی وحدت و مداومت می دهد، چیست.
خاطره از جهت خودشناسی و هویت فردی مهم است، اما افراد به این معنا نمی توانند به خاطر بیاورند که پیش از تولد آنان چه روی داده است. همچنین نیاکان قهرمانشان لازم نیست رابطه تکوینی با ایشان داشته باشند.
یک فرانسوی فقط به معنای مجازی می تواند ادعا کند که ژاندارک جده ی او بوده است، و تنها به این دلیل می داند چه کسی را نیای خود بنامد که از پیش شریک در سنن ملی بوده است. هر موقعیتی نیازمند نوع دیگری وفاداری است، و نیاکانی که شخص ایشان را از آن خود می داند ممکن است، بر وفق موقع، تفاوت کنند. یک امریکایی یهودی آلمانی تبار ممکن است گاهی خویشتن را با جفرسن، گاهی با یهودای مکابه و گاهی با فردریک کبیر همبسته ببیند.
وانگهی، افراد ممکن است به صرف اینکه با هم در فلان واقعه حضور داشته اند در خاطره ای شریک باشند، اما داشتن تاریخ مشترک تنها به این نیست که همه همان وقایع تاریخی را بدانند؛ به این است که خویشتن را با نمادهای تاریخی واحد همبسته ببینند و پیش خود به هنر نماییهای واحد بنازند و از اهانتهای واحد احساس خشم کنند.
یک فرانسوی ممکن است همانقدر که درباره ی ژاندارک می داند راجع به فردریک کبیر نیز بداند؛ اما به این جهت فرانسوی است که ژاندارک مال اوست و فردریک مال دیگران.
پس ملت جایی وجود دارد که گروهی از افراد بدینگونه به مجموعه ای از نمادهای مشترک علاقه داشته باشند، و خویشتن را همگروه و سهیم در نگرشی همانند نسبت به آن نمادها بدانند، و احساسی از وفاداری و غمخواری به یکدیگر داشته باشند که نخواهند آن را شامل حال دیگران کنند.
البته از لحاظ زبان و دین و قیافه نیز ممکن است ویژگیهایی باشد که تعیین کند چه کسانی باید بدین اوصاف شناخته شوند و اهمیت هریک از آنها احیاناً به اختلاف موقعیت، مختلف است.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت سوم
#تعریف_ملت_بر_حسب_میراث_مشترک
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در 1882 درخطابه مشهوری به نام « #ملت_ چیست؟» سخت مورد تردید #ارنست_رنان قرار گرفت.
رنان می گفت :
خطاست که کسی ملتها را با گروههای قومی یا زبانی اشتباه کند.
اصل و ریشه مشترک نژادی یا زبان یا دین یا منافع اقتصادی مشترک یا حقایق جغرافیایی، برای تشکیل ملت کفایت نمی کند.
ملتهایی هستند، مانند سویسیها، که در اینگونه ویژگیها شریک نیستند، و برخی گروههای زبانی وجود دارند، مانند اقوام انگلیسی زبان، که دارای چنین خصوصیاتی هستند ولی ملت واحد تشکیل نمی دهند.
رنان معتقد بود که :
آنچه سبب تشکیل ملت می شود در مرتبه نخست داشتن #تاریخ_مشترک است، بویژه تاریخ رنجها و دردها، یعنی گنجینه ای مشترک از خاطره هایی که مایه همدلی و افتخار باشد.
ولی او در عین حال عقیده داشت که مهم است پاره ای از چیزها فراموش شوند، زیرا تا زخمهایی دیرین التیام نیابند، حس سهیم بودن در یک سنت مشترک قهرمانی پدید نخواهد آمد.
بنابراین، دومین شرط وجود ملیت، #خواست_و_اراده با هم زیستن و زنده نگاه داشتن میراث مشترک است.
به گفته رنان:
«[دو] شرط ضروری پدید آمدن یک قوم این است که [مردم] متفقاً #کارهای_بزرگ کرده باشند و بخواهند باز هم دست به چنین کارها بزنند... صرف وجود ملت... به منزله ی [جواب مثبت] به یک همه پرسی روزانه است.»
ولی حتی به فرض اهمیت اینکه شخص خویشتن را همبسته با سنتی مشترک در حیات ملت بداند، باز جای تردید است که تعبیر مجازی خاطرات مشترک، چندان تأثیری در روشن کردن این امر داشته باشد که آنچه به سنت ملی وحدت و مداومت می دهد، چیست.
خاطره از جهت خودشناسی و هویت فردی مهم است، اما افراد به این معنا نمی توانند به خاطر بیاورند که پیش از تولد آنان چه روی داده است. همچنین نیاکان قهرمانشان لازم نیست رابطه تکوینی با ایشان داشته باشند.
یک فرانسوی فقط به معنای مجازی می تواند ادعا کند که ژاندارک جده ی او بوده است، و تنها به این دلیل می داند چه کسی را نیای خود بنامد که از پیش شریک در سنن ملی بوده است. هر موقعیتی نیازمند نوع دیگری وفاداری است، و نیاکانی که شخص ایشان را از آن خود می داند ممکن است، بر وفق موقع، تفاوت کنند. یک امریکایی یهودی آلمانی تبار ممکن است گاهی خویشتن را با جفرسن، گاهی با یهودای مکابه و گاهی با فردریک کبیر همبسته ببیند.
وانگهی، افراد ممکن است به صرف اینکه با هم در فلان واقعه حضور داشته اند در خاطره ای شریک باشند، اما داشتن تاریخ مشترک تنها به این نیست که همه همان وقایع تاریخی را بدانند؛ به این است که خویشتن را با نمادهای تاریخی واحد همبسته ببینند و پیش خود به هنر نماییهای واحد بنازند و از اهانتهای واحد احساس خشم کنند.
یک فرانسوی ممکن است همانقدر که درباره ی ژاندارک می داند راجع به فردریک کبیر نیز بداند؛ اما به این جهت فرانسوی است که ژاندارک مال اوست و فردریک مال دیگران.
پس ملت جایی وجود دارد که گروهی از افراد بدینگونه به مجموعه ای از نمادهای مشترک علاقه داشته باشند، و خویشتن را همگروه و سهیم در نگرشی همانند نسبت به آن نمادها بدانند، و احساسی از وفاداری و غمخواری به یکدیگر داشته باشند که نخواهند آن را شامل حال دیگران کنند.
البته از لحاظ زبان و دین و قیافه نیز ممکن است ویژگیهایی باشد که تعیین کند چه کسانی باید بدین اوصاف شناخته شوند و اهمیت هریک از آنها احیاناً به اختلاف موقعیت، مختلف است.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
☝️☝️
#نظریه_پردازان_قومیت_و_ناسیونالیسم_قومی :
#ارنست_رنان
B
ارنست رنان در رسالهی معروف خود « #ملت_چیست؟ » نگاه ویژهای به این پدیده دارد و ملت را حاصل #میراث_مشترک و #ارادهی_با_هم_بودن_و_ماندن میداند.
رنان با بررسی پنج نظریهی معروف تشکیل ملت به ترتیب آنها را رد مینماید.
به دلیل اهمیت ارنست رنان در مباحث مربوط به ملت به نظرات و ردیههای او اشاراتی مینماییم.
۱- رنان #نظریه_آلمانی_نژاد را که بیان میداشت اکنون که تقسیمات فئودالی، امپراتوری و… منسوخ شدهاند تنها عنصر استوار نژاد هر قومی است که استوار و دایمی است و بایستی مبنای تشکیل ملت قرار گیرد و این چنین بود که دولت آلمان مشروعیت مییافت تا نژاد ژرمن را حتی اگر خود نخواهند گردهم آورد.
نازی ها عامل نژادی را در تشکیل یک ملت و دولت اساسی میدانستند و به شدت متأثر از #رومانتیسیسم قرن نوزدهم همه پیچیدگیها به یک فرمول ساده یعنی #نژاد (Race) تقلیل مییافت.
نظرات #هیتلر و حتی #ویلسون را میتوان در ذیل نظریات نژادی دانست. هیتلر معتقد بود که تنها #نژاد_نوردیک منشأ تمدن بوده و تاریخ چیزی جز مبارزهی مرگبار #آریایی و #یهودی نبوده است.
مکتب نژادی به مکتب آلمانی شهرت یافته است ولی پایهگذاران آن دو نفر فرانسوی به نامهای #گوبینو و #وارشر_دولاپوژ بودند و بعدها توسط #چمبرلن انگلیسی که تابعیت آلمانی گرفت در آلمان تبلیغ و ترویج شد.
رنان نژاد را ناکافی برای تشکیل ملت دانست و بیان می داشت اساساً نژاد خالص و واحد مفهومی موهوم و نایاب میباشد و از طرفی هم بررسی نژاد و تحول آنها در تاریخ دارای اهمیت است و در سیاست جایگاهی ندارد.
۲- #زبان نیز عنصر دیگری بود که عدهای آن را بنیان ملت میدانستند، #فیخته (۱۸۱۴-۱۷۶۲) معتقد بود افرادی که دارای زبان واحدی هستند یک ملت محسوب می شوند و جوهره ملت #زبان_مشترک است.
رنان در رد مبنا قرار گرفتن زبان بیان میداشت که زبان ممکن است ما را به اتحاد فراخواند اما مجبور به این کار نمیکند و میتوان فراتر از زبانی خاص و در اردوی پهناور بشریت استنشاق کرد.
۳- #دین را نیز یکی از عناصر ملیت دانستهاند اما رنان آن را ناکافی برای تشکیل ملت میداند. چرا که دین و مذهب امری فردی شده است و به وجدان هر کسی مربوط میشود.
سخنرانی رنان در مارس ۱۸۸۲ بیان شده و تحولات صورت گرفته دو قرن گذشته را دربرنمیگیرد چرا که امروز مثالهای متعددی از مبنا قرار گرفتن دین جهت تشکیل دولت – ملت وجود دارد، پاکستان، بنگلادش، اسرائیل و… مثالهای بارز این مدعا میباشند.
۴- رنان بیان میدارد که #اشتراک_منافع_و_مصالح پیوندی محکم ایجاد میکند ولی برای ایجاد ملت کافی نیست چرا که ملت فراتر از منافع مادی امری عاطفی نیز هست و در آن واحد هم تن است و هم جان، بیشک اتحادیه گمرکی میهن ایجاد نمیکند.
۵- رنان اهمیت #جغرافیا_و_سرزمین را بهعنوان عنصری از ملت درمییابد، هرچند آن را ناکافی برای ملتسازی میداند.
در نهایت رنان ملت را مجموعهای از عناصر ذکر شده با یادآوری گذشته و تلاش برای زیستن در کنار هم قلمداد میکند و بر رأی همگان جهت ادامهی هستی ملت تأکید میورزد همآن گونه که حیات فرد مساوی خواست دائم وی به ادامه زندگی است (فاضلی، 1387).
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
☝️☝️
#نظریه_پردازان_قومیت_و_ناسیونالیسم_قومی :
#ارنست_رنان
B
ارنست رنان در رسالهی معروف خود « #ملت_چیست؟ » نگاه ویژهای به این پدیده دارد و ملت را حاصل #میراث_مشترک و #ارادهی_با_هم_بودن_و_ماندن میداند.
رنان با بررسی پنج نظریهی معروف تشکیل ملت به ترتیب آنها را رد مینماید.
به دلیل اهمیت ارنست رنان در مباحث مربوط به ملت به نظرات و ردیههای او اشاراتی مینماییم.
۱- رنان #نظریه_آلمانی_نژاد را که بیان میداشت اکنون که تقسیمات فئودالی، امپراتوری و… منسوخ شدهاند تنها عنصر استوار نژاد هر قومی است که استوار و دایمی است و بایستی مبنای تشکیل ملت قرار گیرد و این چنین بود که دولت آلمان مشروعیت مییافت تا نژاد ژرمن را حتی اگر خود نخواهند گردهم آورد.
نازی ها عامل نژادی را در تشکیل یک ملت و دولت اساسی میدانستند و به شدت متأثر از #رومانتیسیسم قرن نوزدهم همه پیچیدگیها به یک فرمول ساده یعنی #نژاد (Race) تقلیل مییافت.
نظرات #هیتلر و حتی #ویلسون را میتوان در ذیل نظریات نژادی دانست. هیتلر معتقد بود که تنها #نژاد_نوردیک منشأ تمدن بوده و تاریخ چیزی جز مبارزهی مرگبار #آریایی و #یهودی نبوده است.
مکتب نژادی به مکتب آلمانی شهرت یافته است ولی پایهگذاران آن دو نفر فرانسوی به نامهای #گوبینو و #وارشر_دولاپوژ بودند و بعدها توسط #چمبرلن انگلیسی که تابعیت آلمانی گرفت در آلمان تبلیغ و ترویج شد.
رنان نژاد را ناکافی برای تشکیل ملت دانست و بیان می داشت اساساً نژاد خالص و واحد مفهومی موهوم و نایاب میباشد و از طرفی هم بررسی نژاد و تحول آنها در تاریخ دارای اهمیت است و در سیاست جایگاهی ندارد.
۲- #زبان نیز عنصر دیگری بود که عدهای آن را بنیان ملت میدانستند، #فیخته (۱۸۱۴-۱۷۶۲) معتقد بود افرادی که دارای زبان واحدی هستند یک ملت محسوب می شوند و جوهره ملت #زبان_مشترک است.
رنان در رد مبنا قرار گرفتن زبان بیان میداشت که زبان ممکن است ما را به اتحاد فراخواند اما مجبور به این کار نمیکند و میتوان فراتر از زبانی خاص و در اردوی پهناور بشریت استنشاق کرد.
۳- #دین را نیز یکی از عناصر ملیت دانستهاند اما رنان آن را ناکافی برای تشکیل ملت میداند. چرا که دین و مذهب امری فردی شده است و به وجدان هر کسی مربوط میشود.
سخنرانی رنان در مارس ۱۸۸۲ بیان شده و تحولات صورت گرفته دو قرن گذشته را دربرنمیگیرد چرا که امروز مثالهای متعددی از مبنا قرار گرفتن دین جهت تشکیل دولت – ملت وجود دارد، پاکستان، بنگلادش، اسرائیل و… مثالهای بارز این مدعا میباشند.
۴- رنان بیان میدارد که #اشتراک_منافع_و_مصالح پیوندی محکم ایجاد میکند ولی برای ایجاد ملت کافی نیست چرا که ملت فراتر از منافع مادی امری عاطفی نیز هست و در آن واحد هم تن است و هم جان، بیشک اتحادیه گمرکی میهن ایجاد نمیکند.
۵- رنان اهمیت #جغرافیا_و_سرزمین را بهعنوان عنصری از ملت درمییابد، هرچند آن را ناکافی برای ملتسازی میداند.
در نهایت رنان ملت را مجموعهای از عناصر ذکر شده با یادآوری گذشته و تلاش برای زیستن در کنار هم قلمداد میکند و بر رأی همگان جهت ادامهی هستی ملت تأکید میورزد همآن گونه که حیات فرد مساوی خواست دائم وی به ادامه زندگی است (فاضلی، 1387).
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#وطن_دوستی_در_برابر_ناسیونالیسم
☆3.
#آبه_سیز #ملت را بر مبنای سیاسی و با تکیه بر تعریف دولت، یعنی یک ساختارِ سیاسی واحدِ منسجمِ فراگیر تعریف میکرد در حالیکه #رنان نگرشی فردگرایانهتر را در نظر داشت و بیشتر بر آداب و سنن و فرهنگ و تاریخ مشترک و خاطرات مشترک تاریخی یک گروه از مردم تاکید میکرد.
هر دو این عناصر بر مبنای نگرش مدرن و جدیدی از انسان متکی بودند که بر مبنایشان قراردادی اجتماعی وجود دارد و این قرارداد سازماندهنده ارتباط میان اعضای یک جامعه است و افرادی که در این جامعه زندگی میکنند تابعیتی پیدا میکنند که این تابعیت بر مبنای منافع مشترک و قراردادهای اجتماعی مشترکشان استوار شده است.[۶]
حدود یک قرن بعد از آبه سیز، ارنست رنان[۷] تعریفی پیچیدهتر و مدرنتر از ملیت را در اواخر قرن نوزدهم در فرانسه صورتبندی کرد. او در یازدهم مارس ۱۸۸۲ در دانشگاه سوربون سخنرانی مشهوری کرد به نام « #ملت_چیست؟ »[۸] و کوشید در آن از تعابیر سنتی « #ناسیون » که بر مبنای جغرافیا، نژاد یا دین استوار بود، فاصله بگیرد. این یکی از نخستین نوشتارهایی است که مفهوم ملت را بر مبنای متغیرهای دیگر تبیین میکند.
• یکی از متغیرهای مورد نظر رنان وفاداری افراد به ملتی خاص است.
• دیگری تمایل اعضای یک جامعه برای رعایت منافع جمعی خویش و رقابت با جوامع دیگر است.
• دیگری ارجگذاری به صفات ویژه یک ملت در برابر صفاتی است که به ملل همسایه یا ملل بیگانه منسوب میشود
• و چهارم توجه به حفظ فرهنگ ملی و آداب و سنن و داشتهای تاریخی یک ملت است.
• در نهایت اینکه رنان معتقد بود اصولاً مفهوم ملیگرایی مبتنی بر این باور است که بشر به طور طبیعی به ملتهایی تقسیم شده است.
به عبارت دیگر، زمینه انسانی برسازنده بشریت قابل تقسیم به واحدهای طبیعی هستند که آنها را ملت مینامیم و هر کدام از آنها شکل و شمایل و ویژگیهای خاص خود را دارند.
بر این مبنا بود که ارنست رنان تعبیری به نسبت فردگرایانه و کاملاً مدرن از ملیت به دست داد. او ملیت را، در واقع با این تعابیری که عنوان شد، بر مبنای سابقهی دردهای مشترک تاریخی بازتعریف نمود. این بدان معناست که او خاطره مشترک جمعی را در مورد آنچه را که بر یک ملت گذشته، مبنا میگرفت. او خواستِ ارادی با هم زیستن را مبنای تشکیل یک ملیت میدانست و آن جمله مشهورش هم به همین نوشتار مربوط است که میگوید: «ملت همه پرسی بزرگ روزانه ای است برای نشاندادن میل به با هم بودن.»[۹]
ارنست رنان و آبهسیز با وجود فاصلهی صد سالهی میانشان، از این نظر به هم شباهت داشتند که در زمینهی تاریخی مشترکی قلم میزدند. این زمینه، از این نظر که رخداد سیاسی و تاریخی مهمی همچون انقلاب بزرگ فرانسه را از سر گذارنده بود، از بقیهی سرزمینهای اروپایی متمایز بود. در این زمینه بود که در انتهای قرن نوزدهم، شکل جدیدی از مفهوم هویت ملی را با اتکا به حقوق شهروندی و مبانی انسانگرایانه و فردگرایانهی مدرن پدیدار گشت.
ملیت فرانسوی در واقع گسستی نسبت به مفهوم ملیت لاتینی کهن محسوب میشد به این دلیل که در آرای اندیشه وران عصر روشنگری ریشه داشت، همچنین رنگ و بویی از آرای رمانتیستهای قرن هجدهم را هم به خودش گرفته بود و به این ترتیب تلفیقی بود از اندیشه هایی که خردگرا بودند، فردگرایانه به انسان مینگریستند، حقوق و ساختار حقوقی متکی به حق شهروندی و ظهور دولت مدرن را آماج میکردند و در عین حال در کنار آن به مفاهیمی رمانتیستی و حتی گاه خردگریزانه مثل نقش مردان بزرگ در تاریخ، تاکید میکردند و به همین ترتیب با استفاده از این ارثیه رمانتیستی، زبان و به خصوص ادبیات را مبنای اصلی ارتباط انسان با هویت خودش و ارتباط اعضای یک جامعه با همدیگر میدانستند.
تعبیر رمانتیستی از ملیت مدرن، همچون ماشینی رمزگذار عمل میکرد که تاریخ و پیشینهی فرهنگی مردمان را بازخوانی میکرد و منظرهها و چشماندازهای طبیعی را (از مجرای نقاشیها و اشعار رمانتیک)، شخصیتهای نامدار تاریخی را (از مجرای رمان و اپرا و تئاتر)، و مهمتر از همه، زبان و میراث زبانی مشترک مردمان را همچون بند نافی هویتساز برمیکشید و به کمک این عناصر مشروعیت را به دولتِ نوپای مدرن بازمیگرداند و این مشروعیتی بود که همزمان با فروپاشی اعتبار سیاسیِ نهادهای دینمداری مانند کلیسا با بحرانی در تثبیت معناییِ خویش روبرو بود.
تعبیر فرانسوی از ملیت که با رخداد خشن و ناگهانیای مثل انقلاب و انقراض رژیم کهن همراه بود، شالوده و محور مرکزی ظهور ناسیونالیسم جدید بود.
این شکلِ تازه از #هویت_جمعی، به همراه بازسازی نظام اقتصادی (بر مبنای #سرمایهداری) و عزل نظر از نقش فراگیرِ نهادهای دینی ( #سکولاریسم ) ارکان سه گانهی سرمشق #مدرنیته را در قرن نوزدهم برمیساختند.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#وطن_دوستی_در_برابر_ناسیونالیسم
☆3.
#آبه_سیز #ملت را بر مبنای سیاسی و با تکیه بر تعریف دولت، یعنی یک ساختارِ سیاسی واحدِ منسجمِ فراگیر تعریف میکرد در حالیکه #رنان نگرشی فردگرایانهتر را در نظر داشت و بیشتر بر آداب و سنن و فرهنگ و تاریخ مشترک و خاطرات مشترک تاریخی یک گروه از مردم تاکید میکرد.
هر دو این عناصر بر مبنای نگرش مدرن و جدیدی از انسان متکی بودند که بر مبنایشان قراردادی اجتماعی وجود دارد و این قرارداد سازماندهنده ارتباط میان اعضای یک جامعه است و افرادی که در این جامعه زندگی میکنند تابعیتی پیدا میکنند که این تابعیت بر مبنای منافع مشترک و قراردادهای اجتماعی مشترکشان استوار شده است.[۶]
حدود یک قرن بعد از آبه سیز، ارنست رنان[۷] تعریفی پیچیدهتر و مدرنتر از ملیت را در اواخر قرن نوزدهم در فرانسه صورتبندی کرد. او در یازدهم مارس ۱۸۸۲ در دانشگاه سوربون سخنرانی مشهوری کرد به نام « #ملت_چیست؟ »[۸] و کوشید در آن از تعابیر سنتی « #ناسیون » که بر مبنای جغرافیا، نژاد یا دین استوار بود، فاصله بگیرد. این یکی از نخستین نوشتارهایی است که مفهوم ملت را بر مبنای متغیرهای دیگر تبیین میکند.
• یکی از متغیرهای مورد نظر رنان وفاداری افراد به ملتی خاص است.
• دیگری تمایل اعضای یک جامعه برای رعایت منافع جمعی خویش و رقابت با جوامع دیگر است.
• دیگری ارجگذاری به صفات ویژه یک ملت در برابر صفاتی است که به ملل همسایه یا ملل بیگانه منسوب میشود
• و چهارم توجه به حفظ فرهنگ ملی و آداب و سنن و داشتهای تاریخی یک ملت است.
• در نهایت اینکه رنان معتقد بود اصولاً مفهوم ملیگرایی مبتنی بر این باور است که بشر به طور طبیعی به ملتهایی تقسیم شده است.
به عبارت دیگر، زمینه انسانی برسازنده بشریت قابل تقسیم به واحدهای طبیعی هستند که آنها را ملت مینامیم و هر کدام از آنها شکل و شمایل و ویژگیهای خاص خود را دارند.
بر این مبنا بود که ارنست رنان تعبیری به نسبت فردگرایانه و کاملاً مدرن از ملیت به دست داد. او ملیت را، در واقع با این تعابیری که عنوان شد، بر مبنای سابقهی دردهای مشترک تاریخی بازتعریف نمود. این بدان معناست که او خاطره مشترک جمعی را در مورد آنچه را که بر یک ملت گذشته، مبنا میگرفت. او خواستِ ارادی با هم زیستن را مبنای تشکیل یک ملیت میدانست و آن جمله مشهورش هم به همین نوشتار مربوط است که میگوید: «ملت همه پرسی بزرگ روزانه ای است برای نشاندادن میل به با هم بودن.»[۹]
ارنست رنان و آبهسیز با وجود فاصلهی صد سالهی میانشان، از این نظر به هم شباهت داشتند که در زمینهی تاریخی مشترکی قلم میزدند. این زمینه، از این نظر که رخداد سیاسی و تاریخی مهمی همچون انقلاب بزرگ فرانسه را از سر گذارنده بود، از بقیهی سرزمینهای اروپایی متمایز بود. در این زمینه بود که در انتهای قرن نوزدهم، شکل جدیدی از مفهوم هویت ملی را با اتکا به حقوق شهروندی و مبانی انسانگرایانه و فردگرایانهی مدرن پدیدار گشت.
ملیت فرانسوی در واقع گسستی نسبت به مفهوم ملیت لاتینی کهن محسوب میشد به این دلیل که در آرای اندیشه وران عصر روشنگری ریشه داشت، همچنین رنگ و بویی از آرای رمانتیستهای قرن هجدهم را هم به خودش گرفته بود و به این ترتیب تلفیقی بود از اندیشه هایی که خردگرا بودند، فردگرایانه به انسان مینگریستند، حقوق و ساختار حقوقی متکی به حق شهروندی و ظهور دولت مدرن را آماج میکردند و در عین حال در کنار آن به مفاهیمی رمانتیستی و حتی گاه خردگریزانه مثل نقش مردان بزرگ در تاریخ، تاکید میکردند و به همین ترتیب با استفاده از این ارثیه رمانتیستی، زبان و به خصوص ادبیات را مبنای اصلی ارتباط انسان با هویت خودش و ارتباط اعضای یک جامعه با همدیگر میدانستند.
تعبیر رمانتیستی از ملیت مدرن، همچون ماشینی رمزگذار عمل میکرد که تاریخ و پیشینهی فرهنگی مردمان را بازخوانی میکرد و منظرهها و چشماندازهای طبیعی را (از مجرای نقاشیها و اشعار رمانتیک)، شخصیتهای نامدار تاریخی را (از مجرای رمان و اپرا و تئاتر)، و مهمتر از همه، زبان و میراث زبانی مشترک مردمان را همچون بند نافی هویتساز برمیکشید و به کمک این عناصر مشروعیت را به دولتِ نوپای مدرن بازمیگرداند و این مشروعیتی بود که همزمان با فروپاشی اعتبار سیاسیِ نهادهای دینمداری مانند کلیسا با بحرانی در تثبیت معناییِ خویش روبرو بود.
تعبیر فرانسوی از ملیت که با رخداد خشن و ناگهانیای مثل انقلاب و انقراض رژیم کهن همراه بود، شالوده و محور مرکزی ظهور ناسیونالیسم جدید بود.
این شکلِ تازه از #هویت_جمعی، به همراه بازسازی نظام اقتصادی (بر مبنای #سرمایهداری) و عزل نظر از نقش فراگیرِ نهادهای دینی ( #سکولاریسم ) ارکان سه گانهی سرمشق #مدرنیته را در قرن نوزدهم برمیساختند.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1