Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نطریه_پردازان_قومیت و
#ناسیونالیسم_قومی
#ارنست_گلنر
A
بررسي كنندگان روابط بين الملل ارنست گلنر را بيش از همه براي آثاري كه درباره ي ملت گرايي دارد مي شناسد و اهميت همين آثار است كه پرداختن به او در اين دانشنامه توجيه مي كند. اما خود گلنر محقق نوگرايي در فراخ ترين معناي كلمه بود و نوشته هاي او را نمي توان به سهولت در تخصص هاي دانشگاهي سنتي دسته بندي كرد.
او در زمينه هاي گوناگون از جمله انسان شناسي اجتماعي، جامعه شناسي و فلسفه ي سياسي نوشته هاي برجسته اي دارد.
از اين گذشته، آثار گلنر درباره ي تاريخ و ريشه هاي ملت گرايي را نمي توان از مضمون كلي تري كه در تمامي آثار او حضور دارد و آن همانا دفاع از جنبش روشنگري و خردباوري در انديشه و عمل است جدا دانست.
او از مخالفان سرسخت نسبي گرايي در تمامي شكل هاي آن بود و در سال هاي پاياني عمرش (كه در 1995 به پايان رسيد) اثري منتشر ساخت كه حمله ي جانانه اي به پسانوگرايي و دفاعي عالي از جامعه ي مدني غربي بود و اين پروژه اي بود كه عمر گلنر آن اندازه بلند بود كه پيروزي اش را بر يكي از رقباي اصلي اش يعني #سوسيالسم_دولتي به چشم ببيند
(رقيب ديگر آن #بنيادگرايي_اسلامي است).
گلنر در 1925 در پاريس چشم به جهان گشود. خانواده ي او در بيش تر سال هاي ميان دو جنگ جهاني مقيم پراگ بودند و پس از اشغال مجارستان توسط آلمان ها در 1939 به انگلستان كوچ كردند. وي در 17 سالگي موفق به اخذ بورسيه اي براي تحصيل در آكسفورد شد و پس از مدت كوتاهي انجام خدمت نظام، مدرك ممتاز خود را در رشته ي سياست فلسفه و اقتصاد گرفت. در پي چند سالي تدريس در اسكاتلند به سمت مدرس جامه شناسي در مدرسه ي اقتصاد لندن تعيين شد. در آن جا با برانيسلاو مالينوفكسيِ انسان شناس آشنا شد و تصميم گرفت تحصيلات دكتراي خود را در همين رشته ادامه دهد. گلنر در 1962 به مقام استادي مدرسه اقتصاد لندن رسيد؛ در 1974 عضو فرهنگستان انگلستان شد و در دهه ي1980 به تدريس انسان شناسي اجتماعي در كمبريج پرداخت.
گرچه رسماً در 1993 بازنشسته شد، به انتشار آثارش با آهنگ تحسين برانگيز هميشگي اش ادامه داد و به تأسيس #مركز_بررسي_ملت_گرايي در دانشگاه مركزي پراگ در 1993 نيز كمك كرد.
براي شناخت سهم گلنر در بررسي ملت گرايي بايد علاقه مندي كلي تري را كه او به #نوگرايي به منزله ي يك پروژه ي فلسفي انقلابي و نيز عصر دگرگوني سازمان سياسي، اجتماعي و اقتصادي داشت درك كرد.
از يك سو، گلنر در زمينه ي شناخت انسان و نيز مشروعيت باورها - كه عنوان يكي از نوشته هاي مشهورتر اوست - قوياً به طرفداري از خرد و خردباوري موضع گيري مي كرد. اين مسئله به روشني از كتاب واژه ها و امور او(كه نخستين بار در 1959 منشتر شد) پيداست. اين اثر نقدي جاندار بر فلسفه ي تحليلي و زبان شناختي بود و تا حدودي در واكنش به غلبه اين فلسفه در آكسفورد در دوران تحصيل او در مقطع كارشناسي نوشته شد.به اعتقاد برخي از فلاسفه ي تحليلي (به ويژه وينگنشتاين) باور جنبش روشنگري به توانايي خرد براي شناخت جهان، بر پيش فرض #جدايي_ريشه_اي_ذهن_از_جهان مبتني است.
بدون قبول چنين فرضي زبان نمي تواند بين خرد و واقعيت ميان داري كند زيرا آن چه در ذهن مي گذرد هماني نيست كه در جهان واقع جريان دارد بلكه صرفاً بازنمايي آن است.
اگر ذهن، خود بخشي از جهان باشد نمي توان اين بازنمايي ها را به كمك ذهن تصديق كرد.
از ديد #وينگنشتاين و برخي از پيروان او وظيفه ي فلسفه نه شناخت جهان به كمك خرد و زبان، بلكه به #خود_آگاهي رسيدن درباره ي نحوه ي كاربرد واژه ها توسط انسان ها و تحليل معاني اين واژه ها و «گفتمان ها» و «شيوه هاي زندگي» خاص بود.
گرچه گلنر اين نظر را مي پذيرفت كه استفاده ما از زبان در ذات نهادها و عرف ها مستتر است، از برداشتن گام تندروانه اي كه به كنار گذاشتن نظريه هاي معرفت به عنوان تلاش هايي براي تدوين هنجارهاي شكليِ ناظر بر فعاليت شناختيِ علوم اجتماعي مي انجاميد امتناع مي ورزيد.
يكي از معروف ترين آثار گلنر #مشروعيت_باور (1974) است. اگر برخي از كارهاي پيشين او انتقاد از كساني بود كه در توانايي خرد براي گرفتن جاي باور در شناخت جهان ترديد داشتند در اين كتاب نگاه گلنر روي تزاحم ميان #يگانه_انگاري و #بسگانه_انگاري (يا نسبي گرايي) شناخت شناسانه متمركز بود.
منظور از #يگانه_انگاري اين انديشه است كه به رغم كثرت ظاهري تجربه ها، جهان طبيعي و اجتماعي از نظم بنيادي واحدي برخوردار است كه مي توان آن را كشف كرد.
منظور از #بسگانه_انگاري نيز اين انديشه است كه چنين نظم واحدي وجود ندارد و ما اسير چارچوب مفهومي و ايدئولوژيكي هستيم كه براي معنا بخشيدن به جهان بر جهان تحميل مي كنيم.
👇👇👇ادامه
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نطریه_پردازان_قومیت و
#ناسیونالیسم_قومی
#ارنست_گلنر
A
بررسي كنندگان روابط بين الملل ارنست گلنر را بيش از همه براي آثاري كه درباره ي ملت گرايي دارد مي شناسد و اهميت همين آثار است كه پرداختن به او در اين دانشنامه توجيه مي كند. اما خود گلنر محقق نوگرايي در فراخ ترين معناي كلمه بود و نوشته هاي او را نمي توان به سهولت در تخصص هاي دانشگاهي سنتي دسته بندي كرد.
او در زمينه هاي گوناگون از جمله انسان شناسي اجتماعي، جامعه شناسي و فلسفه ي سياسي نوشته هاي برجسته اي دارد.
از اين گذشته، آثار گلنر درباره ي تاريخ و ريشه هاي ملت گرايي را نمي توان از مضمون كلي تري كه در تمامي آثار او حضور دارد و آن همانا دفاع از جنبش روشنگري و خردباوري در انديشه و عمل است جدا دانست.
او از مخالفان سرسخت نسبي گرايي در تمامي شكل هاي آن بود و در سال هاي پاياني عمرش (كه در 1995 به پايان رسيد) اثري منتشر ساخت كه حمله ي جانانه اي به پسانوگرايي و دفاعي عالي از جامعه ي مدني غربي بود و اين پروژه اي بود كه عمر گلنر آن اندازه بلند بود كه پيروزي اش را بر يكي از رقباي اصلي اش يعني #سوسيالسم_دولتي به چشم ببيند
(رقيب ديگر آن #بنيادگرايي_اسلامي است).
گلنر در 1925 در پاريس چشم به جهان گشود. خانواده ي او در بيش تر سال هاي ميان دو جنگ جهاني مقيم پراگ بودند و پس از اشغال مجارستان توسط آلمان ها در 1939 به انگلستان كوچ كردند. وي در 17 سالگي موفق به اخذ بورسيه اي براي تحصيل در آكسفورد شد و پس از مدت كوتاهي انجام خدمت نظام، مدرك ممتاز خود را در رشته ي سياست فلسفه و اقتصاد گرفت. در پي چند سالي تدريس در اسكاتلند به سمت مدرس جامه شناسي در مدرسه ي اقتصاد لندن تعيين شد. در آن جا با برانيسلاو مالينوفكسيِ انسان شناس آشنا شد و تصميم گرفت تحصيلات دكتراي خود را در همين رشته ادامه دهد. گلنر در 1962 به مقام استادي مدرسه اقتصاد لندن رسيد؛ در 1974 عضو فرهنگستان انگلستان شد و در دهه ي1980 به تدريس انسان شناسي اجتماعي در كمبريج پرداخت.
گرچه رسماً در 1993 بازنشسته شد، به انتشار آثارش با آهنگ تحسين برانگيز هميشگي اش ادامه داد و به تأسيس #مركز_بررسي_ملت_گرايي در دانشگاه مركزي پراگ در 1993 نيز كمك كرد.
براي شناخت سهم گلنر در بررسي ملت گرايي بايد علاقه مندي كلي تري را كه او به #نوگرايي به منزله ي يك پروژه ي فلسفي انقلابي و نيز عصر دگرگوني سازمان سياسي، اجتماعي و اقتصادي داشت درك كرد.
از يك سو، گلنر در زمينه ي شناخت انسان و نيز مشروعيت باورها - كه عنوان يكي از نوشته هاي مشهورتر اوست - قوياً به طرفداري از خرد و خردباوري موضع گيري مي كرد. اين مسئله به روشني از كتاب واژه ها و امور او(كه نخستين بار در 1959 منشتر شد) پيداست. اين اثر نقدي جاندار بر فلسفه ي تحليلي و زبان شناختي بود و تا حدودي در واكنش به غلبه اين فلسفه در آكسفورد در دوران تحصيل او در مقطع كارشناسي نوشته شد.به اعتقاد برخي از فلاسفه ي تحليلي (به ويژه وينگنشتاين) باور جنبش روشنگري به توانايي خرد براي شناخت جهان، بر پيش فرض #جدايي_ريشه_اي_ذهن_از_جهان مبتني است.
بدون قبول چنين فرضي زبان نمي تواند بين خرد و واقعيت ميان داري كند زيرا آن چه در ذهن مي گذرد هماني نيست كه در جهان واقع جريان دارد بلكه صرفاً بازنمايي آن است.
اگر ذهن، خود بخشي از جهان باشد نمي توان اين بازنمايي ها را به كمك ذهن تصديق كرد.
از ديد #وينگنشتاين و برخي از پيروان او وظيفه ي فلسفه نه شناخت جهان به كمك خرد و زبان، بلكه به #خود_آگاهي رسيدن درباره ي نحوه ي كاربرد واژه ها توسط انسان ها و تحليل معاني اين واژه ها و «گفتمان ها» و «شيوه هاي زندگي» خاص بود.
گرچه گلنر اين نظر را مي پذيرفت كه استفاده ما از زبان در ذات نهادها و عرف ها مستتر است، از برداشتن گام تندروانه اي كه به كنار گذاشتن نظريه هاي معرفت به عنوان تلاش هايي براي تدوين هنجارهاي شكليِ ناظر بر فعاليت شناختيِ علوم اجتماعي مي انجاميد امتناع مي ورزيد.
يكي از معروف ترين آثار گلنر #مشروعيت_باور (1974) است. اگر برخي از كارهاي پيشين او انتقاد از كساني بود كه در توانايي خرد براي گرفتن جاي باور در شناخت جهان ترديد داشتند در اين كتاب نگاه گلنر روي تزاحم ميان #يگانه_انگاري و #بسگانه_انگاري (يا نسبي گرايي) شناخت شناسانه متمركز بود.
منظور از #يگانه_انگاري اين انديشه است كه به رغم كثرت ظاهري تجربه ها، جهان طبيعي و اجتماعي از نظم بنيادي واحدي برخوردار است كه مي توان آن را كشف كرد.
منظور از #بسگانه_انگاري نيز اين انديشه است كه چنين نظم واحدي وجود ندارد و ما اسير چارچوب مفهومي و ايدئولوژيكي هستيم كه براي معنا بخشيدن به جهان بر جهان تحميل مي كنيم.
👇👇👇ادامه
🆔👉 @iran_novin1