Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#نظریه_پردازان_قومیت_و_ناسیونالیسم_قومی
☆2
#آنتونی_دی_اسمیت
A
آنتوني دياسميت كه برجستهترين نظريهپرداز مسائل مليت، قوميت و مليتگرايي معاصر بهشمار ميرود، از پركارترين پژوهشگران اين عرصه نيز هست.
گرچه در سالهاي دهة 1980م. نظريهپردازاني همچون #ارنست_گلنر، #اريك_هابسباوم و #بنديكت_اَندرسون با انتشار آثار خود به مهمترين نظريهپردازان بحثهاي مليت و مليتگرايي تبديل شدند و مكتب مشهور به #نوگرايي را (كه برخي از آن به عنوان #ساختارگرايي و #ابزارگرايي ) نيز نام ميبرند، پايهگذاري كردند؛ اما با انتشار تدريجي مقالات و سپس كتابهاي آنتوني دياسميت ( كه خود دانشجوي ارنست گلنر بود، اما بعدها به نقد انديشههاي استاد خود دست زد،) او به يكي از عمدهترين صاحبنظران آن عرصه تبديل شد.
كتاب مهم او يعني #نظريههاي_ناسيوناليسم كه در سالهاي دهه 1970م. منتشر شد هنوز هم برجستهترين اثر در اين رابطه بهشمار ميرود.
اهميت دياسميت تنها به اين دليل نيست كه برخلاف ساير نظريهپردازان حوزة ناسيوناليسم و قومگرايي به يك اثر بسنده نكرده و همچنان به انتشار آثار مهم در اين رابطه مشغول است (و در واقع با به راه انداختن نشرية «ملتها و ناسيوناليسم»، يكي از تخصصيترين نشريات علمي ـ پژوهشي را در اين عرصه مديريت ميكند)، بلكه به اين جهت است كه پايهگذار مكتبي شد كه نقاط قوت و ضعف ساير كليتهاي عرصة مطالعات ملي را به بحث گذاشت و ديدگاه سومي را ارائه داد كه بيش از ساير مكتبهاي معروف به #كهنگرايي و #نوگرايي، به تبيين پديدة پيچيدة مليت و مليتگرايي و زيرشاخة پژوهشي آن، يعني قوميت و قومگرايي نزديك است.
اين مكتب بر آن بود كه نه ديدگاه كهنگرايان و #ازلي_گرايان را كه ميگويند مليت و مليتگرايي و يا اصولاً ملت پديدهاي ازلي و بسيار كهن است (همانند #وان_دن_برگه و پيروان او) نميتوان بهطور دربست پذيرفت و نه ديدگاه نوگراياني چون #اَندرسون، #گلنر و #هابسباوم و پيروان آنها كه برآنند اصولاً پديدههاي ملت و مليتگرايي پديدههاي كاملاً نوين و پيامد تحولات مدرن چون دولتهاي ملي و ايدئولوژي مليتگرايي و يا مهمتر از آن نظام اقتصاد سرمايهداري ميباشند.
به نظر دياسميت نگاه دقيق جامعهشناسي تاريخي و دادههاي موجود مربوط به تاريخ و تمدن بشري هم ديدگاههاي كهنگرايان و هم نوگرايان را بهطور نسبي مورد تأييد قرار ميدهد.
با توجه به اين يافتهها بود كه آنتوني دياسميت در كتاب برجستهاي چون #ريشة_قومي_ملتها (اسمیت، 2009)، نظرية قابل قبولتري را كه به مكتب تركيبي و به عبارت خود او رهيافت « #نمادگرايي_قومي » مشهور شده است، ارائه داد.
از نظر دياسميت گرچه مليتگرايي (ناسيوناليسم) به عنوان يك ايدئولوژي سياسي با ويژگيهاي خاص خود را ميتوان محصول دوران مدرن يعني دوران پس از پيدايش سرمايهداري و فروپاشي اقتدارهاي سراسري امپراتوري مذهبي و كليسا در نظر گرفت، اما نميتوان پديدة ملت را به طور خاص پيامد پيدايش ناسيوناليسم دانست.
به عبارت ديگر ملت پديدهاي كهنتر از مليتگرايي است و گرچه در بسياري از كشورهاي تازه بنيان يافته، اين ايدئولوژي ناسيوناليسم بود كه به خلق پديدة هويت ملي و تصوير وجود يك ملت دست زد، اما نميتوان اين موضوع را به كل تاريخ و به همة كشورها و عرصههاي جغرافيايي تعميم داد؛ تاريخ بشر نشانگر اين است كه پديدة ملت در برخي جوامع پديدهاي بسيار كهنتر از عصر پيدايش ناسيوناليسم بوده است. به همين خاطر بود كه دياسميت در كتاب ريشة قومي ملتها به معرفي ملتهاي كهن يا باستاني دست زد و ايران را يكي از همان ملتها بهشمار آورد.
🆔👉 @iran_novin1
☆2
#آنتونی_دی_اسمیت
A
آنتوني دياسميت كه برجستهترين نظريهپرداز مسائل مليت، قوميت و مليتگرايي معاصر بهشمار ميرود، از پركارترين پژوهشگران اين عرصه نيز هست.
گرچه در سالهاي دهة 1980م. نظريهپردازاني همچون #ارنست_گلنر، #اريك_هابسباوم و #بنديكت_اَندرسون با انتشار آثار خود به مهمترين نظريهپردازان بحثهاي مليت و مليتگرايي تبديل شدند و مكتب مشهور به #نوگرايي را (كه برخي از آن به عنوان #ساختارگرايي و #ابزارگرايي ) نيز نام ميبرند، پايهگذاري كردند؛ اما با انتشار تدريجي مقالات و سپس كتابهاي آنتوني دياسميت ( كه خود دانشجوي ارنست گلنر بود، اما بعدها به نقد انديشههاي استاد خود دست زد،) او به يكي از عمدهترين صاحبنظران آن عرصه تبديل شد.
كتاب مهم او يعني #نظريههاي_ناسيوناليسم كه در سالهاي دهه 1970م. منتشر شد هنوز هم برجستهترين اثر در اين رابطه بهشمار ميرود.
اهميت دياسميت تنها به اين دليل نيست كه برخلاف ساير نظريهپردازان حوزة ناسيوناليسم و قومگرايي به يك اثر بسنده نكرده و همچنان به انتشار آثار مهم در اين رابطه مشغول است (و در واقع با به راه انداختن نشرية «ملتها و ناسيوناليسم»، يكي از تخصصيترين نشريات علمي ـ پژوهشي را در اين عرصه مديريت ميكند)، بلكه به اين جهت است كه پايهگذار مكتبي شد كه نقاط قوت و ضعف ساير كليتهاي عرصة مطالعات ملي را به بحث گذاشت و ديدگاه سومي را ارائه داد كه بيش از ساير مكتبهاي معروف به #كهنگرايي و #نوگرايي، به تبيين پديدة پيچيدة مليت و مليتگرايي و زيرشاخة پژوهشي آن، يعني قوميت و قومگرايي نزديك است.
اين مكتب بر آن بود كه نه ديدگاه كهنگرايان و #ازلي_گرايان را كه ميگويند مليت و مليتگرايي و يا اصولاً ملت پديدهاي ازلي و بسيار كهن است (همانند #وان_دن_برگه و پيروان او) نميتوان بهطور دربست پذيرفت و نه ديدگاه نوگراياني چون #اَندرسون، #گلنر و #هابسباوم و پيروان آنها كه برآنند اصولاً پديدههاي ملت و مليتگرايي پديدههاي كاملاً نوين و پيامد تحولات مدرن چون دولتهاي ملي و ايدئولوژي مليتگرايي و يا مهمتر از آن نظام اقتصاد سرمايهداري ميباشند.
به نظر دياسميت نگاه دقيق جامعهشناسي تاريخي و دادههاي موجود مربوط به تاريخ و تمدن بشري هم ديدگاههاي كهنگرايان و هم نوگرايان را بهطور نسبي مورد تأييد قرار ميدهد.
با توجه به اين يافتهها بود كه آنتوني دياسميت در كتاب برجستهاي چون #ريشة_قومي_ملتها (اسمیت، 2009)، نظرية قابل قبولتري را كه به مكتب تركيبي و به عبارت خود او رهيافت « #نمادگرايي_قومي » مشهور شده است، ارائه داد.
از نظر دياسميت گرچه مليتگرايي (ناسيوناليسم) به عنوان يك ايدئولوژي سياسي با ويژگيهاي خاص خود را ميتوان محصول دوران مدرن يعني دوران پس از پيدايش سرمايهداري و فروپاشي اقتدارهاي سراسري امپراتوري مذهبي و كليسا در نظر گرفت، اما نميتوان پديدة ملت را به طور خاص پيامد پيدايش ناسيوناليسم دانست.
به عبارت ديگر ملت پديدهاي كهنتر از مليتگرايي است و گرچه در بسياري از كشورهاي تازه بنيان يافته، اين ايدئولوژي ناسيوناليسم بود كه به خلق پديدة هويت ملي و تصوير وجود يك ملت دست زد، اما نميتوان اين موضوع را به كل تاريخ و به همة كشورها و عرصههاي جغرافيايي تعميم داد؛ تاريخ بشر نشانگر اين است كه پديدة ملت در برخي جوامع پديدهاي بسيار كهنتر از عصر پيدايش ناسيوناليسم بوده است. به همين خاطر بود كه دياسميت در كتاب ريشة قومي ملتها به معرفي ملتهاي كهن يا باستاني دست زد و ايران را يكي از همان ملتها بهشمار آورد.
🆔👉 @iran_novin1