🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
379 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#اختلاف_فلسفه_قدیم_و_جدید

قسمت اول

این چند شاخصه ای که عنوان می شود در اصل عناوین مورد اختلاف فلسفه ی قدیم با فلسفه جدید است، یعنی در رابطه با این عناوین فلسفه ی قدیم یک نقطه نظری داشت که در فلسفه ی جدید نظر و منظر فلاسفه در نسبت عکس با آن نقطه نظری که در فلسفه ی قدیم موجود بود قرار می گیرد
این اختلافات در رابطه با عناوینی چون؛
"زمان" متناهی و نا متناهی"
"کمیت و کیفیت"
"شر"
"نفس" (که دکارت در رساله ی تامل عمیقا به آن می پردازد) می باشد.
یعنی ما برای تمییز قائل شدن بین فلسفه ی قدیم و جدید ناچاریم از بررسی عناوینی که عنوان شد.

اما از آن جا که موضوع بحث ما دکارت می باشد به صورت خلاصه و فشرده به این مساله اشاره خواهیم کرد و تفصیل آن را به بعد موکول می کنیم.

عناوین مطرح شده از چند جهت مورد اختللف فلاسفه ی قدیم و جدید واقع گشته است
در رابطه با زمان و توضیح آن در دیدگاه فلاسفه ی قدیم ناچاریم به سقراط برگردیم و سری به نظریات کلی او بزنیم
در فلسفه ی قدیم، کلیات اهمیت فوق العاده فراوانی داشتند، (سقراط) در نظر افلاطون، تفکر نمی توانست، بدون متعلق باشد، او متعلق اصلی تفکر را حقیقت نا متعین می دانست و معرفی می کرد، و سقراط معتقد بود که
این کلیات هستند که متعلقات اصلی معرفت حقیقی قرار می گیرند.
در فلسفه ی قدیم، امور اخلاقی، اموری ابدی بودند، درستی و راستی، صداقت و شرافت و خیر و نیکی، عدالت و آزادی، همگی همیشگی بودند یعنی فرا زمانی و فرا مکانی.
در کل می توان گفت در فلسفه ی قدیم و در نظام فکری گذشته، هر امری هر مساله ای که با ازلیت و ابدلیت پیوند می خورد ارزش آن هم دو چندان می گشت و بر دیگر امورات و سبقت می گرفت و برتری می یافت و برتری داده می شد و برعکس، هر آنچه که در نقطه ی مقابل یعنی زمان مندی و محدودیت قرار می گرفت، این محدودیت، ارزش آن را نیز محدود می کرد، و در رتبه ای کمتر و پایین تر از رتبه ی امورات ازلی و ابدی قرار می گرفت، آنان امور زمان مند را اموری حادث و مادون تلقی می کردند
بنابراین هر آن چه فرازمانی بود در نظر آنان اهمیت بیشتری داشت و هر آنچه که در ظرف زمان و مکان قرار میگرفت، از اهمیت اش نیز کاسته می شد، این مساله یعنی ازلی و ابدی بودن یا زمان مند بودن و غیر ازلی و غیرابدی بودن و محدود بودن، در نظر نظام فکری گذشتگان تبدیل به معیار وجود شناختی (انتولوژیک) شده بود یعنی در سیستم فکری و ارزشی گذشته، گذشتگان، گاه بر اساس "زمان" موجودات (هستنده ها) را تقسیم مجرد بندی می کردند، به موجودات فرا زمانی و فرا مکانی، موجودات "مجرد" می گفتند و به موجودات زمانی و مکانی و زمان مند و محدود نیز "غیر مجرد" گفته میشد.
غیر مجرد مساوی است با مادی بودن.
مجرد فرا زمانی = مجرد (غیر مادی بودن، مجرد از فضا و مکان بودن،)
یعنی بالاتر از زمان و مکان بودن
زمانی= غیر مجرد (یعنی مادی بودن، مقید به زمان ومکان بودن)
از این مطلب روشن می شود که در نظام فکری گذشتگان، در فلسفه ی قدیم، زمان مند بودن را مساوی کم اهمیت بودن تلقی می کردند و فرازمانی شدن را مساوی با با اهمیت بودن می فهمیدند
و ذاتا زمان مندی را تحقیر می کردند پس در نظر آنان زمان (اگر بخوایم با تعبیرات کی یرکه گوری صحبت کنیم) از کم ترین نحوه ی هستی برخوردار بود یعنی زمان کمترین حظ را داشت، ناچیز است، همان طور که شوپن هاور می گفت انسان میان دو ابدیت است، فالسفه ی گذشته نیز معتقد بودند که زمان، بین دو ابدیت است،(گذشته و آینده) یعنی زمان تا به وجود می آید، در همان حال نیز از بین می رود، میان دو چیز است میان گذشته و آینده، گذشته ای که به سرعت می گذزد و آینده ای که به سرعت می آید و مجالی نمی دهد و به سرعت نیز میرود زمان در اینجا میان دو عدم تلقی میشده است میان آن لحظه ای که بود شده و سپس به سرعت نابود شده و آن لحظه ای که فعال نیامده به تعبیر دقیق تر میان دو عدم، میان آنی که دیگر نیست و آنی که هنوز نیامده است (آن، منظور همان زمان است) یعنی زمان هر آن میان دو چیز است، میان آنی که فعال نیامده و آنی که به سرعت گذشته است، و این آن در این صورت خود چیزی نیست جز عدم، یعنی عدم می شود نیامده می رود به همان سرعت که می آید به همان سرعت نیز ازبین می رود بنابراین پر واضح است که در نظام گذشته بر ازلی و ابدی و فرازمانی بودن تاکید می کردند و بر آن ارزش قائل می شدند اما زمان مند بودن و محدود بودن را مساوی بی ارزش بودن یا کم ارزش بودن تلقی می کردند یعنی آن چه که برایشان مهم بود ازلی و ابدی بودن بود!

ادامه دارد...
🆔👉 @iran_novin1