Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#درنگی_بر_آتئیسم_و_اومانیسم :
قسمت اول :
در نخست، به چیستی این دو اصلاح مهم فلسفی خواهیم پرداخت و در گام دوم به تفاوتهای و نگرشهای متضادی که پیرامون این دو اصطلاح وجود دارد درنگی خواهیم نمود. و برای درک بهتر این دو اصطلاح چند کلامی پیرامونِ سکولاریزم نیز خواهیم گفت.
#اومانیسم، که در فارسی، انسانگرا برگردان شده است در تعریفی عام و کلی یعنی پی بردن به ارزشهای انسانی که با افزایش دانستنیهای دانش دربارهٔ جهان واقعی و قوانین طبیعت شکل میگیرد و یا به عبارتی میتوان گفت "" مکتبی فلسفی است استوار برپایهٔ های خرد و اخلاقیات بود و در کنار آن پایهٔ فراطبیعی و مذهبی ارزشهای اخلاقی را مورد نقد قرار میدهد. ""
باید یادوآور شویم که بین #اومانیسم_سکولار و #اومانیسم_غیرسکولار
فرق نهیم.
در اومانیست غیر سکولار تمام بینش و اخلاقیات انسان در کتاب دینی خلاصه شد و یا میتوان گفت حقیقت را در جامه مسیح میبینند؛ که این گونه دیدگاه در بعضی از موارد حقوقی و بنیاد انسانگرایی را زیر پرسش برده و کاملا تعریف برعکس به آن بخشیده و نمیتوان انسانگرایی را در فلسفه دینی مفیدتر دنبال نمود.
به نظر اومانیستهای سکولار، اخلاقیات مورد نظرشان ارتباطی با دین ندارد و بر روی روشهایی که به زندگی شاد آدمی میانجامد تاکید میکنند.
اما انسانگراهایی هستند که باورهای دینی در ذهنشان دغدغه بود و باورمندی نیز به بخشی از دین دارند مانند خدا باوری.
از این رو در بعضی موارد برخی انسانگرایی، را به عنوان ایمان به خدای حقیقی یعنی ایمان به خود انسان تعبیر میکنند.
از دیدگاه این افراد این که یک ندای درونی به انسان میگوید که خدایی هست ولی چون انسان آن را نمیبیند پس نباید در مورد آن اظهار نظر کرد، فعلاً چیزی که هست و انسان می بیند خود انسان است و در واقع انسان همان خداست و به اندازه ی تمام انسانها خدا وجود دارد که در این نگرش اومانیستی تا حدودی میتوان رگهای تفکر اگزیستانسیالیسم را دید.
#آتئیسم_و_یا_خداناباوری :
تعریف بی خدایی بستگی به درجه اهمیتی که فرد برای ایده خدایانی که قائل میشود تا بی خدا محسوب گردد دارد.
گاهی بی خدایی، به سادگی نبود اعتقاد به وجود خدا و یا خدایان تعریف میشود و گاهی بی خدایی، از زبان خداباوران تعریفی غیر از این نیز دارد، مثلا تعریف بعضی از مکاتب و مذاهب اسلام از خداناباوری این است که:
« بیخدا به کسی گفته میشود که دینی جز دین اسلام داشته باشد ».
اما این برداشت از آتئیست با زهم دچار پارادوکس است و آتئیست به کلی تعریف غیر از خود میگیرد.
با این حساب بی خدایی و یا خداناباوری را در یک تعریف دقیق اینگونه میتوان بیان نمود:
«آتئیسم، عدم باور به آنچه که غیر قابل درک، لمس، دید و … میباشد. و استدلال آتئیستها، استدلالهای فلسفی، اجتماعی و تاریخی را در بر میگیرد.
استدلالهای این مکتب فلسفی بر عدم باور به خدای ماوراطبیعه به دلیل نبود شواهد تجربی، مسئله شر، برهان و وحی استوار بوده است.
با وجود اینکه بسیاری از بی خدایان مکتب فکری سکولاریزم را برگزیده اند، برای بی خدایی هیچ ایدئولوژی یا مکتب فکری و رفتاری واحدی وجود ندارد.
بسیاری از بی خدایان بر این باورند که بی خدایی، نسبت به خداباوری، یک جهانبینی سودمندتر است.
فرق عمده و مختصر بین اومانیسم و آتئیسم این است که، آتئیسم تنها یک بینش به جهان است نه جهان بینی، اما اومانیسم جهان بینی است و یکی از مکاتب و جنبشهای فلسفی است.
آتئیسم، در حالت کلی به معنای نپذیرفتن و باور نداشتن به هرگونه خدا یا آفریدگار یا حتی انرژی برتر و فراطبیعی است.
آتئیسم، تنها یک طرز نگرش به جهان است، نه جهان بینی، نه مکتب، نه دین و نه ایدئولوژی.
به همین دلیل است که یک آتئیست در کنار این بینش کلی خود یکی از جنبش های فلسفی و یا ایدئولوژی خاصی را در کنار آن بر میگزیند، مثلآ یک آتئیست میتواند #اگزیستانسیالیسم، #اومانیست، #لیبرالیسم، #سوسیالیسم، #آنارشیسم، #مارکسیسم و یا #فمینیست باشد و در عین حال یک آتئیست، میتواند در روش فکری خود #پراگماتیسم، #راسیونالیسم، #اسکپتیسیسم (شک گرا)، #ساینتیسمیسم و یا #فیزیکالیسم (فیزیک گرا) و حتا یک آتئیست می تواند #اگنوستیم (لاادری) باشد.
یادآور این نکته خالی از فایده نخواهد بود که اگئوستیم و اسکپتیسیسم مترادف یکدیگر و یکسان نیستند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#درنگی_بر_آتئیسم_و_اومانیسم :
قسمت اول :
در نخست، به چیستی این دو اصلاح مهم فلسفی خواهیم پرداخت و در گام دوم به تفاوتهای و نگرشهای متضادی که پیرامون این دو اصطلاح وجود دارد درنگی خواهیم نمود. و برای درک بهتر این دو اصطلاح چند کلامی پیرامونِ سکولاریزم نیز خواهیم گفت.
#اومانیسم، که در فارسی، انسانگرا برگردان شده است در تعریفی عام و کلی یعنی پی بردن به ارزشهای انسانی که با افزایش دانستنیهای دانش دربارهٔ جهان واقعی و قوانین طبیعت شکل میگیرد و یا به عبارتی میتوان گفت "" مکتبی فلسفی است استوار برپایهٔ های خرد و اخلاقیات بود و در کنار آن پایهٔ فراطبیعی و مذهبی ارزشهای اخلاقی را مورد نقد قرار میدهد. ""
باید یادوآور شویم که بین #اومانیسم_سکولار و #اومانیسم_غیرسکولار
فرق نهیم.
در اومانیست غیر سکولار تمام بینش و اخلاقیات انسان در کتاب دینی خلاصه شد و یا میتوان گفت حقیقت را در جامه مسیح میبینند؛ که این گونه دیدگاه در بعضی از موارد حقوقی و بنیاد انسانگرایی را زیر پرسش برده و کاملا تعریف برعکس به آن بخشیده و نمیتوان انسانگرایی را در فلسفه دینی مفیدتر دنبال نمود.
به نظر اومانیستهای سکولار، اخلاقیات مورد نظرشان ارتباطی با دین ندارد و بر روی روشهایی که به زندگی شاد آدمی میانجامد تاکید میکنند.
اما انسانگراهایی هستند که باورهای دینی در ذهنشان دغدغه بود و باورمندی نیز به بخشی از دین دارند مانند خدا باوری.
از این رو در بعضی موارد برخی انسانگرایی، را به عنوان ایمان به خدای حقیقی یعنی ایمان به خود انسان تعبیر میکنند.
از دیدگاه این افراد این که یک ندای درونی به انسان میگوید که خدایی هست ولی چون انسان آن را نمیبیند پس نباید در مورد آن اظهار نظر کرد، فعلاً چیزی که هست و انسان می بیند خود انسان است و در واقع انسان همان خداست و به اندازه ی تمام انسانها خدا وجود دارد که در این نگرش اومانیستی تا حدودی میتوان رگهای تفکر اگزیستانسیالیسم را دید.
#آتئیسم_و_یا_خداناباوری :
تعریف بی خدایی بستگی به درجه اهمیتی که فرد برای ایده خدایانی که قائل میشود تا بی خدا محسوب گردد دارد.
گاهی بی خدایی، به سادگی نبود اعتقاد به وجود خدا و یا خدایان تعریف میشود و گاهی بی خدایی، از زبان خداباوران تعریفی غیر از این نیز دارد، مثلا تعریف بعضی از مکاتب و مذاهب اسلام از خداناباوری این است که:
« بیخدا به کسی گفته میشود که دینی جز دین اسلام داشته باشد ».
اما این برداشت از آتئیست با زهم دچار پارادوکس است و آتئیست به کلی تعریف غیر از خود میگیرد.
با این حساب بی خدایی و یا خداناباوری را در یک تعریف دقیق اینگونه میتوان بیان نمود:
«آتئیسم، عدم باور به آنچه که غیر قابل درک، لمس، دید و … میباشد. و استدلال آتئیستها، استدلالهای فلسفی، اجتماعی و تاریخی را در بر میگیرد.
استدلالهای این مکتب فلسفی بر عدم باور به خدای ماوراطبیعه به دلیل نبود شواهد تجربی، مسئله شر، برهان و وحی استوار بوده است.
با وجود اینکه بسیاری از بی خدایان مکتب فکری سکولاریزم را برگزیده اند، برای بی خدایی هیچ ایدئولوژی یا مکتب فکری و رفتاری واحدی وجود ندارد.
بسیاری از بی خدایان بر این باورند که بی خدایی، نسبت به خداباوری، یک جهانبینی سودمندتر است.
فرق عمده و مختصر بین اومانیسم و آتئیسم این است که، آتئیسم تنها یک بینش به جهان است نه جهان بینی، اما اومانیسم جهان بینی است و یکی از مکاتب و جنبشهای فلسفی است.
آتئیسم، در حالت کلی به معنای نپذیرفتن و باور نداشتن به هرگونه خدا یا آفریدگار یا حتی انرژی برتر و فراطبیعی است.
آتئیسم، تنها یک طرز نگرش به جهان است، نه جهان بینی، نه مکتب، نه دین و نه ایدئولوژی.
به همین دلیل است که یک آتئیست در کنار این بینش کلی خود یکی از جنبش های فلسفی و یا ایدئولوژی خاصی را در کنار آن بر میگزیند، مثلآ یک آتئیست میتواند #اگزیستانسیالیسم، #اومانیست، #لیبرالیسم، #سوسیالیسم، #آنارشیسم، #مارکسیسم و یا #فمینیست باشد و در عین حال یک آتئیست، میتواند در روش فکری خود #پراگماتیسم، #راسیونالیسم، #اسکپتیسیسم (شک گرا)، #ساینتیسمیسم و یا #فیزیکالیسم (فیزیک گرا) و حتا یک آتئیست می تواند #اگنوستیم (لاادری) باشد.
یادآور این نکته خالی از فایده نخواهد بود که اگئوستیم و اسکپتیسیسم مترادف یکدیگر و یکسان نیستند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم_چیست؟
• #زمينه_هاى_ليبراليسم_سياسى:
از ديدگاه فلسفه سياسى، ليبراليسم در معناى وسيع آن، فلسفه افزايش آزادى فردى در جامعه تا حد ممكن است.
از ديدگاه ليبرالى، فرد بر جامعه و مصلحت فردى بر مصلحت اجتماعى اولويت دارد.
ليبراليسم با يك اصل افزايش آزادى هاى فردى تا حد ممكن- كه تا حد ممكن آن تا جايى است كه باعث اخلال در آزادى ديگران نشود- آغاز مى شود و به عبارتى ديگر آزادى بى قيد و شرط اما با مسئوليت و دشمن اصلى آن تمركز قدرت است كه بيشترين آسيب را به آزادى فردى رساند.
در حقيقت ليبراليسم نه تنها ايدئولوژى سياسى بلكه نوعى راه زندگى است.
به اين معنا كه ليبراليسم از آغاز همزاد و همراه سكولاريسم جدا انگارى دين از دولت، مدرنيسم يا سنت ستيزى، بازار آزاد، رقابت كامل و فردگرايى بوده است.
تاكيد ليبراليسم بر حفظ انتخاب در همه حوزه هاى زندگى است. از همين جهت ليبراليسم به شدت مخالف انحصار طلبى و اقتدار گرايى است.
از نظر ديدگاه سياسى ليبرال قدرت از هرگونه تقدس و ويژگى احترام برانگيز خالى است پس با هر گونه نخبه گرايى كه مبتنى بر هريك از اشكال سنتى از قبيل نسبت قوميت، مذهب، اشرافيت فكرى و موارد مشابه است مخالف است.
البته ليبراليسم در ابتدا براى مقابله با مذهب يا به عبارتى سلطه مذهبى و سپس حكومت مطلقه خودكامه پديد آمده است.
ليبرال ها در مواجهه با حكام خودكامه مهم ترين درخواستى كه داشتند محدود كردن قدرت آنها با قانون بود.
جامعه سياسى ليبرال با هدف حفظ حقوق انسان و عمدتاً با انقلاب تشكيل مى شد.
قسمتى از اين حقوق كه در مجلس انقلابى فرانسه در سال ۱۷۸۹ به تصويب رسيد اينگونه است:
« #آزادى، #مالكيت، #امنيت و #مقاومت_در_مقابل_ستم...
آزادى قدرت انجام دادن هر كارى است كه به ديگران آسيب نمى رساند... هيچ كس را نمى توان به جرم عقيده اش ازار كرد...»
مهم ترين انديشه سياسى ليبراليسم، « #قرارداد_اجتماعى » است كه طبق آن، حكومت موسسه اى مصنوعى است و مردم آن را براى به دست آوردن امنيت، نظم و به دست آوردن آسان تر حقوق خود ايجاد مى كنند.
به طور خلاصه مهم ترين اصول سياسى ليبراليسم را مى توان اعتقاد به
ارزش برابر همه انسان ها
به حقوق طبيعى و سلب نشدنى،
وضعى بودن نهاد دولت،
و محدوديت قدرت دولت به قانون موضوعه يافت.
ليبرال در ديدگاه سياسى خود مبارزه با استبداد اعم از طبقاتى، توده اى، مذهبى و حزبى را همواره هدف اصلى خود قرار داده است.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم_چیست؟
• #زمينه_هاى_ليبراليسم_سياسى:
از ديدگاه فلسفه سياسى، ليبراليسم در معناى وسيع آن، فلسفه افزايش آزادى فردى در جامعه تا حد ممكن است.
از ديدگاه ليبرالى، فرد بر جامعه و مصلحت فردى بر مصلحت اجتماعى اولويت دارد.
ليبراليسم با يك اصل افزايش آزادى هاى فردى تا حد ممكن- كه تا حد ممكن آن تا جايى است كه باعث اخلال در آزادى ديگران نشود- آغاز مى شود و به عبارتى ديگر آزادى بى قيد و شرط اما با مسئوليت و دشمن اصلى آن تمركز قدرت است كه بيشترين آسيب را به آزادى فردى رساند.
در حقيقت ليبراليسم نه تنها ايدئولوژى سياسى بلكه نوعى راه زندگى است.
به اين معنا كه ليبراليسم از آغاز همزاد و همراه سكولاريسم جدا انگارى دين از دولت، مدرنيسم يا سنت ستيزى، بازار آزاد، رقابت كامل و فردگرايى بوده است.
تاكيد ليبراليسم بر حفظ انتخاب در همه حوزه هاى زندگى است. از همين جهت ليبراليسم به شدت مخالف انحصار طلبى و اقتدار گرايى است.
از نظر ديدگاه سياسى ليبرال قدرت از هرگونه تقدس و ويژگى احترام برانگيز خالى است پس با هر گونه نخبه گرايى كه مبتنى بر هريك از اشكال سنتى از قبيل نسبت قوميت، مذهب، اشرافيت فكرى و موارد مشابه است مخالف است.
البته ليبراليسم در ابتدا براى مقابله با مذهب يا به عبارتى سلطه مذهبى و سپس حكومت مطلقه خودكامه پديد آمده است.
ليبرال ها در مواجهه با حكام خودكامه مهم ترين درخواستى كه داشتند محدود كردن قدرت آنها با قانون بود.
جامعه سياسى ليبرال با هدف حفظ حقوق انسان و عمدتاً با انقلاب تشكيل مى شد.
قسمتى از اين حقوق كه در مجلس انقلابى فرانسه در سال ۱۷۸۹ به تصويب رسيد اينگونه است:
« #آزادى، #مالكيت، #امنيت و #مقاومت_در_مقابل_ستم...
آزادى قدرت انجام دادن هر كارى است كه به ديگران آسيب نمى رساند... هيچ كس را نمى توان به جرم عقيده اش ازار كرد...»
مهم ترين انديشه سياسى ليبراليسم، « #قرارداد_اجتماعى » است كه طبق آن، حكومت موسسه اى مصنوعى است و مردم آن را براى به دست آوردن امنيت، نظم و به دست آوردن آسان تر حقوق خود ايجاد مى كنند.
به طور خلاصه مهم ترين اصول سياسى ليبراليسم را مى توان اعتقاد به
ارزش برابر همه انسان ها
به حقوق طبيعى و سلب نشدنى،
وضعى بودن نهاد دولت،
و محدوديت قدرت دولت به قانون موضوعه يافت.
ليبرال در ديدگاه سياسى خود مبارزه با استبداد اعم از طبقاتى، توده اى، مذهبى و حزبى را همواره هدف اصلى خود قرار داده است.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نسبت_اثباتگرایی_با_نظامهای_سیاسی
☆3
اثباتگرایی، مبنایی برای مکاتبی مانند رفتارگرایی در علوم اجتماعی است؛ و بنابراین اثباتگرایی به طور مستقیم ارتباط تولیدی با نظامهای سیاسی ندارد.
#لیبرالیسم هم شاخه های متفاوتی دارد.
به عنوان نمونه، #لیبرالهای_فایده گرا ارتباط وثیقی با اثباتگرایی دارند، در حالی که برخی از شاخه های لیبرالیسم چنین ارتباطی را ندارند.
اما به طور کلی میتوان گفت لیبرالیسم با مبانی اثباتگرایی سنخیت دارد.
اما در دهه های اخیر و به ویژه از زمانی که لیبرالها به جماعت گرایان نزدیک شدهاند، شرایط تغییر کرده است.
امروز به همان اندازه که لیبرالها که به جماعت گرایی نزدیک شده اند، به همان اندازه نیز انتقاداتی را بر پوزیتیویسم وارد میکنند.
#ناقدان_اصلی_اثبات_گرایی_کدام_جریانات_بوده_اند_و_این_نقدها_بر_چه_اساسی_استوار_بوده_است؟
یکی از ناقدان اثباتگرایی، که البته برخی از مبانی آن را نیز پذیرفته بود، #کارل_پوپر بود. پوپر، مبنای ابطالگرایی را در مقابل اثباتگرایی مطرح نمود.
مدعای اصلی او این بود که میزان صدق یک قضیه به اثبات تجربی آن نیست، بلکه به قابلیت ابطال و ابطال نشدن آن تا اطلاع ثانوی است.
به بیان دیگر، پوپر معتقد بود که قضایایی علمی هستند که قابلیت ابطال داشته باشند، اما هنوز ابطال نشده باشند.
اگر مثال معروف، کلاغهای سیاه را در نظر بگیریم، اثباتگرایان با روش استقرایی اعتقاد داشتند که دیدن هر کلاغ سیاه، به درجه صدق این گزاره که "همه کلاغها سیاه هستند" افزوده می شود.
اما از نگاه ابطالگرایی پوپر، حتی اگر 999 کلاغ سیاه رویت شود، ولی یک کلاغ سفید دیده شود، این قضیه از عمومیت خارج می شود.
علاوه بر ابطالگرایی پوپر، مکاتب دیگری هم در مسیر نقد اثباتگرایی گام برداشتهاند و اساسا مبانی این مکتب را هدف قرار دادهاند.
مهمترین این مکاتب، #مکتب_تفهمی است که هم شامل جامعه شناسانی چون #ماکس_وبر می شود و هم شامل مکاتب #هرمنوتیکی میشود.
هرمنوتیسینها معتقدند که ما باید با یک موضوع همدلی کنیم و با درنظر گرفتن پیش فرضها، آن موضوع را فهم کنیم.
بنابراین برخلاف اثباتگرایان که معتقد بودند میتوان ارزش ها را از واقعیت ها تفکیک نمود و یک قضیه را به صورت عینی و تجربی مشاهده و اثبات نمود، طرفداران هرمنوتیک بر این باور هستند که باید قضایا را فهم نمود.
به طور کلی، کلیه گرایشاتی که در هرمنوتیک وجود دارد، جملگی نقاد اثبات گرایی محسوب می شوند و از این لحاظ تفاوتی بین #هرمنوتیک_شلایرماخر و #هرمنوتیک_فلسفی_هایدگر و #گادامر وجود ندارد.
یکی دیگر از جریانات منتقد اثباتگرایی، #مکتب_انتقادی یا #فرانکفورت است که نقدهای جدی را به مبانی پوزیتیویسم وارد کرده است و مهمترین مفروضات این مکتب را زیر سوال برده است.
به طور مثال، یکی از مفروضات اصلی مکتب اثباتی این است که ما میتوانیم پیش فرض های خود را کنار بگذاریم و واقعیت فارغ از ارزش داشته باشیم. در این مکتب، همچنین علمی بودن به معنی غیرایدئولوژیک بودن و عدم داشتن گرایشات ارزشی است.
در حالی که #یورگن_هابرماس به عنوان یکی از آخرین متفکران مکتب انتقادی معتقد است که :
دانش علمی و عینی به معنای اثباتی نمیتواند کافی و وافی باشد، زیرا در فلسفه سیاسی نیاز به مساله مهمتری به نام #رهایی است و رهایی، خود گزاره ای ارزشی است. بنابراین گزاره های ارزشی نمیتوانند از واقعیت فلسفه سیاسی جدا شوند.
در نتیجه، هابرماس به آن نوع از فلسفه سیاسی گرایش دارد که #انتقادی است و انتقادی بودن مرحله ای فراتر از عینی بودن و فارغ از ارزش بودن اثبات گرایانه است.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#نسبت_اثباتگرایی_با_نظامهای_سیاسی
☆3
اثباتگرایی، مبنایی برای مکاتبی مانند رفتارگرایی در علوم اجتماعی است؛ و بنابراین اثباتگرایی به طور مستقیم ارتباط تولیدی با نظامهای سیاسی ندارد.
#لیبرالیسم هم شاخه های متفاوتی دارد.
به عنوان نمونه، #لیبرالهای_فایده گرا ارتباط وثیقی با اثباتگرایی دارند، در حالی که برخی از شاخه های لیبرالیسم چنین ارتباطی را ندارند.
اما به طور کلی میتوان گفت لیبرالیسم با مبانی اثباتگرایی سنخیت دارد.
اما در دهه های اخیر و به ویژه از زمانی که لیبرالها به جماعت گرایان نزدیک شدهاند، شرایط تغییر کرده است.
امروز به همان اندازه که لیبرالها که به جماعت گرایی نزدیک شده اند، به همان اندازه نیز انتقاداتی را بر پوزیتیویسم وارد میکنند.
#ناقدان_اصلی_اثبات_گرایی_کدام_جریانات_بوده_اند_و_این_نقدها_بر_چه_اساسی_استوار_بوده_است؟
یکی از ناقدان اثباتگرایی، که البته برخی از مبانی آن را نیز پذیرفته بود، #کارل_پوپر بود. پوپر، مبنای ابطالگرایی را در مقابل اثباتگرایی مطرح نمود.
مدعای اصلی او این بود که میزان صدق یک قضیه به اثبات تجربی آن نیست، بلکه به قابلیت ابطال و ابطال نشدن آن تا اطلاع ثانوی است.
به بیان دیگر، پوپر معتقد بود که قضایایی علمی هستند که قابلیت ابطال داشته باشند، اما هنوز ابطال نشده باشند.
اگر مثال معروف، کلاغهای سیاه را در نظر بگیریم، اثباتگرایان با روش استقرایی اعتقاد داشتند که دیدن هر کلاغ سیاه، به درجه صدق این گزاره که "همه کلاغها سیاه هستند" افزوده می شود.
اما از نگاه ابطالگرایی پوپر، حتی اگر 999 کلاغ سیاه رویت شود، ولی یک کلاغ سفید دیده شود، این قضیه از عمومیت خارج می شود.
علاوه بر ابطالگرایی پوپر، مکاتب دیگری هم در مسیر نقد اثباتگرایی گام برداشتهاند و اساسا مبانی این مکتب را هدف قرار دادهاند.
مهمترین این مکاتب، #مکتب_تفهمی است که هم شامل جامعه شناسانی چون #ماکس_وبر می شود و هم شامل مکاتب #هرمنوتیکی میشود.
هرمنوتیسینها معتقدند که ما باید با یک موضوع همدلی کنیم و با درنظر گرفتن پیش فرضها، آن موضوع را فهم کنیم.
بنابراین برخلاف اثباتگرایان که معتقد بودند میتوان ارزش ها را از واقعیت ها تفکیک نمود و یک قضیه را به صورت عینی و تجربی مشاهده و اثبات نمود، طرفداران هرمنوتیک بر این باور هستند که باید قضایا را فهم نمود.
به طور کلی، کلیه گرایشاتی که در هرمنوتیک وجود دارد، جملگی نقاد اثبات گرایی محسوب می شوند و از این لحاظ تفاوتی بین #هرمنوتیک_شلایرماخر و #هرمنوتیک_فلسفی_هایدگر و #گادامر وجود ندارد.
یکی دیگر از جریانات منتقد اثباتگرایی، #مکتب_انتقادی یا #فرانکفورت است که نقدهای جدی را به مبانی پوزیتیویسم وارد کرده است و مهمترین مفروضات این مکتب را زیر سوال برده است.
به طور مثال، یکی از مفروضات اصلی مکتب اثباتی این است که ما میتوانیم پیش فرض های خود را کنار بگذاریم و واقعیت فارغ از ارزش داشته باشیم. در این مکتب، همچنین علمی بودن به معنی غیرایدئولوژیک بودن و عدم داشتن گرایشات ارزشی است.
در حالی که #یورگن_هابرماس به عنوان یکی از آخرین متفکران مکتب انتقادی معتقد است که :
دانش علمی و عینی به معنای اثباتی نمیتواند کافی و وافی باشد، زیرا در فلسفه سیاسی نیاز به مساله مهمتری به نام #رهایی است و رهایی، خود گزاره ای ارزشی است. بنابراین گزاره های ارزشی نمیتوانند از واقعیت فلسفه سیاسی جدا شوند.
در نتیجه، هابرماس به آن نوع از فلسفه سیاسی گرایش دارد که #انتقادی است و انتقادی بودن مرحله ای فراتر از عینی بودن و فارغ از ارزش بودن اثبات گرایانه است.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم_چیست؟
• #زمينه_هاى_اقتصادى_ليبراليسم
زمانى كه انسان اروپايى نسبت به طبيعت و ثروت هاى آن تسلط بيشترى يافت و شهرها و روستاها توسعه يافت و تجارت رونق بيشترى يافت، تاجران درخواست ها و نيازهاى جديدى پيدا كردند كه يكى از مهم ترين آنها افزايش امنيت و ريسك پذيرى پائين تر در زمينه هاى تجارى و يكى ديگر از اين نيازها، عدم دخالت دولت و حاكمان در زمينه هاى اقتصادى بود.
ديكتاتورها، ارباب ها و سلاطين مستبد دشمنان درجه اول سرمايه و سرمايه دارى بودند. اين نوع حكومت ها همين كه سرمايه اى را در مكانى يا در اختيار شخصى مجتمع مى ديدند به طرق مختلف سعى مى كردند آن اموال را به نفع خود مصادره كنند. اين كار هم با توجه به مسائل اجتماعى آن دوران با زور و يا با تصويب قوانين انجام مى پذيرفت. در نتيجه تاجر يا سرمايه گذار همت و جرات نمى كرد براى جمع آورى ثروت، تلاش زيادى از خود به خرج دهد.
تاجران نيز براى حل اين مشكل با حكومت مستقيم وارد معامله مى شدند و درصدى از ثروت خود را با او تقسيم مى كردند. با اين روش در كوتاه مدت مى توان حتى با حكومت هاى فاشيستى نيز تعامل داشت. اما در بلند مدت، سرمايه دار در تلاش است تا قدرت حكومت را در حد يك «نگهبان شب» و حافظ امنيت اقتصادى خويش كاهش دهد. همين جا بود كه تاجر براى حفظ منافع خود، رفع مزاحمت هاى دولت و امنيت سرمايه را مطرح و پيگيرى كرد و تفكر فلسفى- نظرى ليبراليسم نيز بر همين محور شكل گرفت و البته برداشتن مزاحمت دولت و تامين سرمايه با يك پشتوانه فكرى نيز همراه بود و آن اينكه طبيعت بهترين مدبر است و « دست هاى نامرئى خود اقتصاد جامعه را سامان مى دهد » و هرگونه دخالتى باعث مى شود اين نظم بر هم خورده و جامعه آشفته شود و اين بدان معنا است كه برنامه ريزى و دستورالعمل از بالا گناه محسوب مى شود و باعث مى شود پايه هاى اقتصاد ويران شود و بايد هر تاجر، هر تصميمى كه مى خواهد بگيرد و اجرا نمايد و برآيند اين تصميمات حد متوسط و معتدلى را ايجاد خواهد كرد و از آن اقتصاد متعادل انسانى متبلور خواهد شد و عدل نيز در سايه همين نظم طبيعى جامعه به وجود مى آيد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم_چیست؟
• #زمينه_هاى_اقتصادى_ليبراليسم
زمانى كه انسان اروپايى نسبت به طبيعت و ثروت هاى آن تسلط بيشترى يافت و شهرها و روستاها توسعه يافت و تجارت رونق بيشترى يافت، تاجران درخواست ها و نيازهاى جديدى پيدا كردند كه يكى از مهم ترين آنها افزايش امنيت و ريسك پذيرى پائين تر در زمينه هاى تجارى و يكى ديگر از اين نيازها، عدم دخالت دولت و حاكمان در زمينه هاى اقتصادى بود.
ديكتاتورها، ارباب ها و سلاطين مستبد دشمنان درجه اول سرمايه و سرمايه دارى بودند. اين نوع حكومت ها همين كه سرمايه اى را در مكانى يا در اختيار شخصى مجتمع مى ديدند به طرق مختلف سعى مى كردند آن اموال را به نفع خود مصادره كنند. اين كار هم با توجه به مسائل اجتماعى آن دوران با زور و يا با تصويب قوانين انجام مى پذيرفت. در نتيجه تاجر يا سرمايه گذار همت و جرات نمى كرد براى جمع آورى ثروت، تلاش زيادى از خود به خرج دهد.
تاجران نيز براى حل اين مشكل با حكومت مستقيم وارد معامله مى شدند و درصدى از ثروت خود را با او تقسيم مى كردند. با اين روش در كوتاه مدت مى توان حتى با حكومت هاى فاشيستى نيز تعامل داشت. اما در بلند مدت، سرمايه دار در تلاش است تا قدرت حكومت را در حد يك «نگهبان شب» و حافظ امنيت اقتصادى خويش كاهش دهد. همين جا بود كه تاجر براى حفظ منافع خود، رفع مزاحمت هاى دولت و امنيت سرمايه را مطرح و پيگيرى كرد و تفكر فلسفى- نظرى ليبراليسم نيز بر همين محور شكل گرفت و البته برداشتن مزاحمت دولت و تامين سرمايه با يك پشتوانه فكرى نيز همراه بود و آن اينكه طبيعت بهترين مدبر است و « دست هاى نامرئى خود اقتصاد جامعه را سامان مى دهد » و هرگونه دخالتى باعث مى شود اين نظم بر هم خورده و جامعه آشفته شود و اين بدان معنا است كه برنامه ريزى و دستورالعمل از بالا گناه محسوب مى شود و باعث مى شود پايه هاى اقتصاد ويران شود و بايد هر تاجر، هر تصميمى كه مى خواهد بگيرد و اجرا نمايد و برآيند اين تصميمات حد متوسط و معتدلى را ايجاد خواهد كرد و از آن اقتصاد متعادل انسانى متبلور خواهد شد و عدل نيز در سايه همين نظم طبيعى جامعه به وجود مى آيد.
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم
• #زمينه_هاى_ليبراليسم_سياسى
از ديدگاه فلسفه سياسى، ليبراليسم در معناى وسيع آن، فلسفه افزايش آزادى فردى در جامعه تا حد ممكن است. از ديدگاه ليبرالى، فرد بر جامعه و مصلحت فردى بر مصلحت اجتماعى اولويت دارد.
ليبراليسم با يك اصل افزايش آزادى هاى فردى تا حد ممكن- كه تا حد ممكن آن تا جايى است كه باعث اخلال در آزادى ديگران نشود- آغاز مى شود و به عبارتى ديگر آزادى بى قيد و شرط اما با مسئوليت و دشمن اصلى آن تمركز قدرت است كه بيشترين آسيب را به آزادى فردى رساند.
در حقيقت ليبراليسم نه تنها ايدئولوژى سياسى بلكه نوعى راه زندگى است. به اين معنا كه ليبراليسم از آغاز همزاد و همراه #سكولاريسم جدا انگارى دين از دولت، #مدرنيسم يا #سنت_ستيزى، #بازار_آزاد، #رقابت_كامل و #فرد_گرايى بوده است.
تاكيد ليبراليسم بر حفظ انتخاب در همه حوزه هاى زندگى است. از همين جهت ليبراليسم به شدت مخالف انحصار طلبى و اقتدار گرايى است.
از نظر ديدگاه سياسى ليبرال قدرت از هرگونه تقدس و ويژگى احترام برانگيز خالى است پس با هر گونه نخبه گرايى كه مبتنى بر هر يك از اشكال سنتى از قبيل نسبت #قوميت، #مذهب، #اشرافيت_فكرى و موارد مشابه است مخالف است.
البته ليبراليسم در ابتدا براى مقابله با مذهب يا به عبارتى سلطه مذهبى و سپس حكومت مطلقه خودكامه پديد آمده است.
ليبرال ها در مواجهه با حكام خودكامه مهم ترين درخواستى كه داشتند محدود كردن قدرت آنها با قانون بود.
جامعه سياسى ليبرال با هدف حفظ حقوق انسان و عمدتاً با #انقلاب تشكيل مى شد.
قسمتى از اين حقوق كه در مجلس انقلابى فرانسه در سال ۱۷۸۹ به تصويب رسيد اينگونه است:
«آزادى، مالكيت، امنيت و مقاومت در مقابل ستم... آزادى قدرت انجام دادن هر كارى است كه به ديگران آسيب نمى رساند... هيچ كس را نمى توان به جرم عقيده اش آزاد كرد...»
مهم ترين انديشه سياسى ليبراليسم، « #قرارداد_اجتماعى » است كه طبق آن، حكومت موسسه اى مصنوعى است و مردم آن را براى به دست آوردن امنيت، نظم و به دست آوردن آسان تر حقوق خود ايجاد مى كنند. به طور خلاصه مهم ترين اصول سياسى ليبراليسم را مى توان اعتقاد به ارزش برابر همه انسان ها به حقوق طبيعى و سلب نشدنى، وضعى بودن نهاد دولت، و محدوديت قدرت دولت به قانون موضوعه يافت.
ليبرال در ديدگاه سياسى خود مبارزه با استبداد اعم از طبقاتى، توده اى، مذهبى و حزبى را همواره هدف اصلى خود قرار داده است.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم
• #زمينه_هاى_ليبراليسم_سياسى
از ديدگاه فلسفه سياسى، ليبراليسم در معناى وسيع آن، فلسفه افزايش آزادى فردى در جامعه تا حد ممكن است. از ديدگاه ليبرالى، فرد بر جامعه و مصلحت فردى بر مصلحت اجتماعى اولويت دارد.
ليبراليسم با يك اصل افزايش آزادى هاى فردى تا حد ممكن- كه تا حد ممكن آن تا جايى است كه باعث اخلال در آزادى ديگران نشود- آغاز مى شود و به عبارتى ديگر آزادى بى قيد و شرط اما با مسئوليت و دشمن اصلى آن تمركز قدرت است كه بيشترين آسيب را به آزادى فردى رساند.
در حقيقت ليبراليسم نه تنها ايدئولوژى سياسى بلكه نوعى راه زندگى است. به اين معنا كه ليبراليسم از آغاز همزاد و همراه #سكولاريسم جدا انگارى دين از دولت، #مدرنيسم يا #سنت_ستيزى، #بازار_آزاد، #رقابت_كامل و #فرد_گرايى بوده است.
تاكيد ليبراليسم بر حفظ انتخاب در همه حوزه هاى زندگى است. از همين جهت ليبراليسم به شدت مخالف انحصار طلبى و اقتدار گرايى است.
از نظر ديدگاه سياسى ليبرال قدرت از هرگونه تقدس و ويژگى احترام برانگيز خالى است پس با هر گونه نخبه گرايى كه مبتنى بر هر يك از اشكال سنتى از قبيل نسبت #قوميت، #مذهب، #اشرافيت_فكرى و موارد مشابه است مخالف است.
البته ليبراليسم در ابتدا براى مقابله با مذهب يا به عبارتى سلطه مذهبى و سپس حكومت مطلقه خودكامه پديد آمده است.
ليبرال ها در مواجهه با حكام خودكامه مهم ترين درخواستى كه داشتند محدود كردن قدرت آنها با قانون بود.
جامعه سياسى ليبرال با هدف حفظ حقوق انسان و عمدتاً با #انقلاب تشكيل مى شد.
قسمتى از اين حقوق كه در مجلس انقلابى فرانسه در سال ۱۷۸۹ به تصويب رسيد اينگونه است:
«آزادى، مالكيت، امنيت و مقاومت در مقابل ستم... آزادى قدرت انجام دادن هر كارى است كه به ديگران آسيب نمى رساند... هيچ كس را نمى توان به جرم عقيده اش آزاد كرد...»
مهم ترين انديشه سياسى ليبراليسم، « #قرارداد_اجتماعى » است كه طبق آن، حكومت موسسه اى مصنوعى است و مردم آن را براى به دست آوردن امنيت، نظم و به دست آوردن آسان تر حقوق خود ايجاد مى كنند. به طور خلاصه مهم ترين اصول سياسى ليبراليسم را مى توان اعتقاد به ارزش برابر همه انسان ها به حقوق طبيعى و سلب نشدنى، وضعى بودن نهاد دولت، و محدوديت قدرت دولت به قانون موضوعه يافت.
ليبرال در ديدگاه سياسى خود مبارزه با استبداد اعم از طبقاتى، توده اى، مذهبى و حزبى را همواره هدف اصلى خود قرار داده است.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم
#مراحل_لیبرالیسم
لیبرالیسم در قالب یک جنبش دو مرحله داشت:
#مرحله_اول
مرحلۀ اول شورشی بود علیه استبداد خودسرانۀ کلیسا و نظام فئودالی. بورژوازی به عنوان طبقه دوران ساز ابتدا در قرن شانزدهم و هفدهم با پادشاهان و شهریاران مطلقه متحد شد تا با استفاده از نیروی آنها فئودالها را، که مظهر و مدافع پراکندگی سیاسی بودند، شکست دهد و از میان بدر کند.
#مرحله_دوم
مرحلۀ دوم با خودکامگی حکام مطلقۀ نوساز و ملیگرا و ضدکلیسا نیز به مقابله برخاست. مهمترین خواست لیبرالها در مقابل حکام مطلقه محدود کردن قدرت آنان به قانون بود که عمدتاً از طریق انقلابات حاصل شد و در اسناد مهمی چون منشور حقوق انقلاب شکوهمند 1688 انگلستان، اعلامیۀ استقلال 1776 آمریکا، و اعلامیۀ حقوق انسان و شهروند مجلس انقلابی فرانسه در 1789 تجلی یافت.
لیبرالیسم در واقع رژیم سیاسی طبقۀ بورژوایی بود که پس از سرنگونی نظام فئودالی و دولت مطلقه و حکومت محافظه کارانه اشرافیت زمیندار، قدرت را بدست گرفت، از لحاظ تاریخ اندیشه، نظریات متفکرانی چون جان لاک، منتکیو و آدام اسمیت بنیاد فکری رژیمهای لیبرال را فراهم کرد. هسته مرکزی و مفهوم بنیادین لیبرالیسم، «آزادی» است. در لیبرالیسم «آزادی» در حوزههای مختلف طرح میگردد.
1) آزادی اخلاقی و دینی
2) آزادی سیاسی
3) آزادی اقتصادی
لیبرالیسم خواهان آزادی از قیود اخلاقی و دینی بود، برای اینکه بازرگانان و رباخواران و احیاناً کارخانه داران بتوانند با فراغ بال و بدون محدودیت به جمعآوری ثروت و انباشت سرمایه و کسب سود بپردازند. مضمون اصلی تعالیم «پیوریتنها» و پروتستانتیستهای مسیحی نیز همسو با لیبرالیسم، در این بود که وجدان سرمایهداران را در امر سودجویی و انباشت سرمایه راحت کند. در واقع ویژگی عین سیرت لیبرالی عبارت است از میل به رها شدن از قید نظارتها، کنترلهای خارجی و محرکهای داخلی لیبرالیسم با شعار آزادی خواهی از نظر سیاسی بر شعارهایی ثل «تفکیک قوا» (pision of power) تأکید میکرد و در قرن هفدهم و بخشی از قرن هجدهم به دنبال محدود کردن قدرت پادشاه بود تا سهمی از قدرت به بورژواها داده شود. در پایان قرن هجدهم و سراسر قرن نوزدهم، لیبرالها حولِ شعارِ آزادی به دنبال به دست گرفتن کامل قدرت سیاسی بودند. لیبرالیسم به آزادی اقتصادی اعتقاد دارد. یعنی آزادی در سرمایه اندوزی و محدود نشدن میل به انباشت سرمایه توسط هیچ امری اعم از اخلاقی و دینی یا سیاسی و دخالت دولت به نفع محرومان. ایدئولوژی لیبرالیسم در قلمرو اقتصاد، دافع سرمایهداری است.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم
#مراحل_لیبرالیسم
لیبرالیسم در قالب یک جنبش دو مرحله داشت:
#مرحله_اول
مرحلۀ اول شورشی بود علیه استبداد خودسرانۀ کلیسا و نظام فئودالی. بورژوازی به عنوان طبقه دوران ساز ابتدا در قرن شانزدهم و هفدهم با پادشاهان و شهریاران مطلقه متحد شد تا با استفاده از نیروی آنها فئودالها را، که مظهر و مدافع پراکندگی سیاسی بودند، شکست دهد و از میان بدر کند.
#مرحله_دوم
مرحلۀ دوم با خودکامگی حکام مطلقۀ نوساز و ملیگرا و ضدکلیسا نیز به مقابله برخاست. مهمترین خواست لیبرالها در مقابل حکام مطلقه محدود کردن قدرت آنان به قانون بود که عمدتاً از طریق انقلابات حاصل شد و در اسناد مهمی چون منشور حقوق انقلاب شکوهمند 1688 انگلستان، اعلامیۀ استقلال 1776 آمریکا، و اعلامیۀ حقوق انسان و شهروند مجلس انقلابی فرانسه در 1789 تجلی یافت.
لیبرالیسم در واقع رژیم سیاسی طبقۀ بورژوایی بود که پس از سرنگونی نظام فئودالی و دولت مطلقه و حکومت محافظه کارانه اشرافیت زمیندار، قدرت را بدست گرفت، از لحاظ تاریخ اندیشه، نظریات متفکرانی چون جان لاک، منتکیو و آدام اسمیت بنیاد فکری رژیمهای لیبرال را فراهم کرد. هسته مرکزی و مفهوم بنیادین لیبرالیسم، «آزادی» است. در لیبرالیسم «آزادی» در حوزههای مختلف طرح میگردد.
1) آزادی اخلاقی و دینی
2) آزادی سیاسی
3) آزادی اقتصادی
لیبرالیسم خواهان آزادی از قیود اخلاقی و دینی بود، برای اینکه بازرگانان و رباخواران و احیاناً کارخانه داران بتوانند با فراغ بال و بدون محدودیت به جمعآوری ثروت و انباشت سرمایه و کسب سود بپردازند. مضمون اصلی تعالیم «پیوریتنها» و پروتستانتیستهای مسیحی نیز همسو با لیبرالیسم، در این بود که وجدان سرمایهداران را در امر سودجویی و انباشت سرمایه راحت کند. در واقع ویژگی عین سیرت لیبرالی عبارت است از میل به رها شدن از قید نظارتها، کنترلهای خارجی و محرکهای داخلی لیبرالیسم با شعار آزادی خواهی از نظر سیاسی بر شعارهایی ثل «تفکیک قوا» (pision of power) تأکید میکرد و در قرن هفدهم و بخشی از قرن هجدهم به دنبال محدود کردن قدرت پادشاه بود تا سهمی از قدرت به بورژواها داده شود. در پایان قرن هجدهم و سراسر قرن نوزدهم، لیبرالها حولِ شعارِ آزادی به دنبال به دست گرفتن کامل قدرت سیاسی بودند. لیبرالیسم به آزادی اقتصادی اعتقاد دارد. یعنی آزادی در سرمایه اندوزی و محدود نشدن میل به انباشت سرمایه توسط هیچ امری اعم از اخلاقی و دینی یا سیاسی و دخالت دولت به نفع محرومان. ایدئولوژی لیبرالیسم در قلمرو اقتصاد، دافع سرمایهداری است.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم
#الگوهای_لیبرالیسم
قسمت اول
به طور کلی چهار جریان مشخص را در اندیشه لیبرالیسم میتوان مشخص کرد که شامل چهار نسل از متفکرین سدههای 18، 19و20 میشود.
1) #لیبرالیسم_کلاسیک
به اوج تئوریک و حضور سیاسی و اجتماعی فعال آن در حدود نیمقرن 18 هجدهم و سراسر قرن نوزدهم بوده است. «جان لاک» و «آدام اسمیت» از چهرههای اصلی لیبرالیسم کلاسیک هستند. اصول اساسی لیبرالیسم کلاسیک محدود سازی حیطۀ دولت و قدرت حکومت به حفظ و حراست حقوق فردی و آزادسازی تجارت و مالکیت و نیروی کار از قیود سنتی بود. آنها معتقد بودند نظام اقتصادی در حالت طبیعی تمایل به تعادل دارد و طبق این مکانیسم، هر عرضهای تقاضای خود را هم خواهد زد. فلذا دخالت دولت حداقلی و محدود به حمایت از حقوق فردی است. رژیمهای لیبرال کلاسیک نمیتوانستند چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی منافع طبقات غیر تجاری و بویژه طبقات پایین را تأمین کنند. تقاضا برای گسترش حقوق سیاسی و بویژه حق رای به طبقات پایین و اتخاذ تدابیری در خصوص بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی آنها موجب پیدایش تعارضات و بحرانهایی در رژیمهای لیبرال کلاسیک شد.
2) #لیبرال_دمکراسی
پس از انقلابهای 1848 آشکار شد که لیبرال کلاسیک تنها منافع بخش کوچکی از جامعه را تأمین میکند. فلذا لیبرالیسم میبایست خود را با مقتضیات دمکراسی جدید سازگار کند و آرمانهای اصلی لیبرالیسم و اندیشه برابری را به طبقات اجتماعی گستردهتری بسط دهد. فلسفۀ دمکراسی، که به تدریج با تعدیل لیبرالیسم پدید آمد بر اصل سؤلیت گسترده دولت در برابر جامعه برای تأمین نوعی برابری تأکید میکند. این جنبش در واقع به معنای تکمیل آرمانهای لیبرالیسم تلقی میشد. چنانچه جرمی بنتام و جان استوارت میل به عنوان مدافعان این جنبش بیان میکردند دولت باید بکوشد تا حداکثر بهروزی و شادی را برای حداکثر مردم تامین کند. در تحول لیبرالیسم کلاسیک به لیبرال – دمکراسی آزادی منفی جای خود را به آزادی مثبت میدهد. در لیبرال – دمکراسی آزادی یعنی توانایی انتخاب و قدرت برخورداری فرد از حقوق طبیعی. اندیشه آزادی اقتصادی نامحدود خود محدودیتی بر آزادی و ناقض اصول اساسی لیبرالیسم تلقی شده است. دولت لیبرال دمکراتیک با شناسایی قدرت اتحادیههای کارگری و سبط حق رأی به کارگران و زنان محدودیت اندیشه لیبرالیسم اولیه را از لحاظ نظری برطرف میکند. اما در طی قرن بیستم باز بروز بحرانهای اقتصادی گسترده، ضعفهای لیبرال دمکراسی را آشکار ساخت و از همین رو زمینۀ پیدایش دمکراسی اجتماعی فراهم شد.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم
#الگوهای_لیبرالیسم
قسمت اول
به طور کلی چهار جریان مشخص را در اندیشه لیبرالیسم میتوان مشخص کرد که شامل چهار نسل از متفکرین سدههای 18، 19و20 میشود.
1) #لیبرالیسم_کلاسیک
به اوج تئوریک و حضور سیاسی و اجتماعی فعال آن در حدود نیمقرن 18 هجدهم و سراسر قرن نوزدهم بوده است. «جان لاک» و «آدام اسمیت» از چهرههای اصلی لیبرالیسم کلاسیک هستند. اصول اساسی لیبرالیسم کلاسیک محدود سازی حیطۀ دولت و قدرت حکومت به حفظ و حراست حقوق فردی و آزادسازی تجارت و مالکیت و نیروی کار از قیود سنتی بود. آنها معتقد بودند نظام اقتصادی در حالت طبیعی تمایل به تعادل دارد و طبق این مکانیسم، هر عرضهای تقاضای خود را هم خواهد زد. فلذا دخالت دولت حداقلی و محدود به حمایت از حقوق فردی است. رژیمهای لیبرال کلاسیک نمیتوانستند چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی منافع طبقات غیر تجاری و بویژه طبقات پایین را تأمین کنند. تقاضا برای گسترش حقوق سیاسی و بویژه حق رای به طبقات پایین و اتخاذ تدابیری در خصوص بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی آنها موجب پیدایش تعارضات و بحرانهایی در رژیمهای لیبرال کلاسیک شد.
2) #لیبرال_دمکراسی
پس از انقلابهای 1848 آشکار شد که لیبرال کلاسیک تنها منافع بخش کوچکی از جامعه را تأمین میکند. فلذا لیبرالیسم میبایست خود را با مقتضیات دمکراسی جدید سازگار کند و آرمانهای اصلی لیبرالیسم و اندیشه برابری را به طبقات اجتماعی گستردهتری بسط دهد. فلسفۀ دمکراسی، که به تدریج با تعدیل لیبرالیسم پدید آمد بر اصل سؤلیت گسترده دولت در برابر جامعه برای تأمین نوعی برابری تأکید میکند. این جنبش در واقع به معنای تکمیل آرمانهای لیبرالیسم تلقی میشد. چنانچه جرمی بنتام و جان استوارت میل به عنوان مدافعان این جنبش بیان میکردند دولت باید بکوشد تا حداکثر بهروزی و شادی را برای حداکثر مردم تامین کند. در تحول لیبرالیسم کلاسیک به لیبرال – دمکراسی آزادی منفی جای خود را به آزادی مثبت میدهد. در لیبرال – دمکراسی آزادی یعنی توانایی انتخاب و قدرت برخورداری فرد از حقوق طبیعی. اندیشه آزادی اقتصادی نامحدود خود محدودیتی بر آزادی و ناقض اصول اساسی لیبرالیسم تلقی شده است. دولت لیبرال دمکراتیک با شناسایی قدرت اتحادیههای کارگری و سبط حق رأی به کارگران و زنان محدودیت اندیشه لیبرالیسم اولیه را از لحاظ نظری برطرف میکند. اما در طی قرن بیستم باز بروز بحرانهای اقتصادی گسترده، ضعفهای لیبرال دمکراسی را آشکار ساخت و از همین رو زمینۀ پیدایش دمکراسی اجتماعی فراهم شد.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم
#الگوهای_لیبرالیسم
قسمت دوم
3) #سوسیال_دمکراسی
بحران در اقتصاد سرمایهداری آزاد در طی سالهای 32- 1929 که همراه با افزایش بیکاری، سقوط قیمت سهام شرکتها، ورشکستگی، رکود و کاهش در سرمایه گذاری خارجی بود تحول عمدهای در نظام سرمایهداری به دنبال آورد و موجب افزایش دخالت حکومت در اقتصاد و تحول در ساخت دولت گردید. جان منیارد کنیز اقتصاددان معروف انگلیسی در کتاب خود تحت عنوان نظریه عمومی پول، بهره و اشتغال (1936) اصول نظری اقداماتی را عرضه کرد که از سال 1930 به بعد توسط حکومتهای غربی به منظور بارزه با بحران اقتصادی اتخاذ شده بود. استدلال اصلی کنیز این بود که اقتصاد سرمایه داری آزاد نمیتواند تعادل عرضه و تقاضا را برقرار کند و از این رو ذاتاً ثبات است. از همین رو دخالت دولت به منظور ایجاد تعادل در اقتصاد ضرورت مییابد. راه حل کنیز این بود که دولت باید قدرت خود را در زمینۀ وضع مالیات و افزایش هزینه عمومی به منظور تضمین تقاضای مؤثر و اشتغال کامل به کار گیرد. در حقیقت اصطلاح «سوسیال دمکراسی» در آغاز در رابطه با جنبش سیاسی طبقۀ کارگری در اروپا به کار برده میشد و به مفهوم اجتماعی کردن دمکراسی بود. سوسیال دمکراتها خواهان تشکیل یک دولت رفاهی در کشورهای سرمایه داری بودند تا آموزش و پرورش رایگان، بهداشت رایگان، پرداخت حقوق به بیکاران و ملّی کردن صنایع بزرگ و مادر را تحقق بخشد.
4) #نئولیبرالیسم
رژیمهای سوسیال دمکراسی در واقع از طریق بکارگیری نیروی کار و منابع ملل محروم جهان سوم و اختصاص بخش اندکی از آن کشورها را گرفتند. اما این امر موجب کاهش نسبی سود سرمایه داران خصوصی و نیز تحمیل بودجهای به دولت میشد که پذیرش آن در دراز مدت برای لیبرالها و سرمایهداران دشوار بود. به خصوص که از نیمۀ سالهای دهۀ هفتاد میلادی، بحران رکودی، حکومتهای سوسیال دمکرات را در بنبستهای جدّی قرار داد. این امر زمینۀ احیا مجدد نگرش لیبرالیستی کلاسیک را در هیأت نئولیبرالیسم فراهم ساخت. به نظر نئولیبرالها اصول لیبرالیسم غیر قابل تفکیک از سرمایهداری میباشد و اقتصاد بازار آزاد شرط آزادی است. بعضی از متفکرین این دسته حتی تا حد آنارشیسم دست راستی نیز پیش رفتهاند. بدین ترتیب که با حذف دولت و فقدان هرگونه کنترلی بر مالکیت و همچنین پذیرفتن اصل مالکیت خصوصی ما به عنوان مهمترین انگیزۀ عمل انسان، میتوان از دست مشکلات سیاسی و جنگ بین مردم، خلاص گردید. نئولیبرالیسم گر چه کوششی است به منظور بازگشت به شرایط پیش از دولت رفاهی، لیکن خود محصول شرایط اقتصادی و سیاسی معاصر است. این گرایش موجب افزایش فرصت و توانایی شرکتهای بزرگ خصوصی در امر مال اندوزی شده و محدودیتهای وضع شده بر تجارت آزاد را به تدریج از میان برده است. بازگشت به لیبرالیسم ممکن است بحرانهای ذاتی لیبرالیسم اقتصادی را در ابعادی تازه فعّال کند و بار دیگر ساختار دولت را در غرب دستخوش تحول سازد.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#لیبرالیسم
#الگوهای_لیبرالیسم
قسمت دوم
3) #سوسیال_دمکراسی
بحران در اقتصاد سرمایهداری آزاد در طی سالهای 32- 1929 که همراه با افزایش بیکاری، سقوط قیمت سهام شرکتها، ورشکستگی، رکود و کاهش در سرمایه گذاری خارجی بود تحول عمدهای در نظام سرمایهداری به دنبال آورد و موجب افزایش دخالت حکومت در اقتصاد و تحول در ساخت دولت گردید. جان منیارد کنیز اقتصاددان معروف انگلیسی در کتاب خود تحت عنوان نظریه عمومی پول، بهره و اشتغال (1936) اصول نظری اقداماتی را عرضه کرد که از سال 1930 به بعد توسط حکومتهای غربی به منظور بارزه با بحران اقتصادی اتخاذ شده بود. استدلال اصلی کنیز این بود که اقتصاد سرمایه داری آزاد نمیتواند تعادل عرضه و تقاضا را برقرار کند و از این رو ذاتاً ثبات است. از همین رو دخالت دولت به منظور ایجاد تعادل در اقتصاد ضرورت مییابد. راه حل کنیز این بود که دولت باید قدرت خود را در زمینۀ وضع مالیات و افزایش هزینه عمومی به منظور تضمین تقاضای مؤثر و اشتغال کامل به کار گیرد. در حقیقت اصطلاح «سوسیال دمکراسی» در آغاز در رابطه با جنبش سیاسی طبقۀ کارگری در اروپا به کار برده میشد و به مفهوم اجتماعی کردن دمکراسی بود. سوسیال دمکراتها خواهان تشکیل یک دولت رفاهی در کشورهای سرمایه داری بودند تا آموزش و پرورش رایگان، بهداشت رایگان، پرداخت حقوق به بیکاران و ملّی کردن صنایع بزرگ و مادر را تحقق بخشد.
4) #نئولیبرالیسم
رژیمهای سوسیال دمکراسی در واقع از طریق بکارگیری نیروی کار و منابع ملل محروم جهان سوم و اختصاص بخش اندکی از آن کشورها را گرفتند. اما این امر موجب کاهش نسبی سود سرمایه داران خصوصی و نیز تحمیل بودجهای به دولت میشد که پذیرش آن در دراز مدت برای لیبرالها و سرمایهداران دشوار بود. به خصوص که از نیمۀ سالهای دهۀ هفتاد میلادی، بحران رکودی، حکومتهای سوسیال دمکرات را در بنبستهای جدّی قرار داد. این امر زمینۀ احیا مجدد نگرش لیبرالیستی کلاسیک را در هیأت نئولیبرالیسم فراهم ساخت. به نظر نئولیبرالها اصول لیبرالیسم غیر قابل تفکیک از سرمایهداری میباشد و اقتصاد بازار آزاد شرط آزادی است. بعضی از متفکرین این دسته حتی تا حد آنارشیسم دست راستی نیز پیش رفتهاند. بدین ترتیب که با حذف دولت و فقدان هرگونه کنترلی بر مالکیت و همچنین پذیرفتن اصل مالکیت خصوصی ما به عنوان مهمترین انگیزۀ عمل انسان، میتوان از دست مشکلات سیاسی و جنگ بین مردم، خلاص گردید. نئولیبرالیسم گر چه کوششی است به منظور بازگشت به شرایط پیش از دولت رفاهی، لیکن خود محصول شرایط اقتصادی و سیاسی معاصر است. این گرایش موجب افزایش فرصت و توانایی شرکتهای بزرگ خصوصی در امر مال اندوزی شده و محدودیتهای وضع شده بر تجارت آزاد را به تدریج از میان برده است. بازگشت به لیبرالیسم ممکن است بحرانهای ذاتی لیبرالیسم اقتصادی را در ابعادی تازه فعّال کند و بار دیگر ساختار دولت را در غرب دستخوش تحول سازد.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
💎 #الگوهای_لیبرالیسم
به طور کلی چهار جریان مشخص را در اندیشه لیبرالیسم میتوان مشخص کرد که شامل چهار نسل از متفکرین سدههای 18، 19و 20 میشود.
🔶 #لیبرالیسم_کلاسیک
به اوج تئوریک و حضور سیاسی و اجتماعی فعال آن در حدود نیم قرن 18 هجدهم و سراسر قرن نوزدهم بوده است.
« #جان_لاک» و « #آدام_اسمیت» از چهرههای اصلی لیبرالیسم کلاسیک هستند.
اصول اساسی لیبرالیسم کلاسیک محدود سازی حیطۀ دولت و قدرت حکومت به حفظ و حراست حقوق فردی و آزادسازی تجارت و مالکیت و نیروی کار از قیود سنتی بود.
آنها معتقد بودند نظام اقتصادی در حالت طبیعی تمایل به تعادل دارد و طبق این مکانیسم، هر عرضهای تقاضای خود را هم خواهد زد. فلذا دخالت دولت حداقلی و محدود به حمایت از حقوق فردی است.
رژیمهای لیبرال کلاسیک نمیتوانستند چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی منافع طبقات غیر تجاری و بویژه طبقات پایین را تأمین کنند. تقاضا برای گسترش حقوق سیاسی و بویژه حق رای به طبقات پایین و اتخاذ تدابیری در خصوص بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی آنها موجب پیدایش تعارضات و بحرانهایی در رژیمهای لیبرال کلاسیک شد.
به طور کلی چهار جریان مشخص را در اندیشه لیبرالیسم میتوان مشخص کرد که شامل چهار نسل از متفکرین سدههای 18، 19و 20 میشود.
🔶 #لیبرالیسم_کلاسیک
به اوج تئوریک و حضور سیاسی و اجتماعی فعال آن در حدود نیم قرن 18 هجدهم و سراسر قرن نوزدهم بوده است.
« #جان_لاک» و « #آدام_اسمیت» از چهرههای اصلی لیبرالیسم کلاسیک هستند.
اصول اساسی لیبرالیسم کلاسیک محدود سازی حیطۀ دولت و قدرت حکومت به حفظ و حراست حقوق فردی و آزادسازی تجارت و مالکیت و نیروی کار از قیود سنتی بود.
آنها معتقد بودند نظام اقتصادی در حالت طبیعی تمایل به تعادل دارد و طبق این مکانیسم، هر عرضهای تقاضای خود را هم خواهد زد. فلذا دخالت دولت حداقلی و محدود به حمایت از حقوق فردی است.
رژیمهای لیبرال کلاسیک نمیتوانستند چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی منافع طبقات غیر تجاری و بویژه طبقات پایین را تأمین کنند. تقاضا برای گسترش حقوق سیاسی و بویژه حق رای به طبقات پایین و اتخاذ تدابیری در خصوص بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی آنها موجب پیدایش تعارضات و بحرانهایی در رژیمهای لیبرال کلاسیک شد.
Forwarded from پیوند نگار
#الگوهای_لیبرالیسم
#لیبرال_دمکراسی
پس از انقلابهای 1848 آشکار شد که لیبرال کلاسیک تنها منافع بخش کوچکی از جامعه را تأمین میکند. فلذا لیبرالیسم میبایست خود را با مقتضیات دمکراسی جدید سازگار کند و آرمانهای اصلی لیبرالیسم و اندیشه برابری را به طبقات اجتماعی گستردهتری بسط دهد. فلسفۀ دمکراسی، که به تدریج با تعدیل لیبرالیسم پدید آمد بر اصل سؤلیت گسترده دولت در برابر جامعه برای تأمین نوعی برابری تأکید میکند. این جنبش در واقع به معنای تکمیل آرمانهای لیبرالیسم تلقی میشد. چنانچه جرمی بنتام و جان استوارت میل به عنوان مدافعان این جنبش بیان میکردند دولت باید بکوشد تا حداکثر بهروزی و شادی را برای حداکثر مردم تامین کند.
در تحول #لیبرالیسم_کلاسیک به #لیبرال_دمکراسی آزادی منفی جای خود را به آزادی مثبت میدهد.
در لیبرال–دمکراسی آزادی یعنی توانایی انتخاب و قدرت برخورداری فرد از حقوق طبیعی.
اندیشه آزادی اقتصادی نامحدود خود محدودیتی بر آزادی و ناقض اصول اساسی لیبرالیسم تلقی شده است. دولت لیبرال دمکراتیک با شناسایی قدرت اتحادیههای کارگری و سبط حق رأی به کارگران و زنان محدودیت اندیشه لیبرالیسم اولیه را از لحاظ نظری برطرف میکند.
اما در طی قرن بیستم باز بروز بحرانهای اقتصادی گسترده، ضعفهای لیبرال دمکراسی را آشکار ساخت و از همین رو زمینۀ پیدایش #دمکراسی_اجتماعی فراهم شد.
#لیبرال_دمکراسی
پس از انقلابهای 1848 آشکار شد که لیبرال کلاسیک تنها منافع بخش کوچکی از جامعه را تأمین میکند. فلذا لیبرالیسم میبایست خود را با مقتضیات دمکراسی جدید سازگار کند و آرمانهای اصلی لیبرالیسم و اندیشه برابری را به طبقات اجتماعی گستردهتری بسط دهد. فلسفۀ دمکراسی، که به تدریج با تعدیل لیبرالیسم پدید آمد بر اصل سؤلیت گسترده دولت در برابر جامعه برای تأمین نوعی برابری تأکید میکند. این جنبش در واقع به معنای تکمیل آرمانهای لیبرالیسم تلقی میشد. چنانچه جرمی بنتام و جان استوارت میل به عنوان مدافعان این جنبش بیان میکردند دولت باید بکوشد تا حداکثر بهروزی و شادی را برای حداکثر مردم تامین کند.
در تحول #لیبرالیسم_کلاسیک به #لیبرال_دمکراسی آزادی منفی جای خود را به آزادی مثبت میدهد.
در لیبرال–دمکراسی آزادی یعنی توانایی انتخاب و قدرت برخورداری فرد از حقوق طبیعی.
اندیشه آزادی اقتصادی نامحدود خود محدودیتی بر آزادی و ناقض اصول اساسی لیبرالیسم تلقی شده است. دولت لیبرال دمکراتیک با شناسایی قدرت اتحادیههای کارگری و سبط حق رأی به کارگران و زنان محدودیت اندیشه لیبرالیسم اولیه را از لحاظ نظری برطرف میکند.
اما در طی قرن بیستم باز بروز بحرانهای اقتصادی گسترده، ضعفهای لیبرال دمکراسی را آشکار ساخت و از همین رو زمینۀ پیدایش #دمکراسی_اجتماعی فراهم شد.
Telegram
attach📎
Forwarded from Attach Master
🔴 اینستاگرام و توییتر عملاً به طور گسترده و سازمان یافته #سانسور می شود و #تقلب را پنهان می کنند.
در صفحه اینستاگرام #جوبایدن کامنت های مخالفان به شدت فیلتر شده و حذف می شوند.
از تمام ظرفیت و توانایی #رسانه_فیک برای #خفه_کردن صدای #معترضان استفاده می شود.
درست مانند خبرگزاری های فیک که بطور هماهنگ فقط یک طرف اختلاف، به ویژه بخش فاسد و #متقلب آن را به عنوان واقعیت مطلق و برحق ارائه می دهند، و تیم دیگر را #سیاه_نمایی می کنند.
رسانه ها عملاً و کاملاً تحت تسلط هستند، و وظیفه واقعی خود را فراموش کرده اند.
برای یک دموکراسی واقعی ، تغییر در عملکرد رسانه ها ضروری است.
جنبه های مهمی از #فساد_سیستماتیک و مخالفت با #آزادی_بیان و #دموکراسی توسط #گلوبالیسم و #کمونیسم #سوسیالیسم و #لیبرالیسم آشکار می شود .
Instagram & Twitter are practically being widely censored and organized #Frauds are hidden.
On the Instagram page #Joebaiden comments of oppositions are extensively #filtered and #deleted.
All the capacity and ability of #fake_media be used for stifle the #voices of the protesters.
Just as the #fake_news agencies are unanimously presenting only one side of the dispute, and especially the corrupt and #fraudulent part of it, as the absolute reality, and they are negative portray the other team .
The media is practically completely is under dominated and has forgotten its real duty.
For real democracy, need change in the functioning of the media and this is very essential.
mportant aspects of #systematic_corruption and opposition to #freedom_of_speech & #democracy are revealed by #globalism & #communism & #socialism & #liberalism
در صفحه اینستاگرام #جوبایدن کامنت های مخالفان به شدت فیلتر شده و حذف می شوند.
از تمام ظرفیت و توانایی #رسانه_فیک برای #خفه_کردن صدای #معترضان استفاده می شود.
درست مانند خبرگزاری های فیک که بطور هماهنگ فقط یک طرف اختلاف، به ویژه بخش فاسد و #متقلب آن را به عنوان واقعیت مطلق و برحق ارائه می دهند، و تیم دیگر را #سیاه_نمایی می کنند.
رسانه ها عملاً و کاملاً تحت تسلط هستند، و وظیفه واقعی خود را فراموش کرده اند.
برای یک دموکراسی واقعی ، تغییر در عملکرد رسانه ها ضروری است.
جنبه های مهمی از #فساد_سیستماتیک و مخالفت با #آزادی_بیان و #دموکراسی توسط #گلوبالیسم و #کمونیسم #سوسیالیسم و #لیبرالیسم آشکار می شود .
Instagram & Twitter are practically being widely censored and organized #Frauds are hidden.
On the Instagram page #Joebaiden comments of oppositions are extensively #filtered and #deleted.
All the capacity and ability of #fake_media be used for stifle the #voices of the protesters.
Just as the #fake_news agencies are unanimously presenting only one side of the dispute, and especially the corrupt and #fraudulent part of it, as the absolute reality, and they are negative portray the other team .
The media is practically completely is under dominated and has forgotten its real duty.
For real democracy, need change in the functioning of the media and this is very essential.
mportant aspects of #systematic_corruption and opposition to #freedom_of_speech & #democracy are revealed by #globalism & #communism & #socialism & #liberalism
Telegram
📎