Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢1
#کارکردگرایی_ساختاری
#Structural_Functionalism
نظریه کارکردگرایی ساختاری(ساختی) یکی از عمدهترین نظریهها پس از شکلگیری جامعهشناسی است.
این نظریه تمایز دهنده دوره #کلاسیک جامعهشناسی با دوره #مدرن است و به طور عمده از گرایشی کلی به سوی تحلیل کارکردگرایانه در قرن 19 نشأت میگیرد.
کارکردگرایی ساختاری از رهیافتی بهره میبرد که جامعه را شامل نظامی از اجزاء مختلف به هم پیوسته میداند که ساختارهای گوناگون را شکل میدهند و هر کدام کارکردی خاص در کل نظام دارند.
کارکردگرایی ساختاری ریشه در آثار #کنت، #اسپنسر، #دورکیم و تعلق آنها به ارگانیسم، نیازهای اجتماعی، ساختارها و کارکردها دارد.
#پیش_فرضهای_کارکردگرایی:
سهم پارسونز در شکلگیری کارکردگرایی ساختاری بیش از سایرین است.
وی با تکیه بر پیشفرضهای مطرح شده در زیر به طرح نظریه کارکردگرایی ساختی پرداخته است:
1. سیستم اجتماعی یک کل دارای بخشهای مرتبط با یکدیگر، از قبیل سازمانها و نهادهای اجتماعی است؛
2. سیستم اجتماعی دارای حیات و در حال استمرار و بقاست؛
3. سیستم اجتماعی به گونهای طراحی شده که امکان ارتباط با سیستمهای دیگر را داشته باشد؛
4. سیستم اجتماعی با مشکلاتی از قبیل نیازها یا درخواستهایی روبروست که موجب بقا و ادامه حیات سیستمها میشوند؛
5. سیستم اجتماعی دارای خصوصیات نظم و تعادل است و اجزای آن به یکدیگر وابستهاند؛
6. ثبات و تغییر در آن توأمان است؛
7. سیستمها به واسطه شرایط محیطی محدود میشوند.
پارسونز معتقد است کارکرد، مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام میگیرد.
وی با این تعریف معتقد است 4 تکلیف برای همه نظامها ضرورت دارد:
1. #تطبیق( Adaptation# )؛
هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که در آن قرار گرفته تطبیق دهد؛
2. #دستیابی_به_هدف
( #Goal_Attainment)
یک نظام باید هدفهای اصلیاش را تعیین کند و به آنها دست یابد؛
3. #یکپارچگی_و_انسجام
( #Integration )
هر نظامی باید روابط متقابل میان اجزایش را تنظیم کرده و به رابطه میان چهار تکلیف کارکردیاش نیز انسجام ببخشد؛
4. #پایداری(Latency# )؛
هر نظامی باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده این انگیزشها را ایجاد، نگهداری و تجدید کند.
این چهار تکلیف با چهار نظام کنش، « #سیستم_زیستی» از طریق سازگاری و تغییر شکل جهان خارجی، « #سیستم_شخصیتی» از طریق تعیین هدف نظام و بسیج منافع برای دستیابی به آنها، « #سیستم_اجتماعی» از طریق کارکرد یکپارچگی و « #سیستم_فرهنگی» که از طریق وضوحبخشی به اهداف و ارائه الگوهای فرهنگی، پایداری را ایجاد میکنند، رابطه دارد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢1
#کارکردگرایی_ساختاری
#Structural_Functionalism
نظریه کارکردگرایی ساختاری(ساختی) یکی از عمدهترین نظریهها پس از شکلگیری جامعهشناسی است.
این نظریه تمایز دهنده دوره #کلاسیک جامعهشناسی با دوره #مدرن است و به طور عمده از گرایشی کلی به سوی تحلیل کارکردگرایانه در قرن 19 نشأت میگیرد.
کارکردگرایی ساختاری از رهیافتی بهره میبرد که جامعه را شامل نظامی از اجزاء مختلف به هم پیوسته میداند که ساختارهای گوناگون را شکل میدهند و هر کدام کارکردی خاص در کل نظام دارند.
کارکردگرایی ساختاری ریشه در آثار #کنت، #اسپنسر، #دورکیم و تعلق آنها به ارگانیسم، نیازهای اجتماعی، ساختارها و کارکردها دارد.
#پیش_فرضهای_کارکردگرایی:
سهم پارسونز در شکلگیری کارکردگرایی ساختاری بیش از سایرین است.
وی با تکیه بر پیشفرضهای مطرح شده در زیر به طرح نظریه کارکردگرایی ساختی پرداخته است:
1. سیستم اجتماعی یک کل دارای بخشهای مرتبط با یکدیگر، از قبیل سازمانها و نهادهای اجتماعی است؛
2. سیستم اجتماعی دارای حیات و در حال استمرار و بقاست؛
3. سیستم اجتماعی به گونهای طراحی شده که امکان ارتباط با سیستمهای دیگر را داشته باشد؛
4. سیستم اجتماعی با مشکلاتی از قبیل نیازها یا درخواستهایی روبروست که موجب بقا و ادامه حیات سیستمها میشوند؛
5. سیستم اجتماعی دارای خصوصیات نظم و تعادل است و اجزای آن به یکدیگر وابستهاند؛
6. ثبات و تغییر در آن توأمان است؛
7. سیستمها به واسطه شرایط محیطی محدود میشوند.
پارسونز معتقد است کارکرد، مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام میگیرد.
وی با این تعریف معتقد است 4 تکلیف برای همه نظامها ضرورت دارد:
1. #تطبیق( Adaptation# )؛
هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که در آن قرار گرفته تطبیق دهد؛
2. #دستیابی_به_هدف
( #Goal_Attainment)
یک نظام باید هدفهای اصلیاش را تعیین کند و به آنها دست یابد؛
3. #یکپارچگی_و_انسجام
( #Integration )
هر نظامی باید روابط متقابل میان اجزایش را تنظیم کرده و به رابطه میان چهار تکلیف کارکردیاش نیز انسجام ببخشد؛
4. #پایداری(Latency# )؛
هر نظامی باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده این انگیزشها را ایجاد، نگهداری و تجدید کند.
این چهار تکلیف با چهار نظام کنش، « #سیستم_زیستی» از طریق سازگاری و تغییر شکل جهان خارجی، « #سیستم_شخصیتی» از طریق تعیین هدف نظام و بسیج منافع برای دستیابی به آنها، « #سیستم_اجتماعی» از طریق کارکرد یکپارچگی و « #سیستم_فرهنگی» که از طریق وضوحبخشی به اهداف و ارائه الگوهای فرهنگی، پایداری را ایجاد میکنند، رابطه دارد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
#دیدگاه_جبر_اجتماعی
☆2
#وجدان_جمعی_عامل_فشار_و_اجبار_بر_وجدان_فردی
#دورکیم با تاسی از #کنت معتقد است که افراد قبل از حضور در جامعه هیچ هویت خاصّی ندارند؛ یعنی افراد، جدا از جامعه مانند ظرف خالی هستند که فقط استعداد پذیرش روح جمعی را دارند.
همه تمایلات، گرایشها، اندیشهها و عواطف كه به انسانیت انسان مربوط میشود در پرتو #روح_جمعی پیدا میشود.
این روح جمعی است که این ظرف خالی را پر میکند و این شخص را بهصورت شخصیت در میآورد.
بنابراین براساس این نظریه دوركیم، چیزی جز #روح_و_وجدان_جمعی وجود ندارد.
جامعه دارای یک #من_جمعی است.
#شعور_و_وجدان_فردی نیز مظهری از شعور و وجدان جمعی است كه در مقابل جامعه یعنی روح جمعی مجبور و مسلوبالاختیار است.
این کلیت که دورکیم از آن تحت عنوان #وجدان_جمعی یاد میکند تنها حاصل تجمع صوری افراد جامعه نیست بلکه چیزی جدای از آنهاست که هرگاه لازم باشد از خارج، خود را بر تکتک افراد تحمیل میکند.
لزوم این تحمیل و نظارت اجتماعی به تصویری برمیگردد که دورکیم از انسان دارد.
او انسان را موجودی میداند با علایق و آرزوهای نامحدود و سیریناپذیر.
لذا این خصلت طبیعی و ذاتی بشر، یعنی #حرص_و_میل_به_بیشتر_داشتن را تنها از طریق یک #نظارت_خارجی میتوان مهار نمود.
یعنی تنها بهواسطه #فشار_اجتماعی است که میتوان میل قوی انسان در جهت #کسب_منفعت_فردی_و_زندگی_بدون_اخلاق را مهار کرد.
#فشار_اجتماعی
( #Social_Pressure )
در معنای کلی به نیروهای بالفعل یا بالقوه اجتماعی اطلاق میشود که در جهت کنترل اندیشه، رفتار یا عمل انسانها و یا هدایت آن در مسیری خاص عمل میکند.
اما در معنای اخصّ، #فشار_اجتماعی بر #افکار_عمومی اطلاق میشود.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
#دیدگاه_جبر_اجتماعی
☆2
#وجدان_جمعی_عامل_فشار_و_اجبار_بر_وجدان_فردی
#دورکیم با تاسی از #کنت معتقد است که افراد قبل از حضور در جامعه هیچ هویت خاصّی ندارند؛ یعنی افراد، جدا از جامعه مانند ظرف خالی هستند که فقط استعداد پذیرش روح جمعی را دارند.
همه تمایلات، گرایشها، اندیشهها و عواطف كه به انسانیت انسان مربوط میشود در پرتو #روح_جمعی پیدا میشود.
این روح جمعی است که این ظرف خالی را پر میکند و این شخص را بهصورت شخصیت در میآورد.
بنابراین براساس این نظریه دوركیم، چیزی جز #روح_و_وجدان_جمعی وجود ندارد.
جامعه دارای یک #من_جمعی است.
#شعور_و_وجدان_فردی نیز مظهری از شعور و وجدان جمعی است كه در مقابل جامعه یعنی روح جمعی مجبور و مسلوبالاختیار است.
این کلیت که دورکیم از آن تحت عنوان #وجدان_جمعی یاد میکند تنها حاصل تجمع صوری افراد جامعه نیست بلکه چیزی جدای از آنهاست که هرگاه لازم باشد از خارج، خود را بر تکتک افراد تحمیل میکند.
لزوم این تحمیل و نظارت اجتماعی به تصویری برمیگردد که دورکیم از انسان دارد.
او انسان را موجودی میداند با علایق و آرزوهای نامحدود و سیریناپذیر.
لذا این خصلت طبیعی و ذاتی بشر، یعنی #حرص_و_میل_به_بیشتر_داشتن را تنها از طریق یک #نظارت_خارجی میتوان مهار نمود.
یعنی تنها بهواسطه #فشار_اجتماعی است که میتوان میل قوی انسان در جهت #کسب_منفعت_فردی_و_زندگی_بدون_اخلاق را مهار کرد.
#فشار_اجتماعی
( #Social_Pressure )
در معنای کلی به نیروهای بالفعل یا بالقوه اجتماعی اطلاق میشود که در جهت کنترل اندیشه، رفتار یا عمل انسانها و یا هدایت آن در مسیری خاص عمل میکند.
اما در معنای اخصّ، #فشار_اجتماعی بر #افکار_عمومی اطلاق میشود.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جبر_اجتماعی
☆3
#جبری_بودن_پدیدههای_اجتماعی_و_راه_شناخت_آن
#دورکیم الزام و اجبار را از ویژگیهای پدیدههای اجتماعی میداند که با آن میتوان پدیدههای اجتماعی را تشخیص داد.
به نظر او پدیدههای اجتماعی دارای قدرتی آمر و قاهر است که به واسطه آن قدرت خود را علیرغم میل فرد بر وی تحمیل میکند.
البته وقتی فرد از روی رضا و رغبت تام در برابر قدرت تسلیم شود این فشار و قهر چون بیفایده است بهکار نمیافتد و اثر آن کاهش مییابد. لکن این قهر و فشار در هر حال خاصیت ذاتی اینگونه رفتار و اندیشه است و دلیل آن هم این است که همین که خواستم در برابر آن ایستادگی کنم با قدرت ظاهر میشود.
بنابراین از نظر دورکیم وجود این نیروی جبری و خارجی از دو راه معلوم میشود:
یکی، وقتی که #مکافاتی در میان است
و دیگری، #مقاومتی است که واقعه اجتماعی در برابر عمل فردی که خیال تخلف دارد از خود نشان میدهد.
وقتی که جبر و قهر از راه #واکنش_مستقیم_اجتماعی_در_خارج ظاهر میشود (چنانچه در مورد حقوق، اخلاق، معتقدات و آداب و رسوم و حتی رسمهای تازه مانند مد چنین است) مشاهده آن آسان است؛ اما وقتی که این #جبر_غیرمستقیم است (چنانکه در مورد سازمان اقتصادی چنین است) بهآسانی نوع اول نمیتوان بهوجود آن پی برد.
البته مثالهایی را که دورکیم میآورد نشاندهنده تعدد معانی اصطلاح اجبار در اندیشه اوست.
مثلا هنگامی که در یک نشست عمومی یا در بین انبوه خلق، یک احساس یا یک واکنش جمعی مثل خنده، به همگان منتقل یا بر همگان تحمیل میشود با موردی از اجبار روبرو هستیم. چنین نمودی ذاتاً و اساساً اجتماعی است زیرا بستر آن و موضوعش مجموعه گروه است و نه یک فرد خاص. همچنین مد یک نمود اجتماعی است:
هر کس در سالی معین لباسهای معینی میپوشد بهدلیل آنکه دیگران آنگونه لباس میپوشند.
منشاء مد در فرد نیست، بلکه در جامعه است که در اینجا با تکالیف ضمنی و پراکندهاش تجلی میکند.
دورکیم همچنین بهعنوان مثال به #جریانهای_عقیده که موجب ازدواج، خودکشی، باروری کم و بیش شدید میشوند اشاره کرده، آنها را احوال روانی جمعی میداند.
بالاخره، #نهادهای_تربیت، #حقوق، #اعتقادها، نیز این خصلت را دارند که مستقل از افرادند و بر همگان تحمیل میشوند.
نمودهای انبوه خلق، جریانهای عقیده، نظام ارزشهای اخلاقی، تربیت، حقوق یا اعتقادها در نظر دورکیم، همه از یک مقولهاند، چرا که دارای خصلت بنیادی واحدی هستند.
کلیت آنها بهدلیل جمعی بودن آنهاست؛ این واقعیتها از تاثیرهایی که بر افراد دارند متفاوتند؛ بستر مادی آنها، تمامی اجتماع است.
خلاصه اینکه جبری بودن پدیدههای اجتماعی از طریق قدرت و پشتوانه اجتماعی آنها -که ریشه در نهادهای اجتماعی دارند- شناخته میشود.
با اینکه پدیدههای اجتماعی قدرت تحمیلی دارند و افراد به عللی خود را مجبور به رعایت آنها میبینند، معذلک جبر اجتماعی در همه پدیدهها به یک میزان وجود ندارد، بلکه دارای شدت و ضعف است.
مثلا رعایت قوانین و مقررات حقوق اجتماعی از شدت جبریت بیشتری نسبت به چگونگی لباس پوشیدن برخوردار میباشد.
عدم رعایت حقوق اجتماعی مجازاتی برایمان در پی خواهد داشت، لیکن پوشش خلاف آداب و رسوم معمولی، حداکثر تمسخر دیگران را موجب میشود.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جبر_اجتماعی
☆3
#جبری_بودن_پدیدههای_اجتماعی_و_راه_شناخت_آن
#دورکیم الزام و اجبار را از ویژگیهای پدیدههای اجتماعی میداند که با آن میتوان پدیدههای اجتماعی را تشخیص داد.
به نظر او پدیدههای اجتماعی دارای قدرتی آمر و قاهر است که به واسطه آن قدرت خود را علیرغم میل فرد بر وی تحمیل میکند.
البته وقتی فرد از روی رضا و رغبت تام در برابر قدرت تسلیم شود این فشار و قهر چون بیفایده است بهکار نمیافتد و اثر آن کاهش مییابد. لکن این قهر و فشار در هر حال خاصیت ذاتی اینگونه رفتار و اندیشه است و دلیل آن هم این است که همین که خواستم در برابر آن ایستادگی کنم با قدرت ظاهر میشود.
بنابراین از نظر دورکیم وجود این نیروی جبری و خارجی از دو راه معلوم میشود:
یکی، وقتی که #مکافاتی در میان است
و دیگری، #مقاومتی است که واقعه اجتماعی در برابر عمل فردی که خیال تخلف دارد از خود نشان میدهد.
وقتی که جبر و قهر از راه #واکنش_مستقیم_اجتماعی_در_خارج ظاهر میشود (چنانچه در مورد حقوق، اخلاق، معتقدات و آداب و رسوم و حتی رسمهای تازه مانند مد چنین است) مشاهده آن آسان است؛ اما وقتی که این #جبر_غیرمستقیم است (چنانکه در مورد سازمان اقتصادی چنین است) بهآسانی نوع اول نمیتوان بهوجود آن پی برد.
البته مثالهایی را که دورکیم میآورد نشاندهنده تعدد معانی اصطلاح اجبار در اندیشه اوست.
مثلا هنگامی که در یک نشست عمومی یا در بین انبوه خلق، یک احساس یا یک واکنش جمعی مثل خنده، به همگان منتقل یا بر همگان تحمیل میشود با موردی از اجبار روبرو هستیم. چنین نمودی ذاتاً و اساساً اجتماعی است زیرا بستر آن و موضوعش مجموعه گروه است و نه یک فرد خاص. همچنین مد یک نمود اجتماعی است:
هر کس در سالی معین لباسهای معینی میپوشد بهدلیل آنکه دیگران آنگونه لباس میپوشند.
منشاء مد در فرد نیست، بلکه در جامعه است که در اینجا با تکالیف ضمنی و پراکندهاش تجلی میکند.
دورکیم همچنین بهعنوان مثال به #جریانهای_عقیده که موجب ازدواج، خودکشی، باروری کم و بیش شدید میشوند اشاره کرده، آنها را احوال روانی جمعی میداند.
بالاخره، #نهادهای_تربیت، #حقوق، #اعتقادها، نیز این خصلت را دارند که مستقل از افرادند و بر همگان تحمیل میشوند.
نمودهای انبوه خلق، جریانهای عقیده، نظام ارزشهای اخلاقی، تربیت، حقوق یا اعتقادها در نظر دورکیم، همه از یک مقولهاند، چرا که دارای خصلت بنیادی واحدی هستند.
کلیت آنها بهدلیل جمعی بودن آنهاست؛ این واقعیتها از تاثیرهایی که بر افراد دارند متفاوتند؛ بستر مادی آنها، تمامی اجتماع است.
خلاصه اینکه جبری بودن پدیدههای اجتماعی از طریق قدرت و پشتوانه اجتماعی آنها -که ریشه در نهادهای اجتماعی دارند- شناخته میشود.
با اینکه پدیدههای اجتماعی قدرت تحمیلی دارند و افراد به عللی خود را مجبور به رعایت آنها میبینند، معذلک جبر اجتماعی در همه پدیدهها به یک میزان وجود ندارد، بلکه دارای شدت و ضعف است.
مثلا رعایت قوانین و مقررات حقوق اجتماعی از شدت جبریت بیشتری نسبت به چگونگی لباس پوشیدن برخوردار میباشد.
عدم رعایت حقوق اجتماعی مجازاتی برایمان در پی خواهد داشت، لیکن پوشش خلاف آداب و رسوم معمولی، حداکثر تمسخر دیگران را موجب میشود.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان : نظریه های فشار اجتماعی مبتنی بر عدم برابری فرصتها
#دورکیم و #مرتون
☆2
#مبانی_و_کلیات_نظریات_فشار_اجتماعی
1-1. #سیر_تاریخی_و_تحولات_نظریه_های_معاصر_فشار، ریشه در پبدایش جامعه شناسی به عنوان رشته ای علمی و قلمروی شناخته شده از کوشش های خرد ورزانه دارد.
جریانی که یکی از چهره های اصلی آن، #امیل_دورکیم جامعه شناس فرانسوی است که تقریبا در اوایل فرن بیستم، دست به کار نوشتن و تدوین آثار خویش بود. وی بخشی از کلاسهای درس خود را به بحث درباره #جامعه_شناسی_جنایی اختصاص داد.
این عنوان از سالهای 2981 و پس از آن وارد ادبیات حقوقی فرانسه شد.
اهمیت در خور توجه آثار دورکبم، بدان سبب است که او پیوسته تحلیل خویش را درباره جامعه و همچنین در باب مسائل اجتماعی، به گونه ای ارائه می کرد که از وجود پیوندی نزدیک میان ساختار اجتماعی (سازمان جامعه) و هنجارها و ارزش های جامعه (حیات اجتماعی و فرهنگ) حکایت داشت.
به نظر دورکیم، هنگام تحلیل یک پدیده اجتماعی خاص باید این نکته را در نظر داشت که جامعه های مختلف، ساختارها، باورها و احساساتی متفاوت را درون خود می پرورانند و بدین ترتیب، الگوهای رفتاری متفاوتی را شکل می دهند (سلیمی، 2191، ص 241).
از سوی دیگر، دورکیم بر آن است که هر نوع جامعه را می توان با شکلی خاص از وجدان ( آگاهی) جمعی مشخص ساخت.
در نگاه او، این مفهوم به مجموعه ای از باورها و احساسات مشترک در تمامی
سطوح یک جامعه اشاره دارد.
به کار گرفتن مفاهیم یاد شده در قلمرو اختصاصی جرم شناسی، زمینه ی سخنی دیگر را برای دورکیم فراهم آورده است و آن اینکه، طبیعت جامعه ای که افراد در آن زندگی می کنند، نحوه ی برخورد جامعه با کجروان را تعیین می کند.
بدین ترتیب، اصولا این سازمان جامعه است که طبیعت جرم و ماهیت نظم دادن به رفتارهای مجرمانه را تعیین می کند.
در واقع #جرم، بخش بهنجار از جامعه و جزء مکمل آن به حساب می آید.
به نظر دورکیم در جامعه ای که تقسیم کار، ناسالم باشد (مثال، تقسیم کاری که بر زور مبتنی است، نه گزینش) و یا اینکه وجدان جمعی به شکلی سالم و کارامد، نظم نیافته باشد (مثال اینکه هنجارها به خوبی تثبیت و ریشه دار نشده باشند) هم میزان وقوع جرم بالا میرود و هم احتمال فراگیر شدن آن بیشتر می شود.
بدین ترتیب، دورکیم به دو نکته توجه دارد:
✔️نخست آنکه جامعه ها بر حسب میزان توانمندی در عرصه ی نظم دهی اجتماعی متفاوتند،
✔️و دیگر آنکه این تفاوت تا اندازه ای از طبیعت تقسیم کار موجود در آنها نشات می گیرد.
✔️افزون بر این، او به این احتمال توجه می دهد که ممکن است وجدان جمعی جامعه از رشد کافی برخوردار نگردد و یا آنکه به گونه ای، دچار تحریف و انحراف شود.
چنین وضعیتی به نظر وی می تواند به همان اندازه بر رفتار افراد تاثیر بگذارد.
✅ حاصل آنکه دورکیم مدعی است که ممکن است وضعیت کلی جامعه (و نه افراد) به گونه ای باشد که هنجارها و
ارزش های اجتماعی را در نوعی حالت بی ثباتی قرار داده، یا حتی آنها را تا حدودی تخریب کرده باشد.
دورکیم بر آن است که افراد از آرزوها و خواسته هایی نا محدود برخوردارند و این جامعه است که به آرزوهای آنان جهت می دهد و آن را محدود می سازد. در هر حال اهمیت و اعتبار دورکیم به عنوان متفکری بنیان گذار در درون سنت نظریه ی فشار، بدان سبب است که وی اثبات کرده :
✔️جرم اصولا پدیده ای اجتماعی است.
✔همچنین اینکه جرم، پیوندی تفکیک ناپذیر با خود طبیعت جامعه دارد
و سرانجام،
✔اینکه بزهکاری را باید محصول گونه هایی خاص از انواع نظم اجتماعی دانست.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان : نظریه های فشار اجتماعی مبتنی بر عدم برابری فرصتها
#دورکیم و #مرتون
☆2
#مبانی_و_کلیات_نظریات_فشار_اجتماعی
1-1. #سیر_تاریخی_و_تحولات_نظریه_های_معاصر_فشار، ریشه در پبدایش جامعه شناسی به عنوان رشته ای علمی و قلمروی شناخته شده از کوشش های خرد ورزانه دارد.
جریانی که یکی از چهره های اصلی آن، #امیل_دورکیم جامعه شناس فرانسوی است که تقریبا در اوایل فرن بیستم، دست به کار نوشتن و تدوین آثار خویش بود. وی بخشی از کلاسهای درس خود را به بحث درباره #جامعه_شناسی_جنایی اختصاص داد.
این عنوان از سالهای 2981 و پس از آن وارد ادبیات حقوقی فرانسه شد.
اهمیت در خور توجه آثار دورکبم، بدان سبب است که او پیوسته تحلیل خویش را درباره جامعه و همچنین در باب مسائل اجتماعی، به گونه ای ارائه می کرد که از وجود پیوندی نزدیک میان ساختار اجتماعی (سازمان جامعه) و هنجارها و ارزش های جامعه (حیات اجتماعی و فرهنگ) حکایت داشت.
به نظر دورکیم، هنگام تحلیل یک پدیده اجتماعی خاص باید این نکته را در نظر داشت که جامعه های مختلف، ساختارها، باورها و احساساتی متفاوت را درون خود می پرورانند و بدین ترتیب، الگوهای رفتاری متفاوتی را شکل می دهند (سلیمی، 2191، ص 241).
از سوی دیگر، دورکیم بر آن است که هر نوع جامعه را می توان با شکلی خاص از وجدان ( آگاهی) جمعی مشخص ساخت.
در نگاه او، این مفهوم به مجموعه ای از باورها و احساسات مشترک در تمامی
سطوح یک جامعه اشاره دارد.
به کار گرفتن مفاهیم یاد شده در قلمرو اختصاصی جرم شناسی، زمینه ی سخنی دیگر را برای دورکیم فراهم آورده است و آن اینکه، طبیعت جامعه ای که افراد در آن زندگی می کنند، نحوه ی برخورد جامعه با کجروان را تعیین می کند.
بدین ترتیب، اصولا این سازمان جامعه است که طبیعت جرم و ماهیت نظم دادن به رفتارهای مجرمانه را تعیین می کند.
در واقع #جرم، بخش بهنجار از جامعه و جزء مکمل آن به حساب می آید.
به نظر دورکیم در جامعه ای که تقسیم کار، ناسالم باشد (مثال، تقسیم کاری که بر زور مبتنی است، نه گزینش) و یا اینکه وجدان جمعی به شکلی سالم و کارامد، نظم نیافته باشد (مثال اینکه هنجارها به خوبی تثبیت و ریشه دار نشده باشند) هم میزان وقوع جرم بالا میرود و هم احتمال فراگیر شدن آن بیشتر می شود.
بدین ترتیب، دورکیم به دو نکته توجه دارد:
✔️نخست آنکه جامعه ها بر حسب میزان توانمندی در عرصه ی نظم دهی اجتماعی متفاوتند،
✔️و دیگر آنکه این تفاوت تا اندازه ای از طبیعت تقسیم کار موجود در آنها نشات می گیرد.
✔️افزون بر این، او به این احتمال توجه می دهد که ممکن است وجدان جمعی جامعه از رشد کافی برخوردار نگردد و یا آنکه به گونه ای، دچار تحریف و انحراف شود.
چنین وضعیتی به نظر وی می تواند به همان اندازه بر رفتار افراد تاثیر بگذارد.
✅ حاصل آنکه دورکیم مدعی است که ممکن است وضعیت کلی جامعه (و نه افراد) به گونه ای باشد که هنجارها و
ارزش های اجتماعی را در نوعی حالت بی ثباتی قرار داده، یا حتی آنها را تا حدودی تخریب کرده باشد.
دورکیم بر آن است که افراد از آرزوها و خواسته هایی نا محدود برخوردارند و این جامعه است که به آرزوهای آنان جهت می دهد و آن را محدود می سازد. در هر حال اهمیت و اعتبار دورکیم به عنوان متفکری بنیان گذار در درون سنت نظریه ی فشار، بدان سبب است که وی اثبات کرده :
✔️جرم اصولا پدیده ای اجتماعی است.
✔همچنین اینکه جرم، پیوندی تفکیک ناپذیر با خود طبیعت جامعه دارد
و سرانجام،
✔اینکه بزهکاری را باید محصول گونه هایی خاص از انواع نظم اجتماعی دانست.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
#کارکردگرایی_ساختاری
#Structural_Functionalism
☆1
نظریه کارکردگرایی ساختاری(ساختی) یکی از عمدهترین نظریهها پس از شکلگیری جامعهشناسی است.
این نظریه تمایز دهنده دوره کلاسیک جامعهشناسی با دوره مدرن است و به طور عمده از گرایشی کلی به سوی تحلیل کارکردگرایانه در قرن 19 نشأت میگیرد.
کارکردگرایی ساختاری از رهیافتی بهره میبرد که جامعه را شامل نظامی از اجزاء مختلف به هم پیوسته میداند که ساختارهای گوناگون را شکل میدهند و هر کدام کارکردی خاص در کل نظام دارند.
کارکردگرایی ساختاری ریشه در آثار #کنت، #اسپنسر، #دورکیم و تعلق آنها به #ارگانیسم، #نیازهای_اجتماعی، #ساختارها و #کارکردها دارد.
#پیش_فرضهای_کارکردگرایی :
سهم #پارسونز در شکلگیری کارکردگرایی ساختاری بیش از سایرین است.
وی با تکیه بر پیشفرضهای مطرح شده در زیر به طرح نظریه کارکردگرایی ساختی پرداخته است:
1. سیستم اجتماعی یک کل دارای بخشهای مرتبط با یکدیگر، از قبیل سازمانها و نهادهای اجتماعی است؛
2. سیستم اجتماعی دارای حیات و در حال استمرار و بقاست؛
3. سیستم اجتماعی به گونهای طراحی شده که امکان ارتباط با سیستمهای دیگر را داشته باشد؛
4. سیستم اجتماعی با مشکلاتی از قبیل نیازها یا درخواستهایی روبروست که موجب بقا و ادامه حیات سیستمها میشوند؛
5. سیستم اجتماعی دارای خصوصیات نظم و تعادل است و اجزای آن به یکدیگر وابستهاند؛
6. ثبات و تغییر در آن توأمان است؛
7. سیستمها به واسطه شرایط محیطی محدود میشوند.
پارسونز معتقد است کارکرد، مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام میگیرد.
وی با این تعریف معتقد است 4 تکلیف برای همه نظامها ضرورت دارد:
1. #تطبیق
( #Adaptation )؛
هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که در آن قرار گرفته تطبیق دهد؛
2. #دستیابی_به_هدف
( #Goal_Attainment)
یک نظام باید هدفهای اصلیاش را تعیین کند و به آنها دست یابد؛
3. #یکپارچگی_و_انسجام
( #Integration )
هر نظامی باید روابط متقابل میان اجزایش را تنظیم کرده و به رابطه میان چهار تکلیف کارکردیاش نیز انسجام ببخشد؛
4. #پایداری
( #Latency)
هر نظامی باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده این انگیزشها را ایجاد، نگهداری و تجدید کند.
این چهار تکلیف با چهار نظام کنش، « #سیستم_زیستی» از طریق سازگاری و تغییر شکل جهان خارجی،
« #سیستم_شخصیتی»
از طریق تعیین هدف نظام و بسیج منافع برای دستیابی به آنها،
« #سیستم_اجتماعی»
از طریق کارکرد یکپارچگی و
«#سیستم_فرهنگی»
که از طریق وضوحبخشی به اهداف و ارائه الگوهای فرهنگی، پایداری را ایجاد میکنند، رابطه دارد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
#کارکردگرایی_ساختاری
#Structural_Functionalism
☆1
نظریه کارکردگرایی ساختاری(ساختی) یکی از عمدهترین نظریهها پس از شکلگیری جامعهشناسی است.
این نظریه تمایز دهنده دوره کلاسیک جامعهشناسی با دوره مدرن است و به طور عمده از گرایشی کلی به سوی تحلیل کارکردگرایانه در قرن 19 نشأت میگیرد.
کارکردگرایی ساختاری از رهیافتی بهره میبرد که جامعه را شامل نظامی از اجزاء مختلف به هم پیوسته میداند که ساختارهای گوناگون را شکل میدهند و هر کدام کارکردی خاص در کل نظام دارند.
کارکردگرایی ساختاری ریشه در آثار #کنت، #اسپنسر، #دورکیم و تعلق آنها به #ارگانیسم، #نیازهای_اجتماعی، #ساختارها و #کارکردها دارد.
#پیش_فرضهای_کارکردگرایی :
سهم #پارسونز در شکلگیری کارکردگرایی ساختاری بیش از سایرین است.
وی با تکیه بر پیشفرضهای مطرح شده در زیر به طرح نظریه کارکردگرایی ساختی پرداخته است:
1. سیستم اجتماعی یک کل دارای بخشهای مرتبط با یکدیگر، از قبیل سازمانها و نهادهای اجتماعی است؛
2. سیستم اجتماعی دارای حیات و در حال استمرار و بقاست؛
3. سیستم اجتماعی به گونهای طراحی شده که امکان ارتباط با سیستمهای دیگر را داشته باشد؛
4. سیستم اجتماعی با مشکلاتی از قبیل نیازها یا درخواستهایی روبروست که موجب بقا و ادامه حیات سیستمها میشوند؛
5. سیستم اجتماعی دارای خصوصیات نظم و تعادل است و اجزای آن به یکدیگر وابستهاند؛
6. ثبات و تغییر در آن توأمان است؛
7. سیستمها به واسطه شرایط محیطی محدود میشوند.
پارسونز معتقد است کارکرد، مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام میگیرد.
وی با این تعریف معتقد است 4 تکلیف برای همه نظامها ضرورت دارد:
1. #تطبیق
( #Adaptation )؛
هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که در آن قرار گرفته تطبیق دهد؛
2. #دستیابی_به_هدف
( #Goal_Attainment)
یک نظام باید هدفهای اصلیاش را تعیین کند و به آنها دست یابد؛
3. #یکپارچگی_و_انسجام
( #Integration )
هر نظامی باید روابط متقابل میان اجزایش را تنظیم کرده و به رابطه میان چهار تکلیف کارکردیاش نیز انسجام ببخشد؛
4. #پایداری
( #Latency)
هر نظامی باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده این انگیزشها را ایجاد، نگهداری و تجدید کند.
این چهار تکلیف با چهار نظام کنش، « #سیستم_زیستی» از طریق سازگاری و تغییر شکل جهان خارجی،
« #سیستم_شخصیتی»
از طریق تعیین هدف نظام و بسیج منافع برای دستیابی به آنها،
« #سیستم_اجتماعی»
از طریق کارکرد یکپارچگی و
«#سیستم_فرهنگی»
که از طریق وضوحبخشی به اهداف و ارائه الگوهای فرهنگی، پایداری را ایجاد میکنند، رابطه دارد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان: نظریه های #فشار_اجتماعی مبتنی بر عدم برابری فرصتها #دورکیم و #مرتون
☆3
#مبانی_و_کلیات_نظریات_فشار_اجتماعی
ادامه ....
2-1. #تبیین_بزهکاری_از_منظر_نظریه_فشار:
رویکرد های جامعه شناختی ای مانند نظریه فشار، در بسیاری از خصوصیت های فلسفی و سیاسی اثبات گرایی زیستی و روانی با آنها مشترک است.
اما در همان حال، جرم را نمودهایی از وجود آسیب اجتماعی به جساب می آورد نه آسیب فردی.
در این مفهوم علت بزهکاری پیدایش آنومی و گسست اجتماعی است.
#آنومی در نظریه ی جرم شناسانه ی دورکیم نوعی احساس بی هنجاری است که نهایتا به ارتکاب کژروی می انجامد.
#رابرت_مرتون، جامعه شناس امریکایی با بیان نظریه #هنجار_گسیختگی و تاثیر پذیری از اندیشه های دورکیم، اثر قشر بندی های ناعادلانه ی اجتماعی را در توزیع فرصتها و اهداف، بر پیدایی و پایایی انحرافات اجتماعی مورد بررسی قرار می دهد.
او با طرح " #رویای_آمریکایی " بیان می نماید، در جامعه ای که فرهنگ غالب، به آمال های اقتصادی و دستیابی به آنها ارزش زیادی قائل شود اما به موازات آن به توزیع منابع و ابزارهای کافی جهت دسترسی به این هدف نپردازد، اسباب آن را فراهم خواهد ساخت تا افراد محروم با مشاهده ی وفور و تراکم فرصتها در اختیار طبقه ای خاص از جامعه، تلاش نمایند تا طرفی دیگر برای ارضاء نیاز های اجتماعی خود بجویند.
ترکیبی از پذیرفته های موکد و ساختار ناعادلانه ی اجتماعی، فشار شدیدی را بر طبقه محروم جهت انحراف از ارزش های جمعی ایجاد می کند، فشاری که آنان را در صورت آسیب پذیری به سوی مسیرهای غیرقانونی سوق خواهد داد.
مرتون واکنش افراد را در برابر این ساختار نامناسب، متفاوت دانسته و در سنخ شناسی خود به واکنش هایی چون :
سازش یا همنوایی،
نو آوری،
شعائر گرایی یا مناسک گرایی،
کناره گیری و شورش یا انقلاب اشاره می کند.
بی سامانی اجتماعی، که زمینه ی رفتارهای انحرافی را فراهم می سازد علاوه بر آنکه در نظریه های دورکیم و
مرتون مطرح شده است، در تبیین های جرم شناختی #کلیفارد_شاو و #هنری_مک_کی نیز مشاهده می شود.
نظریه فشار به جای پرداختن به دو بعد روان شناسی فردی یا خصیصه های زیستی، مدعی است که موجبات
شکل گیری جرم را باید در درون اجتماع جست.
بدین ترتیب، در نگاه این نظریه، یک «مجرم» یا «کجرو» محصول نوعی نظم خاص اجتماعی است.
به بیان دیگر، نظریه فشار مدعی است اعمال و ارزش های مجرمان را اصولا نیروها و عوامل فراگیر موجود در سطح جامعه تعین می بخشد.
همچنین اینکه این دسته افراد، چندان مجالی برای صورت دادن گزینش هایی آگاهانه درباره ی گزینه های اجتماعی در دسترس ندارند.
نظریه فشار، عمدتا با تکیه بر مفاهیم متعارف به تعریف جرم می پردازد. اما این پدیده را صرفا به چشم رفتاری نمی نگرد که نقض رسمی مجموعه قوانین به حساب می آید (یعنی مواردی که سابقه محکومیت در دادگاه ها، بیانگر است). بلکه دو مفهوم جرم و کجروی را در ابعادی فراگیرتر مورد توجه قرار می دهد.
به تعبیر دقیق تر این نظریه، هرگونه سرپیچی از وفاق عمومی موجود درباره ارزش ها و هنجارهای جامعه را جرم می داند.
در خصوص علت جرم، سد داشت. بنابر این نظام عدالت کیفری برنامه های پیشگیرنده و سیاست های مقابله ای خود را برای رویارویی با جوانان منحرف در معرض پایداری و بزهکاران پایدار، باید معطوف به مقابله با خرده فرهنگ های ضداجتماعی نماید که ماحصل تعارض ها، تفاوت ها و تبعیض های فرهنگی اند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان: نظریه های #فشار_اجتماعی مبتنی بر عدم برابری فرصتها #دورکیم و #مرتون
☆3
#مبانی_و_کلیات_نظریات_فشار_اجتماعی
ادامه ....
2-1. #تبیین_بزهکاری_از_منظر_نظریه_فشار:
رویکرد های جامعه شناختی ای مانند نظریه فشار، در بسیاری از خصوصیت های فلسفی و سیاسی اثبات گرایی زیستی و روانی با آنها مشترک است.
اما در همان حال، جرم را نمودهایی از وجود آسیب اجتماعی به جساب می آورد نه آسیب فردی.
در این مفهوم علت بزهکاری پیدایش آنومی و گسست اجتماعی است.
#آنومی در نظریه ی جرم شناسانه ی دورکیم نوعی احساس بی هنجاری است که نهایتا به ارتکاب کژروی می انجامد.
#رابرت_مرتون، جامعه شناس امریکایی با بیان نظریه #هنجار_گسیختگی و تاثیر پذیری از اندیشه های دورکیم، اثر قشر بندی های ناعادلانه ی اجتماعی را در توزیع فرصتها و اهداف، بر پیدایی و پایایی انحرافات اجتماعی مورد بررسی قرار می دهد.
او با طرح " #رویای_آمریکایی " بیان می نماید، در جامعه ای که فرهنگ غالب، به آمال های اقتصادی و دستیابی به آنها ارزش زیادی قائل شود اما به موازات آن به توزیع منابع و ابزارهای کافی جهت دسترسی به این هدف نپردازد، اسباب آن را فراهم خواهد ساخت تا افراد محروم با مشاهده ی وفور و تراکم فرصتها در اختیار طبقه ای خاص از جامعه، تلاش نمایند تا طرفی دیگر برای ارضاء نیاز های اجتماعی خود بجویند.
ترکیبی از پذیرفته های موکد و ساختار ناعادلانه ی اجتماعی، فشار شدیدی را بر طبقه محروم جهت انحراف از ارزش های جمعی ایجاد می کند، فشاری که آنان را در صورت آسیب پذیری به سوی مسیرهای غیرقانونی سوق خواهد داد.
مرتون واکنش افراد را در برابر این ساختار نامناسب، متفاوت دانسته و در سنخ شناسی خود به واکنش هایی چون :
سازش یا همنوایی،
نو آوری،
شعائر گرایی یا مناسک گرایی،
کناره گیری و شورش یا انقلاب اشاره می کند.
بی سامانی اجتماعی، که زمینه ی رفتارهای انحرافی را فراهم می سازد علاوه بر آنکه در نظریه های دورکیم و
مرتون مطرح شده است، در تبیین های جرم شناختی #کلیفارد_شاو و #هنری_مک_کی نیز مشاهده می شود.
نظریه فشار به جای پرداختن به دو بعد روان شناسی فردی یا خصیصه های زیستی، مدعی است که موجبات
شکل گیری جرم را باید در درون اجتماع جست.
بدین ترتیب، در نگاه این نظریه، یک «مجرم» یا «کجرو» محصول نوعی نظم خاص اجتماعی است.
به بیان دیگر، نظریه فشار مدعی است اعمال و ارزش های مجرمان را اصولا نیروها و عوامل فراگیر موجود در سطح جامعه تعین می بخشد.
همچنین اینکه این دسته افراد، چندان مجالی برای صورت دادن گزینش هایی آگاهانه درباره ی گزینه های اجتماعی در دسترس ندارند.
نظریه فشار، عمدتا با تکیه بر مفاهیم متعارف به تعریف جرم می پردازد. اما این پدیده را صرفا به چشم رفتاری نمی نگرد که نقض رسمی مجموعه قوانین به حساب می آید (یعنی مواردی که سابقه محکومیت در دادگاه ها، بیانگر است). بلکه دو مفهوم جرم و کجروی را در ابعادی فراگیرتر مورد توجه قرار می دهد.
به تعبیر دقیق تر این نظریه، هرگونه سرپیچی از وفاق عمومی موجود درباره ارزش ها و هنجارهای جامعه را جرم می داند.
در خصوص علت جرم، سد داشت. بنابر این نظام عدالت کیفری برنامه های پیشگیرنده و سیاست های مقابله ای خود را برای رویارویی با جوانان منحرف در معرض پایداری و بزهکاران پایدار، باید معطوف به مقابله با خرده فرهنگ های ضداجتماعی نماید که ماحصل تعارض ها، تفاوت ها و تبعیض های فرهنگی اند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان : #نظریه_های_فشار_اجتماعی_مبتنی_بر_عدم_برابری_فرصتها
#دورکیم_و _مرتون
#مبانی_و_کلیات_نظرات_فشار_اجتماعی
☆4
2. #شرح_نظریات_دورکیم_و_مرتون
1-2. #امیل_دورکیم ، #بی_هنجاری (آنومی)
امیل دورکیم (2822-2919) را یکی از نامورترین متفکرانی نامیده اند که در بین بزرگترین متفکران اجتماعی، نظریه های وی در کم ترین اندازه فهمیده شده است (الکاپرا، 2821، ص1).
امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی که می توان گفت جامعه شناس جنایی نیز می باشد.
تحلیل دورکیم از فرایندهای دگرگونی اجتماعی مستلزم صنعتی شدن در نخستین اثر عمده اش، تقسیم کار در جامعه (دورکیم، ترجمه ی سیمپسون، 2811)، که به عنوان تز دکتری اش نوشته شده بود و در سال 2891 منتشر گشت، ارائه می شود.
در مقابل این جامعه، جامعه ای ارگانیک است که در آن بخش های متفاوت جامعه در یک تقسیم کار بسیار سازمان یافته به یکدیگر وابستگی دارند (آرون، ترجمه ی هووارد و ویور، 2812، ص21-21).
در حفظ همبستگی اجتماعی هر یک از این دو نوع جامعه، قانون نقشی اساسی ایفا می کند، ولی به شیوه های بسیار متفاوتی. در جامعه ی مکانیکی، قانون تقویت یک گونگی اعضای گروه اجتماعی را بر عهده دارد و از این رو، جهت گیری آن به سرکوب هر گونه کژروی از هنجارهای زمان خود است.
از سوی دیگر، در جامعه ارگانیک، وظیفه ی قانون تنظیم میان کنش های بخش های مختلف جامعه است.
دورکیم بر این عقیده است که کجرفتاری هر چند در همه جوامع اتفاق می افتد، شکل مدرن آن خاص جامعه مدون با انسجام ارگانیکی است که عمدتا در قالب حالت آنومی به عنوان یک بیماری مدرن ظاهر می شود یعنی رشد سریع اقتصاد مدرن بدون رشد نیروهای تنظیم کننده آن واقع شده است (ممتاز 2192، ص11).
منبع اصلی کجرفتاری در انسجام ارگانیک دو بعد دارد، اول شرایط #آنومیک که در اثر تغییر و تحول سریع بوجود می آید،
بعد دیگر آن گسترش اهمیت فردگرایی است، تاکید زیاد بر فردگرایی می تواند باعث شکل گیری هنجارهایی گردد که توسعه آرزوهای فردی و محدود نشده را تشویق می کنند.
دورکیم استدلال می نمود به میزانی
که جامعه مکانیکی باقی می ماند، جرم « #بهنجار » است، بدین معنا که، جامعه ی بی جرم به لحاظ آسیب شناسانه پر کنترل خواهد بود.
به نظر دورکیم #تبهکاری اجتناب ناپذیر است زیرا تمام اعضای جامعه نمی توانند براساس احساسات جمعی، ارزش های مشترک و اعتقادات جامعه رفتار کنند.
تبهکاری نه تنها اجتناب ناپذیر است بلکه می تواند کارکردی هم باشد.
او استدلال می کند که تبهکاری فقط زمانی بدون کارکرد می شود که میزان آن بطور غیر عادی افزایش یابد (هاراالمبوس، 2121، ص11).
امیل دورکیم به عنوان اندیشمند پیشتاز در رهیافت های فشار، جرم را نتیجه ی شکنندگی در ساختار همبستگی اجتماعی می داند، ساختاری که در آن تمام گروه ها و افراد جامعه به هم وابسته و منسجم بوده و ارزش های جامعه آنچنان درونی شده اند که جامعه بی حرمتی به آن ارزش ها را بر نمی تابد.
در چنین شرایطی تا زمانی که انسجام جمعی به دلیل تحکیم اخلاقیات تضمین می گردد، بی تردید وجدان جمعی نیز آن اندازه توانمند است که تخطی از آن در عادی ترین حد ممکن به وقوع بپیوندد.
اما از لحظه ای که الگوهای اخلاقی تضعیف شوند، پای بندی افراد به ساختار اجتماعی کاهش یافته، انسجام اجتماعی کم رنگ شده، فردگرایی و خودخواهی رواج می یابد و جامعه خود را گرفتار بحران رفتارهای کجروانه خواهد دید.
دورکیم که بنیانگذار جامعه شناسی #واقعیت_اجتماعی نیز هست، علت همه رفتارهای غیرعادی را در محیط اجتماعی جست و جو می کند و در نهایت عقیده دارد که جرم یک پدیده طبیعی و اجتماعی است و همچنین ایشان معتقد است که بین جرم و فرهنگ محل وقوع جرم ارتباط وجود دارد.
دورکیم با اظهار نظرات خویش راه را
برای بررسی محیط های متفاوت که در آن مجرمین و غیر مجرمین زندگی می کنند هموار کرد و تحقیقات گسترده ای توسط جامعه شناسان و جرم شناسان در خصوص تاثیر محیط بر وقوع جرایم صورت پذیرفت.
بر اساس نظریه اجتماعی دورکیم میتوان علل بزهکاری و ارتکاب به جرم در افراد حاشیه نشین را چنین بر شمرد :
تغییر ناگهانی در استانداردهای زندگی،
قرار گرفتن هنجارها در معرض شرائط دائما در حال تغییر،
پیشرفت اقتصادی بر روابط فردی آزار شده از نظم و تضعیف نیروهای اخلاقی جامعه (احمدی، 2194، ص41).
دورکیم از علت شناسی جنایی که ریشه های پزشکی و زیستی داشت فاصله گرفت و در مقابل این فاصله گیری به شکل گیری رفتار مجرمانه در پرتو جامعه و محیط تاکید کرد.
ویژگی دیگر کار دورکیم آن است که از
ملاحظات اخلاقی و فلسفی راجع به جرم نیز فاصله گرفت و در خصوص چرایی جرم بیشتر به واکنش اجتماعی علیه جرم یعنی واکنش هیئت اجتماع علیه جرم توجه کرد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#عنوان : #نظریه_های_فشار_اجتماعی_مبتنی_بر_عدم_برابری_فرصتها
#دورکیم_و _مرتون
#مبانی_و_کلیات_نظرات_فشار_اجتماعی
☆4
2. #شرح_نظریات_دورکیم_و_مرتون
1-2. #امیل_دورکیم ، #بی_هنجاری (آنومی)
امیل دورکیم (2822-2919) را یکی از نامورترین متفکرانی نامیده اند که در بین بزرگترین متفکران اجتماعی، نظریه های وی در کم ترین اندازه فهمیده شده است (الکاپرا، 2821، ص1).
امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی که می توان گفت جامعه شناس جنایی نیز می باشد.
تحلیل دورکیم از فرایندهای دگرگونی اجتماعی مستلزم صنعتی شدن در نخستین اثر عمده اش، تقسیم کار در جامعه (دورکیم، ترجمه ی سیمپسون، 2811)، که به عنوان تز دکتری اش نوشته شده بود و در سال 2891 منتشر گشت، ارائه می شود.
در مقابل این جامعه، جامعه ای ارگانیک است که در آن بخش های متفاوت جامعه در یک تقسیم کار بسیار سازمان یافته به یکدیگر وابستگی دارند (آرون، ترجمه ی هووارد و ویور، 2812، ص21-21).
در حفظ همبستگی اجتماعی هر یک از این دو نوع جامعه، قانون نقشی اساسی ایفا می کند، ولی به شیوه های بسیار متفاوتی. در جامعه ی مکانیکی، قانون تقویت یک گونگی اعضای گروه اجتماعی را بر عهده دارد و از این رو، جهت گیری آن به سرکوب هر گونه کژروی از هنجارهای زمان خود است.
از سوی دیگر، در جامعه ارگانیک، وظیفه ی قانون تنظیم میان کنش های بخش های مختلف جامعه است.
دورکیم بر این عقیده است که کجرفتاری هر چند در همه جوامع اتفاق می افتد، شکل مدرن آن خاص جامعه مدون با انسجام ارگانیکی است که عمدتا در قالب حالت آنومی به عنوان یک بیماری مدرن ظاهر می شود یعنی رشد سریع اقتصاد مدرن بدون رشد نیروهای تنظیم کننده آن واقع شده است (ممتاز 2192، ص11).
منبع اصلی کجرفتاری در انسجام ارگانیک دو بعد دارد، اول شرایط #آنومیک که در اثر تغییر و تحول سریع بوجود می آید،
بعد دیگر آن گسترش اهمیت فردگرایی است، تاکید زیاد بر فردگرایی می تواند باعث شکل گیری هنجارهایی گردد که توسعه آرزوهای فردی و محدود نشده را تشویق می کنند.
دورکیم استدلال می نمود به میزانی
که جامعه مکانیکی باقی می ماند، جرم « #بهنجار » است، بدین معنا که، جامعه ی بی جرم به لحاظ آسیب شناسانه پر کنترل خواهد بود.
به نظر دورکیم #تبهکاری اجتناب ناپذیر است زیرا تمام اعضای جامعه نمی توانند براساس احساسات جمعی، ارزش های مشترک و اعتقادات جامعه رفتار کنند.
تبهکاری نه تنها اجتناب ناپذیر است بلکه می تواند کارکردی هم باشد.
او استدلال می کند که تبهکاری فقط زمانی بدون کارکرد می شود که میزان آن بطور غیر عادی افزایش یابد (هاراالمبوس، 2121، ص11).
امیل دورکیم به عنوان اندیشمند پیشتاز در رهیافت های فشار، جرم را نتیجه ی شکنندگی در ساختار همبستگی اجتماعی می داند، ساختاری که در آن تمام گروه ها و افراد جامعه به هم وابسته و منسجم بوده و ارزش های جامعه آنچنان درونی شده اند که جامعه بی حرمتی به آن ارزش ها را بر نمی تابد.
در چنین شرایطی تا زمانی که انسجام جمعی به دلیل تحکیم اخلاقیات تضمین می گردد، بی تردید وجدان جمعی نیز آن اندازه توانمند است که تخطی از آن در عادی ترین حد ممکن به وقوع بپیوندد.
اما از لحظه ای که الگوهای اخلاقی تضعیف شوند، پای بندی افراد به ساختار اجتماعی کاهش یافته، انسجام اجتماعی کم رنگ شده، فردگرایی و خودخواهی رواج می یابد و جامعه خود را گرفتار بحران رفتارهای کجروانه خواهد دید.
دورکیم که بنیانگذار جامعه شناسی #واقعیت_اجتماعی نیز هست، علت همه رفتارهای غیرعادی را در محیط اجتماعی جست و جو می کند و در نهایت عقیده دارد که جرم یک پدیده طبیعی و اجتماعی است و همچنین ایشان معتقد است که بین جرم و فرهنگ محل وقوع جرم ارتباط وجود دارد.
دورکیم با اظهار نظرات خویش راه را
برای بررسی محیط های متفاوت که در آن مجرمین و غیر مجرمین زندگی می کنند هموار کرد و تحقیقات گسترده ای توسط جامعه شناسان و جرم شناسان در خصوص تاثیر محیط بر وقوع جرایم صورت پذیرفت.
بر اساس نظریه اجتماعی دورکیم میتوان علل بزهکاری و ارتکاب به جرم در افراد حاشیه نشین را چنین بر شمرد :
تغییر ناگهانی در استانداردهای زندگی،
قرار گرفتن هنجارها در معرض شرائط دائما در حال تغییر،
پیشرفت اقتصادی بر روابط فردی آزار شده از نظم و تضعیف نیروهای اخلاقی جامعه (احمدی، 2194، ص41).
دورکیم از علت شناسی جنایی که ریشه های پزشکی و زیستی داشت فاصله گرفت و در مقابل این فاصله گیری به شکل گیری رفتار مجرمانه در پرتو جامعه و محیط تاکید کرد.
ویژگی دیگر کار دورکیم آن است که از
ملاحظات اخلاقی و فلسفی راجع به جرم نیز فاصله گرفت و در خصوص چرایی جرم بیشتر به واکنش اجتماعی علیه جرم یعنی واکنش هیئت اجتماع علیه جرم توجه کرد.
🆔👉 @iran_novin1