Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢3
#کارل_مانهایم
کارل مانهایم در 27 مارس 1893 در بوداپست مجارستان زاده شد.
پدر و مادرش یهودی و از طبقۀ متوسط جامعه بودند.
مانهایم پس از اتمام تحصیلاتش در دبیرستان علوم انسانی بوداپست، برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه به دانشگاه بوداپست رفت.
اندکی پیش از ورود به دانشگاه بود که با گئورگ لوکاچ آشنا شد.
مانهایم از 1915 تا سال 1918 از اعضای فعال گروه حلقه یکشنبه لوکاچ بود، و در همین دوران بود که بسیاری از ایده هایش درباره وضعیت فرهنگ، برای نخستینبار شکل گرفتند.
مانهایم در سال 1912 از بوداپست به قصد ورود به دانشگاه برلین رهسپار آلمان شد در برلین، زیر نظر گئورگ زیمل به تحصیل پرداخت و بسیار تحت تأثیر او قرار گرفت.
وی در سال 1918 دکترای فلسفه گرفت. رساله اش با عنوان " #تحلیل_ساختاری_شناخت_شناسی " در سال 1922 در آلمان منتشر شد.
مانهایم سالها در مقام مربی در دانشگاه هایدلبرگ تدریس کرد. وی در سال 1927، استاد جامعهشناسی و اقتصاد دانشگاه فرانکفورت شد و تا زمانی که نازی ها در سال 1933 او را اخراج کردند، در آنجا ماند.
در سال 1933 وارد لندن شد و از 1935 بهمثابه استاد تماموقت جامعه شناسی در مدرسه علوم سیاسی و اقتصادی لندن به تدریس پرداخت.
سرانجام مانهایم پس از دوازده سال تدریس در لندن، در نهم ژانویه 1947، اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم، چشم از جهان فرو بست.
#آثار_کارل_مانهایم
مانهایم در اوایل دهه 1920، با موفقیت چندین مقاله خود را منتشر کرد که از جمله عبارت بودند از:
- مشخصه ممیزه دانش فرهنگی جامعهشناختی (1922)، که در آن از مارکس به سبب افتادن در دام تناقضهای نسبی گرا، انتقاد کرد،
- یک نظریه جامعه شناختی در خصوص فرهنگ و شناخت پذیری آن (1924)، که در آن مارکس و رویکرد اثبات گرایانه اش به عرصه اجتماعی- اقتصادی را تحسین کرد،
- تاریخگرایی (1924)،
- مسئله جامعه شناسی شناخت (1925)، که نخستین مباحثی بودند که وی صریحاً در حوزه جامعه شناسی شناخت طرح کرد.
- تفسیر ایدئولوژیکی و جامعه شناختی پدیده فکری (1926)، که در آن مانهایم، با تلاش مارکس برای ارائه یک توضیح علّی از مقوله معنا موافق نبود.
اثر مهم مانهایم در جامعه شناسی معرفت، " #ایدئولوژی_و_اتوپیا" در 1929 در آلمان به چاپ رسید.
آثار دیگر مانهایم عبارتاند از:
انسان و جامعه در عصر بازسازی (1940)،
آزادی، قدرت و برنامهریزی مردمی (1950) و
در باب تفسیرهای جهانبینی (1952).
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢3
#کارل_مانهایم
کارل مانهایم در 27 مارس 1893 در بوداپست مجارستان زاده شد.
پدر و مادرش یهودی و از طبقۀ متوسط جامعه بودند.
مانهایم پس از اتمام تحصیلاتش در دبیرستان علوم انسانی بوداپست، برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه به دانشگاه بوداپست رفت.
اندکی پیش از ورود به دانشگاه بود که با گئورگ لوکاچ آشنا شد.
مانهایم از 1915 تا سال 1918 از اعضای فعال گروه حلقه یکشنبه لوکاچ بود، و در همین دوران بود که بسیاری از ایده هایش درباره وضعیت فرهنگ، برای نخستینبار شکل گرفتند.
مانهایم در سال 1912 از بوداپست به قصد ورود به دانشگاه برلین رهسپار آلمان شد در برلین، زیر نظر گئورگ زیمل به تحصیل پرداخت و بسیار تحت تأثیر او قرار گرفت.
وی در سال 1918 دکترای فلسفه گرفت. رساله اش با عنوان " #تحلیل_ساختاری_شناخت_شناسی " در سال 1922 در آلمان منتشر شد.
مانهایم سالها در مقام مربی در دانشگاه هایدلبرگ تدریس کرد. وی در سال 1927، استاد جامعهشناسی و اقتصاد دانشگاه فرانکفورت شد و تا زمانی که نازی ها در سال 1933 او را اخراج کردند، در آنجا ماند.
در سال 1933 وارد لندن شد و از 1935 بهمثابه استاد تماموقت جامعه شناسی در مدرسه علوم سیاسی و اقتصادی لندن به تدریس پرداخت.
سرانجام مانهایم پس از دوازده سال تدریس در لندن، در نهم ژانویه 1947، اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم، چشم از جهان فرو بست.
#آثار_کارل_مانهایم
مانهایم در اوایل دهه 1920، با موفقیت چندین مقاله خود را منتشر کرد که از جمله عبارت بودند از:
- مشخصه ممیزه دانش فرهنگی جامعهشناختی (1922)، که در آن از مارکس به سبب افتادن در دام تناقضهای نسبی گرا، انتقاد کرد،
- یک نظریه جامعه شناختی در خصوص فرهنگ و شناخت پذیری آن (1924)، که در آن مارکس و رویکرد اثبات گرایانه اش به عرصه اجتماعی- اقتصادی را تحسین کرد،
- تاریخگرایی (1924)،
- مسئله جامعه شناسی شناخت (1925)، که نخستین مباحثی بودند که وی صریحاً در حوزه جامعه شناسی شناخت طرح کرد.
- تفسیر ایدئولوژیکی و جامعه شناختی پدیده فکری (1926)، که در آن مانهایم، با تلاش مارکس برای ارائه یک توضیح علّی از مقوله معنا موافق نبود.
اثر مهم مانهایم در جامعه شناسی معرفت، " #ایدئولوژی_و_اتوپیا" در 1929 در آلمان به چاپ رسید.
آثار دیگر مانهایم عبارتاند از:
انسان و جامعه در عصر بازسازی (1940)،
آزادی، قدرت و برنامهریزی مردمی (1950) و
در باب تفسیرهای جهانبینی (1952).
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆4
#کارل_مانهایم
#تاثیر_پذیری :
از میان مهمترین عوامل فکری موثر بر مانهایم، میتوان به #هگل، #مارکس و #دیلتای اشاره کرد.
آنچه #هگل در خصوص مشروط شدن تاریخی روح بشر، روابط دیالکتیکی موجود بین پدیده های تاریخی و فرایند اندیشه گفته است، همگی در آثار مانهایم استفاده شده اند.
مانهایم از هگل مفهوم تاریخ را به مثابه فرایندی منتظم و پویا برگرفت و آموخت که به واقعیات و رخدادها، چونان پدیدهها و رویدادهایی مجزا، بلکه بهصورت مرتبط با نیروها و جریانهای غالب اجتماعی بنگرد.
مانهایم به تبعیت از هگل بود که به تاریخ چون فرایندی منتظم و پویا نگریست.
وی از طریق #لوکاچ با آثار #مارکس آشنا شد.
مانهایم در تمام عمر کوشید اصول روششناختی مارکس را در زمینه بررسی انسان، جامعه و تاریخ بهکار بندد.
او ایده مارکس را مبنیبر وجود پیوند بین ساختار اقتصادی جامعه و سازمان حقوقی و سیاسی آن پذیرفت.
مارکس مستقیماً بر دیدگاه #اتوپیایی مانهایم اثر گذاشت.
تاریخباوری مانهایم با ایده مارکس پیوند خورده است؛ مبنیبر اینکه شیوه های اندیشیدن با شیوه های عمل پیوند خورده اند.
مانهایم بر این باور رسید که ایده ها صرفاً از درون فرد سرچشمه نمیگیرند؛ بلکه در واکنش به تعیین کنندههایی شکل میگیرند که از بیرون ساختارهای اجتماعی سرچشمه میگیرند. او در حوزه جامعهشناسی شناخت نیز متأثر از نظریه ایدئولوژی مارکس بود.
وی همچنین از #دیلتای در تأکید بر عناصر اختیاری و مؤثر در جهت گیری و شکل دهی تفکر، دوگانگی در نظریه معرفت که بین نقش عناصر ارزشی در توسعه علوم دقیق و علوم فرهنگی میدهد؛ تمایز بین شناخت و تفسیر از یکسو، و تجربه و تفهم از سوی دیگر، و عدم اعتقاد به اینکه ورود ارزش به علم مستلزم عدم اعتبار قضاوتهای تجربی است، نیز تأثیر پذیرفته است.
#اثرگذاری_کارل_مانهایم
وی سهم پراهمیت و ماندگاری در رشته جامعهشناسی دارد، شهرت عمده وی به سبب پدید آوردن یکی از زیرشاخه های اصلی جامعه شناسی، یعنی #جامعه_شناسی_شناخت است.
وی کوشید نشان دهد که فرایند اجتماعی چطور در ارتباط متقابل با تفکر قرار دارد و با اینکه هیچگاه نتوانست ترکیبی منسجم ارائه کند اما به آن نزدیک شد.
مانهایم از خود نیز انتقاد میکرد و در مواردی تفکرات خود را نیز نقض میکرد.
آثار مانهایم از جمله تشخیص درد زمانه، بازسازی اجتماعی مبتنیبر برنامه ریزی و عقلگرایی و عقلگریزی، با اینکه کمتر از آثار اولیه او مورد توجه قرار گرفتند مناسب جامعه امروز و آینده به نظر میرسند و جامعهشناسان از آنها بهره میبرند.
مانهایم در مقدمه ای بر جامعه شناسی آموزش به مسائل و موضوعات آموزش و پرورش (نحوه آموزش و نحوه یادگیری، کیفیت آموزش و پرورش) پرداخته که امروزه در مسائل آموزشی و جامعهشناسی آموزش و پرورش از آن استفاده میشود.
وی #آموزش_از_راه_دور و #تلویزیون_آموزشی را پیشگویی کرده بود.
همچنین کوشش مانهایم را برای جلب مخاطبانی گسترده تر میتوان از روی عناوین یک رشته کتابهایی تشخیص داد که به تشویق او یک ناشر برجسته بریتانیایی تحت عنوان کلی و روشنگر مجموعه بین المللی کتب جامعه شناسی و بازسازی اجتماعی منتشر کرده بود.
این مجموعه در معرفی بسیاری از آثار جامعه شناختی به مردم انگلیس و در دسترس قرار دادن کتابهایی که پیش از این در دسترس آنها نبودند، بسیار مؤثر بود و به وسیعتر ساختن افق جامعه تقریباً بسته جامعه شناسان بریتانیایی کمک قابل توجهی کرد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆4
#کارل_مانهایم
#تاثیر_پذیری :
از میان مهمترین عوامل فکری موثر بر مانهایم، میتوان به #هگل، #مارکس و #دیلتای اشاره کرد.
آنچه #هگل در خصوص مشروط شدن تاریخی روح بشر، روابط دیالکتیکی موجود بین پدیده های تاریخی و فرایند اندیشه گفته است، همگی در آثار مانهایم استفاده شده اند.
مانهایم از هگل مفهوم تاریخ را به مثابه فرایندی منتظم و پویا برگرفت و آموخت که به واقعیات و رخدادها، چونان پدیدهها و رویدادهایی مجزا، بلکه بهصورت مرتبط با نیروها و جریانهای غالب اجتماعی بنگرد.
مانهایم به تبعیت از هگل بود که به تاریخ چون فرایندی منتظم و پویا نگریست.
وی از طریق #لوکاچ با آثار #مارکس آشنا شد.
مانهایم در تمام عمر کوشید اصول روششناختی مارکس را در زمینه بررسی انسان، جامعه و تاریخ بهکار بندد.
او ایده مارکس را مبنیبر وجود پیوند بین ساختار اقتصادی جامعه و سازمان حقوقی و سیاسی آن پذیرفت.
مارکس مستقیماً بر دیدگاه #اتوپیایی مانهایم اثر گذاشت.
تاریخباوری مانهایم با ایده مارکس پیوند خورده است؛ مبنیبر اینکه شیوه های اندیشیدن با شیوه های عمل پیوند خورده اند.
مانهایم بر این باور رسید که ایده ها صرفاً از درون فرد سرچشمه نمیگیرند؛ بلکه در واکنش به تعیین کنندههایی شکل میگیرند که از بیرون ساختارهای اجتماعی سرچشمه میگیرند. او در حوزه جامعهشناسی شناخت نیز متأثر از نظریه ایدئولوژی مارکس بود.
وی همچنین از #دیلتای در تأکید بر عناصر اختیاری و مؤثر در جهت گیری و شکل دهی تفکر، دوگانگی در نظریه معرفت که بین نقش عناصر ارزشی در توسعه علوم دقیق و علوم فرهنگی میدهد؛ تمایز بین شناخت و تفسیر از یکسو، و تجربه و تفهم از سوی دیگر، و عدم اعتقاد به اینکه ورود ارزش به علم مستلزم عدم اعتبار قضاوتهای تجربی است، نیز تأثیر پذیرفته است.
#اثرگذاری_کارل_مانهایم
وی سهم پراهمیت و ماندگاری در رشته جامعهشناسی دارد، شهرت عمده وی به سبب پدید آوردن یکی از زیرشاخه های اصلی جامعه شناسی، یعنی #جامعه_شناسی_شناخت است.
وی کوشید نشان دهد که فرایند اجتماعی چطور در ارتباط متقابل با تفکر قرار دارد و با اینکه هیچگاه نتوانست ترکیبی منسجم ارائه کند اما به آن نزدیک شد.
مانهایم از خود نیز انتقاد میکرد و در مواردی تفکرات خود را نیز نقض میکرد.
آثار مانهایم از جمله تشخیص درد زمانه، بازسازی اجتماعی مبتنیبر برنامه ریزی و عقلگرایی و عقلگریزی، با اینکه کمتر از آثار اولیه او مورد توجه قرار گرفتند مناسب جامعه امروز و آینده به نظر میرسند و جامعهشناسان از آنها بهره میبرند.
مانهایم در مقدمه ای بر جامعه شناسی آموزش به مسائل و موضوعات آموزش و پرورش (نحوه آموزش و نحوه یادگیری، کیفیت آموزش و پرورش) پرداخته که امروزه در مسائل آموزشی و جامعهشناسی آموزش و پرورش از آن استفاده میشود.
وی #آموزش_از_راه_دور و #تلویزیون_آموزشی را پیشگویی کرده بود.
همچنین کوشش مانهایم را برای جلب مخاطبانی گسترده تر میتوان از روی عناوین یک رشته کتابهایی تشخیص داد که به تشویق او یک ناشر برجسته بریتانیایی تحت عنوان کلی و روشنگر مجموعه بین المللی کتب جامعه شناسی و بازسازی اجتماعی منتشر کرده بود.
این مجموعه در معرفی بسیاری از آثار جامعه شناختی به مردم انگلیس و در دسترس قرار دادن کتابهایی که پیش از این در دسترس آنها نبودند، بسیار مؤثر بود و به وسیعتر ساختن افق جامعه تقریباً بسته جامعه شناسان بریتانیایی کمک قابل توجهی کرد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆5
#کارل_مانهایم
#جامعه_شناسی_شناخت
بیشترین سهم مانهایم را در نظریه جامعهشناختی، به #جامعه_شناسی_شناخت وی نسبت میدهند.
جامعه شناسی شناخت در چارچوب تفکر مارکسیستی، در خصوص رابطه ایده ها با بافت تاریخیشان پایه گذاری شده است.
مانهایم استدلال کرد که ایده ها چندین منشأ دارند (ازجمله نسلها، گروه های منزلتی، مدارس) اما منشأ ایده های فرهنگی طبقه اجتماعی افراد است.
به نظر وی #معرفت وسیله تطابق آدمی با #محیط اوست و چون #نظام_طبقاتی ازجمله اهمّ اموری است که محیط اجتماعی را میسازد ناچار معرفت انسانی هم #رنگ_طبقاتی دارد و به مقاصد و اغراض اجتماعی آمیخته است.
مانهایم اعتقاد داشت، جامعهشناسی شناخت بهعنوان نظریه، درصدد است که رابطه میان شناخت و هستی را تحلیل کند و به عنوان پژوهش تاریخی- جامعهشناختی میکوشد صورتهایی را که این رابطه طی تحول فکری و معنوی بشر به خود گرفته است پیجویی نماید.
وی تفکر (شناخت) را نه فعالیتی جدا افتاده، بلکه فعالیتی میدانست که ریشه در بستر جامعه شناختی دارد.
بهعبارتی شیوه تفکر افراد بیش از آنکه به خود آنان بستگی داشته باشد، به جامعه ای که در آن رشد میکنند و نیز فرایندهای تفکر پیشینیان بستگی دارد.
از اینرو، کل شناخت اکتسابی است. و محصول چیزی است که در خلال تاریخ تکامل یافته است.
از نظر او افراد از دو راه متمایز به کسب شناخت نائل میشوند.
یکی از #درون ( معانی فردی)
و دیگری از #برون (بازتاب فرایندی اجتماعی که افراد جزئی از آنند).
مانهایم جامعه شناسی شناخت را چنین تعریف میکند:
رشته ای که وابستگی کارکردی هر نوع دیدگاه فکری را به واقعیت گروه اجتماعی متمایز شده ای که در پس آن است، میپوید و وظیفه اش پیگیری مکرر ردپای تکامل دیدگاههای متنوع است.
به عقیده مانهایم شرایط اجتماعی در هر دوره ای نوع دانش یا چگونگی اندیشه در آن دوره را تعیین میکنند.
او این نظر خود را #نسبت_گرایی نامید.
در نسبتگرایی تأکید بر این واقعیت است که :
هر اظهارنظری از زاویه یک چشمانداز خاص نسبت به موقعیت معینی حاصل شده است.
مزیتی که این روش برای ناظر داشت این بود که اندیشه او را از جزمیت و جمود محفوظ نگاه میداشت و کیفیتی نرم و دیالکتیکی به آن میداد البته به شرطی که شخص میکوشید همه جریانهای متضاد و متعارض را در دید خویش بگنجاند.
جامعهشناسی شناخت با #نظریه_ایدئولوژی، رابطه نزدیک دارد، ولی تمایزشان از یکدیگر پیوسته بیشتر میشود.
این وظیفه بر عهده نظریه ایدئولوژی گذاشته شده است که نقاب از چهره فریبکاریها و تلبیسهای کمابیش آگاهانه گروههای ذینفع جامعه بشری، بهویژه حزبهای سیاسی، بر دارد.
جامعه شناسی شناخت دلبسته شیوه های متنوعی است که در آنها موضوعهای شناسایی، متناسب با تفاوتهای محیطهای اجتماعی، خود را به عاملهای شناسایی عرضه میکنند.
بدین ترتیب ساختارهای ذهنی ناچار در زمینه ها و محیطهای مختلف اجتماعی به نحوهای متفاوتی شکل میگیرند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆5
#کارل_مانهایم
#جامعه_شناسی_شناخت
بیشترین سهم مانهایم را در نظریه جامعهشناختی، به #جامعه_شناسی_شناخت وی نسبت میدهند.
جامعه شناسی شناخت در چارچوب تفکر مارکسیستی، در خصوص رابطه ایده ها با بافت تاریخیشان پایه گذاری شده است.
مانهایم استدلال کرد که ایده ها چندین منشأ دارند (ازجمله نسلها، گروه های منزلتی، مدارس) اما منشأ ایده های فرهنگی طبقه اجتماعی افراد است.
به نظر وی #معرفت وسیله تطابق آدمی با #محیط اوست و چون #نظام_طبقاتی ازجمله اهمّ اموری است که محیط اجتماعی را میسازد ناچار معرفت انسانی هم #رنگ_طبقاتی دارد و به مقاصد و اغراض اجتماعی آمیخته است.
مانهایم اعتقاد داشت، جامعهشناسی شناخت بهعنوان نظریه، درصدد است که رابطه میان شناخت و هستی را تحلیل کند و به عنوان پژوهش تاریخی- جامعهشناختی میکوشد صورتهایی را که این رابطه طی تحول فکری و معنوی بشر به خود گرفته است پیجویی نماید.
وی تفکر (شناخت) را نه فعالیتی جدا افتاده، بلکه فعالیتی میدانست که ریشه در بستر جامعه شناختی دارد.
بهعبارتی شیوه تفکر افراد بیش از آنکه به خود آنان بستگی داشته باشد، به جامعه ای که در آن رشد میکنند و نیز فرایندهای تفکر پیشینیان بستگی دارد.
از اینرو، کل شناخت اکتسابی است. و محصول چیزی است که در خلال تاریخ تکامل یافته است.
از نظر او افراد از دو راه متمایز به کسب شناخت نائل میشوند.
یکی از #درون ( معانی فردی)
و دیگری از #برون (بازتاب فرایندی اجتماعی که افراد جزئی از آنند).
مانهایم جامعه شناسی شناخت را چنین تعریف میکند:
رشته ای که وابستگی کارکردی هر نوع دیدگاه فکری را به واقعیت گروه اجتماعی متمایز شده ای که در پس آن است، میپوید و وظیفه اش پیگیری مکرر ردپای تکامل دیدگاههای متنوع است.
به عقیده مانهایم شرایط اجتماعی در هر دوره ای نوع دانش یا چگونگی اندیشه در آن دوره را تعیین میکنند.
او این نظر خود را #نسبت_گرایی نامید.
در نسبتگرایی تأکید بر این واقعیت است که :
هر اظهارنظری از زاویه یک چشمانداز خاص نسبت به موقعیت معینی حاصل شده است.
مزیتی که این روش برای ناظر داشت این بود که اندیشه او را از جزمیت و جمود محفوظ نگاه میداشت و کیفیتی نرم و دیالکتیکی به آن میداد البته به شرطی که شخص میکوشید همه جریانهای متضاد و متعارض را در دید خویش بگنجاند.
جامعهشناسی شناخت با #نظریه_ایدئولوژی، رابطه نزدیک دارد، ولی تمایزشان از یکدیگر پیوسته بیشتر میشود.
این وظیفه بر عهده نظریه ایدئولوژی گذاشته شده است که نقاب از چهره فریبکاریها و تلبیسهای کمابیش آگاهانه گروههای ذینفع جامعه بشری، بهویژه حزبهای سیاسی، بر دارد.
جامعه شناسی شناخت دلبسته شیوه های متنوعی است که در آنها موضوعهای شناسایی، متناسب با تفاوتهای محیطهای اجتماعی، خود را به عاملهای شناسایی عرضه میکنند.
بدین ترتیب ساختارهای ذهنی ناچار در زمینه ها و محیطهای مختلف اجتماعی به نحوهای متفاوتی شکل میگیرند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆6
#کارل_مانهایم
#ایدئولوژی_و_اتوپیا
مانهایم در ایدئولوژی و اتوپیا به این نکته اشاره میکند که :
افراد چطور میاندیشند.
مانهایم با تکیه بر سنت مارکسیستی، که بر اساس آن وجود اجتماعی انسان تعیینکننده آگاهی اجتماعی او دانسته میشود، اظهار داشت :
موقعیت اجتماعی افراد بر رفتار آنان تأثیر میگذارد.
مانهایم برای واژه ایدئولوژی دو معنی جداگانه و متمایز بهکار برد:
#مفهوم_جزئی_ایدئولوژی به موقعیتی مربوط میشود که در آن، گروه غالب در جامعه، چنان در حفظ وضعیت موجود زندگی و جامعه ذینفع است که دیگر مسائل و مشکلات جاری را نمیبینند.
بهعبارت دیگر، مفهوم جزئی ایدئولوژی اشاره به موقعیتی دارد که در آن ما نسبت به افکار و اعمال مخالفین خود مشکوک هستیم و آنها را به چشم انحراف عمدی از واقعیت یا وضعیت حقیقی نگاه میکنیم.
# مفهوم_کلی_ایدئولوژی که همه اندیشههای طرف مقابل را تشکیل میدهد، به ایدئولوژی یک عصر یا یک گروه تاریخی- اجتماعی معین، مانند یک طبقه اطلاق میشود.
از نظر مانهایم، مفهوم کلی ایدئولوژی خود شامل دو سطح میشود،
یکی #مفهوم_کلی_خاص ایدئولوژی
و دیگری #مفهوم_کلی_عام ایدئولوژی.
مفهوم کلی خاص ایدئولوژی هنگامی مصداق پیدا میکند که فرد موقعیت ویژه خود را زیر سئوال نمیبرد و آن را مطلق میانگارد.
در حالی که، افکار و ایده های طرف مقابل خود را صرفاً ناشی از موقعیتهای اجتماعی وی قلمداد میکند.
مفهوم عام به حالتی مربوط میشود که در آن فرد محقق نهتنها افکار و ایده های طرف مقابل، بلکه تمامی دیدگاهها، و از آن جمله دیدگاه خود را مشمول تحلیل ایدئولوژیکی قرار میدهد.
مانهایم قصد داشت که نقش #روشنفکران_و_نخبگان را در جامعه مبتنی بر برنامه ریزی تبیین کند.
آیا حاملان فرهنگ روشنفکری را باید اعضای جامعه اشرافی نخبگان دانست یا اعضای توده مردم، با توجه به اینکه به قدرت فردی متکی اند؟
مانهایم توضیح میدهد که روشنفکران یک طبقه اجتماعی نیستند به این معنی که منافعی مشترک ندارند و نمیتوانند گروهی مجزا را تشکیل دهند، آنان یک اجتماعی بی طبقه یا یک قشر بینابینی هستند و برتر از دیگران نیستند، اما قادر به انجام کارهایی اند که بیشتر اعضای سایر قشرهای اجتماعی قادر به انجام دادن آنها نیستند.
وی این قشر اجتماعی را #روشنفکران_غیر_وابسته مینامد.
مهمترین ویژگی این طبقه تحصیلات است که علیرغم تفاوتهایشان در تولد، پایگاه اجتماعی، شغل و ثروت در یک طبقه بندی مشابه، جمع میکند.
فقط این روشنفکران هستند که در موقعیتی قرار میگیرند که بتوانند بستگی خود را به هر گروه یا طبقه آگاهانه انتخاب کنند.
بنا به نظر مانهایم وقتی که این روشنفکران نسبت به موقعیت استثنایی و ممتازشان خودآگاهی پیدا میکنند مأموریتی را نیز که در آن نهفته است در مییابند،
مأموریتی که عبارت است از ترکیب سازی نقطه نظرهای متفاوت و رسیدن به یک برداشت همهجانبه، تام معتبر از واقعیت.
آنچه موضوع #جامعه_شناسی_معرفتی است ایدئولوژی به #مفهوم_عام است و در این معنی، مانهایم لفظ #چشم_انداز را بر #ایدئولوژی ترجیح داده است و بر آن است که،
هر گروهی نظر به موقعیت خاص خود در جامعه و تاریخ، از زاویه دید مخصوصی به دنیا مینگرد.
مفهوم #اتوپیا بازتابی از تبعات مبارزه سیاسی است،
بدین معنا که بعضی گروههای تحت ستم، چنان خود را از لحاظ فکری در انهدام و دگرگونی وضعیت مفروض جامعه ذینفع مییابند که بهطور ناخواسته فقط عناصری از آن وضعیت را که حکایت از نفی آن میکند مشاهده مینمایند.
فکر اینها از تشخیص درست وضع موجود جامعه عاجز است.
اینها ابداً اعتنایی به آنچه که واقعاً موجود است ندارند بلکه در تفکرشان، پیشاپیش راهی برای تغییر وضعیتی که موجود است جستجو می کنند.
بنابراین حالت ذهن یا چگونگی اندیشه هنگامی اوتوپیایی است که با حالت واقعیتی که این حالت ذهنی در آن به ظهور میرسد ناسازگار باشد.
به نظر مانهایم آن جهتگیریهای فراتر از واقعیت را باید اوتوپیایی بیانگاریم که، هرگاه به عرصه عمل در میآیند، میل دارند، نظم اشیاء و امور حاکم در زمان را، بهطور جزئی یا کلی، در هم بپاشند.
بنابراین وی اتوپیا را نوعی از ایدئولوژی توصیف میکند که چون از موقعیت موجود فراتر میرود از ایدئولوژی متمایز میشود.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆6
#کارل_مانهایم
#ایدئولوژی_و_اتوپیا
مانهایم در ایدئولوژی و اتوپیا به این نکته اشاره میکند که :
افراد چطور میاندیشند.
مانهایم با تکیه بر سنت مارکسیستی، که بر اساس آن وجود اجتماعی انسان تعیینکننده آگاهی اجتماعی او دانسته میشود، اظهار داشت :
موقعیت اجتماعی افراد بر رفتار آنان تأثیر میگذارد.
مانهایم برای واژه ایدئولوژی دو معنی جداگانه و متمایز بهکار برد:
#مفهوم_جزئی_ایدئولوژی به موقعیتی مربوط میشود که در آن، گروه غالب در جامعه، چنان در حفظ وضعیت موجود زندگی و جامعه ذینفع است که دیگر مسائل و مشکلات جاری را نمیبینند.
بهعبارت دیگر، مفهوم جزئی ایدئولوژی اشاره به موقعیتی دارد که در آن ما نسبت به افکار و اعمال مخالفین خود مشکوک هستیم و آنها را به چشم انحراف عمدی از واقعیت یا وضعیت حقیقی نگاه میکنیم.
# مفهوم_کلی_ایدئولوژی که همه اندیشههای طرف مقابل را تشکیل میدهد، به ایدئولوژی یک عصر یا یک گروه تاریخی- اجتماعی معین، مانند یک طبقه اطلاق میشود.
از نظر مانهایم، مفهوم کلی ایدئولوژی خود شامل دو سطح میشود،
یکی #مفهوم_کلی_خاص ایدئولوژی
و دیگری #مفهوم_کلی_عام ایدئولوژی.
مفهوم کلی خاص ایدئولوژی هنگامی مصداق پیدا میکند که فرد موقعیت ویژه خود را زیر سئوال نمیبرد و آن را مطلق میانگارد.
در حالی که، افکار و ایده های طرف مقابل خود را صرفاً ناشی از موقعیتهای اجتماعی وی قلمداد میکند.
مفهوم عام به حالتی مربوط میشود که در آن فرد محقق نهتنها افکار و ایده های طرف مقابل، بلکه تمامی دیدگاهها، و از آن جمله دیدگاه خود را مشمول تحلیل ایدئولوژیکی قرار میدهد.
مانهایم قصد داشت که نقش #روشنفکران_و_نخبگان را در جامعه مبتنی بر برنامه ریزی تبیین کند.
آیا حاملان فرهنگ روشنفکری را باید اعضای جامعه اشرافی نخبگان دانست یا اعضای توده مردم، با توجه به اینکه به قدرت فردی متکی اند؟
مانهایم توضیح میدهد که روشنفکران یک طبقه اجتماعی نیستند به این معنی که منافعی مشترک ندارند و نمیتوانند گروهی مجزا را تشکیل دهند، آنان یک اجتماعی بی طبقه یا یک قشر بینابینی هستند و برتر از دیگران نیستند، اما قادر به انجام کارهایی اند که بیشتر اعضای سایر قشرهای اجتماعی قادر به انجام دادن آنها نیستند.
وی این قشر اجتماعی را #روشنفکران_غیر_وابسته مینامد.
مهمترین ویژگی این طبقه تحصیلات است که علیرغم تفاوتهایشان در تولد، پایگاه اجتماعی، شغل و ثروت در یک طبقه بندی مشابه، جمع میکند.
فقط این روشنفکران هستند که در موقعیتی قرار میگیرند که بتوانند بستگی خود را به هر گروه یا طبقه آگاهانه انتخاب کنند.
بنا به نظر مانهایم وقتی که این روشنفکران نسبت به موقعیت استثنایی و ممتازشان خودآگاهی پیدا میکنند مأموریتی را نیز که در آن نهفته است در مییابند،
مأموریتی که عبارت است از ترکیب سازی نقطه نظرهای متفاوت و رسیدن به یک برداشت همهجانبه، تام معتبر از واقعیت.
آنچه موضوع #جامعه_شناسی_معرفتی است ایدئولوژی به #مفهوم_عام است و در این معنی، مانهایم لفظ #چشم_انداز را بر #ایدئولوژی ترجیح داده است و بر آن است که،
هر گروهی نظر به موقعیت خاص خود در جامعه و تاریخ، از زاویه دید مخصوصی به دنیا مینگرد.
مفهوم #اتوپیا بازتابی از تبعات مبارزه سیاسی است،
بدین معنا که بعضی گروههای تحت ستم، چنان خود را از لحاظ فکری در انهدام و دگرگونی وضعیت مفروض جامعه ذینفع مییابند که بهطور ناخواسته فقط عناصری از آن وضعیت را که حکایت از نفی آن میکند مشاهده مینمایند.
فکر اینها از تشخیص درست وضع موجود جامعه عاجز است.
اینها ابداً اعتنایی به آنچه که واقعاً موجود است ندارند بلکه در تفکرشان، پیشاپیش راهی برای تغییر وضعیتی که موجود است جستجو می کنند.
بنابراین حالت ذهن یا چگونگی اندیشه هنگامی اوتوپیایی است که با حالت واقعیتی که این حالت ذهنی در آن به ظهور میرسد ناسازگار باشد.
به نظر مانهایم آن جهتگیریهای فراتر از واقعیت را باید اوتوپیایی بیانگاریم که، هرگاه به عرصه عمل در میآیند، میل دارند، نظم اشیاء و امور حاکم در زمان را، بهطور جزئی یا کلی، در هم بپاشند.
بنابراین وی اتوپیا را نوعی از ایدئولوژی توصیف میکند که چون از موقعیت موجود فراتر میرود از ایدئولوژی متمایز میشود.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
#کارل_مانهایم
#جامعه_شناسی_برنامه_ریزی_شده
زمانی که مانهایم پس از به قدرت رسیدن نازیها در آلمان وادار شد به انگلستان برود جهت گیری فکری اش دچار دستخوش شد.
به نظر وی بحران کنونی تمدن را میتوان به یک فراگرد دموکراتیزه کردن بنیادی مربوط دانست.
اکنون انحصار فرهنگی و سیاست، از دست نخبگان خارج شده است.
امروزه شمار فزاینده ای از گروههای اجتماعی خواستار سهمی در نظارت اجتماعی و سیاسی اند.
به نظر مانهایم تنها یک نظام اجتماعی از بیخ و بن بازسازی شده که بر یک برنامه ریزی خودآگاهانه مبتنی باشد میتواند تمدن غرب را نجات دهد.
جهان اجتماعی کنونی تنها از طریق تفکر برنامه ریزی شده میتواند جامعه سیاسی و دموکراتیک را تحت یک نظارت سامان بخش در آورد.
این برنامه ریزی دموکراتیک باید به یک بازسازی اجتماعی کلی بیانجامد.
#ارزیابی
در کارهای مانهایم فرمولبندیهای نسبتاً ضعیفی بین روابط اندیشه و جامعه مشهود است.
بهطور مثال بهجای تأکید بر عوامل اجتماعی او فقط تأکید میکند که شرط لازم تبلور مجموعه عقاید، ظهور گروههای مشخصی است که حامل آن عقاید خواهند بود.
بهعبارتی هنگامی که مانهایم به رابطه بین زیربنا و روبنا میپردازد رابطه آن را کلی و باز تعیین میکند.
در یکجا او تاکید میکند که نیروهای اجتماعی شرط لازم و کافی برای تبلور ایده های معینی هستد.
درجاهای دیگر این ادعا را فقط محدود میکند به تأکید بر عوامل اجتماعی خاصی که امکان بیان مجموعه ای از ایده ها را میسر می سازد و به گوش مردم میرساند.
مانهایم فقط تأثیر جامعه در شناسائی را، موضوع دانش جدید میدانست.
لکن باید گفت که، نهتنها هستی اجتماعی در معرفت موثر است و به آن شکل و صورت خاص میبخشد، بلکه معرفت نیز در جامعه تاثیر دارد و به این مبحث نیز در جامعهشناسی معرفتی باید جایگاهی داده شود.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
#کارل_مانهایم
#جامعه_شناسی_برنامه_ریزی_شده
زمانی که مانهایم پس از به قدرت رسیدن نازیها در آلمان وادار شد به انگلستان برود جهت گیری فکری اش دچار دستخوش شد.
به نظر وی بحران کنونی تمدن را میتوان به یک فراگرد دموکراتیزه کردن بنیادی مربوط دانست.
اکنون انحصار فرهنگی و سیاست، از دست نخبگان خارج شده است.
امروزه شمار فزاینده ای از گروههای اجتماعی خواستار سهمی در نظارت اجتماعی و سیاسی اند.
به نظر مانهایم تنها یک نظام اجتماعی از بیخ و بن بازسازی شده که بر یک برنامه ریزی خودآگاهانه مبتنی باشد میتواند تمدن غرب را نجات دهد.
جهان اجتماعی کنونی تنها از طریق تفکر برنامه ریزی شده میتواند جامعه سیاسی و دموکراتیک را تحت یک نظارت سامان بخش در آورد.
این برنامه ریزی دموکراتیک باید به یک بازسازی اجتماعی کلی بیانجامد.
#ارزیابی
در کارهای مانهایم فرمولبندیهای نسبتاً ضعیفی بین روابط اندیشه و جامعه مشهود است.
بهطور مثال بهجای تأکید بر عوامل اجتماعی او فقط تأکید میکند که شرط لازم تبلور مجموعه عقاید، ظهور گروههای مشخصی است که حامل آن عقاید خواهند بود.
بهعبارتی هنگامی که مانهایم به رابطه بین زیربنا و روبنا میپردازد رابطه آن را کلی و باز تعیین میکند.
در یکجا او تاکید میکند که نیروهای اجتماعی شرط لازم و کافی برای تبلور ایده های معینی هستد.
درجاهای دیگر این ادعا را فقط محدود میکند به تأکید بر عوامل اجتماعی خاصی که امکان بیان مجموعه ای از ایده ها را میسر می سازد و به گوش مردم میرساند.
مانهایم فقط تأثیر جامعه در شناسائی را، موضوع دانش جدید میدانست.
لکن باید گفت که، نهتنها هستی اجتماعی در معرفت موثر است و به آن شکل و صورت خاص میبخشد، بلکه معرفت نیز در جامعه تاثیر دارد و به این مبحث نیز در جامعهشناسی معرفتی باید جایگاهی داده شود.
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#پست_مدرنیسم_چیست؟
☆2.
#ترى_ایگلتون نیز دوران پست مدرن را عصر فک استقلال ذاتى از هنرها و فنون پایه و نیز عصر از بین رفتن مرزها بین فرهنگ و جامعه سیاسى مى داند.
باید توجه داشت زمینه هایى که واژه پست مدرنیسم بکار رفته بسیار چشمگیر و در خور توجه است که مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 - موزیک ( استاک هازن، هالى وى، لورى آندرسن و تردیسى )
2 - هنر ( ماخ، راوشن برگ و باسیلنز )
3 - رمان ( بارث، بالارد و داکترو )
4 - فیلم [ فیلمهاى ( The wdding ) ,( wenther by ) و [ ( Body Heat )
5 - عکاسى ( شرمان، لوین، پرنیس )
6 - معمارى ( خبگز، بولین )
7 - ادبیات ( اسپانوس، حسن، فیلور )
8 - فلسفه ( لیوتار، دریدا، بادریلارد و ریچارد رورتى )
9 - انسان شناسى ( کلیفورد، مارکوز و تایلر )
10 - جامعه شناسى ( دنزین )
11 - جغرافى ( soja )
شاید بتوان بطور فهرست وار ویژگیها و خصوصیات ذیل را براى پست مدرنیسم بیان نمود:
1 - در روانشناسى منکر فاعل عاقل و منطقى؛
2 - نفى دولت به عنوان سمبل هویت ملى
3 - نفى ساختارهاى حزب و اعمال سیاسى آنها؛ به عنوان کانالهاى یگانگى و تصورات جمعى
4 - ترفیع و ترویج نسبى بودن اخلاقیات
5 - مخالفت با قدرت یا بى اساسى دولت متمرکز
6 - مخالفت با رشد اقتصادى به بهاى ویرانى محیط زیست
7 - مخالفت با حل شدن خرده فرهنگها در فرهنگى مسلط
8 - مخالفت با نژاد پرستى
9 - مخالفت با نظارت بوروکراتیک بر تولید
10 - زیر سؤال بردن همه برداشتهاى اساسى مورد قبول اجتماع؛
11 - شک نسبت به عقل انسان و رد عقلگرایى و طغیان همه جانبه علیه روشنگرى
12 - مخالف برنامه ریزى سنجیده و متمرکز با تکیه بر متخصصان
13 - به رسمیت شناختن نسبیت گرایى (relativism)
14 - اعتقاد به پایان یافتن مبارزه طبقه کارگر و مستحیل شدن آن در دل نظام سرمایه دارى
15 - اعلام ورود به یک دوره جدید فراتاریخى؛ از نقطه نظر شناخت شناسى نگاه پست مدرنیستها نگاهى هرمنوتیک و تفهمى است.
یکى از برجسته گان این تفکر #هانس_گئورگ_گادامرا مى باشد که نظریات خود را در کتاب حقیقت و روش ( warheit and Methode) بیان نموده است.
او قصد دارد؛ با استفاده از هستى شناسى هیدگرى بار دیگر پرسش علوم انسانى را مطرح سازد.
او فاصله گذارى بیگانه ساز (Alienating distanciation)
را پیشفرض اصلى علوم انسانى مى داند. این فاصله گذارى ذهنیت جدید بر اساس تقابل ذهن و غین یا سوبژه و اوبژه قرار دارد؛ او بحث فاصله گذارى را در سه قلمرو زیبایى شناسى، تاریخى و زبان بسط مى دهد.
بطور کلى فلسفه گادامر معرف ترکیب دو جریان یا دو حرکت است که ما آنها را تحت عنوان حرکت از هرمنوتیک خاص (Regional) به هرمنوتیک عام (General) و حرکت از معرفت شناسى علوم انسانى به هستى شناسى توصیف مى کنیم. اگر در بحث مدرنیسم، پوزیتیویسم را به عنوان متولوژى مدرنیسم بیان کنیم شاید بتوان رویکرد هرمنوتیک را در مقابل پوزیتیویسم به عنوان متدولوژى پست مدرنیسم مطرح کنیم.
البته رویکرد هرمنوتیک تاریخى طولانى دارد و ریشه در مسائلى دارد که با تفاسیر انجیلى ارتباط داشته اند و مى توان این موضوع را در آثار کسانى همچون #دبلیودلتاى و #ویندلباند (windelband)
و #کارل_مانهایم و یا #ریکرت (Richert)
مشاهده کرد.
بطور کلى تحقیق تفسیرى یا تاویل متن بخشى از انتقاداتى است که از پوزیتیویسم در جامعه شناسى صورت گرفته است.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#پست_مدرنیسم_چیست؟
☆2.
#ترى_ایگلتون نیز دوران پست مدرن را عصر فک استقلال ذاتى از هنرها و فنون پایه و نیز عصر از بین رفتن مرزها بین فرهنگ و جامعه سیاسى مى داند.
باید توجه داشت زمینه هایى که واژه پست مدرنیسم بکار رفته بسیار چشمگیر و در خور توجه است که مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 - موزیک ( استاک هازن، هالى وى، لورى آندرسن و تردیسى )
2 - هنر ( ماخ، راوشن برگ و باسیلنز )
3 - رمان ( بارث، بالارد و داکترو )
4 - فیلم [ فیلمهاى ( The wdding ) ,( wenther by ) و [ ( Body Heat )
5 - عکاسى ( شرمان، لوین، پرنیس )
6 - معمارى ( خبگز، بولین )
7 - ادبیات ( اسپانوس، حسن، فیلور )
8 - فلسفه ( لیوتار، دریدا، بادریلارد و ریچارد رورتى )
9 - انسان شناسى ( کلیفورد، مارکوز و تایلر )
10 - جامعه شناسى ( دنزین )
11 - جغرافى ( soja )
شاید بتوان بطور فهرست وار ویژگیها و خصوصیات ذیل را براى پست مدرنیسم بیان نمود:
1 - در روانشناسى منکر فاعل عاقل و منطقى؛
2 - نفى دولت به عنوان سمبل هویت ملى
3 - نفى ساختارهاى حزب و اعمال سیاسى آنها؛ به عنوان کانالهاى یگانگى و تصورات جمعى
4 - ترفیع و ترویج نسبى بودن اخلاقیات
5 - مخالفت با قدرت یا بى اساسى دولت متمرکز
6 - مخالفت با رشد اقتصادى به بهاى ویرانى محیط زیست
7 - مخالفت با حل شدن خرده فرهنگها در فرهنگى مسلط
8 - مخالفت با نژاد پرستى
9 - مخالفت با نظارت بوروکراتیک بر تولید
10 - زیر سؤال بردن همه برداشتهاى اساسى مورد قبول اجتماع؛
11 - شک نسبت به عقل انسان و رد عقلگرایى و طغیان همه جانبه علیه روشنگرى
12 - مخالف برنامه ریزى سنجیده و متمرکز با تکیه بر متخصصان
13 - به رسمیت شناختن نسبیت گرایى (relativism)
14 - اعتقاد به پایان یافتن مبارزه طبقه کارگر و مستحیل شدن آن در دل نظام سرمایه دارى
15 - اعلام ورود به یک دوره جدید فراتاریخى؛ از نقطه نظر شناخت شناسى نگاه پست مدرنیستها نگاهى هرمنوتیک و تفهمى است.
یکى از برجسته گان این تفکر #هانس_گئورگ_گادامرا مى باشد که نظریات خود را در کتاب حقیقت و روش ( warheit and Methode) بیان نموده است.
او قصد دارد؛ با استفاده از هستى شناسى هیدگرى بار دیگر پرسش علوم انسانى را مطرح سازد.
او فاصله گذارى بیگانه ساز (Alienating distanciation)
را پیشفرض اصلى علوم انسانى مى داند. این فاصله گذارى ذهنیت جدید بر اساس تقابل ذهن و غین یا سوبژه و اوبژه قرار دارد؛ او بحث فاصله گذارى را در سه قلمرو زیبایى شناسى، تاریخى و زبان بسط مى دهد.
بطور کلى فلسفه گادامر معرف ترکیب دو جریان یا دو حرکت است که ما آنها را تحت عنوان حرکت از هرمنوتیک خاص (Regional) به هرمنوتیک عام (General) و حرکت از معرفت شناسى علوم انسانى به هستى شناسى توصیف مى کنیم. اگر در بحث مدرنیسم، پوزیتیویسم را به عنوان متولوژى مدرنیسم بیان کنیم شاید بتوان رویکرد هرمنوتیک را در مقابل پوزیتیویسم به عنوان متدولوژى پست مدرنیسم مطرح کنیم.
البته رویکرد هرمنوتیک تاریخى طولانى دارد و ریشه در مسائلى دارد که با تفاسیر انجیلى ارتباط داشته اند و مى توان این موضوع را در آثار کسانى همچون #دبلیودلتاى و #ویندلباند (windelband)
و #کارل_مانهایم و یا #ریکرت (Richert)
مشاهده کرد.
بطور کلى تحقیق تفسیرى یا تاویل متن بخشى از انتقاداتى است که از پوزیتیویسم در جامعه شناسى صورت گرفته است.
🆔👉 @iran_novin1