[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#بررسي_مسائل_اقتصادي
#بررسی_مکاتب_اقتصاد_توسعه
☆1
در دهه ۵۰ ، این امکان وجود داشت که کشورهای جهان را به دو گروه ثروتمند و فقیرتقسیم نمود .
گروه ثروتمند شامل عمده کشورهای اروپای غربی، کانادا و ایالات متحده بودند. ساکنین این مناطق در فراوانی ثروت می زیستند و مقادیر عمده ای از منابع جهان را مصرف می کردند. گروه دیگر شامل کشورهای آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا، فقیر و کمتر توسعه یافته بودند و حدود ۷۵ درصد از جمعیت جهان را در خود جا داده بودند. اقتصاددانان و سیاست گذاران دولتی، خصوصا آنهایی که در کشورهای در حال توسعه بودند، جستجو برای یافتن دلایلی جهت تشریح این اختلاف و یافتن راههایی برای از بین بردن آن را آغاز نمودند .
۱) اقتصاد توسعه گستره ای مشتمل بر اقتصاد سیاسی و اقتصاد متعارف می باشد.
#اقتصاد_کلاسیک یا #نئوکلاسیک اصولا بر تخصیص بهینه منابع محدود و رشد بهینه این منابع در طول زمان اهمیت می دهند.
آنها معتقدند که اقتصاد کشور از طریق مکانیزم های بازار توسعه می یابد.
در یک اقتصاد بازاری جریان منافع به سوی مشارکت کنندگان، شامل افراد یا کشورها، ناشی از فعالیت هایی داوطلبانه و بر مبنای نفع شخصی می باشد. این رفتار کارآمد بوده و باعث بیشترین رشد اقتصادی در عرصه کلان می گردد. پس اگر پرسیده شود چرا با این وجود، کشورهای در حال توسعه( یا هر کشوری) مشکلاتی در ارتباط با رشد اقتصادی را تجربه نموده اند، سعی می شود موانع ایجاد شده توسط دولت که بازار آزاد را محدود می نماید مطرح گردد. جهت افزایش رشد، چنین موانع ناکارآمدی باید حذف شوند .
#اقتصاد_سیاسی_مارکسیستی منظره گسترده تری از توسعه اقتصادی را عرضه می نماید. همانند اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک، اقتصاددانان سیاسی به تخصیص بهینه منابع اهمیت می دهند . آنها عامل جدیدی را نیز تحت عنوان سیاست به معادله توسعه می افزایند. وقتی مطرح می شود که چرا بعضی گروهها یا کشورها بهتر از سایرین هستند، اقتصاددانان سیاسی جهت تفسیر صرفا بر نیروهای بازار نمی نگرند. آنها بر سازوکارهای اجتماعی و سیاسی که گروههای اقتصادی به منظور کنترل تخصیص منابع ایجاد نموده اند متمرکز می گردند .
#اقتصاددانان_توسعه فراتر از حوزه هر یک از اقتصاددانان کلاسیک /نئوکلاسیک یا مارکسیست حرکت می کنند.
آنها به تخصیص بهینه منابع اهمیت می دهند ولی موضوع اساسی شان #رشد_اقتصادی_باثبات_در_طول_زمان است که باعث ارتقاء استاندارد زندگی برای توده هایی گردد که در کشورهای در حال توسعه در فقر زندگی می نمایند . برای رسیدن به این غایت، یکی از اهداف اساسی اقتصاد توسعه فرموله کردن سیاست های عمومیست که برای رشد سریع اقتصادی طراحی گردیده اند .
۲) مکتب #ساختارگرایی :
توسعه با رهبری دولت
هرچند تاثیر این مکتب به طرز چشمگیری کاهش یافته است ولی اثرات دیرپایی بر مباحث مرتبط با توسعه داشته است، خصوصا با توجه به مسائل کشورهای حوزه آمریکای لاتین و سایر مناطق با مسائل مشابه .
۲-۱) توسعه اقتصادی فقط از طریق #توسعه_بازار_داخلی قابل حصول می باشد .
ساختارگرایان بر سازوکارهایی متمرکز می گردند که اقتصادهای توسعه نیافته ، اقتصاد داخلی خود را از مبنای سنتی خود معیشتی کشاورزی به سوی یک اقتصاد مدرن تغییر شکل دهند.
یک #اقتصاد_مدرن به این صورت تعریف شده که: اکثر جمعیت آن شهر نشین بوده و بخش عمده تولیدات کشور ناشی از محصولات کارخانه ای یا خدمات باشد . در قالب مدل مذکور، پرسش نهایی اینگونه مطرح می گردد که در کشورهای با ساختار اقتصاد سنتی، چگونه اقتصاد مدرن قابل گسترش می باشد. هدف توسعه، تغییر شکل ساختاری اقتصاد های توسعه نیافته می باشد به نحویکه فرایندی ایجاد گردد تا رشد اقتصادی خود پایدار حاصل گردد. این فقط از طریق حذف وابستگی کشور توسعه نیافته بر تقاضای خارجی صادرات مواد خام قابل حصول بوده و به عنوان ستون فقرات تامین کننده رشد اقتصادی مطرح می گردد. رشد اقتصادی باید از طریق گسترش صنایع داخلی حاصل گردد .
مکتب ساختارگرایی در آمریکای لاتین و در دهه ۱۹۴۰ ظهور یافت. در سالهای پایانی قرن نوزدهم و سالهای آغازین قرن بیستم کشورهای آمریکای لاتین صادر کنندگان مواد خام بودند. بر اساس علم اقتصاد کلاسیک این منطقه واجد مزیت نسبی در مواد اولیه بوده و به معنای آن است که این کشورها می توانند مواد اولیه را با بهره وری بیشتری نسبت به سایر مناطق تولید نمایند. بنابراین آنها باید بر توسعه صادرات مواد اولیه متمرکز گردند .
ادامه دارد .
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#بررسي_مسائل_اقتصادي
#بررسی_مکاتب_اقتصاد_توسعه
☆1
در دهه ۵۰ ، این امکان وجود داشت که کشورهای جهان را به دو گروه ثروتمند و فقیرتقسیم نمود .
گروه ثروتمند شامل عمده کشورهای اروپای غربی، کانادا و ایالات متحده بودند. ساکنین این مناطق در فراوانی ثروت می زیستند و مقادیر عمده ای از منابع جهان را مصرف می کردند. گروه دیگر شامل کشورهای آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا، فقیر و کمتر توسعه یافته بودند و حدود ۷۵ درصد از جمعیت جهان را در خود جا داده بودند. اقتصاددانان و سیاست گذاران دولتی، خصوصا آنهایی که در کشورهای در حال توسعه بودند، جستجو برای یافتن دلایلی جهت تشریح این اختلاف و یافتن راههایی برای از بین بردن آن را آغاز نمودند .
۱) اقتصاد توسعه گستره ای مشتمل بر اقتصاد سیاسی و اقتصاد متعارف می باشد.
#اقتصاد_کلاسیک یا #نئوکلاسیک اصولا بر تخصیص بهینه منابع محدود و رشد بهینه این منابع در طول زمان اهمیت می دهند.
آنها معتقدند که اقتصاد کشور از طریق مکانیزم های بازار توسعه می یابد.
در یک اقتصاد بازاری جریان منافع به سوی مشارکت کنندگان، شامل افراد یا کشورها، ناشی از فعالیت هایی داوطلبانه و بر مبنای نفع شخصی می باشد. این رفتار کارآمد بوده و باعث بیشترین رشد اقتصادی در عرصه کلان می گردد. پس اگر پرسیده شود چرا با این وجود، کشورهای در حال توسعه( یا هر کشوری) مشکلاتی در ارتباط با رشد اقتصادی را تجربه نموده اند، سعی می شود موانع ایجاد شده توسط دولت که بازار آزاد را محدود می نماید مطرح گردد. جهت افزایش رشد، چنین موانع ناکارآمدی باید حذف شوند .
#اقتصاد_سیاسی_مارکسیستی منظره گسترده تری از توسعه اقتصادی را عرضه می نماید. همانند اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک، اقتصاددانان سیاسی به تخصیص بهینه منابع اهمیت می دهند . آنها عامل جدیدی را نیز تحت عنوان سیاست به معادله توسعه می افزایند. وقتی مطرح می شود که چرا بعضی گروهها یا کشورها بهتر از سایرین هستند، اقتصاددانان سیاسی جهت تفسیر صرفا بر نیروهای بازار نمی نگرند. آنها بر سازوکارهای اجتماعی و سیاسی که گروههای اقتصادی به منظور کنترل تخصیص منابع ایجاد نموده اند متمرکز می گردند .
#اقتصاددانان_توسعه فراتر از حوزه هر یک از اقتصاددانان کلاسیک /نئوکلاسیک یا مارکسیست حرکت می کنند.
آنها به تخصیص بهینه منابع اهمیت می دهند ولی موضوع اساسی شان #رشد_اقتصادی_باثبات_در_طول_زمان است که باعث ارتقاء استاندارد زندگی برای توده هایی گردد که در کشورهای در حال توسعه در فقر زندگی می نمایند . برای رسیدن به این غایت، یکی از اهداف اساسی اقتصاد توسعه فرموله کردن سیاست های عمومیست که برای رشد سریع اقتصادی طراحی گردیده اند .
۲) مکتب #ساختارگرایی :
توسعه با رهبری دولت
هرچند تاثیر این مکتب به طرز چشمگیری کاهش یافته است ولی اثرات دیرپایی بر مباحث مرتبط با توسعه داشته است، خصوصا با توجه به مسائل کشورهای حوزه آمریکای لاتین و سایر مناطق با مسائل مشابه .
۲-۱) توسعه اقتصادی فقط از طریق #توسعه_بازار_داخلی قابل حصول می باشد .
ساختارگرایان بر سازوکارهایی متمرکز می گردند که اقتصادهای توسعه نیافته ، اقتصاد داخلی خود را از مبنای سنتی خود معیشتی کشاورزی به سوی یک اقتصاد مدرن تغییر شکل دهند.
یک #اقتصاد_مدرن به این صورت تعریف شده که: اکثر جمعیت آن شهر نشین بوده و بخش عمده تولیدات کشور ناشی از محصولات کارخانه ای یا خدمات باشد . در قالب مدل مذکور، پرسش نهایی اینگونه مطرح می گردد که در کشورهای با ساختار اقتصاد سنتی، چگونه اقتصاد مدرن قابل گسترش می باشد. هدف توسعه، تغییر شکل ساختاری اقتصاد های توسعه نیافته می باشد به نحویکه فرایندی ایجاد گردد تا رشد اقتصادی خود پایدار حاصل گردد. این فقط از طریق حذف وابستگی کشور توسعه نیافته بر تقاضای خارجی صادرات مواد خام قابل حصول بوده و به عنوان ستون فقرات تامین کننده رشد اقتصادی مطرح می گردد. رشد اقتصادی باید از طریق گسترش صنایع داخلی حاصل گردد .
مکتب ساختارگرایی در آمریکای لاتین و در دهه ۱۹۴۰ ظهور یافت. در سالهای پایانی قرن نوزدهم و سالهای آغازین قرن بیستم کشورهای آمریکای لاتین صادر کنندگان مواد خام بودند. بر اساس علم اقتصاد کلاسیک این منطقه واجد مزیت نسبی در مواد اولیه بوده و به معنای آن است که این کشورها می توانند مواد اولیه را با بهره وری بیشتری نسبت به سایر مناطق تولید نمایند. بنابراین آنها باید بر توسعه صادرات مواد اولیه متمرکز گردند .
ادامه دارد .
🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#بررسي_مسائل_اقتصادي
#بررسی_مکاتب_اقتصاد_توسعه
☆2
در دهه ۱۹۴۰ اقتصاددانان آمریکای لاتین بر چنین تصوری تاختند.
آنها عنوان نمودند که رشد صادرات محور مواد اولیه دربلندمدت مسیری مناسب برای توسعه اقتصادی نمی باشد. زیرا که در آن زمان قیمت صادرات مواد اولیه در حال نزول بود در حالیکه قیمت محصولات صنعتی افزایش می یافت . بعلاوه، عرضه کالاهای صنعتی به دلیل جنگ جهانی دوم در حال کاهش بود. تمامی این عوامل منجر به اختلال در اقتصادهای کشورهای درحال توسعه گردید.
به دلیل پرداخت قیمت نازل برای صادرات مواد اولیه، کشورهای درحال توسعه قادر به تامین منابع مالی جهت واردات مورد نیاز، شامل محصولات صنعتی گران قیمت نبودند.
۲-۲) توسعه اقتصادی به مفهوم #ارتقا_سطوح_تکنولوژی در بخشهای عقب مانده اقتصاد می باشد .
ساختارگرایان همچنین استدلال میکردند که تمرکز بر رشد اقتصادی در تمام بخشها یک الزام است. یک اقتصاد توسعه نیافته به این صورت که سطوح تکنولوژیکی یک یا چند بخش از اقتصاد پایینتر از سطح تکنولوژیکی بخش توسعه یافته تر باشد شناسایی می گردد، خصوصا اگر وجود تکنولوژی این بخشها را قادر نماید که بهره ورتر گردند. از نقطه نظر ساختار گرایان، توسعه باید شامل گسترش تکنولوژی ها و الگوهای نوین تولید باشد تا شکاف بین بخشهای پیشرفته و عقب مانده اقتصاد از بین برود .
۲-۳) ساختار کشورهای توسعه نیافته می تواند با فرایندی که این کشورها به طور تاریخی در اقتصاد جهانی ترکیب شده اند تشریح گردد .
در بررسی علت توسعه نیافتگی ، اقتصاددانان ساختارگرا بر تحولات روابط اقتصادی بین کشورهای توسعه یافته و بقیه جهان متمرکز شدند .
کشورهای در حال توسعه برای دو هدف به عرصه جهانی آورده شده بودند:
۱) به منظور عرضه مواد خام ارزان قیمت و
۲) خرید کالاهای نهایی صنعتی از کشورهای توسعه یافته.
این امر باعث محصورتر شدن کشورهای در حال توسعه ای می شد که بخش صادرات مواد اولیه را به بهای کوچک ماندن بخش صنعتی گسترش داده بودند .
روابط ساختاری در اقتصاد بین الملل منجر به خلق ساختار دوگانه اقتصادی در کشورهای در حال توسعه می گردد، به نحوی که یک بخش مدرن( بخش صادرات) با بخش عقب مانده و توسعه نیافته همزیستی می نماید.
بخش مدرن از طریق نوآوری ها و پیشرفت داخلی بقاء نمی یافت بلکه از طریق خرید تکنولوژی های نوین از کشورهای توسعه یافته این امر مسیر می گردید. تا زمانیکه این دو گانگی تداوم داشته باشد، امکان توسعه اقتصادی مستقل امکان ناپذیر نمی باشد؛ این رشدی است که وابسته به کشورهای صنعتی است. ساختارگرایان استدلال می نمودند که رشد اقتصادی باید نشات گرفته از تقاضای داخلی باشد.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#بررسي_مسائل_اقتصادي
#بررسی_مکاتب_اقتصاد_توسعه
☆2
در دهه ۱۹۴۰ اقتصاددانان آمریکای لاتین بر چنین تصوری تاختند.
آنها عنوان نمودند که رشد صادرات محور مواد اولیه دربلندمدت مسیری مناسب برای توسعه اقتصادی نمی باشد. زیرا که در آن زمان قیمت صادرات مواد اولیه در حال نزول بود در حالیکه قیمت محصولات صنعتی افزایش می یافت . بعلاوه، عرضه کالاهای صنعتی به دلیل جنگ جهانی دوم در حال کاهش بود. تمامی این عوامل منجر به اختلال در اقتصادهای کشورهای درحال توسعه گردید.
به دلیل پرداخت قیمت نازل برای صادرات مواد اولیه، کشورهای درحال توسعه قادر به تامین منابع مالی جهت واردات مورد نیاز، شامل محصولات صنعتی گران قیمت نبودند.
۲-۲) توسعه اقتصادی به مفهوم #ارتقا_سطوح_تکنولوژی در بخشهای عقب مانده اقتصاد می باشد .
ساختارگرایان همچنین استدلال میکردند که تمرکز بر رشد اقتصادی در تمام بخشها یک الزام است. یک اقتصاد توسعه نیافته به این صورت که سطوح تکنولوژیکی یک یا چند بخش از اقتصاد پایینتر از سطح تکنولوژیکی بخش توسعه یافته تر باشد شناسایی می گردد، خصوصا اگر وجود تکنولوژی این بخشها را قادر نماید که بهره ورتر گردند. از نقطه نظر ساختار گرایان، توسعه باید شامل گسترش تکنولوژی ها و الگوهای نوین تولید باشد تا شکاف بین بخشهای پیشرفته و عقب مانده اقتصاد از بین برود .
۲-۳) ساختار کشورهای توسعه نیافته می تواند با فرایندی که این کشورها به طور تاریخی در اقتصاد جهانی ترکیب شده اند تشریح گردد .
در بررسی علت توسعه نیافتگی ، اقتصاددانان ساختارگرا بر تحولات روابط اقتصادی بین کشورهای توسعه یافته و بقیه جهان متمرکز شدند .
کشورهای در حال توسعه برای دو هدف به عرصه جهانی آورده شده بودند:
۱) به منظور عرضه مواد خام ارزان قیمت و
۲) خرید کالاهای نهایی صنعتی از کشورهای توسعه یافته.
این امر باعث محصورتر شدن کشورهای در حال توسعه ای می شد که بخش صادرات مواد اولیه را به بهای کوچک ماندن بخش صنعتی گسترش داده بودند .
روابط ساختاری در اقتصاد بین الملل منجر به خلق ساختار دوگانه اقتصادی در کشورهای در حال توسعه می گردد، به نحوی که یک بخش مدرن( بخش صادرات) با بخش عقب مانده و توسعه نیافته همزیستی می نماید.
بخش مدرن از طریق نوآوری ها و پیشرفت داخلی بقاء نمی یافت بلکه از طریق خرید تکنولوژی های نوین از کشورهای توسعه یافته این امر مسیر می گردید. تا زمانیکه این دو گانگی تداوم داشته باشد، امکان توسعه اقتصادی مستقل امکان ناپذیر نمی باشد؛ این رشدی است که وابسته به کشورهای صنعتی است. ساختارگرایان استدلال می نمودند که رشد اقتصادی باید نشات گرفته از تقاضای داخلی باشد.
ادامه دارد
🆔👉 @iran_novin1