Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
#مغلطه_ایی_بعنوان_اشراف_انقلابی
مغلطه ایی تحت عنوان روحیه اشرافیگری در گفتمان درونی فاسدان نظان برای اتهام زنی به یکدیگر بر سر زبانها انداخته اند .
اساسا بین مفهوم اشراف و دزدها تفاوت آشکاری وجود دارد که نمیتوان این دو را بعنوان معادل بکار گرفت.
آنچه از مفهوم اشراف درک میشود چنین است که، این اندک افراد هر جامعه، گروهی هستند که داشتن ثروت شخصی و زندگی متفاوتی با دیگران، تنها ظاهر آنچیزی است که بچشم میخورد، اما در واقع اشراف یا نجبا در جوامع مختلف، خانواده و فامیلهای اصیلی هستند که مدت طولانی نسل در نسل در یک سرزمین زندگی و کار و تلاش کرده و بمرور زمان نقش بیشتری در تحولات کشور ایفا، و با کارآفرینی و مشارکت اقتصادی این امکان را فراهم کرده اند تا صاحبان ثروتی مشروع و قانونی باشند، و بواسطه آن ثروت، تاثیر و نقش اجتماعی و سیاسی خود را افزایش داده و بعنوان نیروهای حافظ منافع گروه کارآفرینان و ثروت اجتماعی و در نتیجه حافظان اقتدار ملی، نقش خود را ایفا کنند.
آنچه مسلم هست، یک فرد اشرافی هرگز یک شخص دون پایه با خصلتهای پست نمی تواند باشد که دست به اختلاس و دزدی بزند.
یک شخص اشرافی هرگز نیاز نخواهد داشت که با تضییع حقوق مردم بر ثروت خود بیافزاید، چرا که راهکار منطقی آن را میداند و دانش مدیریت ثروت را دارد و با روش قانونی میتواند ثروت خود را حفظ و افزایش دهد .
یک فرد اشرافی وارث فرهنگی است که در آن وظیفه مدیریت اجتماعی وجود دارد و بر خود واجب میداند که برای بهبود اوضاع زندگی زیردستان، طرحهایی را اجرا کرده و با ایجاد زمینه کار از طریق سرمایه گذاری های هوشمندانه، موجب رونق و رفاه اجتماعی شده و از آنها در مقابل انواع تهدیدها دفاع کند.
اصولا طبقه اجتماعی محصولی طبیعی از شکل گیری اجتماعی است نوعی قشربندی است ک در آن قشرها به وسیله مقررات قانونی یا مذهبی ایجاد نمیشوند، و عضویت بر مبنای موقعیت موروثی نیست. همچنین طبقه اجتماعی؛ گروهبندی وسیعی از افراد است که دارای منابع اقتصادی مشترکی هستند.
در یک جامعه این طبقات در تعامل با یکدیگر بوده و طبق اصول تقسیم کار هر کدام حسب توانایی خود آن بخش مورد توجه شغل و جایگاه خود را عهده دار میشوند و به تبع این گروههای اجتماعی طبقات فرهنگ اجتماعی شکل میگیرد و جامعه در یک پویایی خاص به سمت آینده و توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی حرکت میکند .
در این جامعه طبعا ناهنجاری هایی هم وجود خواهد داشت و طبیعت زندگی اجتماعی برروز اینگونه ناهنجاری ها هست و طبعا به همین دلیل هست که ابزارهای قانونی مقابله و برخورد با آنها هم شکل گرفته است .
این ناهنجاری ها میتواند فردی و گروهی و حتی در مورد تعامل بین این گروهها باشد.
اما اینکه بواسطه وجود ناهنجاری یک طبقه را اساسا نقی و انکار کنیم، و هرکجا دزدی و اختلاس و رانت خواری رخ بدهد این افراد را به اشرافیگری متهم کنیم مغلطه ایی بدون منطق و بیانی مغرضانه و دور از واقعیت هست .
واقعیت امر این است که وقتی اشخاصی فاقد توانایی و استعداد و دانش در جایگاهی قرار میگیرند و که شایسته آن نیستند، طبعا دچار خطاهای فاحش میشوند، و قادر به کنترل شرایط نخواهند بود. در این شرایط هست که انواع ناهنجاری ها رشد کرده و جامعه رو به فساد کشیده میشود.
آنچه الان تحت اتهام اشرافیگری به دزدان و رانت خواران و اختلاسگران و قانون فروشان و سواستفاده کنندگان از منابع ملی زده میشود، در واقع یک فرافکنی است برای پوشش نهادن بر واقعیت وجودی این اشخاص .
اگر چند نفر از این مجموعه، دارای خوی اشرافی و نجابت بودند، می توانستند با شعور و دانش و هوش این مجموعه را بنحوی مدیریت کرده و در جهت کارامد هدایت کنند، اما در واقع هیچ شخص نجیب و اشرافی نمی تواند در داخل یک مجموعه از بیخردان و دزدانی که داعیه حکومت و برتری دارند نمی تواتد خود را حفظ کرده و عملکرد موثری داشته باشد .
در واقع برای توضیح وضعیت این شرایط میتوان گفت :
وقتی مجموعه ایی از افراد نادان و ناکارآمد و بی خرد با پتانسیل خصلتهای پست دور هم جمع شده و اقتدار سیاسی کشور را بر عهده میگیرند و فردی اشرافی و آگاه و با هوش در میانشان نیست، طبعا گرفتار ناهنجاری های عمومی میشوند و هر روز از گوشه ایی صدای اختلاس و دزدی و رانت و انواع مفاسد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بگوش میرسد و راه حل این مشکل این است که این مجموعه افراد را از رده بالای مدیریت کشور کنار گذاشته و افرادی اصیل و نجیب و باهوش و دارای دانش را جایگزین ایشان نمود تا بتوانند کل سیستم را تغییر داده و سازمانی سالم و پویا و پیش رونده را جایگزین این نظام فاسد و ناکارآمد بکنند .
مشکل ما وجود روحیه اشرافی در این دزدان نیست، بلکه مشکل اساسی نبود افرادی اشرافی واقعی و نجیب در صدر امور هست، و درک و پذیرش این موضوع، اساس راه حل مشکلات عدیده موجود هست .
مغلطه ایی تحت عنوان روحیه اشرافیگری در گفتمان درونی فاسدان نظان برای اتهام زنی به یکدیگر بر سر زبانها انداخته اند .
اساسا بین مفهوم اشراف و دزدها تفاوت آشکاری وجود دارد که نمیتوان این دو را بعنوان معادل بکار گرفت.
آنچه از مفهوم اشراف درک میشود چنین است که، این اندک افراد هر جامعه، گروهی هستند که داشتن ثروت شخصی و زندگی متفاوتی با دیگران، تنها ظاهر آنچیزی است که بچشم میخورد، اما در واقع اشراف یا نجبا در جوامع مختلف، خانواده و فامیلهای اصیلی هستند که مدت طولانی نسل در نسل در یک سرزمین زندگی و کار و تلاش کرده و بمرور زمان نقش بیشتری در تحولات کشور ایفا، و با کارآفرینی و مشارکت اقتصادی این امکان را فراهم کرده اند تا صاحبان ثروتی مشروع و قانونی باشند، و بواسطه آن ثروت، تاثیر و نقش اجتماعی و سیاسی خود را افزایش داده و بعنوان نیروهای حافظ منافع گروه کارآفرینان و ثروت اجتماعی و در نتیجه حافظان اقتدار ملی، نقش خود را ایفا کنند.
آنچه مسلم هست، یک فرد اشرافی هرگز یک شخص دون پایه با خصلتهای پست نمی تواند باشد که دست به اختلاس و دزدی بزند.
یک شخص اشرافی هرگز نیاز نخواهد داشت که با تضییع حقوق مردم بر ثروت خود بیافزاید، چرا که راهکار منطقی آن را میداند و دانش مدیریت ثروت را دارد و با روش قانونی میتواند ثروت خود را حفظ و افزایش دهد .
یک فرد اشرافی وارث فرهنگی است که در آن وظیفه مدیریت اجتماعی وجود دارد و بر خود واجب میداند که برای بهبود اوضاع زندگی زیردستان، طرحهایی را اجرا کرده و با ایجاد زمینه کار از طریق سرمایه گذاری های هوشمندانه، موجب رونق و رفاه اجتماعی شده و از آنها در مقابل انواع تهدیدها دفاع کند.
اصولا طبقه اجتماعی محصولی طبیعی از شکل گیری اجتماعی است نوعی قشربندی است ک در آن قشرها به وسیله مقررات قانونی یا مذهبی ایجاد نمیشوند، و عضویت بر مبنای موقعیت موروثی نیست. همچنین طبقه اجتماعی؛ گروهبندی وسیعی از افراد است که دارای منابع اقتصادی مشترکی هستند.
در یک جامعه این طبقات در تعامل با یکدیگر بوده و طبق اصول تقسیم کار هر کدام حسب توانایی خود آن بخش مورد توجه شغل و جایگاه خود را عهده دار میشوند و به تبع این گروههای اجتماعی طبقات فرهنگ اجتماعی شکل میگیرد و جامعه در یک پویایی خاص به سمت آینده و توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی حرکت میکند .
در این جامعه طبعا ناهنجاری هایی هم وجود خواهد داشت و طبیعت زندگی اجتماعی برروز اینگونه ناهنجاری ها هست و طبعا به همین دلیل هست که ابزارهای قانونی مقابله و برخورد با آنها هم شکل گرفته است .
این ناهنجاری ها میتواند فردی و گروهی و حتی در مورد تعامل بین این گروهها باشد.
اما اینکه بواسطه وجود ناهنجاری یک طبقه را اساسا نقی و انکار کنیم، و هرکجا دزدی و اختلاس و رانت خواری رخ بدهد این افراد را به اشرافیگری متهم کنیم مغلطه ایی بدون منطق و بیانی مغرضانه و دور از واقعیت هست .
واقعیت امر این است که وقتی اشخاصی فاقد توانایی و استعداد و دانش در جایگاهی قرار میگیرند و که شایسته آن نیستند، طبعا دچار خطاهای فاحش میشوند، و قادر به کنترل شرایط نخواهند بود. در این شرایط هست که انواع ناهنجاری ها رشد کرده و جامعه رو به فساد کشیده میشود.
آنچه الان تحت اتهام اشرافیگری به دزدان و رانت خواران و اختلاسگران و قانون فروشان و سواستفاده کنندگان از منابع ملی زده میشود، در واقع یک فرافکنی است برای پوشش نهادن بر واقعیت وجودی این اشخاص .
اگر چند نفر از این مجموعه، دارای خوی اشرافی و نجابت بودند، می توانستند با شعور و دانش و هوش این مجموعه را بنحوی مدیریت کرده و در جهت کارامد هدایت کنند، اما در واقع هیچ شخص نجیب و اشرافی نمی تواند در داخل یک مجموعه از بیخردان و دزدانی که داعیه حکومت و برتری دارند نمی تواتد خود را حفظ کرده و عملکرد موثری داشته باشد .
در واقع برای توضیح وضعیت این شرایط میتوان گفت :
وقتی مجموعه ایی از افراد نادان و ناکارآمد و بی خرد با پتانسیل خصلتهای پست دور هم جمع شده و اقتدار سیاسی کشور را بر عهده میگیرند و فردی اشرافی و آگاه و با هوش در میانشان نیست، طبعا گرفتار ناهنجاری های عمومی میشوند و هر روز از گوشه ایی صدای اختلاس و دزدی و رانت و انواع مفاسد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بگوش میرسد و راه حل این مشکل این است که این مجموعه افراد را از رده بالای مدیریت کشور کنار گذاشته و افرادی اصیل و نجیب و باهوش و دارای دانش را جایگزین ایشان نمود تا بتوانند کل سیستم را تغییر داده و سازمانی سالم و پویا و پیش رونده را جایگزین این نظام فاسد و ناکارآمد بکنند .
مشکل ما وجود روحیه اشرافی در این دزدان نیست، بلکه مشکل اساسی نبود افرادی اشرافی واقعی و نجیب در صدر امور هست، و درک و پذیرش این موضوع، اساس راه حل مشکلات عدیده موجود هست .