🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
378 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#شاهنامه

#هفت_خوان_رستم

#خوان_پنجم:

#گرفتاری_اولاد_بدست_رستم

رستم به راهش ادامه داد تا به جایی رسید که روشنایی آنجا نبود. گویی خورشید را به بند کرده‌اند.
از آنجا به سوی روشنایی رفت و جهانی سرسبز با آبهای روان دید.

از رخش پایین آمد و ببر بیان را درآورد و شست و لگام رخش را برداشت تا بچرد. وقتی خود و ببر خشک شد آن را پوشید و خوابید.

دشتبان وقتی رستم و رخش را در کشتزارش مشاهده کرد با چوب به پای رستم زد و گفت:
چرا اسبت را در این دشت چرا می‌دهی و کشت مرا پامال می‌کنی؟

رستم گوش‌های او را گرفت و از بن کند. دشتبان به نزد پهلوان دلیر و جوانی به نام اولاد رفت و به او شکایت برد …

اولاد با نامداران خنجردارش به سوی رستم رفت وپرسید:
نام تو چیست؟
چرا گوش این دشتبان را کندی؟
چرا اسبت را در کشتزار او چراندی؟
الان جهان را پیش چشمت سیاه می کنم.

رستم به اولاد گفت:
اگر نام من به گوشت برسد در دم جان می‌دهی.
پس چون شیر به میان لشکر اولاد رفت و همه را قلع و قمع کرد و سپس به سوی اولاد رفت و او را به کمند کشید و گفت:

اگر راستش را بگویی و کمکم کنی با تو کاری ندارم.

جای دیو سپید و جایی که کاووس شاه زندانی است را به من نشان بده تا من شاه دیوها را کنار زده و تو را سر کار بیاورم.

اولاد گفت:

خشم را کنار بگذار تا جوابت را بدهم.

صد فرسنگ تا زندان کاووس و از آنجا تا خانه دیو سپید نیز صد فرسنگ راه است که راهی دشوار است میان کوهی هولناک که پرنده پر نمی‌زند و دوازده هزار دیو جنگی در آنجا هستند. …

اولاد به رستم گفت تو به تنهایی از پس آنها برنمی‌آیی. رستم خندید و گفت:

اگر با منی همراهم بیا و ببین که من یکنفره چه بلایی سرشان می آورم.

حالا زندان کاووس را نشانم بده. پس بر رخش نشست و اولاد نیز از پسش دوان بود تا به کوه اسپروز رسیدند.

🆔👉 @iran_novin1