🔥 کانال ایران نوین (مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥
370 subscribers
8.07K photos
3.11K videos
71 files
4.61K links
🔥 کانال ایران نوین ( مردم سالاری انجمن های مردمی) 🔥

ایرانی آگاه

آزاد

و اباد

و با رفاه


🔥با ایران نوین، تا ایران نوین🔥
Download Telegram
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#علوم_اجتماعی
#جامعه_شناسی_سفید_و_سیاه

#مکتب_فرانکفورت

مکتب فرانکفورت
(به آلمانی: Frankfurter Schule)
در رابطه با نظریه انتقادی، نام مکتبی مرکب از چهره‌های (عمدتاً یهودی) آلمانی است که در دهه ۱۹۳۰ (میلادی) توسط #ماکس_هورکهایمر در قالب یک انجمن پژوهش‌های اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد.

عمده فعالیت این مکتب در زمینه‌های مربوط به فلسفه علوم اجتماعی، جامعه‌شناسی و نظریهٔ اجتماعی نئومارکسیستی است.

#پیشینه

در تاریخ ۲۲٫۰۶٫۱۹۲۴ در شهر فرانکفورت آلمان (کنار رودخانه ماین)، انستیتوی تحقیقات اجتماعی - فرهنگی مستقل از دانشگاه گشایش یافت.

این مؤسسه تحقیقاتی، اشتهار خود را مدیون جنبش اعتراضی دانشجوئی دهه ۱۹۶۰ میلادی می‌باشد که غیر مستقیم از نظرات مارکس و نگرش انتقادی این مؤسسه (مکتب فرانکفورت) نشأت می‌گرفت.

این مؤسسه تحقیقات خود را بر پایه بینش مارکس و فروید از منظر اجتماعی- فلسفی در جوامع سرمایه داری، آغاز و گسترش آن را نقد و بررسی می‌نمود.

یکی از معروفترین تألیفات آن به نام « #دیالکتیک_روشنگری » اثر ماکس هورکهایمر که سالها مدیریت مکتب را به عهده داشت و همکارش #تئودور_آدورنو، می‌باشد.

پس از گذشت نه سال از تأسیس، مکتب فرانکفورت به دلیل داشتن عقاید مارکسیستی و اعضای یهودی مذهب آن، مجبور به مهاجرت به ژنو (۱۹۳۳/۱۹۳۴) و سپس به آمریکا شد.

در سال ۱۹۵۰ میلادی مجددأ به فرانکفورت نقل مکان کرد. طرفداران نسل اول این مکتب عبارت‌اند از:
- هورکهایمر
- آدورنو
- اریش فروم
- هربرت مارکوزه
- فرانس نویمان
- والتر بنیامین.

نسل جوانتر مکتب فرانکفورت #یورگن_هابرماس و #آلفرد_شمیت هستند.
این مکتب از آغاز سال‌های دهه ۶۰ میلادی نقش مهمی در زمینه بررسی و نگرش منقدانه به فرضیه‌های علمی و آموزش و پرورش در چهارچوب نئومارکسیسم داشته‌است.

گفته می‌شود که این مکتب در ضدیت با مارکسیسم ِ اصولی به‌وسیله تعدادی از روشنفکران بورژوا بنیاد گذاشته شد تا در مارکسیسم شکاف ایجاد نمایند.

این مکتب اصول اساسی مارکسیزم را نقض نموده تئوری‌های روشنفکرانه به آن می‌افزاید.

#دیدگاهها

از نظر مکتب فرانکفورت، پیدایش و رواج یافتن رسانه های جمعی و « صنعت فرهنگ » و رخنه ی بی وقفه ی آنها در زندگی در طول قرن بیستم، نشانگر چرخش از سرمایه داری لیبرالی خود تنظیم شونده ی قرن نوزدهم به « سرمایه داری سازمان یافته و سراپا برنامه ریزی شده ی » قرن بیستم است.[۱] (swingewood,1997 : 77)

پانویس

↑ فرهنگ و زندگی روزمره - اندی بنت - لیلا جوافشانی/ حسن چاوشیان - نشر اختران - چاپ اول 1386 - ص 31-32

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#علوم_اجتماعی
#جامعه_شناسی_سفید_و_سیاه

#نظريه_در_جامعه_شناسي

جامعه شناسي علمي است كه حتي در تجربي ترين شكل خود نيز با نظريه سرو كار دارد.
هر يك از مكاتب جامعه شناسي در باره معناي نظريه، رابطه آن با واقعيت و چگونگي كاربرد و آزمون آن، تعريف خاصي ارائه مي دهند.
ج. بيلي در كتاب « #نظريه_اجتماعي_در_عمل» درباره جايگاه نظريه در جامعه شناسي مي نويسد:
«نظريه، در جامعه شناسي نقش پيچيده اي دارد؛ نظريه در اين رشته همچون ساير رشته ها انگيزه ايجاد مي كند، وحدت مي بخشد و ما را به تحقيق هدايت مي كند، ليكن در عين حال آن را به مكاتب مختلفي نيز تقسيم مي كنند. نظريه، در لغت به معناي انديشيدن و تحقيق آمده كه از « #تئورياي » يوناني گرفته شده است.
با گسترش علوم، مفهوم اين واژه نيز توسعه يافته و به انديشيدن و تحقيق درباره هر مسأله اي اطلاق شده است.
در زيرچند نمونه از #تعاريف ديگر نظريه را ذكر مي كنيم:

۱- امروزه تئوري، بطور اعم به بررسي كلي و وسيع مسائل از راه تفكر و تخيل اطلاق مي شود، بي آنكه اين بررسي الزاماً رابطه اي با عمل داشته باشد.

۲- تجربه گرايان معتقدند كه نظريه (تئوري)، كوششي عملي در راه جمع آوري شواهد و يافته هاي تجربي و برقرار كردن همبستگي بين يافته ها و تبيين آنها از طريق استقراء است، بدون آن كه تصور و تخيل يا توضيحي اضافه بر مشاهدات تجربي در آن به كار رود.
اما تاريخ علم نشان مي دهد كه نظريه ها از طريق #استقراء به دست نمي آيند، يا اگر هم از اين طريق نظريه اي حاصل شود، برد آن به اندازه اي محدود است كه نمي توان آن را نظريه ناميد.

۳- نظريه، مجموعه قانون هايي است كه بر مبناي قواعد منطقي با يكديگر در ارتباط بوده، مبين بخشي از واقعيت باشند.
به بيان ديگر نظريه گفتاري است كه بيانگر رابطه علت و معلولي پديده هاست.

۴- نظريه، هم نگري جامع قضاياي متعدد در قالب يك مجموعه پيوسته و منطقي است كه به كمك آن مي توان برخي از پديده ها را تبيين كرد.
مفهوم ديگري كه با مفهوم نظريه پيوستگي متقابل دارد، « #مكتب » است.
مكاتب گوناگون تعريف هاي مختلفي براي نظريه ارائه مي دهند و ماهيت آنها نيز توسط نظريه هاي بنيادين آنها تعيين مي شود.
در تعريف مكتب مي توان گفت:
حوزه تفكر علمي يا گرايش هاي فكري مشابه و نزديك به هم را كه احياناً يكديگر را تحت تأثير قرار مي دهند و يا زمينه هاي خاصي را براي تحقيق و تتبع و نظريه پردازي مي پذيرند، مكتب مي نامند.
لذا « #مكتب » با توجه به گرايش ها و نظريه هاي مختلف دروني اش، نسبت به نظريه، كلي تر و عام تر است و « #نظريه » بر خلاف مكتب، ساختي علمي دارد.
نظريه از لحاظ تعميم اصول و تركيب، محدود و هميشه موقتي است، و قسمتي از علم محسوب مي شود.

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

مقاله خواتی

#درآمدی_بر_فلسفه_روابط_جغرافیا_و_سیاست

قسمت اول :

اگر بتوان #جغرافیای_سیاسی را :
فن مطالعة تأثیرگذاری متقابل انسان و محیط سیاسی دانست، برای شناخت ساز و کارهای فضایی مدیریت کشوری؛
و اگر #علوم_سیاسی را:
دانش یا فن به کارگیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعه دانست،
بی شک #ژئوپلیتیک را باید :
فن جهانی اندیشی برای مطالعة رقابت های قدرتی در محیط سیاسی جهانی یا منطقه ای تعریف کرد.

درحالی که ژئوپلیتیک از علوم سیاسی بر آمده و پیدایش جغرافیای سیاسی را بنا نهاده است، گاه دیده می شود که علمی مستقل از هر دو دانش جغرافیای سیاسی و علوم سیاسی فرض می شود. یک بررسی اتیمولوژیک ثابت می کند که این دو توأماند و با افول ژئوپلیتیک در فردای جنگ جهانی دوم بود که دوران فراز جغرافیای سیاسی آغاز شد.

به گفتة دیگر، شایان توجه است که مباحث ژئوپلیتیکی به صورتی پراکنده در وادی مباحث علوم سیاسی سر بر آورده و قدیم شمرده می شود و جغرافیای سیاسی جدید است که با یافتن بدنه و محتوای فلسفی لازم در میانة قرن بیستم به صورت یک علم مستقل و برخوردار از هویت علمی ویژه در آمد.

نگارنده ... آغاز جغرافیای سیاسی را در تحولات فکری سال های نخستین دهة 1950 میلادی جست وجو کرده است که از بحث های کم و بیش هم آوای #ریچارد_هارتشورن، #ژان_گاتمن و #استیفن_جونز حاصل شد.

در آن سال ها جهانی اندیشان یاد شده فرا آمدن این اندیشه را نوید دادند  که حرکت اندیشة سیاسی پویایی لازم را برای شکل گیری سیاسی فضای جغرافیایی فراهم می کند و این پویایی سبب می شود تا فضای جغرافیایی از نظر سیاسی، هم به صورت از هم گسیخته در آید و هم یکپارچگی یابد.

وی سخن دربارة از هم گسیخته شدن فضا را در فرایند یکپارچه شدن فضا در درازمدت مطرح کرده و به شیوة فلسفی ویژه ای زیر عنوان دو اصطلاح آیکونوگرافی و سیرکولاسیون عرضه کرد و با این بحث جنبة دیالکتیک کاملاً مشهودی به مفهوم #سرزمین_سیاسی داد و از این طریق توانست تولد جغرافیای سیاسی، به عنوا ن دانشی مرتبط با جغرافیا و علوم سیاسی، ولی مستقل از هر دو، را واقعیت بخشد.

آنچه در تجزیه وتحلیل رویدادهای سیاسی قرن بیست و یکم بیش از همه جلب توجه می کند، همانا #جغرافیایی_تر_شدن روزافزون زیربنای کشمکش های سیاسی جهان است که توجه بدان در کار مطالعات علمی برای ایجاد رابطة میان علت ها و معلول های این تحولات هر روز اجتناب ناپذیرتر از روز گذشته می نماید این گفتة ارسطو که :
«چیزی که در جایی نباشد، وجود ندارد» بهترین دلیل است برای در نظر گرفتن ظرفیتی فضایی یا جغرافیایی برای مباحث مربوط  به سیاست تا این مباحث انتزاعی در ساختار فضایی خود کارایی عملی خود را واقعیت بخشند.

به این ترتیب، آشکار است که مطالعة رابطه های میان جغرافیا و سیاست می تواند به شناخت بهتر علت های فضایی یا محیطی رویدادهای سیاسی جهان یاری دهد.

این گونه است که مطالعات مربوط به #علت_وجودی_پدیده_های_سیاسی را باید در ارتباط با #فلسفه « #علوم_سیاسی » و « #جغرافیای_سیاسی » و در ارتباط این دو در فرایند « #ژئوپلتیک » پیگیری کرد.

در این زمینه، نخست باید دقت داشت درحالی که #جغرافیای_سیاسی :
دانش مدیریت سیاسی فضا در سطح کشور به شمار می رود که تاثیر سیاسی انسان بر شکل گیری چهره زمین را مطالعه می کند.
#ژئوپلیتیک :
تأثیر عوامل جغرافیایی بر تصمیم گیری سیاسی انسانی را بررسی می کند که درگیر رقابت های سیاسی با دیگر قدرت هاست.
آنگاه باید کارکرد به هم تنیدة این دو مفهوم را در قیاس علوم سیاسی بررسی کرد که اساساً عبارت است از :
هنر به کار گیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعة سیاسی .

در مورد تعاریف علمی این مباحث باید دقت داشت:
درحالی که #علوم_سیاسی قدیم است، به معنای : «به کار گرفتن علمی ابتکار از راه مطالعه مکاتب و نظریه های قدیم و جدید مربوط به امر کشورداری در چارچوب مدیریت حزبی داخل یک کشور،
باید دقت داشت که #جغرافیای_سیاسی: دانشی است که با ایجاد رابطه های پویا (دیالکتیک) میان سه عنصر اصلی تشکیل دهندة کشور، یعنی #ملت، #حکومت و #سرزمین  به مطالعة مرزها و سازمان دهی سیاسی فضا (در درون کشور) می پردازد.
به این ترتیب، بحث #جغرافیای_سیاسی جدید است، درحالی که #ژئوپلیتیک از رابطة دیالکتیک میان سه عنصر اصلی به وجود می آید که عبارت اند از :
« #رقابت » که مولد سیاست است ،
« #قدرت »  که پدیده ای سیاسی است ، و
« #جغرافیا » که فضای لازم را برای محیطی ساختن رقابت سیاسی در اختیار می گذارد.

ادامه دارد ...

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

مقاله خوانی

#درآمدی_بر_فلسفه_روابط_جغرافیا_و_سیاست

قسمت دوم

شاید بتوان تعریف علمی این مبحث را در پویایی جملة زیر جست وجو کرد که:

« #ژئوپلیتیک عبارت است از مطالعة رقابت قدرت ها، برای سلطه بر منطقه یا جهان، براساس امکاناتی که جغرافیا در اختیار هر یک می گذارد، یا امکاناتی که هر یک از قدرت ها در رقابت با دیگری می تواند از محیط جغرافیایی دریافت کند»

به این ترتیب، باید دقت داشت درحالی که جغرافیای سیاسی از نقش آفرینی های سیاسی سخن دارد
، ژئوپلیتیک از رقابت های سیاسی – محیطی در چارچوب مفهوم قدرت می گوید، و این بحث قدیم است .

متأسفانه در روزگار ما گاه این گونه می نماید که اول جغرافیای سیاسی بوده و ژئوپلیتیک، به عنوان بحثی مدرن یا فرامدرن، از پی آن آمده است. ولی مطالعات نشان می دهد که جغرافیای سیاسی در مقام یک علم مستقل و به عنوان یک رشتة علمی دانشگاهی، کاملاً جدید است و در سرزمینی شدن بحث های ژئوپلیتیکی ریشه دارد و در میانة قرن بیستم از پویایی فلسفی لازم برخوردار شد و به صورت یک رشتة علمی کامل و مستقل دانشگاهی پا به عرصة وجود بگذارد.

در همین زمینه باید دقت داشت امروز که ژئوپلیتیک بار دیگر به مباحث علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی نوین نزدیک می شود، شامل مطالعة رفتار سیاسی قدرت های درون کشوری، مانند جنبش های فمینیستی، جدایی طلبی، محلی گرایی، خودمختاری خواهی، محیط زیست و حتی مسابقات ورزشی منطقه ای یا جهانی مانند فوتبال به ویژه در اروپا نمی شود.
این مباحث اگرچه گاه در نوشته های علمی باخترزمین زیر عنوان«ژئوپولتیک» مورد بحث قرار می گیرند طبیعت علمی این گونه مباحث در عمل براساس اصول مطالعاتی جغرافیای سیاسی پیگیری می شود.

در چنین وضعیتی باید گفت

اگر بتوان #جغرافیای_سیاسی را فن مطالعة تأثیرگذاری متقابل انسان و محیط سیاسی دانست، برای شناخت سازوکارهای فضایی مدیریت کشوری؛ و اگر #علوم_سیاسی را دانش یا فن به کارگیری ابتکار سیاسی برای مدیریت حزبی جامعه دانست، بی شک #ژئوپلیتیک را باید فن جهانی اندیشی برای مطالعة رقابت های قدرتی در محیط سیاسی جهانی یا منطقه ای تعریف کرد.

 از سوی دیگر، اگرچه در قیاس با ژئوپلیتیک کاربردی که مبحثی کهن است، کاربرد اصول و مبانی دانش جدیدی که امروز جغرافیای سیاسی خوانده می شود، در ژرفای تاریخ علوم و فنون قابل ریشه یابی است.
به گفتة دیگر اندک توجهی نشان می دهد که پدیده های اصلی مطالعات این علم مانند ملت، حکومت، سرزمین محاصره شده در مرزها در ایران باستان واقعیت پیدا کردند.
این بحث بدان معنا نیست که تاریخ و جغرافیانویسان یونان باستان به مطالعة عوامل اصلی مورد بحث در این علم بی اعتنا بودند.

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

مقاله

#مدرتیته_و_مدرنیسم

* #وجه_مدرنیسم_عصر_مدرن

«مدرنیسم به یک دوره تاریخ تمدن اطلاق می­شود.
مدرنیسم معمولا نشانه از رشد یا پیشرفت هنر و تفکر آمریکایی و اروپایی است. اگرچه آن همچنین برای توصیف خیلی کلی و نگرش و شرایط جامعه استفاده می شود.
مورخان ادبیات و هنرهای تجسمی، زمینه هایی که این اصطلاح بیشترین نقش را ایفا کرد از اواخر دهه 1880 تا جنگ جهانی دوم دانسته اند. بنابراین #مدرنیسم از #مدرن و #تاریخ_مدرن متمایز می­شود.»

در واقع #مدرنیسم ویژگی یک دوران تاریخی است که کم و بیش از قرن شانزدهم میلادی در اروپا آغاز و تا عصر ما ادامه یافته است.
در این دوران چهره زندگی بشر در اروپا تغییراتی شگرف اساسی کرده است. از مهم ترین حوادث این دوران پیشرفت سریع #علوم و #تکنولوژی جدید، وقوع انقلاب های #دموکراتیک در اروپا، #استقلال آمریکا و گسترش نظام اقتصادی مبتنی بر #مبادله_کالا در سراسر جهان و افزایش تدریجی دین گریزی ( #سکولاریسم ) است.

پرسش مهم درباره این دوران آن است که چه چیز اندیشه بشر را در این دوران از دوران های دیگر متمایز می­کند؟

#سخن_آخر

  انسان مدرن اعتماد و اتکا به #عقل خود کرد و در مقام شناسا در صحنه زندگی حضور پیدا کرد.

دست به #شناخت طبیعت و خود زد و پیشرفت های زیادی در حوزه های مختلف علمی برایش حاصل شد.

انسان مدرن آرمانی چون #شهر_مدرن را در سر داشت.
گمان می کرد با پیشرفت بی کران و غلبه بر طبیعت و تاریخ هر گونه رنج و کمبود در زندگی انسان پایان می یابد.
بدین ترتیب با سرعت تمام دست به شناسایی طبیعت و همه قلمروهای ممکن هستی زد.
در اواخر قرن نوزدهم در پیامدهای تحقق آرمان مدرنیته تردیدهایی ایجاد شد.

#نیچه جزو اولین متفکرانی بود که دست به سنجش گری و نقد مدرنیته زد و سعی کرد با تحلیل جدیدی از انسان و عقل انسان جایگاه جدیدی به انسان بخشد.

«مدرنیته دستاوردهای عظیم و مهمی را برای زندگی بشر در حوزه ­های علمی و انسانی به ارمغان آورده است که نمیتوان از آن چشم پوشید و تاثیر آن را در زندگی و رشد انسانی نادیده گرفت اما با توجه به تبعاتی که مدرنیته داشته است این نکته را نیز باید مورد توجه قرار دهیم که محدودیت ها و ماهیت عقل را بشناسیم. زیرا که شناخت آفت های عقل و نقد دنیای مدرن می تواند نگرشی را برای ما حاصل آورد که در زندگی از امکان خوش زیستنی که در دنیای مدرن برای ما فراهم می آورد بهره ببریم و هم از عوارض سوء آن در امان بمانیم. و در این راه نباید از سنت خود بی توجه بمانیم، بلکه باید سنت مداومت یک جریان همه جانبه تاریخی و فرهنگی باشد که تداوم و پیوستگی خود را در عین تحرک و پیشرفت، در مظاهر اساسی زبان، ادبیات، هنر، فلسفه و رسم و راه های زندگی نشان دهد.
ما برای رابطه جدی گرفتن با گذشته خود نیازمند آن ایم که بر عقده های حقارت خودغلبه کنیم و دریابیم که پیشرفت به معنای ریشه کن کردن گذشته نیست.
گذشته نقطه عزیمت ماست.  ما باید بار دیگر دارای فرهنگ و ادبیات و هنر و فلسفه بشویم.
اما این بدان معنا نیست که مرده ریگ های گذشته را به روش شرق شناسی و باستان شناسی جمع و جور کنیم بلکه این است که آنها را از نو تفسیر کنیم و معنا بدهیم و آگاهانه عناصر زنده آنها را در زبان و تفکر و ادب و هنر بکار گیریم.

  ما باید همه آنچه را که غرب به ما آموخته است از نو بیاموزیم و نقادی کنیم و هرگز از یاد نبریم که سروری مادی تمدن غرب به معنای سروری مطلق همه معیارها و شیوه های زندگی و فرهنگ آن نیست.»

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مقاله_علمی

پارادايمهاي سه گانه اثباتگرايي ، تفسيري و هرمنوتيك در مطالعات مديريت و سازمان

☆3A

#علوم_انساني_چيست؟

« مراد از علوم انساني، دانشی است كه موضوع تحقيق آنها فعاليتهاي مختلف بشر است، يعني فعاليتهايي كه متضمن روابط افراد بشر با يكديگر و روابط اين افراد با اشياء و نيز آثار و نهادها و مناسبات ناشي از اينهاست»(فروند، 3 :1372)؛ اما با اين قيد كه «روش تحقيق در آن، تجربي است و در صدد است تا آن فعاليتهاي مختلف را به قالب نظمهاي تجربه پذير بريزد»(سروش، 24 :1366).
برداشت از تجربه و تجربه پذيري در ميان عالمان علوم اجتماعي متفاوت است؛ برخي مدل علوم طبيعي تجربي را براي علوم انساني ميپذيرند به زعم آنان خروج از اين مدل، علوم انساني را از حوزه علم بودن خارج مي‌كند. اما برخي ديگر با نقد وحدت انگاري در مدل، به تنوع مدلها در تبيين رفتارها و پديده هاي انساني معتقدند.
اين تفاوت ديدگاه، در واقع از قرن هفدهم پديد آمد.
با شكفتن سريع علوم طبيعي، فاصله اي ميان علوم مادي و علوم انساني به وجود آمد.
توسعه در علوم طبيعي و ركود علوم انساني، اين سؤال را پيش آورد كه آيا احتمالا تفاوتي ميان اين دو شاخه علمي به لحاظ علميت وجود ندارد؟

اين سؤال سبب موضع گيريهاي متعددي در اين زمينه شد.
برخي علوم طبيعي را مدل مناسب براي علمي بودن مي پنداشتند و معتقد بودند علوم انساني بايد هنجارها و روشهاي علوم طبيعي را بپذيرد.
به سخن ديگر، دنياي اجتماعي شبيه دنياي طبيعي است و به همان طريق ميتواند مورد مطالعه قرارگيرد. همانگونه که هدف از معرفت در علوم طبيعي، کشف روابط علّي ميان پديده هاي قابل مشاهده است، در علوم انساني نيز اين هدف بايد به عنوان هدف اصلي براي پژوهشگران علوم انساني تعريف شود زيرا امکان ارائه روابط علت و معلولي ميان پديده هاي اجتماعي وجود دارد. از منظر هستي شناسي جهان اجتماعي از عينيت برخوردار است و شأني وجودي وراي آگاهي و ذهنيت انساني وجود دارد (ايمان، 91 :1388).

رويکرد تجربي اثباتگرا و تأثير آن در علوم انساني با #اگوست_كنت در قرن نوزدهم آغاز شد.
اگر چه اليه هايي از اين رويکرد را نيز ميتوان در آثاري از #ديويد_هيوم و #فرانسيس_بيكن مشاهده کرد.

اگوست كنت بر اين باور بود که ميتوان و بايد پديده هاي انساني را در مقايسه و شبيه به پديده هاي طبيعي به مطالعه و بررسي پرداخت. از اين روي، روشهاي
به کار گرفته شده در علوم طبيعي و نيز در علوم انساني داراي ارزش يکساني است.
واژه #فيزيک_اجتماعي از اصطلاحاتي بود که او براي مطالعات #جامعه_شناسي وضع نمود تا نشان دهد رفتارهاي جمعي انسانها را نيز ميتوان همانند پديده هاي طبيعي با روش يکساني به مطالعه و بررسي پرداخت. بر اين مبنا پژوهش در زمينه پديده هاي اجتماعي مبتني بر مشاهده و تجربه، به منظور کشف قوانين حاکم بر رفتارهاي اجتماعي خواهد بود.
اين کشف پژوهشگر را جهت تبيين و پيش بيني رفتارها توانمند خواهد نمود. از منظر اين دسته از جامعه شناسان به‌كارگيري روش علوم طبيعي در علوم انساني به معناي ساخته شدن عيني انساني در مقولاتي بود كه در آن عين طبيعي ساخته ميشد و به معناي يكي
گرفتن واقعيت انساني و واقعيت طبيعي بود. به اعتقاد افرادي چون « #ديويد_تامس »، اين شيوه كاربرد روش علوم طبيعي در علوم انساني براي تحقيق در علوم انساني صحيح و تأمين‌كننده هدف علم كه عبارت از تبيين علّي پديده هاي انساني و در نتيجه توانايي براي كنترل و پيشبيني است، ميباشد (سروش، 374 :1366).

جامعه شناسان بعدي نيز مانند #دورکيم اين رويکرد معرفتي و روشي را در مطالعات جامعه شناختي خود دنبال کردند.
جامعه در اين رويکرد به مثابه يک واقعيتي عيني تلقي ميشود که ميتوان با روشهاي تجربي قوانين حاکم بر آن را کشف کرد. از سويي ديگر، « دوركيم » در سبك پژوهش جامعه شناختي خود با دست باز از تعبير و تفسير بهره ميگرفت و معاني و مفاهيمي را در پديده هاي انساني پيشبيني مي‌كرد كه با #اثباتگرايي_امروزين همخواني چنداني ندارند و بيشتر شبيه نوعي روش شناسي ضد اثباتگرايي هستند كه در روزگار كنوني پيگيري ميشود.

👇👇👇👇ادامه

🆔👉 @iran_novin1
[({🔥 @iran_novin1🔥})]

]🔥 ایران نوین 🔥[

#مقاله_علمی

پارادايمهاي سه گانه اثباتگرايي ، تفسيري و هرمنوتيك در مطالعات مديريت و سازمان

☝️☝️☝️ادامه

#علوم_انسانی
☆3B

در قرن بيستم رويکرد تجربي اثباتگرا با پيدايش و نفوذ جريان فلسفي و تحليلي #اثباتگرايي_منطقي جايگاه مهمتري را در حوزه معرفتشناسي و روش شناسي باز يافت.
اين جريان گزاره هاي زباني را در صورتي معنادار ميدانست که در پيوند و تناظر با پديده هاي قابل مشاهده باشد. به طور کلي چند مؤلفه اساسي به لحاظ معرفت شناختي و روش شناختي در مطالعات پژوهشي رويکرد اثباتگرايي وجود دارد:

واقعيت به مثابه امري خالص، استقلال پژوهشگر از هرگونه پيشداوري، تقليل گرايي اعتبار گزاره هاي نظري به گزاره هاي ناظر به پديده هاي مشاهده اي، پژوهش فارغ از ارزش.
هستي از منظر رويکرد علوم تجربي اثباتگرا خلاصه در پديده هاي محسوس و مشاهده پذير ميگردد و از نگاه معرفت شناسي دانش برآمده از اين سنخ از پديده ها است که معتبر ميباشد و نظريه ها اعتبار خود را زماني به دست ميآورند که در تناظر مستقيم با و يا قابل تأويل به محسوسات و از منظر روششناختی علوم طبيعي و علوم انساني از روش يکساني تبعيت ميکند به گونه اي که ميتوان ادعا کرد؛ تمامي علوم از يک وحدت روششناختي برخوردار ميباشند (الوسون و ديگران: 40).
55 :2009 و تسوكاس و ديگران،

🆔👉 @iran_novin1
#عناصر_محافظه_کاری

1️⃣ #سنت: درون مایه اصلی تفکر محافظه کاری، یعنی تمایل به حفظ کردن، با فضیلت های شناخته شده سنت، احترام به آداب و رسوم دیرینه، و نهادهایی که در گذر زمان ماندگار مانده اند، پیوند تنگاتنگ دارد. از این نظر، سنت بازتاب خرد اندوخته شده از گذشته است و نهادها و عملکردهایی را نشان میدهد که زمان آنها را آزموده است و باید به سود نسل حاضر و نسل های آینده محفوظ بمانند. همچنین سنت به دلیل دادن حس تعلق اجتماعی و تاریخی به افراد، موجب پیشبرد ثبات و امنیت می شود.

2️⃣ #عمل_گرایی: محافظه کاران به طور سنتی بر محدودیتهای عقلانی انسان تأکید کرده اند - محدودیت هایی که به گفته آنها از پیچیدگی بیکران جهانی که در آن زندگی میکنیم ناشی می شود. بنابراین، به گمان آنها اصول و نظام های انتزاعی قابل اعتماد نیستند و به جای ایمان، باید به تجربه، تاریخ و مهم تر از همه، به عمل گرایی تأکید کرد: یعنی به این باور که کنش باید حاصل اوضاع و احوال و هدف های واقعی باشد، یعنی حاصل «آن چه کار می کند» از این رو، محافظه کاران ترجیح داده اند باورهای خاص خود را به صورت رفتار ذهنی با رویکرد به زندگی توصیف کنند نه به صورت یک ایدئولوژی، گرچه این اندیشه را نیز نمی پذیرند که این کار به فرصت طلبی غیر اصولی می انجامد.

3️⃣ #کامل_نبودن_انسان: محافظه کاری دیدگاهی کاملا بدبینانه نسبت به طبیعت بشر است. بنابه این نظر، انسان آفریده ای کم هوش، نیازمند، و امنیت جو است، به چیزهای آشنا و مطمئن و آزموده تمایل دارد، و به زندگی در اجتماعات باثبات و دارای نظم نیازمند است. افزون بر این، افراد از لحاظ اخلاق فسادپذیرند: خودخواهی، آزمندی و ولع قدرت آنها را تباه کرده است. بنابراین، ریشه های جرم و بی نظمی درون خود انسان است، نه در جامعه از این رو حفظ نظم به دولت قوی، اجرای دقیق قوانین و مجازات های شدید نیازمند است.

4️⃣ #ارگانیسم_گرایی (organicism): محافظه کاران به جای اینکه جامعه را ساخته و محصول مهارت و ابتکار انسان بدانند، آن را به طور سنتی کلیتی ارگانیک، یا موجودی زنده می بینند. از این رو، به اعتقاد آنها ضرورت طبیعی، با نهادهای گوناگونش، با بافت جامعه (خانواده، اجتماع محلی، ملت و مانند آنها)، با کمک به سلامت و ثبات جامعه، آن را ساختاربندی کرده است. کل از جمع یکایک اجزای خود بیشتر است. ارزش های مشترک (اغلب سنتی) و فرهنگی مشترک نیز برای نگه داشتن جماعت و اجتماع و همبستگی اجتماعی حیاتی اند.

5️⃣ #سلسله_مراتب: از نظر محافظه کاری، درجه بندی موقعیت، مرتبه و جایگاه اجتماعی در جامعه ای ارگانیک، طبیعی و ناگزیر است. این وضع و حال، نقش های متفاوت و مسئولیت های افراد، برای مثال کارفرماها و کارگران، آموزگاران و شاگردان، والدین و فرزندان را نشان می دهد. با این همه از این نظر، سلسله مراتب و نابرابری به درگیری نمی انجامد، زیرا جامعه را تعهدات متقابل و وظایف دوسویه به هم پیوند داده است. درواقع، جایگاه زندگی شخص را بخت و حادثه تولد تعیین می کند، و اشخاص موفق و توانگر هم مسئولیت ویژه مراقبت از اشخاص کم شانس تر را بر عهده دارند.

6️⃣ #اقتدار: محافظه کاران معتقدند که در مورد کسانی که دانش، تجربه با آموزش ندارند تا در جهت منافع خود خردمندانه عمل کنند، اقتدار با رهبری ، راهنمایی و پشتیبانی تاحدی همیشه از بالا اعمال شده است. نمونه ای از آن اقتدار والدین بر فرزندان است. اگرچه اندیشه آریستوکراسی طبیعی زمانی پرنفوذ بود، اما امروز اقتدار و رهبری به طور عام تر نتیجه تجربه و تربیت تلقی می شود. فضیلت اقتدار آن است که خاستگاه همبستگی اجتماعی است، و به مردم این حس روشن را می دهد که چه کسی هستند و از آنها چه انتظار می رود. بنابراین، آزادی باید با مسئولیت همزیست باشد؛ پس آزادی به طور عمده از تمایل به قبول تعهدات و وظایف به وجود می آید.

7️⃣ #مالکیت: محافظه کاران داشتن مالكيت را حیاتی می دانند و معتقدند مالكيت به مردم امنیت و تا حدی استقلال از حکومت می دهد، و مردم را تشویق می کند به قانون و مالکیت دیگران احترام بگذارند، مالكيت همچنین شخصیت مردم را نمودار می سازد، زیرا افراد می توانند خودشان را در آنچه دارند ببینند: در خانه هایشان، در اتومبیل هایشان، و مانند آنها. اما داشتن مالكيت علاوه بر حقوق، وظایفی هم به دنبال دارد. از این لحاظ، ما در یک معنا فقط پاسداران دارایی هایی هستیم که از نسل های گذشته به ما به ارث رسیده (نقرجات خانوادگی)، یا ممکن است برای نسل های آینده ارزشمند باشد.

#محافظه_کاری
#آموزش_سیاسی
#علوم_سیاسی
♻️ #آنوکراسی(Anocracy)

آنوکراسی یک نوع حکومت بی‌ثبات و ناکارآمد است‌که در آن دولت عملاً فاقد قدرت است و قدرت واقعی بین گروه‌هایی که پیوسته برای رسیدن به قدرت مبارزه می‌کنند، پخش شده‌است. در این نوع حکومت، اقتدار مرکزی بسیار ضعیف است.

آنوکراسی، می‌تواند در نتیجهٔ تغییر رژیم‌ها رخ دهد؛ (مثل وضعیت لیبی بعد از قذافی و یا مثل اتفاقی که بعداز پیروزی مجاهدین افغان و اتمام اشغال افغانستان از چنگ شوروی اتفاق افتاد که در آن مجاهدین برای تصاحب قدرت به جان هم افتادند) این امکان نیز حضور دارد آنوکراسی در حضور یک رژیم مستقر رخ دهد (مثل وضعیت سوریه) در کشورهایی که آنوکراسی وجود دارد، معمولاً به‌دلیل خودکامگی و قدرت‌طلبی گروه‌ها و استفادهٔ آن‌ها از هر منبع موجود برای رسیدن به قدرت، حقوق بشر به‌صورت گسترده نقض می‌شود.

نمونهٔ بارز آنوکراسی در زمان ما، کشورهایی مثل کامبوج،تایلند،میانمار،نیجریه،اوگاندا،زیمبابوه،سومالی، اوکراین،روسیه،یوگسلاوی و … در طول زمان‌های مختلف، اسیر آنوکراسی بوده یا هستند. اگرچه انتقال‌های موفق حکومت در بعضی از کشورها هم رخ داده؛ مثل مکزیک، غنا و تایوان.

#علوم_سیاسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 چیزی بنام #اقتصاد_اسلامی نداریم!

بخشى از مصاحبه اکوایران با #آیت‌الله_سیدجواد_علوی_بروجردی :

🔺«ما چطور می‌آییم در اینجا، می‌خواهیم یک رشته‌ی اقتصاد اسلامی درست بکنیم؟
ما چندتا روایت و آیه داریم برای اینکه اگر تورم بالا رفت چجور بخواهیم کنترلش بکنیم؟
چندتا آیه و روایت داریم که رشد اقتصادی با چه فرمولی باید درست بشود؟

🔺این مکاتب اقتصادی در دنیا هست، اقتصاددان‌ها هستند. اصلا اسلام نیامده است که علم بیاورد.

🔺پیغمبر یک مرشد معنوی هست. آمده ارزش‌های معنوی جامعه را بالا ببرد. نه اینکه بیاید اقتصاد درست بکند، نه اینکه بیاید #علوم درست بکند. اقتصاد اسلامی هم یک شوخی است.»

🔻پ ن‌:

همه‌ ترکیبهای ادبی که با پسوند #اسلام درست می شوند مانند اقتصاد اسلامی، #بانکداری_اسلامی، #جمهوری_اسلامی ، #انقلاب_اسلامی ، #جنبش_اسلامی ، #سیاست_اسلامی ، #دمکراسی_اسلامی #مردم_سالاری_اسلامی ، #اومانیسم_اسلامی ، #سکولاریسم_اسلامی و ... همه اینها ساخته و پرداخته #سلطه_گران #جهانخوار برای فریب دادن مردم با سوءاستفاده از باورهای مردم و نابود کردن #خاورمیانه و #چپاول #نفت و تامین منافعشان هست و جز این هیچ کاربردی ندارند.