Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت دوم
#تعریف_ملت_بر_حسب_زبان_و_فرهنگ
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در اواخر قرن هجدهم و عمدتاً به وسیله آثار برخی از متفکران و نویسندگان آلمانی همچون #هردر و #نوالیس و #اشلایرماخر و #فیشته و به عنوان رکنی از ارکان ایده ئولوژی ناسیونالیستی، صورت بیان یافت و بسط و تفصیل پیدا کرد.
انقلابگران فرانسوی معتقد بودند که ملت گروهی از افراد است که همه تابع یک نظام سیاسی باشند.
اما آلمانیها بر این نظر بودند که خداوند و طبیعت ملتها را از یکدیگر تفکیک کرده اند، و هر ملت دارای خصلت ویژه ای است که با #زبان_مشترک آن ملت ارتباط نزدیک دارد، و چون زبان حامل سنتهاست و احساسات و نمادها و پیوندهای عاطفی و اسطوره ها را انتقال می دهد، پس سهیم بودن در هر زبان بومی به معنای سهم بردن از فرهنگی مشترک است.
به نوشته #اشلایرماخر:
«هر زبانی مساوی با طرز فکر مخصوصی است، و آنچه به یک زبان اندیشیده می شود هرگز ممکن نیست همان طور به زبان دیگری تکرار گردد.»
این تصور از ملیت کم کم با نظریه ای متافیزیکی پیوستگی پیدا کرد که پیروان آن عقیده داشتند:
هر ملتی مظهر روح یا معنای کلی دیگری است که آن نیز به نوبه خویش جلوه ای از جمال حق است، و گوناگونی ملتها تنوع هستی را انعکاس می دهد، و هر ملتی به سهم خود به پیشرفت نوع بشر کمک می کند، و، از این رو، افراد ملت اخلاقاً مکلف به حفظ و پرورش ملتند.
از اینجا بود که ناسیونالیستهای فرهنگی آلمان، در ابراز واکنش به آیین #جهان_میهنی Aufklarung (یا نهضت روشنگری در آن سرزمین) که به فرانسه تمایل داشت، با وجود جنبه ناسیونالیستی افکارشان، همچنان به ملتها در منظر عام بشریت می نگریستند و معتقد بودند که:
هر ملتی باید سهم خویش را در سرگذشت پرفراز و نشیب آدمیزاد ادا کند.
این دسته از متفکران و نویسندگان عقیده داشتند که:
وجود ملت وابسته به تصمیم یا وقوف افراد آن نیست؛ افراد نمی توانند تصمیم به عدم عضویت در ملت خویش بگیرند، زیرا وجود ملت است که به آگاهی ایشان شکل می دهد؛ ملت آلمان به این جهت هستی طبیعی یافته است که کسانی که بنا به سنن آلمانی بار آمده اند ذاتاً با انگلیسیها یا فرانسویها تفاوت دارند. بنابراین، یک آلمانی که بخواهد میمون وار، فی المثل، از فرانسویان تقلید کند، مانع شکوفندگی ذات و سرشت خویش می شود و باید به آنچه، از جهت او، چیزی ساختگی و درجه دوم است، قناعت کند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#ماهیت_و_ملاکهای_ملیت
قسمت دوم
#تعریف_ملت_بر_حسب_زبان_و_فرهنگ
تصور ملیت به معنای زبان و فرهنگ، در اواخر قرن هجدهم و عمدتاً به وسیله آثار برخی از متفکران و نویسندگان آلمانی همچون #هردر و #نوالیس و #اشلایرماخر و #فیشته و به عنوان رکنی از ارکان ایده ئولوژی ناسیونالیستی، صورت بیان یافت و بسط و تفصیل پیدا کرد.
انقلابگران فرانسوی معتقد بودند که ملت گروهی از افراد است که همه تابع یک نظام سیاسی باشند.
اما آلمانیها بر این نظر بودند که خداوند و طبیعت ملتها را از یکدیگر تفکیک کرده اند، و هر ملت دارای خصلت ویژه ای است که با #زبان_مشترک آن ملت ارتباط نزدیک دارد، و چون زبان حامل سنتهاست و احساسات و نمادها و پیوندهای عاطفی و اسطوره ها را انتقال می دهد، پس سهیم بودن در هر زبان بومی به معنای سهم بردن از فرهنگی مشترک است.
به نوشته #اشلایرماخر:
«هر زبانی مساوی با طرز فکر مخصوصی است، و آنچه به یک زبان اندیشیده می شود هرگز ممکن نیست همان طور به زبان دیگری تکرار گردد.»
این تصور از ملیت کم کم با نظریه ای متافیزیکی پیوستگی پیدا کرد که پیروان آن عقیده داشتند:
هر ملتی مظهر روح یا معنای کلی دیگری است که آن نیز به نوبه خویش جلوه ای از جمال حق است، و گوناگونی ملتها تنوع هستی را انعکاس می دهد، و هر ملتی به سهم خود به پیشرفت نوع بشر کمک می کند، و، از این رو، افراد ملت اخلاقاً مکلف به حفظ و پرورش ملتند.
از اینجا بود که ناسیونالیستهای فرهنگی آلمان، در ابراز واکنش به آیین #جهان_میهنی Aufklarung (یا نهضت روشنگری در آن سرزمین) که به فرانسه تمایل داشت، با وجود جنبه ناسیونالیستی افکارشان، همچنان به ملتها در منظر عام بشریت می نگریستند و معتقد بودند که:
هر ملتی باید سهم خویش را در سرگذشت پرفراز و نشیب آدمیزاد ادا کند.
این دسته از متفکران و نویسندگان عقیده داشتند که:
وجود ملت وابسته به تصمیم یا وقوف افراد آن نیست؛ افراد نمی توانند تصمیم به عدم عضویت در ملت خویش بگیرند، زیرا وجود ملت است که به آگاهی ایشان شکل می دهد؛ ملت آلمان به این جهت هستی طبیعی یافته است که کسانی که بنا به سنن آلمانی بار آمده اند ذاتاً با انگلیسیها یا فرانسویها تفاوت دارند. بنابراین، یک آلمانی که بخواهد میمون وار، فی المثل، از فرانسویان تقلید کند، مانع شکوفندگی ذات و سرشت خویش می شود و باید به آنچه، از جهت او، چیزی ساختگی و درجه دوم است، قناعت کند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#تعریف_ملت_بر_حسب_حق_تعیین_سرنوشت
ادامه قسمت قبل :
2
#کانت معتقد بود که اصل اختیار و خود آیینی اخلاقی مستلزم این است که آدمیان از جهت تعلق به ملکوت غایات و از این جهت که خود برای خویشتن قانون می گذارند، تکلیف سیاسی را نیز خود بر عهده خویش بگذارند، و سیادت و اقتدار باید از اراده عام به نحوی که در قوانین منعکس است نشأت بگیرد و تابع آن باشد.
اما ناسیونالیستهایی مانند دانشمند آلمانی اقتصاد سیاسی، #ادام_مولر، در استدلال کانت دست بردند بدین نحو که گفتند فرد با ملت یکی است، و روح ملی [یا قومی] (Volksgeist) جلوه ی حقیقی تر اراده ی دائمی فرد است تا هرگونه ترجیح و تمایل فردی. بدین سان، اراده عام که، به نظر روسو و کانت، خود آیینی اخلاقی فرد را با اقتدار و سیادت سیاسی سازگار می کرد، به وسیله ای بدل شد برای ادعای اینکه تصمیم فردی وقتی مخالف روح ملی باشد، بی ربط و بدون موضوعیت است.
با اینهمه، ناسیونالیسم در اوایل قرن نوزدهم به نیات آزادیخواهانه و انسانی آراسته بود.
#فیشته و #ماتسینی بر این نظر بودند که :
تا ملتی به صورت یک دولت مستقل و دارای حق حاکمیت وحدت پیدا نکند، افراد آن چون در چشم دیگران از شأن برابر و احترام برخوردار نیستند، در نظر خودشان نیز از کرامت و عزت نفس کافی بهره مند نخواهند بود.
زیبایی متقاعد کننده ناسیونالیسم در افریقا و آسیا عمدتاً ناشی از همین فکر است.
سیه چردگانی که زیر بار سفیدپوستان نمی روند، احساس می کنند که از جهت عزت نفس خودشان هم که شده، باید حاکمانی به رنگ و از سنخ خویش داشته باشند که با آنان همبسته باشند، و سران دیگر دولتهای دارای حق حاکمیت، ایشان را پایین تر از خود ندانند.
ولی همینکه وحدت و استقلال به دست می آید، همان تردید اخلاقی ای که ناسیونالیسم را پدید آورده و احیاناً بزرگترین دلیل موجه آن بوده، به آسانی به گونه ای جسارت و پرخاشجویی و خودپسندی ملی بدل می شود، همانند آنچه #شارل_مورا در فرانسه آن را «ناسیونالیسم تمام عیار» خواند و در وصف آن نوشت که عبارت است از:
«تعقیب صرف سیاستهای ملی و حفظ مطلق تمامیت و افزایش تدریجی قدرت ملی.» دولت تک ملیتی، دیگر در افق وسیعتر بشریت لحاظ نمی شود و اکنون توجیهی جز وجود خودش لازم ندارد.
ناسیونالیسم با این رنگ و بو بدون تردید مخالف اصول عقلی است و از سخنوری های متکی به نماد «خون و خاک» به شوق می آید، و گرچه از نظر مورخ و جامعه شناس اهمیت عظیم دارد، باطل است به چشمی نگریسته شود که گویی سزاوار نقد و سنجش جدی عقلی است.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ناسیونالیسم
#تعریف_ملت_بر_حسب_حق_تعیین_سرنوشت
ادامه قسمت قبل :
2
#کانت معتقد بود که اصل اختیار و خود آیینی اخلاقی مستلزم این است که آدمیان از جهت تعلق به ملکوت غایات و از این جهت که خود برای خویشتن قانون می گذارند، تکلیف سیاسی را نیز خود بر عهده خویش بگذارند، و سیادت و اقتدار باید از اراده عام به نحوی که در قوانین منعکس است نشأت بگیرد و تابع آن باشد.
اما ناسیونالیستهایی مانند دانشمند آلمانی اقتصاد سیاسی، #ادام_مولر، در استدلال کانت دست بردند بدین نحو که گفتند فرد با ملت یکی است، و روح ملی [یا قومی] (Volksgeist) جلوه ی حقیقی تر اراده ی دائمی فرد است تا هرگونه ترجیح و تمایل فردی. بدین سان، اراده عام که، به نظر روسو و کانت، خود آیینی اخلاقی فرد را با اقتدار و سیادت سیاسی سازگار می کرد، به وسیله ای بدل شد برای ادعای اینکه تصمیم فردی وقتی مخالف روح ملی باشد، بی ربط و بدون موضوعیت است.
با اینهمه، ناسیونالیسم در اوایل قرن نوزدهم به نیات آزادیخواهانه و انسانی آراسته بود.
#فیشته و #ماتسینی بر این نظر بودند که :
تا ملتی به صورت یک دولت مستقل و دارای حق حاکمیت وحدت پیدا نکند، افراد آن چون در چشم دیگران از شأن برابر و احترام برخوردار نیستند، در نظر خودشان نیز از کرامت و عزت نفس کافی بهره مند نخواهند بود.
زیبایی متقاعد کننده ناسیونالیسم در افریقا و آسیا عمدتاً ناشی از همین فکر است.
سیه چردگانی که زیر بار سفیدپوستان نمی روند، احساس می کنند که از جهت عزت نفس خودشان هم که شده، باید حاکمانی به رنگ و از سنخ خویش داشته باشند که با آنان همبسته باشند، و سران دیگر دولتهای دارای حق حاکمیت، ایشان را پایین تر از خود ندانند.
ولی همینکه وحدت و استقلال به دست می آید، همان تردید اخلاقی ای که ناسیونالیسم را پدید آورده و احیاناً بزرگترین دلیل موجه آن بوده، به آسانی به گونه ای جسارت و پرخاشجویی و خودپسندی ملی بدل می شود، همانند آنچه #شارل_مورا در فرانسه آن را «ناسیونالیسم تمام عیار» خواند و در وصف آن نوشت که عبارت است از:
«تعقیب صرف سیاستهای ملی و حفظ مطلق تمامیت و افزایش تدریجی قدرت ملی.» دولت تک ملیتی، دیگر در افق وسیعتر بشریت لحاظ نمی شود و اکنون توجیهی جز وجود خودش لازم ندارد.
ناسیونالیسم با این رنگ و بو بدون تردید مخالف اصول عقلی است و از سخنوری های متکی به نماد «خون و خاک» به شوق می آید، و گرچه از نظر مورخ و جامعه شناس اهمیت عظیم دارد، باطل است به چشمی نگریسته شود که گویی سزاوار نقد و سنجش جدی عقلی است.
🆔👉 @iran_novin1