Forwarded from « اینها » || مجله و دورهمی و نوشتن
این یکی از عکسهایی است که #فاطمه_خاوری (نگین) با گوشی موبایلش گرفته و به ما فرستاده. فاطمه ۱۷ ساله است و در تهران زندگی میکند. از ما پرسیده که میتواند با «اینها» همکاری کند؟
جواب ما به ایشان و به همه کسانی که دوست دارند به شکلی داوطلبانه نقشی در مجله خودشان یعنی #این_ها داشته باشند این است: البته! البته که میتونی عزیزم!
هزار روش مختلف وجود دارد که میشود با اینها همکار شد. اگر شما هم دوست دارید که با مجله همکاری کنید ولی نمیدانید چطوری، فقط کافیه به ما پیام بدهید. @inhamedia
@inhahome || مجله اینها
جواب ما به ایشان و به همه کسانی که دوست دارند به شکلی داوطلبانه نقشی در مجله خودشان یعنی #این_ها داشته باشند این است: البته! البته که میتونی عزیزم!
هزار روش مختلف وجود دارد که میشود با اینها همکار شد. اگر شما هم دوست دارید که با مجله همکاری کنید ولی نمیدانید چطوری، فقط کافیه به ما پیام بدهید. @inhamedia
@inhahome || مجله اینها
🔥3👍2❤1
سالی که گذشت، کارهای کرده و نکرده زیادی داشتیم.
۴۰۴ باید قویتر و بانشاطتر باشیم. بیشتر با ما همراه باشید خب.
راستی سلام
۴۰۴ باید قویتر و بانشاطتر باشیم. بیشتر با ما همراه باشید خب.
راستی سلام
👍2
فاطمه موسوی گفت که این فایل رو توی نیمثانیه با هوش مصنوعی درست میکردم.
خدا کنه الکی گفته باشه.🥲 چون ۱۴ ساعت طول کشید تا این پاورپوینت درست بشه.
یک مرور سریع کردیم از اینکه «اینها» چرا و چطور؟ 👇
خدا کنه الکی گفته باشه.🥲 چون ۱۴ ساعت طول کشید تا این پاورپوینت درست بشه.
یک مرور سریع کردیم از اینکه «اینها» چرا و چطور؟ 👇
😁3👍1😐1
علاءالدین فریلنسر میشود!
محمد امین رفیعی
یک روز که علاءالدین از فقر و نداری خسته شده بود، تصمیم گرفت بهجای اینکه دست روی دست بگذارد و غصه بخورد به دنیای فریلنسری وارد شود؛ چون فکر میکرد شاید بتواند با طراحی گرافیکی یا بلاگر شدن، زندگیاش را بهتر کند.
شروع کرد به گشتن توی اینترنت تاایده های جدید پیدا کند. آگهی عجیب و جالبی دید: «چراغ جادویی! فقط با یک فلش جادویی دوتادو تا میشود چهارتا!» علاءالدین زیر لب زمزمه کرد : «خودشه! این همان فرصت استثناییه!»
غافل ازاینکه این پیام را جادوگری عینکی به نام «ابونذیر» گذاشته بود.
🎵 شنوندهی داستان : «علاءالدین فریلنسر میشود!» نوشته: احمد مدقق و باصدای #محمدامین_رفیعی باشیم.
این داستان در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#افسانه_های_سرزمین_مادری
@inhahome|مجله اینها
شروع کرد به گشتن توی اینترنت تاایده های جدید پیدا کند. آگهی عجیب و جالبی دید: «چراغ جادویی! فقط با یک فلش جادویی دوتادو تا میشود چهارتا!» علاءالدین زیر لب زمزمه کرد : «خودشه! این همان فرصت استثناییه!»
غافل ازاینکه این پیام را جادوگری عینکی به نام «ابونذیر» گذاشته بود.
🎵 شنوندهی داستان : «علاءالدین فریلنسر میشود!» نوشته: احمد مدقق و باصدای #محمدامین_رفیعی باشیم.
این داستان در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#افسانه_های_سرزمین_مادری
@inhahome|مجله اینها
❤6
شهر دخت
زهرا مظفری
فصل اول
آن شب، ماه کامل و بزرگ بود. آنقدر بزرگ که بیشتر از آنکه قشنگ باشد ترسناک بود! مادر به شانهای که روی موهای سفید شهردخت میکشید نگاه کرد.تارهای ریخته را با دقت جمع کرد و توی دستمال سیاهی که روی دامنش پهن کرده بود، گذاشت.
«توکه اینو حفظی! چرا میخوای هی تعریفش کنم؟»
شهردخت چرخید سمت مادرش.نگاهش از خواهشی که میدانست قبول میشود، میخندید.
مادر هم از خنده سرفهاش گرفت.
🎵 شنوندهی داستان : «شهردخت» نوشته: معصومه امیری و باصدای #زهرا_مظفری باشیم.
این داستان در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#قصه_های_ثوران
@inhahome|مجله اینها
آن شب، ماه کامل و بزرگ بود. آنقدر بزرگ که بیشتر از آنکه قشنگ باشد ترسناک بود! مادر به شانهای که روی موهای سفید شهردخت میکشید نگاه کرد.تارهای ریخته را با دقت جمع کرد و توی دستمال سیاهی که روی دامنش پهن کرده بود، گذاشت.
«توکه اینو حفظی! چرا میخوای هی تعریفش کنم؟»
شهردخت چرخید سمت مادرش.نگاهش از خواهشی که میدانست قبول میشود، میخندید.
مادر هم از خنده سرفهاش گرفت.
🎵 شنوندهی داستان : «شهردخت» نوشته: معصومه امیری و باصدای #زهرا_مظفری باشیم.
این داستان در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#قصه_های_ثوران
@inhahome|مجله اینها
غروب همیشه دلگیر نیست. مثل اینجا که رنگهای گرم و درخشانش دل آدم رو باز میکنه.
#روز_طبیعت #سیزده_بدر
عکس را نرگسسادات احمدی گرفته و به «اینها» فرستاده. جایی حوالی جاده قدیم قم_ اصفهان
@inhahome || مجله اینها
#روز_طبیعت #سیزده_بدر
عکس را نرگسسادات احمدی گرفته و به «اینها» فرستاده. جایی حوالی جاده قدیم قم_ اصفهان
@inhahome || مجله اینها
❤2
یک عکس هنریطور ادایی 😊، یک زمین پوشیده از برگهای سبز که بوی بهار میده.
عکس را زینب اسکندری گرفته و به اینها فرستاده
#روز_طبیعت #سیزده_بدر #موبایل_گرافی
@inhahome ||مجله اینها
عکس را زینب اسکندری گرفته و به اینها فرستاده
#روز_طبیعت #سیزده_بدر #موبایل_گرافی
@inhahome ||مجله اینها
❤4
شما هم از طبیعت عکس گرفتید؟ به ادمین بفرستید خب 😊
@inhamedia
@inhamedia
نزدیکترین حالت ممکن به طبیعت در روز طبیعت 😁🐏🐑
عکس را زینب اسکندری گرفته و به «اینها» فرستاده
#موبایل_گرافی #سیزده_بدر
@inhahome || مجله اینها
عکس را زینب اسکندری گرفته و به «اینها» فرستاده
#موبایل_گرافی #سیزده_بدر
@inhahome || مجله اینها
❤1🔥1
آسمان از زمین بوستان علوی در قم
آسمان شما هم همین رنگ بود؟
عکس را زهرا علیزاده گرفته و به مجله «اینها» فرستاده
#موبایل_گرافی #سیزده_بدر
@inhahome || مجله اینها
آسمان شما هم همین رنگ بود؟
عکس را زهرا علیزاده گرفته و به مجله «اینها» فرستاده
#موبایل_گرافی #سیزده_بدر
@inhahome || مجله اینها
❤3
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
این عکس را وحید رضایی گرفته و به «اینها» فرستاده. البته معلوم نیست خودش هم توی قایق نشسته یا لب ساحله 🤓
#موبایل_گرافی #سیزده_بدر
@inhahome | مجله اینها
خواهم انداخت به آب
این عکس را وحید رضایی گرفته و به «اینها» فرستاده. البته معلوم نیست خودش هم توی قایق نشسته یا لب ساحله 🤓
#موبایل_گرافی #سیزده_بدر
@inhahome | مجله اینها
🔥1
کتابفروش گلشهر
زهرا علیزاده
گلشهر،یکی از محلههای باصفای مشهد است. نمیشود از افغانستانیهای ایران و نسل دوم و سوم مهاجرت در ایران حرف زد و گلشهر را ندید! تعداد انجمنها و فعالان فرهنگی در گلشهر قابل توجه است و این موضوع باعث شده فضایی فرهنگی در این محله شکل بگیرد. اگر یادتان باشد، در شماره اول مجله، داستانی درباره یک بستنی فروشی جادویی نوشته بودیم. در این شماره، نشستهایم پای صحبتهای احمد یوسفی که در گلشهر یک کتابفروشی دارد.
🎵 شنوندهی گزارش : «کتابفروشِ گلشهر» نوشته: روحالله میرزایی و باصدای #زهرا_علیزاده باشیم.
این گزارش در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#گزارش_فرهنگی
@inhahome|مجله اینها
🎵 شنوندهی گزارش : «کتابفروشِ گلشهر» نوشته: روحالله میرزایی و باصدای #زهرا_علیزاده باشیم.
این گزارش در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#گزارش_فرهنگی
@inhahome|مجله اینها
دلتنگیهای یک نسل دومی
رقیه سادات حسینی
«خانهخودمان» داستان زندگی کیتی و چالشهای زندگی یک نسل دومی مهاجر است. کیتی دختری ژاپنی تبار است که همراه پدر و مادرشان در آمریکا زندگی میکنند. کیتی خواهرش لین را خیلی دوست دارد و روی او خیلی حساب باز میکند. آنها به خاطر شرایط زندگیشان مجبور میشوند دوباره در همان منطقه مهاجرت کنند و بااینکه شهروند آمریکا هستند ولی هنوز جامعه آنها را نپذیرفته است و در معرض رفتارهای نژادپرستانه قرار میگیرند.
اوضاع زمانی پیچیدهتر میشود که کیتی میفهمد خواهرش لین دچار یک بیماری سخت شده. کیتی بااینکه سر به هوا و بازیگوش است ولی به خوبی درک میکند شرایط سخت شده و باید توی مخارج زندگی به خانواده کمک کند. او میخواهد درست مثل خواهرش در عمق همه چیز دنبال زیبایی و امید بگردد. ولی چطوری؟
🎵 شنوندهی گزارش : «دلتنگیهای یک نسلدومی » نوشته: سینتیا کادوهاتا و باصدای #رقیه_سادات_حسینی باشیم.
این گزارش در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#گزارش_کتاباینهایی
@inhahome|مجله اینها
اوضاع زمانی پیچیدهتر میشود که کیتی میفهمد خواهرش لین دچار یک بیماری سخت شده. کیتی بااینکه سر به هوا و بازیگوش است ولی به خوبی درک میکند شرایط سخت شده و باید توی مخارج زندگی به خانواده کمک کند. او میخواهد درست مثل خواهرش در عمق همه چیز دنبال زیبایی و امید بگردد. ولی چطوری؟
🎵 شنوندهی گزارش : «دلتنگیهای یک نسلدومی » نوشته: سینتیا کادوهاتا و باصدای #رقیه_سادات_حسینی باشیم.
این گزارش در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#گزارش_کتاباینهایی
@inhahome|مجله اینها
داستان زیارتگاه یحیی بن زید
رقیه سادات حسینی
مادربزرگ میگوید:«همین جاست. همینجا آقا را شهید کردند.» دلم میخواهد آن روزها را ببینم، ولی باورش سخت است. به مادربزرگ کمک میکنم تا بنشیند و نفسی تازه کند. سبزهها بوی تازگی میدهند و صدای جیرینگ جیرنگ زنگوله گوسفندان به گوش میرسد، اما هرچه سر میچرخانم گوسفندی نمیبینم.
مادربزرگ دلش به کاظمین و کربلا بود، اما خوب میدانست که همیشه آنطوری نمیشود که دل آدم میخواهد. با انگشت سمت حرم اشاره کرد و گفت:« خُرد بودی، پدرت زیاد برایت قصه میکرد. قصهاش مثل امام حسینه که شهیدش کردند.»
🎵 شنوندهی داستانِ : «زیارتگاه یحیی بن زید» نوشته: یگانه محقق و باصدای #رقیه_سادات_حسینی باشیم.
این داستان در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#داستان_یک_بنا
@inhahome|مجله اینها
مادربزرگ دلش به کاظمین و کربلا بود، اما خوب میدانست که همیشه آنطوری نمیشود که دل آدم میخواهد. با انگشت سمت حرم اشاره کرد و گفت:« خُرد بودی، پدرت زیاد برایت قصه میکرد. قصهاش مثل امام حسینه که شهیدش کردند.»
🎵 شنوندهی داستانِ : «زیارتگاه یحیی بن زید» نوشته: یگانه محقق و باصدای #رقیه_سادات_حسینی باشیم.
این داستان در شماره هفتم مجله اینها منتشر شده. ✨
💥 برای تهیه شماره هفتم مجله همین الان پیام بده
#شنیدنی
#داستان_یک_بنا
@inhahome|مجله اینها
❤4