من آن جهنمم که شما رنجهایش را
در خوابهایتان تکرار میکنید
چشمهای من،
خاکستریست که از عمقهای آن
ققنوسهای رنج جهان میزایند.
تنهایم
از آن زمان که
شیدایی خجستهام از من ربوده شد.
#رضا_براهنی
در خوابهایتان تکرار میکنید
چشمهای من،
خاکستریست که از عمقهای آن
ققنوسهای رنج جهان میزایند.
تنهایم
از آن زمان که
شیدایی خجستهام از من ربوده شد.
#رضا_براهنی
چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچگاه کسی جز تو را نبیند از پس آن
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند.
یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان اگر آدمهایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند.
#رضا_براهنی
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچگاه کسی جز تو را نبیند از پس آن
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند.
یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان اگر آدمهایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند.
#رضا_براهنی
در یادداشتهای روزانهی «لئوناردو داوینچی» میخوانیم که روزی در اتاق کوچک خود آنقدر بر مثانهی گوسفندی دمید که مثانه حجمی به اندازهی حجم اتاق یافت و دیگران مجبور شدند اتاق را ترک کنند. مفسران یادداشتهای لئوناردو داوینچی، این عمل را به نبوغ نوابغ تشبیه میکنند؛ بدین معنی که شخصیت آنها، آنقدر نیرو و عظمت و قدرت پیدا میکند که آنها حجم بیشتری اشغال میکنند و یا عملی انجام میدهند در جریان تاریخ، حجم بیشتری بنام آنها ثبت شود.
طلا در مس
#رضا_براهنی
طلا در مس
#رضا_براهنی
وقتی که بعدها
در زیر بار سنگ سپیدی خوابیدهام
چون روحِ وسوسه در یک نسیم سوی تو خواهم آمد
آنجا کنار پنجره خواهم ماند
با شور و شوق داغ تماشا
و این سوال:
اکنون در آن اتاق کوچک تنها که ماه را در خویشِ خویش نهان کرده است[مثل زنی که زیباییِ گذشتهی خود را]، شبها چه میکنی؟
و پاسخم را هم _ من مطمئنم _ خواهم گرفت
زیرا سوالهای پس از مردن
هرگز بلاجواب نمیماند.
#رضا_براهنی
در زیر بار سنگ سپیدی خوابیدهام
چون روحِ وسوسه در یک نسیم سوی تو خواهم آمد
آنجا کنار پنجره خواهم ماند
با شور و شوق داغ تماشا
و این سوال:
اکنون در آن اتاق کوچک تنها که ماه را در خویشِ خویش نهان کرده است[مثل زنی که زیباییِ گذشتهی خود را]، شبها چه میکنی؟
و پاسخم را هم _ من مطمئنم _ خواهم گرفت
زیرا سوالهای پس از مردن
هرگز بلاجواب نمیماند.
#رضا_براهنی
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچههای جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید
#رضا_براهنی
ولی گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید
#رضا_براهنی
گرچه روحم تبلور ویرانی است
اما، ذهنم غریبترین چیز است
هر روز گفتنِ این چیزها برای من
از روز پیش دشوارتر شده است
من حافظ تمامی ایام نیستم
اما حتی اگر بمیرم
چیزی نمیرود از یادم
#رضا_براهنی
اما، ذهنم غریبترین چیز است
هر روز گفتنِ این چیزها برای من
از روز پیش دشوارتر شده است
من حافظ تمامی ایام نیستم
اما حتی اگر بمیرم
چیزی نمیرود از یادم
#رضا_براهنی
ستارگان بی آسمانیم اینک ما
یکی خاک زیر پامان را از ما به یغما گرفته
دیگری آسمان بالا سرمان را
#رضا_براهنی
یکی خاک زیر پامان را از ما به یغما گرفته
دیگری آسمان بالا سرمان را
#رضا_براهنی
سبزه مرا اگر نپذیرفت
ستاره اگر نخواستم
و زمین اگر آهن شد
من را در خودم چال کن
عزیزم
در خودم
خودم که مال خودمم
#رضا_براهنی
ستاره اگر نخواستم
و زمین اگر آهن شد
من را در خودم چال کن
عزیزم
در خودم
خودم که مال خودمم
#رضا_براهنی
شفای من، درون خانهای ز خانههای شهر نیست
شفای من درون قلب عابران چهارراه نیست
شفای من درون ابرهای روی کوههاست.
#رضا_براهنی
شفای من درون قلب عابران چهارراه نیست
شفای من درون ابرهای روی کوههاست.
#رضا_براهنی
نزدیکتر بیا و، کلید در باغ را
از من بگیر
من سالهاست دور ماندهام از تو
و میروم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خیال راحت
پروانهوار
در باغ گردش کن
من بالهای پروانهها را هم
با رنگهای تازه
برای تو در اینجا نوشتهام
#رضا_براهنی
از من بگیر
من سالهاست دور ماندهام از تو
و میروم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خیال راحت
پروانهوار
در باغ گردش کن
من بالهای پروانهها را هم
با رنگهای تازه
برای تو در اینجا نوشتهام
#رضا_براهنی
ما در پناه بال که امروز میپریم؟
این راهها، این راهها
این راهها اگر همه سنجیده در برابر ما
گستردهاند از آنِ کیستند؟ بگویید!
ما راههای که را راه میرویم؟
#رضا_براهنی
این راهها، این راهها
این راهها اگر همه سنجیده در برابر ما
گستردهاند از آنِ کیستند؟ بگویید!
ما راههای که را راه میرویم؟
#رضا_براهنی
ای دل سپرده بوده به درناها!
تو زیباتر از آنی که بر شانههایت تنها ملیلهدوزی موریانهها بیفتد
پرواز کن! پرواز کن از قفس خاک!
تو زیباتر از آنی که بر شانهی آسمان ننشینی و کهکشانها را مثل تخمه نشکنی
به مدد عشق از گور بیرونت خواهم کشید
تو نمردهای، فقط دیوانهتر شدی.
#رضا_براهنی
تو زیباتر از آنی که بر شانههایت تنها ملیلهدوزی موریانهها بیفتد
پرواز کن! پرواز کن از قفس خاک!
تو زیباتر از آنی که بر شانهی آسمان ننشینی و کهکشانها را مثل تخمه نشکنی
به مدد عشق از گور بیرونت خواهم کشید
تو نمردهای، فقط دیوانهتر شدی.
#رضا_براهنی