میگه: تو آزادی که هر چیزی رو به طرف مقابل بگی، این آزادی بیانه.
میگم: ولی باید قلب و روح طرف مقابل رو با هر حرفی که میزنیم یا عملی که انجام میدیم در نظر بگیریم. اگه تاثیری که روش میذاریم باعث دردهای بزرگتری بشه چی؟
میگه: نه لزوما، ما مجبور نیستیم به این فکر کنیم.
و من سکوت میکنم چون تمام عمرم رو صرف نوعی از زندگی کردم که میشد با یه جملهی مجبور نیستم به این فکر کنم کلا عوضش کنم.
میگم: ولی باید قلب و روح طرف مقابل رو با هر حرفی که میزنیم یا عملی که انجام میدیم در نظر بگیریم. اگه تاثیری که روش میذاریم باعث دردهای بزرگتری بشه چی؟
میگه: نه لزوما، ما مجبور نیستیم به این فکر کنیم.
و من سکوت میکنم چون تمام عمرم رو صرف نوعی از زندگی کردم که میشد با یه جملهی مجبور نیستم به این فکر کنم کلا عوضش کنم.
برای منی که همیشه به بدترین حالت قضیه فکر میکنم تا اگه اتفاق خوبی بیفته خوشحال شم پایانهای بد زیاد نامنتظره و دلخراش نیستن. ولی قطعا خوب شدن زخم برای من بیشتر از بقیه طول میکشه. چون برای من زخم پایان از آغاز تازهاس.
از اینکه نمیتونم هیچ وقت از هیچکس متنفر باشم و در هر شرایطی هر کاری هم که آدما بکنن باز میتونم ببخشمشون، ته ته همهی عصبانیتها و ناراحتیهام، راضیام.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و از زمین و زمان برای زنان هنوز هم میبارد...
از صفحهی اینستاگرام مرجان فرساد
از صفحهی اینستاگرام مرجان فرساد
İmgeler
و از زمین و زمان برای زنان هنوز هم میبارد... از صفحهی اینستاگرام مرجان فرساد
گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟
How Was The World
Black Casino And The Ghost
How was the world before the executions?
Before you realised it was already far too late?
What did you like to read before they burned the books?
@imgeler
Before you realised it was already far too late?
What did you like to read before they burned the books?
@imgeler
Forwarded from بخردا
دوباره فاجعهای رخ دادهاست، در مقام همدردی با قربانی یکی از جایگاه مهماش میگوید "ما مقصریم" و دیگری در تریبون پرمخاطبش اذعان میکند "کجای راه را اشتباه رفتیم؟"
نه، اشتباه و تقصیر همینجاست. برای انسانی زنده که گوشت و پوست دارد و تجربه زیستهاش را مبنای قضاوتهایش قرار میدهد، وقتی فاجعه از اتفاقی اسفناک تبدیل به عادتی دردناک و مزمن شد که هر روز حق زیستناش، جان عزیزانش، آرزوها و دسترنجهایش را به باد میدهد، احساس دستوپا بستهبودن سنگینترین زنجیر است.
ما انسانهایی با تجربه دستوپا بستهبودن دیگر دنبال موشکافی دلایل فلسفی و پیشزمینههای تاریخی و فرهنگی نیستیم تا تقصیر خود و گذشتگانمان را در بازی طولانی استبداد و ارتجاع ببینیم. دیگر برایمان مهم نیست کجا میتوانست اتفاقات دیگری رقم بخورد، انقلابی رخ ندهد، جنگی درنگیرد، یا نامی از صندوق خارج نشود. اینها ادبیاتی از جنس "توانستنها" هستند و ما دست و پا بستهایم. و کیست که نداند بازی دستوپابستهها چیزی جز خیمهشب بازی نیست؟
ما خود قربانی هستیم، قربانی فاجعههایی تکرارشونده که شور زندگی ما را هدف گرفتهاند. شور زندگی، مهمترین و قدرتمندترین دارایی ما که به هیچ قیمتی قابلمعامله نیست. شوری برای یک زندگی معمولی، با استرسهایی معمولی، خوشیهایی معمولی، رنجهایی معمولی، شادیهایی معمولی... همین معمولیبودنهایی که در دل فاجعههای پیاپی معنایی ندارند.
ما مقصر نیستیم. اگر تقصیری برای خودتان قائل هستید، اگر احساس دستوپا بسته بودن نداشتهاید، به یقین در جایگاهی یکسان با قربانی نیستید.
@bekhradaa
نه، اشتباه و تقصیر همینجاست. برای انسانی زنده که گوشت و پوست دارد و تجربه زیستهاش را مبنای قضاوتهایش قرار میدهد، وقتی فاجعه از اتفاقی اسفناک تبدیل به عادتی دردناک و مزمن شد که هر روز حق زیستناش، جان عزیزانش، آرزوها و دسترنجهایش را به باد میدهد، احساس دستوپا بستهبودن سنگینترین زنجیر است.
ما انسانهایی با تجربه دستوپا بستهبودن دیگر دنبال موشکافی دلایل فلسفی و پیشزمینههای تاریخی و فرهنگی نیستیم تا تقصیر خود و گذشتگانمان را در بازی طولانی استبداد و ارتجاع ببینیم. دیگر برایمان مهم نیست کجا میتوانست اتفاقات دیگری رقم بخورد، انقلابی رخ ندهد، جنگی درنگیرد، یا نامی از صندوق خارج نشود. اینها ادبیاتی از جنس "توانستنها" هستند و ما دست و پا بستهایم. و کیست که نداند بازی دستوپابستهها چیزی جز خیمهشب بازی نیست؟
ما خود قربانی هستیم، قربانی فاجعههایی تکرارشونده که شور زندگی ما را هدف گرفتهاند. شور زندگی، مهمترین و قدرتمندترین دارایی ما که به هیچ قیمتی قابلمعامله نیست. شوری برای یک زندگی معمولی، با استرسهایی معمولی، خوشیهایی معمولی، رنجهایی معمولی، شادیهایی معمولی... همین معمولیبودنهایی که در دل فاجعههای پیاپی معنایی ندارند.
ما مقصر نیستیم. اگر تقصیری برای خودتان قائل هستید، اگر احساس دستوپا بسته بودن نداشتهاید، به یقین در جایگاهی یکسان با قربانی نیستید.
@bekhradaa
همه راهها مسدود است، نه اینها بیمعنی است، همه چیز وجود دارد و از این پس هم وجود خواهد داشت، حتی همه چیز درست خواهد شد، به این نکته ایمان دارم ولی... ولی با من فقط گذشتهی من باقی مانده است و امروز؟ میترسم که به دام امروز بیفتم. وای بر من اگر به دام امروز بیفتم! روزی که فقر و بیچارگی، خود را شاعرانه پنهان میکند تا به قول تو اشرافیت، در همان جلوهگاههای پُرزیوری که پیش از این همه بوده است خودش را تبرئه کند، خودش را محق قلمداد کند، روزی که عوامفریبی تا حد دانش اجتماعی پیش رفته است، روزی که مفاهیم عوض شده است، روزی که به برادرت و به دوست چندین سالهات و به زنت اعتماد نداری. بگو هوا بارانی است، رعد خشمش را بر سرت فرو میریزد. بگو آفتاب سوزان و درخشانی است، نیزههای نور بدنت را خواهد گداخت.
#بهرام_صادقی
#بهرام_صادقی
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
در ابعاد این عصر خاموش
من طعم تصنیف در من ادراک یک کوچه تنهاترم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
در عصر معراج پولاد
...
#سهراب_سپهری
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
در ابعاد این عصر خاموش
من طعم تصنیف در من ادراک یک کوچه تنهاترم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
در عصر معراج پولاد
...
#سهراب_سپهری
İmgeler
Steven sufjan – Forth of july
It was night when you died, my firefly
What could I have said to raise you from the dead?
What could I have said to raise you from the dead?
Forwarded from گذشته*
عمر و زندگی چیز محدودیه، آدم به محض اینکه تونست باید از کنار جنازهی غمهاش بلند شه. هیچکسی در عالم حق نداره بت بگه «از کنار جنازهی غمت بلند شو. با اینجا نشستنت اون مرده قرار نیست بلند شه» اما خودت میتونی.
اون جنازه قرار نیست بلند بشه. زندگی هست و شقایقها خیلی وقتا دیگه نیستن، دوباره باید شقایق کاشت.
و...قطعا یه شقایق دیگه جای شقایق قبلی رو نمیگیره.
اون جنازه قرار نیست بلند بشه. زندگی هست و شقایقها خیلی وقتا دیگه نیستن، دوباره باید شقایق کاشت.
و...قطعا یه شقایق دیگه جای شقایق قبلی رو نمیگیره.