İmgeler
1.44K subscribers
892 photos
33 videos
1 file
34 links
آنچه از تمام زندگی باقی می‌ماند، خاطره و رویاست...
#آیینه
Download Telegram
من از جسدی مغروق سرگردان‌ترم
اگر راست می‌گویی
دریا را برای من بیاور
و لذتِ پوسیدگی را به من ببخش

#فروغ_فرخزاد
آرزوهای ما واقعا آرزوهامون بودن؟
Forwarded from •نگاره
هر آنچه قابل تصور باشد، واقعی‌ست.

-پابلو پیکاسو
زندگی بی سر و صدا و آروم آروم داره میگذره و من جریان زندگی رو از دست دادم و عقب موندم.
سرعتم کمه و من فقط آروم راه میرم. از دویدن خسته شدم و راستش نمیخوام تلاشی بیشتر از این برای رسیدن به جریان زندگی کنم.
آدم‌ها رد میشن ، رفیق‌ها میرن از کنارم و آدم‌ها و مسیر‌های جدید مقابلم سبز میشن ولی من باز هم عقب و دورم، از همه و از زندگی.
Acıtmıyor Sevdan | mp3indirdur
Beyza Doğuç
تمام فصل‌ها در ادامه‌‌ی تو گذشت.
@imgeler
کمی هم به روی تاریک خود رو کردیم
همین لحظه، همین لحظه‌ای که الان گذشت؛ تنها چیزیه که داریم، تنها چیز.
بعضی چیزها هم واقعا حیف بود که تموم بشن، ولی زندگیه دیگه...
Forwarded from Vannie
نبودن توی جاده داره اذیتم می‌کنه.
نبودن توی مسیری که ندونم تهش کجاست داره اذیتم می‌کنه.
نبودن توی این زمان و مکان داره اذیتم می‌کنه.
‏حالا می‌بینم تو مرا کشته‌ای، مثله‌ کرده‌ای و هر تکه‌ایم را داده‌ای به کسی.

#هوشنگ_گلشیری
مصاحبه فروغ فرخزاد
@naghmegi Telegram
چقدر قشنگه این مصاحبه‌ی فروغ
Forwarded from یادداشت‌ها | فاطمه بهروزفخر (فاطمه بهروزفخر)
دیروز توی دیدار با دوستی که به گفت‌وگوهای مطلوبی گذشت، وسط شلوغی کافه و صدای بلند خواننده گفت: «گاهی آدم دلش می‌خواهد کسی را کنار خودش داشته باشد تا فقط برایش تعریف کند که روزش را چطور گذرانده است.»

در ظاهر، شاید این بدیهی‌ترین انتظار ما از حضور دیگری باشد. اما به‌گمانم این یکی از عمیق‌ترین و بنیادی‌ترین انتظارات ماست: کسی که بشود با او درباره جزئیات و همه آن چیزهای معمولی‌ای حرف زد که برای دیگران ذره‌ای شنیدنی نیست. کسی که از پسِ گذر سال‌ها و ملالی که رابطه را در بر می‌گرد، باز هم از تو بپرسد «روزت چطور گذشت؟»
شاید برای همین است که وقتی آدم‌ها از مطلوب‌بودن حضور دیگری حرف می‌زنند، دلم می‌خواهد مشتاقانه بپرسم: «تو می‌توانی قصه معمولی یک روز معمولی‌‌ات را برایش تعریف کنی؟»



یک‌بار سمیرا نوشته بود: «ما آدم لذت بردن از جزییات بودیم. امروز پر از جزییاتی بود که بی مخاطب ماند. مثل لباس‌های جدید دوقلوهای خواهرم، با پترن خرس‌های کوچک صورتی. می‌بینید چقدر برای شما حرف زدن دربارهٔ پترن لباس بچگانه مسخره است؟! برای او نبود.»

#رابطه_نویسی
یه آهنگی بود که می‌گفت:
روز قشنگیه برای مردن.
بعضی وقت ها هم برای یک لحظه؛ یه عمر، یه زندگی رو میشه فدا کرد.
این روزها زیاد حرف نمی‌زنم، زیاد نمی‌نویسم، جایی هم نمیرم. به خودم، به ترس، به ارزش‌ها فکر می‌کنم. بعضی مرزها، بعضی جایگاه‌ها و ادراکم از بعضی چیزها داره عوض میشه.
نمیدونم از این طوفان چه جوری و با کدوم "من" میام بیرون. فقط میدونم که عجله‌ای نیست، زندگی جریان داره، من هم باهاش جریان پیدا میکنم از بین طوفان. شاید به یه جنگل رسیدم، شاید هم دریا.
شادی نایاب است
رود نفسمان در حزن
و رویای روحمان بر زمین جاری‌ست
کی از دست دادیم؟
#آیینه
دلم برای آرامش خونه، چای ایرانی و تختم تنگه.
هر چقدر بیشتر عادت می‌کنیم به همه چی به این سیستم جهان، همون‌قدر بیشتر به تبدیل به زامبی میشیم.
بعضی چیز‌ها هم قابل بیان نیستن باید حس بشن.