دیدار با خانم فرناز فرود، مدرس و مترجم کتابهای پرفروش و تأثیرگذار بسیاری از جمله «نیمهٔ تاریک وجود» و «هوش مثبت»
پنجشنبه، ۱۲ اردیبهشتماه ۱۳۹۸، ساعت ۱۶ تا ۱۸
سالن شبستان، راهروی ۱۵، غرفهٔ ۲۲، کلک آزادگان (حمیدا)
@ikelk
پنجشنبه، ۱۲ اردیبهشتماه ۱۳۹۸، ساعت ۱۶ تا ۱۸
سالن شبستان، راهروی ۱۵، غرفهٔ ۲۲، کلک آزادگان (حمیدا)
@ikelk
دیـدار با آقای محمدجواد اسعدی، نویسندۀ خوشذوق مجموعهٔ داستان «قرار پنجشنبهها»
جمعه، ۱۳ اردیبهشتماه ۱۳۹۸، ساعت ۱۶ تا ۱۸
سالن شبستان، راهروی ۱۵، غرفهٔ ۲۲، کلک آزادگان (حمیدا)
@ikelk
جمعه، ۱۳ اردیبهشتماه ۱۳۹۸، ساعت ۱۶ تا ۱۸
سالن شبستان، راهروی ۱۵، غرفهٔ ۲۲، کلک آزادگان (حمیدا)
@ikelk
امروز شنبه ۱۴ اردیبهشتماه
روز آخر نمایشگاه است
روز خلوتی است برای دیدن باحوصله 📘کتابها و خرید راحت
منتظر حضور گرمتان هستیم.
ساعت ۱۰ صبح تا هشت شب
سالن شبستان، راهروی ۱۵، غرفهٔ ۲۲، کلک آزادگان (حمیدا)
@ikelk
روز آخر نمایشگاه است
روز خلوتی است برای دیدن باحوصله 📘کتابها و خرید راحت
منتظر حضور گرمتان هستیم.
ساعت ۱۰ صبح تا هشت شب
سالن شبستان، راهروی ۱۵، غرفهٔ ۲۲، کلک آزادگان (حمیدا)
@ikelk
Kelk-e Azadegan pinned «امروز شنبه ۱۴ اردیبهشتماه روز آخر نمایشگاه است روز خلوتی است برای دیدن باحوصله 📘کتابها و خرید راحت منتظر حضور گرمتان هستیم. ساعت ۱۰ صبح تا هشت شب سالن شبستان، راهروی ۱۵، غرفهٔ ۲۲، کلک آزادگان (حمیدا) @ikelk»
#کتاب #قرار_پنجشنبهها
نویسنده: #محمدجواد_اسعدی
ویراستار: #زهره_جمشیدیکیا
هفتاد و دو پنجشنبه، از سراسر ایرانزمین و جایجای کرهٔ خاکی، فارسیزبانان از هر قوم و گویش سر قرار حاضر شدند تا به نوای کوک دل محمدجواد اسعدی گوش جان بسپارند. «قرار پنجشنبهها» روایت آدمهاست. نویسندهٔ دردآشنا و همدل با خواننده، نکتهای کوتاه و موجز از پستوی ذهنش بیرون میکشد و خواننده را چنان با خود همراه میکند که گویی حکایت، زندگی خود اوست که بر قلم شیوای نویسنده جاری شده است. در واقع، هر قرار این کتاب برشی واقعی از زندگیست که خواننده را از قراری به قرار دیگر میکشاند و تای تمت قصه را به ذهن او میسپارد تا او خود، داستانش را روایت کند.
@ikelk
#کتاب #قرار_پنجشنبهها
نویسنده: #محمدجواد_اسعدی
ویراستار: #زهره_جمشیدیکیا
هفتاد و دو پنجشنبه، از سراسر ایرانزمین و جایجای کرهٔ خاکی، فارسیزبانان از هر قوم و گویش سر قرار حاضر شدند تا به نوای کوک دل محمدجواد اسعدی گوش جان بسپارند. «قرار پنجشنبهها» روایت آدمهاست. نویسندهٔ دردآشنا و همدل با خواننده، نکتهای کوتاه و موجز از پستوی ذهنش بیرون میکشد و خواننده را چنان با خود همراه میکند که گویی حکایت، زندگی خود اوست که بر قلم شیوای نویسنده جاری شده است. در واقع، هر قرار این کتاب برشی واقعی از زندگیست که خواننده را از قراری به قرار دیگر میکشاند و تای تمت قصه را به ذهن او میسپارد تا او خود، داستانش را روایت کند.
@ikelk
در ساعت دوازده روز سیام اردیبهشتماه 1319 هجری خورشیدی احمدرضا در خانوادهای کرمانی چشم به جهان میگشاید. پدر این خانواده کارمند وزارت دارایی بود. نیای پدری احمدرضا ثقه السلام کرمانی ونیای مادری او آقا شیخ محمود کرمانی نام داشت. این نورسیده، پنجمین و آخرین فرزند خانواده بود و هنوز کسی نمیدانست که در آینده از اهالی شعر و ادب خواهد شد. احمدرضا سال اول دبستان را در مدرسۀ کاویانی زادگاه خود میگذراند، اما دست روزگار بیش از این مجال ماندن در آن شهر را به او نمیدهد. پدر دچار پارگی شبکیۀ چشم میشود و ناگزیر برای درمان راه تهران را پیش میگیرد. این گونه است که خانوادۀ احمدی به تهران میکوچند و برای همیشه ساکن این شهر میشوند. او بعدها از آن دوران چنین یاد میکند: «هفتسالگی از کرمان آمدم بیرون. از کرمان که آمدیم تهران، بیپناه شدیم. واسۀ خودمان آنجا آدمی بودیم. خونۀ ما توی کرمان ششهزار متر بود. هنوز خوشبختانه خرابش نکردهاند. از اونجا آمدیم اینجا، افتادیم توی این شهر غریب. خونۀ افتضاح! محلۀ افتضاح! پناهگاهمان خانۀ داییم بود؛ آدمی عجیب که هم مذهبی بود و هم کمونیست!
http://www.ikelk.com/fa/people/13gr
در ساعت دوازده روز سیام اردیبهشتماه 1319 هجری خورشیدی احمدرضا در خانوادهای کرمانی چشم به جهان میگشاید. پدر این خانواده کارمند وزارت دارایی بود. نیای پدری احمدرضا ثقه السلام کرمانی ونیای مادری او آقا شیخ محمود کرمانی نام داشت. این نورسیده، پنجمین و آخرین فرزند خانواده بود و هنوز کسی نمیدانست که در آینده از اهالی شعر و ادب خواهد شد. احمدرضا سال اول دبستان را در مدرسۀ کاویانی زادگاه خود میگذراند، اما دست روزگار بیش از این مجال ماندن در آن شهر را به او نمیدهد. پدر دچار پارگی شبکیۀ چشم میشود و ناگزیر برای درمان راه تهران را پیش میگیرد. این گونه است که خانوادۀ احمدی به تهران میکوچند و برای همیشه ساکن این شهر میشوند. او بعدها از آن دوران چنین یاد میکند: «هفتسالگی از کرمان آمدم بیرون. از کرمان که آمدیم تهران، بیپناه شدیم. واسۀ خودمان آنجا آدمی بودیم. خونۀ ما توی کرمان ششهزار متر بود. هنوز خوشبختانه خرابش نکردهاند. از اونجا آمدیم اینجا، افتادیم توی این شهر غریب. خونۀ افتضاح! محلۀ افتضاح! پناهگاهمان خانۀ داییم بود؛ آدمی عجیب که هم مذهبی بود و هم کمونیست!
http://www.ikelk.com/fa/people/13gr
Kelk-e Azadegan pinned «کارگاه راز سایه بر اساس کتاب راز سایه نویسنده دبی فورد راهنمای دوره مترجم کتاب خانم #فرناز_فرود @ikelk»
🖋️ سه شرط بنیادی برای روابط متعهدانه
💍شرط بنیادی یکم: همۀ احساسهای خود را حس کنید
💍شرط بنیادی دوم: تمام عیار راست بگویید
💍شرط بنیادی سوم: خوش قول باشید
#کتاب_دوست_داشتن_آگاهانه
کتابی مناسب برای سفر به سوی رابطۀ متعهدانه
نویسندهگان #گی_هندریکس #کیتلین_هندریکس
ترجمۀ #فرناز_فرود
ویراستار #زهره_جمشیدیکیا
انتشارات #کلک_آزادگان ( #حمیدا)
@ikelk
💍شرط بنیادی یکم: همۀ احساسهای خود را حس کنید
💍شرط بنیادی دوم: تمام عیار راست بگویید
💍شرط بنیادی سوم: خوش قول باشید
#کتاب_دوست_داشتن_آگاهانه
کتابی مناسب برای سفر به سوی رابطۀ متعهدانه
نویسندهگان #گی_هندریکس #کیتلین_هندریکس
ترجمۀ #فرناز_فرود
ویراستار #زهره_جمشیدیکیا
انتشارات #کلک_آزادگان ( #حمیدا)
@ikelk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرافکنی نسبت دادن غیر ارادی رفتار ناآگاهانهٔ خود به دیگران است ...
#خبری_در_راه_است
#دبی_فورد
#کلک_آزادگان (#حمیدا)
@ikelk
#خبری_در_راه_است
#دبی_فورد
#کلک_آزادگان (#حمیدا)
@ikelk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نخستین گام در راه تجلی رؤیاهایتان آن است که آنها را به راستی بشناسید.
#خبری_در_راه_است
#دبی_فورد
#کلک_آزادگان (#حمیدا)
@ikelk
#خبری_در_راه_است
#دبی_فورد
#کلک_آزادگان (#حمیدا)
@ikelk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عمیقترین ترس ما از آن نیست که ناتوان هستیم، بلکه از آن است که بیش از حد توانمند هستیم.
#خبری_در_راه_است
#دبی_فورد
#ماریان_ویلیامسون
#کلک_آزادگان (#حمیدا)
@ikelk
#خبری_در_راه_است
#دبی_فورد
#ماریان_ویلیامسون
#کلک_آزادگان (#حمیدا)
@ikelk