Penguin-پنگوئن
he and his friends
بگو هنوز رویا داری
بگو هنوز امیدواری
بگو هنوز امیدواری
قفسهی سینه م خالیه.زندگی میکنم و نفس میکشم و احساس میکنم اما احساس عمیقی به چیزی ندارم.انگار دیگه برام مهم نیست دیر برسم؛ منتظر بمونم و حرف بشنوم.انگار دیگه برام مهم نیست پیام ندی؛ بری و نبینمت؛ چون من عادت کردم به نبودت و عمیقاً شکستم.من فرار میکنم؛ از همه چیز فرار میکنم.فکر میکنم فرار تنها راه چارهست و جز این راهی ندارم.شاید چون درد ها بدون زنگ قبلی به من و سرزده درو شکوندن و اومدن تو خونه.عزیزِ من، من حالا اسیر دست دردهام.حالا دیگه من با خاطره ها زندگی میکنم.خاطره هایی که توی قلبم نگهشون داشتم؛ خاطره هایی که خوبن، عزیزن و ارزش یادآوری دارن. البته که به تو هم فکر میکنم و در آخر به این میرسم که باید فرار کنم تا شاید روزی پیدام کنی، روزی که بهتر از این روزهاست و حالم بهتره.
لطفا راجع به پیام های اینجا اصلا با من حرف نزنید و اصلا هم نگران نباشید چون این ها در لحظه نوشته میشن و تمام.
واکنشم به همه چیز«وای»ه.پر از معنیه لامصب.وای یعنی ترسیدم، ذوق کردم، دلهره گرفتم، خوشحالم، تعجب کردم، شوکه شدم، تپش قلب گرفتم، مردم، زنده شدم و همه چی.
The Last of Us
Gustavo Santaolalla
برای " سه نزدیک به چهار صبحی " ها
Beanie
Chezile
Hear it in your tone
You're slowly letting go
Are you turning off your phone? Oh
Feelings turn cold.
You're slowly letting go
Are you turning off your phone? Oh
Feelings turn cold.
(Howtlisten) خودکشی
طعم گیلاس
اگه فکر خودکشی به سرت زد اینو حتما گوش کن🫂
@iamech
@iamech