This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌨️*حال هوای آبشار سمیرم بعد از بارش بر*ف
🌨شهر سمیرم استان اصفهان
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
🌨شهر سمیرم استان اصفهان
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
#نیایشگاه_آناهیتا کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ ✍آرش اکبری مفاخر ✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی قسمت دوم ۲۰-۲-۱۴۰۳ واژگان کلیدی کنگور، کنگاور ،کنکوبر ،کنگ کنگ دژ آرمان شهر ۱ - مقدمه کنگاور یکی از شهرهای…
#نیایشگاه_آناهیتا
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت سوم
۲۱-۲-۱۴۰۳
xshathrô
suke
berezañtaya ashavanaya, upa dvarem
apanôtemem kanghaya berezañtaya ashavanaya satem aspanăm
arshnăm hazangrem gavām baêvare anumayanam. (Geldner,
1890: yt. 5. 54, 57)
Zand-Dinkard: 7;1,38/ 91512( در متون پهلوی Kang 32,12 Akasih: بندهش ص ۱۳۸؛ روایت پهلوی بخش ۴۹ ۱-۴ ص ۶۴؛ مینوی
خرد: پرسش ۶۱ زند بهمن یسن بخش ۷ بند ۲۰ ، وزیدگی های زاد سپرم بخش ۳۵، بند (۱۳) نام در اهورایی سیاوش است (نک قسمت دوم مقاله و همچنین
در شاهنامه نیز کاربردهایی دارد نام کوهی (خالقی، ۱۳۷۳: ۵/ ۱۹۸/ ۴۳۵)
هر آنگه که فرمان دهم کوه کنگ چو دریا کنند ای پسر بی درنگ
و همچنین نام سرزمینی خالقی (۱۳۷۱ ۴/ ۲۲۴/ ۲۲۹۵، ۲۳۲۳) و زایدر شوم تازنان تا به کنگ درنگی نه والا بود مرد سنگ و مهمتر از همه نام در سیاوش در توران زمین خالقی، ۱۳۷۰: ۲/ ۳۰۸
(۱۶۰۱
که چون کنگ در در جهان جای نیست کنون شارستان زان نشان جای نیست
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت سوم
۲۱-۲-۱۴۰۳
xshathrô
suke
berezañtaya ashavanaya, upa dvarem
apanôtemem kanghaya berezañtaya ashavanaya satem aspanăm
arshnăm hazangrem gavām baêvare anumayanam. (Geldner,
1890: yt. 5. 54, 57)
Zand-Dinkard: 7;1,38/ 91512( در متون پهلوی Kang 32,12 Akasih: بندهش ص ۱۳۸؛ روایت پهلوی بخش ۴۹ ۱-۴ ص ۶۴؛ مینوی
خرد: پرسش ۶۱ زند بهمن یسن بخش ۷ بند ۲۰ ، وزیدگی های زاد سپرم بخش ۳۵، بند (۱۳) نام در اهورایی سیاوش است (نک قسمت دوم مقاله و همچنین
در شاهنامه نیز کاربردهایی دارد نام کوهی (خالقی، ۱۳۷۳: ۵/ ۱۹۸/ ۴۳۵)
هر آنگه که فرمان دهم کوه کنگ چو دریا کنند ای پسر بی درنگ
و همچنین نام سرزمینی خالقی (۱۳۷۱ ۴/ ۲۲۴/ ۲۲۹۵، ۲۳۲۳) و زایدر شوم تازنان تا به کنگ درنگی نه والا بود مرد سنگ و مهمتر از همه نام در سیاوش در توران زمین خالقی، ۱۳۷۰: ۲/ ۳۰۸
(۱۶۰۱
که چون کنگ در در جهان جای نیست کنون شارستان زان نشان جای نیست
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
#نیایشگاه_آناهیتا کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ ✍آرش اکبری مفاخر ✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی قسمت سوم ۲۱-۲-۱۴۰۳ xshathrô suke berezañtaya ashavanaya, upa dvarem apanôtemem kanghaya berezañtaya ashavanaya…
#نیایشگاه_آناهیتا
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت چهارم
۲۱-۲-۱۴۰۳
بخش دوم کنگور نیز واژه ای اوستایی است: Var ((Bartholomae, 1962: 1363)
این واژه به معنای در و قلعه میباشد.
Âat tem varem kerenava (Geldner, 1890: V. 2. 25)
این «ور» نام پناهگاه بزرگی است که جمشید به دستور اهورامزدا آن را می سازد تا مردمان و جانوران در برابر زمستان سخت و کشنده ای که پدید خواهد آمد در
آن پناه گیرند. شرح این مکان در فرگرد دوم وندیداد آمده است. اما کاربرد این واژه بیشتر در زبان پهلوی است که همراه با اسم دیگری به کار
می رود
Var i Yam-kart Var i Tacikan Var i Vahramavand
(Nyberg, 1974: 203).
البته مکنزی واژه را با W آوانگاری کرده است:
War (Mackenzie, 1971: 87)
با توجه به آنچه آمد میتوان گفت کنگور در اصل به صورت زیر بوده است:
Var i Kangha
که در اثر دگرگونی ساختارهای زبانی کسره ی اضافه حذف شده و به حالت ترکیب اضافی مقلوب در آمده است. به مرور زمان در اثر تحول واجی h حذف
شده و تلفظ ساده تری به خود پذیرفته و به صورت زیر درآمده است:
Kanga-var/Kanga-war
با توجه به آنچه آمد به این دریافت میرسیم که کنگور در ساختار واژگانی ریشه شناسی، دستوری و معنایی برابر است با واژه ی کنگ دژ و در حقیقت همان
واژه ی کنگ دژ است.
کنگور (۸) و کنگ دژ
آرمان شهر (۹) یکی از خواسته های دیرین بشری است که همیشه در ناخود آگاه انسان وجود داشته است. انسان در راه دستیابی به خواسته ی خود، پیوسته در تلاش و تکاپو بوده در اساطیر و اندیشه های خود آن را ساخته و در آن به زندگی 6 پرداخته است. کهن ترین نمونه ی این آرمان شهر که زرتشت در گاهان ۴۸، بند ۸) Humbach, 1959: :1401994(»از آن نام می برد کشور نیک اهورایی (85) است. این کشور آرمانی پیش نمونه ی آرمان شهر در ادبیات ایرانی است. برای آرمان شهر در اندیشه ی ایرانی میتوان سه ساختار آسمانی اسطوره ای و
زمینی قایل شد.
١ - ٤- نمونه ی آسمانی
وجود شهرهای آسمانی یکی از بنیادهای اساطیری ملتهاست (بهار، ۱۳۷۵ ۲۶۴) یکی از این نمونه ها کاخ آسمانی ایندره (مهابهارات: ۱، ۲۱۳) است. این کاخ آرمانی و آرمان شهر آسمانی که به ایندره تعلق دارد، به حالت روان و گردان در آسمان ساخته شده است و ایندره میتواند آن را هر جا که بخواهد ببرد. در این کاخ ناتوانی درماندگی ترس و بیماری وجود ندارد در میانه ی این کاخ که با معماری باشکوه، خانه ها بوستانها و آبگیرهایش آدمی را شگفت زده می کند
تخت بزرگی نهاده اند که ایندره بر آن می نشیند.
نمونه ی آسمانی این آرمان شهر در نوشته های پهلوی کنگ دژ، کاخ اهورایی
سیاوش است که در کتابهای بندهش : ص 32,12/۱۳۸ :Zand-Akasih و روایت پهلوی بخش ۴۹ ۴۱ ص ۶۴ به این ساخت و ساز آسمانی اشاره شده است
سیاوش کنگ دژ را بساخت» (تفضلی، ۱۳۷۹، ۴۶).
کنگ دژ را گوید که دارای دست و پای افراشته درفش همیشه گردان بر سر دیوان بود (بهار ۱۳۸۰ (۱۳۸). « درباره ی سیاوش کاووسان پیداست که
ورجاوندی او چنان بود که به فره ی کیان کنگ دژ را با دست خویش و نیروی هرمزد و امشاسپندان بر سر دیوان بساخت و اداره کرد کنگ در جهان را به فرمان سیاوش همی
کرد و تا آن گاه که کیخسرو آمد متحرک بود میرفخرایی، ۱۳۶۷ ۶۴)
٢-٤- نمونه ی اسطوره ای
آرمان شهرهای آسمانی در اندیشه ی انسانی در مکانهای اسطوره ای ساخته میشوند. یکی از این نمونه ها آرمان شهر مهر یشتها مهریشت ۴۴-۵۱) است. کاخ مهر به پهنای زمین در این جهان مادی برپا شده است، خانه ای درخشان و گسترده، که دارای پناهگاه های بسیار است نیاز شب تاریکی، باد سرد، باد گرم
بیماری آلودگی در آن راه ندارد.
اهورا مزدا کاخ مهر را بر فراز البرز و درخشان بنا کرده است. این کاخ چون آرامگاهی است که امشاسپندان و خورشید آن را با خوشنودی و اندیشه ی نیک
ساخته اند تا مهر بتواند از فراز آن بر سراسر جهان بنگرد. نمونه ی دیگر و ر جمکرد وندیداد (۲ (۲۲-۴۲) است. در دوران پادشاهی جمشید جهان آباد و به دور از هر گونه سختی است. جمشید به وسیله ی اهورا مزدا از هجوم اهریمن آگاه می شود به خواسته ی اهورا وری می سازد تا بتواند در آن از آفریدگان اهورایی نگهداری کند این ور ساختمانی چهارگوش است. آبها در آن جاری است مرغزارها همیشه سبز و خرمند و نکاستنی خانه های این ور بلند و باشکوه است و درون آنها به گونه ای روشن است که پرتوافشانی می کنند. جمشید بهترین و نیکوترین گیاهان چهارپایان و انسانها را در آن گرد می آورد. در آنجا سرما گرما بیماری و مرگ وجود ندارد و اهریمن و آفریده های اهریمنی به آن راه نمی یابند. مردمان این ور دارنده ی نیکوترین زندگانی هستند. در اساطیر هند (مهابهارت ۱؛۲۱۴) نیز جمشید دارای یک کاخ آرمانی است.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
کنگاور (کنگه-ور) کرمانشاه - ایران
کَنـــگَوَر پژوهشی تطبيقی در شناخت کنگور و کنگدژ
✍آرش اکبری مفاخر
✍یرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت چهارم
۲۱-۲-۱۴۰۳
بخش دوم کنگور نیز واژه ای اوستایی است: Var ((Bartholomae, 1962: 1363)
این واژه به معنای در و قلعه میباشد.
Âat tem varem kerenava (Geldner, 1890: V. 2. 25)
این «ور» نام پناهگاه بزرگی است که جمشید به دستور اهورامزدا آن را می سازد تا مردمان و جانوران در برابر زمستان سخت و کشنده ای که پدید خواهد آمد در
آن پناه گیرند. شرح این مکان در فرگرد دوم وندیداد آمده است. اما کاربرد این واژه بیشتر در زبان پهلوی است که همراه با اسم دیگری به کار
می رود
Var i Yam-kart Var i Tacikan Var i Vahramavand
(Nyberg, 1974: 203).
البته مکنزی واژه را با W آوانگاری کرده است:
War (Mackenzie, 1971: 87)
با توجه به آنچه آمد میتوان گفت کنگور در اصل به صورت زیر بوده است:
Var i Kangha
که در اثر دگرگونی ساختارهای زبانی کسره ی اضافه حذف شده و به حالت ترکیب اضافی مقلوب در آمده است. به مرور زمان در اثر تحول واجی h حذف
شده و تلفظ ساده تری به خود پذیرفته و به صورت زیر درآمده است:
Kanga-var/Kanga-war
با توجه به آنچه آمد به این دریافت میرسیم که کنگور در ساختار واژگانی ریشه شناسی، دستوری و معنایی برابر است با واژه ی کنگ دژ و در حقیقت همان
واژه ی کنگ دژ است.
کنگور (۸) و کنگ دژ
آرمان شهر (۹) یکی از خواسته های دیرین بشری است که همیشه در ناخود آگاه انسان وجود داشته است. انسان در راه دستیابی به خواسته ی خود، پیوسته در تلاش و تکاپو بوده در اساطیر و اندیشه های خود آن را ساخته و در آن به زندگی 6 پرداخته است. کهن ترین نمونه ی این آرمان شهر که زرتشت در گاهان ۴۸، بند ۸) Humbach, 1959: :1401994(»از آن نام می برد کشور نیک اهورایی (85) است. این کشور آرمانی پیش نمونه ی آرمان شهر در ادبیات ایرانی است. برای آرمان شهر در اندیشه ی ایرانی میتوان سه ساختار آسمانی اسطوره ای و
زمینی قایل شد.
١ - ٤- نمونه ی آسمانی
وجود شهرهای آسمانی یکی از بنیادهای اساطیری ملتهاست (بهار، ۱۳۷۵ ۲۶۴) یکی از این نمونه ها کاخ آسمانی ایندره (مهابهارات: ۱، ۲۱۳) است. این کاخ آرمانی و آرمان شهر آسمانی که به ایندره تعلق دارد، به حالت روان و گردان در آسمان ساخته شده است و ایندره میتواند آن را هر جا که بخواهد ببرد. در این کاخ ناتوانی درماندگی ترس و بیماری وجود ندارد در میانه ی این کاخ که با معماری باشکوه، خانه ها بوستانها و آبگیرهایش آدمی را شگفت زده می کند
تخت بزرگی نهاده اند که ایندره بر آن می نشیند.
نمونه ی آسمانی این آرمان شهر در نوشته های پهلوی کنگ دژ، کاخ اهورایی
سیاوش است که در کتابهای بندهش : ص 32,12/۱۳۸ :Zand-Akasih و روایت پهلوی بخش ۴۹ ۴۱ ص ۶۴ به این ساخت و ساز آسمانی اشاره شده است
سیاوش کنگ دژ را بساخت» (تفضلی، ۱۳۷۹، ۴۶).
کنگ دژ را گوید که دارای دست و پای افراشته درفش همیشه گردان بر سر دیوان بود (بهار ۱۳۸۰ (۱۳۸). « درباره ی سیاوش کاووسان پیداست که
ورجاوندی او چنان بود که به فره ی کیان کنگ دژ را با دست خویش و نیروی هرمزد و امشاسپندان بر سر دیوان بساخت و اداره کرد کنگ در جهان را به فرمان سیاوش همی
کرد و تا آن گاه که کیخسرو آمد متحرک بود میرفخرایی، ۱۳۶۷ ۶۴)
٢-٤- نمونه ی اسطوره ای
آرمان شهرهای آسمانی در اندیشه ی انسانی در مکانهای اسطوره ای ساخته میشوند. یکی از این نمونه ها آرمان شهر مهر یشتها مهریشت ۴۴-۵۱) است. کاخ مهر به پهنای زمین در این جهان مادی برپا شده است، خانه ای درخشان و گسترده، که دارای پناهگاه های بسیار است نیاز شب تاریکی، باد سرد، باد گرم
بیماری آلودگی در آن راه ندارد.
اهورا مزدا کاخ مهر را بر فراز البرز و درخشان بنا کرده است. این کاخ چون آرامگاهی است که امشاسپندان و خورشید آن را با خوشنودی و اندیشه ی نیک
ساخته اند تا مهر بتواند از فراز آن بر سراسر جهان بنگرد. نمونه ی دیگر و ر جمکرد وندیداد (۲ (۲۲-۴۲) است. در دوران پادشاهی جمشید جهان آباد و به دور از هر گونه سختی است. جمشید به وسیله ی اهورا مزدا از هجوم اهریمن آگاه می شود به خواسته ی اهورا وری می سازد تا بتواند در آن از آفریدگان اهورایی نگهداری کند این ور ساختمانی چهارگوش است. آبها در آن جاری است مرغزارها همیشه سبز و خرمند و نکاستنی خانه های این ور بلند و باشکوه است و درون آنها به گونه ای روشن است که پرتوافشانی می کنند. جمشید بهترین و نیکوترین گیاهان چهارپایان و انسانها را در آن گرد می آورد. در آنجا سرما گرما بیماری و مرگ وجود ندارد و اهریمن و آفریده های اهریمنی به آن راه نمی یابند. مردمان این ور دارنده ی نیکوترین زندگانی هستند. در اساطیر هند (مهابهارت ۱؛۲۱۴) نیز جمشید دارای یک کاخ آرمانی است.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
باد ابرها رابرد (شرح زندگی کرمی لرستانی " یاغی - فلاحی ) نویسنده : مسعود یوسفی ✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی چاپ اول سال ۱۳۸۱ انتشارات افلاک ص۹ ۱۵-۲-۱۴۰۳ فرهنگی و هنری - ادبی قرار گرفته است. از نگاهی دیگر بعضی از «شخصیت ها و زندگی آنها در هاله ای از ابهام…
باد ابرها رابرد
(شرح زندگی
کرمی لرستانی " یاغی - فلاحی )
نویسنده : مسعود یوسفی
✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی
چاپ اول
سال ۱۳۸۱
انتشارات افلاک
ص۹
۲۱-۲-۱۴۰۲
انسانی که بر اثر ظلمبیداد ماموران دستگاه شاهی قلدر به تنگ آمده و با خاطره زخمی کهن که تازه مانده است تفنگ بر میدارد و خواب به چشم امنیه ها
حرام می کند . از روزی که کرمی به کوه زد تا سیزده سال بعد که افسانه او به پایان رسید ماموران و امنیه های پهلوی در حسرت دست یافتن به
کرمی آرام و قرار نداشتند. رژیم پهلوی با اعزام ماموران و دسته ها و ستونهای نظامی عزم خویش راسخ نموده بود تا به داستان کرمی پایان دهد. کرمی تبدیل به شخصیتی نامیرا و افسانه ای شده بود که کوه به کوه و ده به ده ظاهر میشد و بعد تا ماموران به خودمی آمدند ناپدید میشد و این چنین بود که او را خواهر زاده خدا»
لقب داده بودند.
کرمی بر خلاف ذهنیت مخرب رژیم پهلوی و یاوه بافان و
دریوزگانش که می کوشیدند تا کرمی یاغی به تنگ آمده از رژیم را تا حد یک سارق تنزل دهند اما این ذهنیت مخرب در وجدان توده ها واپس زده میشود و جدان توده ها در نهایت ، قضاوت خود را بدون پذیرفتن هیچ توصیه و یا شایعه ای در بستر تاریخ اعمال می کند و البته تاریخ بی رحم تر از آن است تا در این بستر به نفع یا
زبان کسی حرکت کند.
هر چند شایعه سازان آنچنان فضا را در راستای اهداف خویش
هدایت میکنند و ممکن است مردم مدتها در قضاوت خویش دچار
شتباه شوند اما همانطور که گفته شد تاریخ به کسی ارفاق نمی کند
گیرم چند صباحی مسیر را منحرف کنند و حقیقت را مخدوش نمایند.
مردم از «کرمی» به نیکوئی یاد میکنند و حتی او را تکیه گاه خویش دانسته و درد و گلایه و شکایت خویش از روزگار ستمگر را
نزد او می برده اند .
این چنین است که کرمی این عیار جوانمرد و غیور سلحشور حوصله بیداد سر سپردگان ظالم از یکسو و ماموران و امنیه ها را از سوی دیگر ندارد و در مقابل تمامیت رژیمی غیر مردمی یک تنه
می ایستد و بعدها حلقه کوچکی از یارانش او را همراهی میکنند. او در تمام دوران یاغیگری اش به روایت دوست و دشمن آنچنان شریف و غیور بود که کوچکترین بی حرمتی را تاب نمی آورد و کسانی که حتی در گفتار ، حریم و حرمت و کرامت انسانی و
نوامیس مردم را رعایت نمی کردند به سلابه می کشاند .
او با جانی بیتاب و در جدالی نابرابر با رژیم وقت پا در رکاب کرد و در صخره صخره زاگرس چنگ در انداخت و با استقامتی که از درختان بلوط زادگاهش به یادگار برده بود بر خواب دقیانوسی
دیجوریان چنان شبیخون زد که هنوز مادران و پدران کهنسال نام او رابه شعر زمزمه می کنند. «شیر» آهنکوه مردی که در روزگار
عسرت و سکوت شانه به شانه سپید کوه پایداری ورزید و گاه نیز
همچون پلنگی زخمی در سینه کش نفس گیر گرین آرام نداشت. یلخی مردی خسته اما مغرور ، ستره پوشی که از تنگ پیچ تمام گردنه ها و سینه کش بلند صخره های کبیر کوه گذشت و روبروی تمام اشکفتها طنین شلیک تفنگش پیچید . و هنوز ، نبض زمین ، درانعکاس گامهایش می تپد.
کرمی از دو نظر شباهت ویژه ای با دکتر هوشنگ اعظمی
پزشک عاصی و شورشگر لک دارد اولین وجه مشترک آن دو عصیان در مقابل جور حکومتی خود کامه بود و دیگری سرنوشت تنهایی آنها که بی گور و نشان مانده اند هر چند نام آنها بر تارک تاریخ لرستان می درخشد.
واقعیت تاریخی قهرمانی چون کرمی با توجه به اطلاعات غلطی
که شایعه سازان در جهت مخدوش کردن چهره اش نمودند باعث شده بود تا پایان عمر رژیم پهلوی ، سیمای حقیقی این قهرمان جسور در محاق فرو برود اما با پیروزی انقلاب ۵۷ و زوال حاکمیت پهلوی و به ویژه آن بخش شایعه سازی که سر در توبره حاکمیت ظالم کرده بودهدتادحدودی بازسازی شد.
آنچه موجب عصیان مردی در کسوت کرمی می شود یاس و سرخوردگی اجتماعی او بوده است. زخم خورده ای که دیگران هم به او پناه میبرند تا آنجا که او در بسیاری مواقع تبدیل به قانون شده و رسیدگی میکرد و متجاوزان به حریم و حرمت مردم را به سزای رفتارشان می رساند. نقل این
روایت را در متن میخوانید .
سیاق قهرمانانی چون کرمی سیاق قهرمانانی فردیت یافته است . قهرمانی که از ماموران دولتی و حاکمیت موجود قطع امید کرده تبدیل به فاعلی فردی شده که میخواهد خود دست به اجرای قانون بزند و انتقام خویش بستاند اما از آنجا که حرکتهایی این چنین معمولا خود جوشاند و فاقد طرحهای آرمانی و ایدئولوژیکی و تشکیلاتی منسجم هستند و برای مبارزات اصولی و خود آگاهانه ملی برنامه ای ندارند از این رو مجبور به تحمل شکست از سوی قدرتهای برتر می شوند.
با این حال مبارزه کرمی میتواند الگوی مناسبی
برای قصصه نویسان ، رمان نویسان و نویسندگان به ویژه نویسندگان لرستانی قرار بگیرد چرا که واقعیت داستان قهرمانی چون کرمی از جهت مقابله با رژیم پهلوی بسیار شبیه به
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
(شرح زندگی
کرمی لرستانی " یاغی - فلاحی )
نویسنده : مسعود یوسفی
✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی
چاپ اول
سال ۱۳۸۱
انتشارات افلاک
ص۹
۲۱-۲-۱۴۰۲
انسانی که بر اثر ظلمبیداد ماموران دستگاه شاهی قلدر به تنگ آمده و با خاطره زخمی کهن که تازه مانده است تفنگ بر میدارد و خواب به چشم امنیه ها
حرام می کند . از روزی که کرمی به کوه زد تا سیزده سال بعد که افسانه او به پایان رسید ماموران و امنیه های پهلوی در حسرت دست یافتن به
کرمی آرام و قرار نداشتند. رژیم پهلوی با اعزام ماموران و دسته ها و ستونهای نظامی عزم خویش راسخ نموده بود تا به داستان کرمی پایان دهد. کرمی تبدیل به شخصیتی نامیرا و افسانه ای شده بود که کوه به کوه و ده به ده ظاهر میشد و بعد تا ماموران به خودمی آمدند ناپدید میشد و این چنین بود که او را خواهر زاده خدا»
لقب داده بودند.
کرمی بر خلاف ذهنیت مخرب رژیم پهلوی و یاوه بافان و
دریوزگانش که می کوشیدند تا کرمی یاغی به تنگ آمده از رژیم را تا حد یک سارق تنزل دهند اما این ذهنیت مخرب در وجدان توده ها واپس زده میشود و جدان توده ها در نهایت ، قضاوت خود را بدون پذیرفتن هیچ توصیه و یا شایعه ای در بستر تاریخ اعمال می کند و البته تاریخ بی رحم تر از آن است تا در این بستر به نفع یا
زبان کسی حرکت کند.
هر چند شایعه سازان آنچنان فضا را در راستای اهداف خویش
هدایت میکنند و ممکن است مردم مدتها در قضاوت خویش دچار
شتباه شوند اما همانطور که گفته شد تاریخ به کسی ارفاق نمی کند
گیرم چند صباحی مسیر را منحرف کنند و حقیقت را مخدوش نمایند.
مردم از «کرمی» به نیکوئی یاد میکنند و حتی او را تکیه گاه خویش دانسته و درد و گلایه و شکایت خویش از روزگار ستمگر را
نزد او می برده اند .
این چنین است که کرمی این عیار جوانمرد و غیور سلحشور حوصله بیداد سر سپردگان ظالم از یکسو و ماموران و امنیه ها را از سوی دیگر ندارد و در مقابل تمامیت رژیمی غیر مردمی یک تنه
می ایستد و بعدها حلقه کوچکی از یارانش او را همراهی میکنند. او در تمام دوران یاغیگری اش به روایت دوست و دشمن آنچنان شریف و غیور بود که کوچکترین بی حرمتی را تاب نمی آورد و کسانی که حتی در گفتار ، حریم و حرمت و کرامت انسانی و
نوامیس مردم را رعایت نمی کردند به سلابه می کشاند .
او با جانی بیتاب و در جدالی نابرابر با رژیم وقت پا در رکاب کرد و در صخره صخره زاگرس چنگ در انداخت و با استقامتی که از درختان بلوط زادگاهش به یادگار برده بود بر خواب دقیانوسی
دیجوریان چنان شبیخون زد که هنوز مادران و پدران کهنسال نام او رابه شعر زمزمه می کنند. «شیر» آهنکوه مردی که در روزگار
عسرت و سکوت شانه به شانه سپید کوه پایداری ورزید و گاه نیز
همچون پلنگی زخمی در سینه کش نفس گیر گرین آرام نداشت. یلخی مردی خسته اما مغرور ، ستره پوشی که از تنگ پیچ تمام گردنه ها و سینه کش بلند صخره های کبیر کوه گذشت و روبروی تمام اشکفتها طنین شلیک تفنگش پیچید . و هنوز ، نبض زمین ، درانعکاس گامهایش می تپد.
کرمی از دو نظر شباهت ویژه ای با دکتر هوشنگ اعظمی
پزشک عاصی و شورشگر لک دارد اولین وجه مشترک آن دو عصیان در مقابل جور حکومتی خود کامه بود و دیگری سرنوشت تنهایی آنها که بی گور و نشان مانده اند هر چند نام آنها بر تارک تاریخ لرستان می درخشد.
واقعیت تاریخی قهرمانی چون کرمی با توجه به اطلاعات غلطی
که شایعه سازان در جهت مخدوش کردن چهره اش نمودند باعث شده بود تا پایان عمر رژیم پهلوی ، سیمای حقیقی این قهرمان جسور در محاق فرو برود اما با پیروزی انقلاب ۵۷ و زوال حاکمیت پهلوی و به ویژه آن بخش شایعه سازی که سر در توبره حاکمیت ظالم کرده بودهدتادحدودی بازسازی شد.
آنچه موجب عصیان مردی در کسوت کرمی می شود یاس و سرخوردگی اجتماعی او بوده است. زخم خورده ای که دیگران هم به او پناه میبرند تا آنجا که او در بسیاری مواقع تبدیل به قانون شده و رسیدگی میکرد و متجاوزان به حریم و حرمت مردم را به سزای رفتارشان می رساند. نقل این
روایت را در متن میخوانید .
سیاق قهرمانانی چون کرمی سیاق قهرمانانی فردیت یافته است . قهرمانی که از ماموران دولتی و حاکمیت موجود قطع امید کرده تبدیل به فاعلی فردی شده که میخواهد خود دست به اجرای قانون بزند و انتقام خویش بستاند اما از آنجا که حرکتهایی این چنین معمولا خود جوشاند و فاقد طرحهای آرمانی و ایدئولوژیکی و تشکیلاتی منسجم هستند و برای مبارزات اصولی و خود آگاهانه ملی برنامه ای ندارند از این رو مجبور به تحمل شکست از سوی قدرتهای برتر می شوند.
با این حال مبارزه کرمی میتواند الگوی مناسبی
برای قصصه نویسان ، رمان نویسان و نویسندگان به ویژه نویسندگان لرستانی قرار بگیرد چرا که واقعیت داستان قهرمانی چون کرمی از جهت مقابله با رژیم پهلوی بسیار شبیه به
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
🔹زندگینامه سنجـرخان وزیری 👈 بخش ۱۳ من اگر پیشنهاد او را قبول کردم به اتکای ادعای مایی خان بود و گرنه من چنین حقی نداشتم. باور نمی کردم یک کوە عظیم ادعا چنان سَبُک و آسان میدان را واگذار کند! من مایی خان را پیروز میدان دیدم که قبول کردم. حالا هم تا فرصت باقیست…
🔹زندگینامه سنجرخان وزیری
👈 بخش ۱٤
پیر ویس اسب خود را به بوته گیاهی بَست و بر فراز صخرەای دستش را زیر سر خود قرار داد و به امید بازگشت آنها خوابید. تفنگچی های پیر ویس خود را از بیراهە به محل صخرەها رساندند و قبل از رسیدن سنجرخان و جَیران خانم در مقابل آب رودخانه به کَمین نشستند. صخرەها به مانند قندیل از دلِ خاک سر به در آوردە بودند و کوتاهی و بلندی و تنوع رنگ در آنها طوری بود که صدها آدم را با البسه گوناگون در خود اِستتار می کرد و تا فاصله چند متری ابداََ قابل تشخیص نبودند. آب رودخانه، هم سَیال بود و هم عمیق و به خوبی موجب کُندی حرکت مسافران می شد و فرصت لازم را برای سو قصد کنندگان فراهم می کرد.
سنجرخان و جیران خانم آرام و بی خیال به آب رودخانه نزدیک شدند و به آرامی به آب زدند و به کندی شروع به حرکت کردند. از سویی دیگر مایی خان در پی سواران آمدە بود و در محلی دِنج که صدای احتمالی حیوانات در غُرش آب رودخانه گُم شود، با تجمع اسبهای تفنگچیان مواجه شد که در شکاف یک درۀ سنگی و بی حفاظ بسته شدە بودند. خیلی آرام و بی سر و صدا از اسب خود پیادە شد و آن را بست و سایر اسبها را باز کرد و به جانب دشت راند و از صخرەها بالا رفت.
وقتی سنجرخان به وسط رودخانه رسید و در تیر رَس تفنگچی ها قرار گرفت، لولەی تفنگها از شِکاف صخرەها به جانب سنجرخان سر به در آوردند.
تفنگچی ها داشتند نشانه گیری می کردند که مایی خان عَین اَجل مُعلّق بر سر آنها نازل شد و از پشت سر نهیب زد: به ارواح خاکِ مادرم، دست به ماشه ببرید مغزتان را متلاشی می کنم و توی شکاف همین صخرەها دفنتان خواهم کرد.
یکی از تفنگچی ها که با او سابقه دوستی داشت، می دانست وقتی به ارواح خاک مادرش قسم بخورد، آنچه گفته به انجام می رساند، به سایرین گوش زد کرد آرام باشند و بدانند گزاف نمی گوید. سپس رو به مایی خان کرد و گفت: تو که رفته بودی؟
مایی خان گفت: پشیمان شدم و برگشتم، عیبی دارد؟
مرد گفت: نه.
اما امر امیر امان الله خان است و اگر تَخطّی کنیم، مجازات می شویم و تو باید جوابگو باشی!
مایی خان گفت: تفنگها را زمین بگذارید و کنار بکشید، من خودم جوابگو خواهم بود. با اشارەی آن مرد همه تفنگها را زمین گذاشتند و از آن فاصله گرفتند. مایی خان فوراََ پایین پرید و هر هفت هشت قبضه تفنگ را به دوش کشید و با دیدن تفنگ دسته کوتاە پیر ویس خوشحال شد و گفت: خودش کجاست؟
مرد جواب داد: او بخاطر قَولش نیامد و در همان محل ماند.
مایی خان خندید و گفت: بخاطر قولش نیامد یا مرگ خوبه ولی برای دوستان؟
مرد گفت: امان الله خان ازت نمی گذرە مایی خان! این کار را نکن!
✍ عباس کمندی
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
👈 بخش ۱٤
پیر ویس اسب خود را به بوته گیاهی بَست و بر فراز صخرەای دستش را زیر سر خود قرار داد و به امید بازگشت آنها خوابید. تفنگچی های پیر ویس خود را از بیراهە به محل صخرەها رساندند و قبل از رسیدن سنجرخان و جَیران خانم در مقابل آب رودخانه به کَمین نشستند. صخرەها به مانند قندیل از دلِ خاک سر به در آوردە بودند و کوتاهی و بلندی و تنوع رنگ در آنها طوری بود که صدها آدم را با البسه گوناگون در خود اِستتار می کرد و تا فاصله چند متری ابداََ قابل تشخیص نبودند. آب رودخانه، هم سَیال بود و هم عمیق و به خوبی موجب کُندی حرکت مسافران می شد و فرصت لازم را برای سو قصد کنندگان فراهم می کرد.
سنجرخان و جیران خانم آرام و بی خیال به آب رودخانه نزدیک شدند و به آرامی به آب زدند و به کندی شروع به حرکت کردند. از سویی دیگر مایی خان در پی سواران آمدە بود و در محلی دِنج که صدای احتمالی حیوانات در غُرش آب رودخانه گُم شود، با تجمع اسبهای تفنگچیان مواجه شد که در شکاف یک درۀ سنگی و بی حفاظ بسته شدە بودند. خیلی آرام و بی سر و صدا از اسب خود پیادە شد و آن را بست و سایر اسبها را باز کرد و به جانب دشت راند و از صخرەها بالا رفت.
وقتی سنجرخان به وسط رودخانه رسید و در تیر رَس تفنگچی ها قرار گرفت، لولەی تفنگها از شِکاف صخرەها به جانب سنجرخان سر به در آوردند.
تفنگچی ها داشتند نشانه گیری می کردند که مایی خان عَین اَجل مُعلّق بر سر آنها نازل شد و از پشت سر نهیب زد: به ارواح خاکِ مادرم، دست به ماشه ببرید مغزتان را متلاشی می کنم و توی شکاف همین صخرەها دفنتان خواهم کرد.
یکی از تفنگچی ها که با او سابقه دوستی داشت، می دانست وقتی به ارواح خاک مادرش قسم بخورد، آنچه گفته به انجام می رساند، به سایرین گوش زد کرد آرام باشند و بدانند گزاف نمی گوید. سپس رو به مایی خان کرد و گفت: تو که رفته بودی؟
مایی خان گفت: پشیمان شدم و برگشتم، عیبی دارد؟
مرد گفت: نه.
اما امر امیر امان الله خان است و اگر تَخطّی کنیم، مجازات می شویم و تو باید جوابگو باشی!
مایی خان گفت: تفنگها را زمین بگذارید و کنار بکشید، من خودم جوابگو خواهم بود. با اشارەی آن مرد همه تفنگها را زمین گذاشتند و از آن فاصله گرفتند. مایی خان فوراََ پایین پرید و هر هفت هشت قبضه تفنگ را به دوش کشید و با دیدن تفنگ دسته کوتاە پیر ویس خوشحال شد و گفت: خودش کجاست؟
مرد جواب داد: او بخاطر قَولش نیامد و در همان محل ماند.
مایی خان خندید و گفت: بخاطر قولش نیامد یا مرگ خوبه ولی برای دوستان؟
مرد گفت: امان الله خان ازت نمی گذرە مایی خان! این کار را نکن!
✍ عباس کمندی
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی علی نوری بهنوش رحیمی هرسینی قسمت هفتم ۲۰-۲-۱۴۰۳ ۵-۳-۱ شباهت در مضامین و وصف مجالس بزم و میادین رزم مضامین و حتی شیوه مضمون پردازی منظومه لکی در بسیاری از موارد، متأثر از شاهنامه است و مجالس بزم و میدانهای…
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت هشتم
۲۱-۲-۱۴۰۳
از کشتن فرامرز پشوتن بهمن را از نفرین رودابه می ترساند
پشوتن از رودابه پر درد شد
وزان شیون او رخش زرد شد
. به بهمن چنین گفت کای شاه
چو بر نیمه آسمان ماه نو
به شبگیر از این مرز لشکر بران
این کار دشوار گشت و گران
(همان، ۴۸۲/۵ ب (۱۲۸-۱۳۰)
۵-۴-۷ در نمونه لكى لاشه فرامرز سه شبانه روز به حالت ایستاده و تکیه زده بر تخت سنگی قرار گرفته است و هیچ یک از سپاهیان بهمن جرئت نزدیک شدن به آن را ندارند؛
اما در شاهنامه چنین نیست
سه شو و سه روز ببر بی اندیش
کس جرئت نکرد پا بند ی و پیش ....
ناگاه کلاغی نازل بی ژ سر
اما نیشت تفرق نوه ی شیر نر
ونیش منقار دیدنش بر هاورد
لاشش کفت نخاک بهمن ماتش برد
(ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۳/۳۶-۹)
برگردان سه شبانه روز ببر نترس سرپا بود و کسی جرئت نکرد پا پیش بگذارد ...... ناگهان کلاغی از بالا نازل شد و بر فرق نوه سام نشست و با منقار چشمش را درآورد
لاشه اش بر خاک افتاد و بهمن حیرت زده شد.
#زاگرس_در_گذر_زمان https://t.me/httphistoryzagros
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت هشتم
۲۱-۲-۱۴۰۳
از کشتن فرامرز پشوتن بهمن را از نفرین رودابه می ترساند
پشوتن از رودابه پر درد شد
وزان شیون او رخش زرد شد
. به بهمن چنین گفت کای شاه
چو بر نیمه آسمان ماه نو
به شبگیر از این مرز لشکر بران
این کار دشوار گشت و گران
(همان، ۴۸۲/۵ ب (۱۲۸-۱۳۰)
۵-۴-۷ در نمونه لكى لاشه فرامرز سه شبانه روز به حالت ایستاده و تکیه زده بر تخت سنگی قرار گرفته است و هیچ یک از سپاهیان بهمن جرئت نزدیک شدن به آن را ندارند؛
اما در شاهنامه چنین نیست
سه شو و سه روز ببر بی اندیش
کس جرئت نکرد پا بند ی و پیش ....
ناگاه کلاغی نازل بی ژ سر
اما نیشت تفرق نوه ی شیر نر
ونیش منقار دیدنش بر هاورد
لاشش کفت نخاک بهمن ماتش برد
(ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۳/۳۶-۹)
برگردان سه شبانه روز ببر نترس سرپا بود و کسی جرئت نکرد پا پیش بگذارد ...... ناگهان کلاغی از بالا نازل شد و بر فرق نوه سام نشست و با منقار چشمش را درآورد
لاشه اش بر خاک افتاد و بهمن حیرت زده شد.
#زاگرس_در_گذر_زمان https://t.me/httphistoryzagros
غار آزادخان محلات
غار آزادخان در ۱۰ کیلومتری شمال غرب محلات در شمال روستای سنجهباشی قرار گرفته است. در کف این غار آب گوارا و فراوانی وجود دارد که در اثر بارندگی که از سقف این غار میچکد، جمع شده است. این غار بهعنوان یکی از مکان های دیدنی محلات، موردتوجه گردشگران و طبیعتدوستان قرار دارد.
#مرکزی
#غار_آزادخان_محلات
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
غار آزادخان در ۱۰ کیلومتری شمال غرب محلات در شمال روستای سنجهباشی قرار گرفته است. در کف این غار آب گوارا و فراوانی وجود دارد که در اثر بارندگی که از سقف این غار میچکد، جمع شده است. این غار بهعنوان یکی از مکان های دیدنی محلات، موردتوجه گردشگران و طبیعتدوستان قرار دارد.
#مرکزی
#غار_آزادخان_محلات
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی علی نوری بهنوش رحیمی هرسینی قسمت هشتم ۲۱-۲-۱۴۰۳ از کشتن فرامرز پشوتن بهمن را از نفرین رودابه می ترساند پشوتن از رودابه پر درد شد وزان شیون او رخش زرد شد . به بهمن چنین گفت کای شاه چو بر نیمه آسمان ماه…
مقایسه ماجرای بهمن در شاهنامه فردوسی و بهمن و فرامرز لکی
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت نهم
۲۲-۲-۱۴۰۲
۵-۴-۸ در شاهنامه بهمن به زال نامه مینویسد و کین جویی خود را اعلام می دارد (فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۷۴۵ ب ۳۶-۳۷؛ )اما در بهمن و فرامرز لکی بهمن به فرامرز نامه
می نویسد ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۶)
۵-۴-۹ سپاهیان بهمن در شاهنامه مطیع محض امر اویند
چو بشنید گفتار بهمن سپاه
هر آنکس که بد شاه را نیک خواه
ز کار گذشته تو داناتری
به گیتی چنان کن که کام آیدت ...
ز مردان جنگی تو تواناتری
و گر زان سخن فر و نام آیدت فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۷۳/۵ ب (۲۷-۳۰)
اما در منظومه لکی او را از هیبت فرامرز میترسانند و برحذر می دارند؛ ولی
در نهایت امر او را می پذیرند
سرداران یک یک آمان و گفتار
شاهنشا پور اسفندیار
وتا ن فرامرز هم یل نامدار
کس همتاش نین نروی کارزار
هرچی بفرمای ماریمن و بر
، ۸ ابوالوفایی ۱۳۸۸ ۳-۴ ب ۸-۲۲)
برگردان سربازان یک یک به گفتار آمدند و گفتند ای شاهنشاه و پسر اسفندیار! فرامرز یل نامداری است که همتا ندارد .... ؛ اما سرانجام مطیع فرمان تو هستیم.
۵-۴-۱۰ فرامرز در نمونه لکی برای ترساندن بهمن دلاورهای خود را در به دام انداختن برزو و نیز در جنگ با جادوگر و اژدها و دیو و ... به یاد او می آورد. حدود پنج صفحه از این منظومه به شرح این دلاوری ها پرداخته داخته شده است
من برزو گرتم و حلقه کمند سپردم و دس با بوم هنرمند چند طلسم سخت شکستم ژی ور سرهنگ جادوان من کردم بی سر ..... شای کابل زمین، ژ جاکه روسم هلاکش کردم و دلة پر خم ( ۲۲-۱۸)
برگردان؛ برزو پهلوان توران و پسر سهراب را من با حلقه کمند گرفتم و به دست پدر هنرمندم سپردم طلسم های سخت را شکستم و رئیس جادوگران را بی سر کردم.
شاه کابل را به انتقام قتل رستم با دلی پرغم هلاک کردم اما در شاهنامه اثری از این امر نیست بر این اساس و نیز با توجه به اختلافات دیگر این منظومه با داستان بهمن در شاهنامه اثر پذیری بهمن و فرامرز لکی از روایاتی چون برزونامه و همچنین هفت لشکر و منشأ اختلاف آن با روایات مورد استفاده حکیم توس موارری به دست می آید:
۵-۴-۱۱ در شاهنامه فقط اشاره کوتاهی به رفتن بهمن به گوراب گورگاه رستم و اجدادش شده است؛ اما در نمونه لکی به طور مفصل کفن پوشیدن و زیارت بهمن از دخمه ها و عتاب اجساد رستم توصیف شده است.
بهمن قبول کرد کلیمه جاماس
زیارت کردی دخمه و اخلاص
(همان، ۶۶ ب ۴)
جاماس وت و شاه وتم من صد جار
بی ادبانه نکره ای کار
جامه سفیدی بپوشن نور
سر و پا پتی زیارت بکر
(همان، ۶۷ ب ۷-۸)
برگردان: بهمن سخنان جاماسب را پذیرفت و دخمه را با اخلاص و فروتنی زیارت کرد. جاماسب به او گفت من صد بار به تو گفتم این کار را بی ادبانه انجام نده جامه ای
سفید بپوش و با سر و پای برهنه زیارت کن
۵-۴-۱۲ در شاهنامه بهمن با نصیحت پشوتن زال را آزاد میکند
چو بشنید شاه از پشوتن سخن
خروشی برآمد از پرده سرای
پشیمان شد از کرده های کهن
که ای پهلوانان با دادو رای
بسیچیدن بازگشتن کنید
مبادا که تاراج و کشتن کنید
فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۸۱/۵ ب (۱۱۷-۱۱۹)
ولی در نمونه لکی بهمن بر اثر خوابی که میبیند و سپس بنابر تعبیر جاماسب این کار را انجام می دهد.
و قيض و كينه آه سردوه
بهمن سرنيا خاووش بردوه
دیش که پیدابی ،در دم سه نفر
سیاوش خسرو فریدون فر
ژ دست و گردن هم بچن و بهشت
روضه جنت بگیرون گلگشت و ..... فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۸۱۵ ب ۱۱۷-۱۱۹)
برگردان بهمن از خشم و کینه آه سر میکشید سر بر بالین نهاد و خوابید. سه نفر در خواب او ظاهر شدند سیاوش کیخسرو و فریدون دست در گردن یکدیگر به
بهشت میرفتند تا در باغ بهشت تفریح کنند.
۵-۴-۱۳ در شاهنامه اشاره ای به انتقام فرامرز و آمدن آذر برزین نشده؛ ولی در منظومه
لکی، قصاص فرامرز به تفصیل توصیف شده است
۵-۴-۱۴ راوی بهمن و فرامرز ،لکی مرگ فرامرز را با مرگ مظلومانه سیاوش برابر می داند و گاه مظلومیت امام حسین (ع) را فرایاد می آورد؛ اما در شاهنامه چنین اشاراتی نرفته است :
بهمن بی دین چه کاری کردن
تو تنیا مندی شهیدت کردن
لب تشنه گشنه روی میدانم رو
دلیل ها و میدان رو دشمنانم
ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۴۵ ب ۱-۲)
دو شیر جنگی خروشان خروش کو خون سیاوخش آوردن و جوش (همان، ۸۳ ب (۳)
برگردان بهمن بی دین کار بسیار بدی کرد.
تو تنها ماندی و شهیدت کردند.
تو را لب تشنه و خوار در میدان دشمنان کشتند. دو شیر جنگی میخروشیدند و خون سیاوش رابه جوش می آوردند.
۵-۴-۱۵- در منظومه لکی بارها نامردی و ترس بهمن توصیف و او روباه پیر خوانده
غیرت مردی، ایگل و گیرن
چوینکه بهمن شا جور رُوای پیرن
شده است؛ اما در شاهنامه به گونه ای احترام آمیز به شرح حال بهمن پرداخته شده است:
(همان، ۱۳ ب )
برگردان غیرت و مردانگی به کار میاید؛ زیرا بهمن شاه مثل روباهی پیر مکار است
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
علی نوری
بهنوش رحیمی هرسینی
قسمت نهم
۲۲-۲-۱۴۰۲
۵-۴-۸ در شاهنامه بهمن به زال نامه مینویسد و کین جویی خود را اعلام می دارد (فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۷۴۵ ب ۳۶-۳۷؛ )اما در بهمن و فرامرز لکی بهمن به فرامرز نامه
می نویسد ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۶)
۵-۴-۹ سپاهیان بهمن در شاهنامه مطیع محض امر اویند
چو بشنید گفتار بهمن سپاه
هر آنکس که بد شاه را نیک خواه
ز کار گذشته تو داناتری
به گیتی چنان کن که کام آیدت ...
ز مردان جنگی تو تواناتری
و گر زان سخن فر و نام آیدت فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۷۳/۵ ب (۲۷-۳۰)
اما در منظومه لکی او را از هیبت فرامرز میترسانند و برحذر می دارند؛ ولی
در نهایت امر او را می پذیرند
سرداران یک یک آمان و گفتار
شاهنشا پور اسفندیار
وتا ن فرامرز هم یل نامدار
کس همتاش نین نروی کارزار
هرچی بفرمای ماریمن و بر
، ۸ ابوالوفایی ۱۳۸۸ ۳-۴ ب ۸-۲۲)
برگردان سربازان یک یک به گفتار آمدند و گفتند ای شاهنشاه و پسر اسفندیار! فرامرز یل نامداری است که همتا ندارد .... ؛ اما سرانجام مطیع فرمان تو هستیم.
۵-۴-۱۰ فرامرز در نمونه لکی برای ترساندن بهمن دلاورهای خود را در به دام انداختن برزو و نیز در جنگ با جادوگر و اژدها و دیو و ... به یاد او می آورد. حدود پنج صفحه از این منظومه به شرح این دلاوری ها پرداخته داخته شده است
من برزو گرتم و حلقه کمند سپردم و دس با بوم هنرمند چند طلسم سخت شکستم ژی ور سرهنگ جادوان من کردم بی سر ..... شای کابل زمین، ژ جاکه روسم هلاکش کردم و دلة پر خم ( ۲۲-۱۸)
برگردان؛ برزو پهلوان توران و پسر سهراب را من با حلقه کمند گرفتم و به دست پدر هنرمندم سپردم طلسم های سخت را شکستم و رئیس جادوگران را بی سر کردم.
شاه کابل را به انتقام قتل رستم با دلی پرغم هلاک کردم اما در شاهنامه اثری از این امر نیست بر این اساس و نیز با توجه به اختلافات دیگر این منظومه با داستان بهمن در شاهنامه اثر پذیری بهمن و فرامرز لکی از روایاتی چون برزونامه و همچنین هفت لشکر و منشأ اختلاف آن با روایات مورد استفاده حکیم توس موارری به دست می آید:
۵-۴-۱۱ در شاهنامه فقط اشاره کوتاهی به رفتن بهمن به گوراب گورگاه رستم و اجدادش شده است؛ اما در نمونه لکی به طور مفصل کفن پوشیدن و زیارت بهمن از دخمه ها و عتاب اجساد رستم توصیف شده است.
بهمن قبول کرد کلیمه جاماس
زیارت کردی دخمه و اخلاص
(همان، ۶۶ ب ۴)
جاماس وت و شاه وتم من صد جار
بی ادبانه نکره ای کار
جامه سفیدی بپوشن نور
سر و پا پتی زیارت بکر
(همان، ۶۷ ب ۷-۸)
برگردان: بهمن سخنان جاماسب را پذیرفت و دخمه را با اخلاص و فروتنی زیارت کرد. جاماسب به او گفت من صد بار به تو گفتم این کار را بی ادبانه انجام نده جامه ای
سفید بپوش و با سر و پای برهنه زیارت کن
۵-۴-۱۲ در شاهنامه بهمن با نصیحت پشوتن زال را آزاد میکند
چو بشنید شاه از پشوتن سخن
خروشی برآمد از پرده سرای
پشیمان شد از کرده های کهن
که ای پهلوانان با دادو رای
بسیچیدن بازگشتن کنید
مبادا که تاراج و کشتن کنید
فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۸۱/۵ ب (۱۱۷-۱۱۹)
ولی در نمونه لکی بهمن بر اثر خوابی که میبیند و سپس بنابر تعبیر جاماسب این کار را انجام می دهد.
و قيض و كينه آه سردوه
بهمن سرنيا خاووش بردوه
دیش که پیدابی ،در دم سه نفر
سیاوش خسرو فریدون فر
ژ دست و گردن هم بچن و بهشت
روضه جنت بگیرون گلگشت و ..... فردوسی، ۱۳۸۶ ۴۸۱۵ ب ۱۱۷-۱۱۹)
برگردان بهمن از خشم و کینه آه سر میکشید سر بر بالین نهاد و خوابید. سه نفر در خواب او ظاهر شدند سیاوش کیخسرو و فریدون دست در گردن یکدیگر به
بهشت میرفتند تا در باغ بهشت تفریح کنند.
۵-۴-۱۳ در شاهنامه اشاره ای به انتقام فرامرز و آمدن آذر برزین نشده؛ ولی در منظومه
لکی، قصاص فرامرز به تفصیل توصیف شده است
۵-۴-۱۴ راوی بهمن و فرامرز ،لکی مرگ فرامرز را با مرگ مظلومانه سیاوش برابر می داند و گاه مظلومیت امام حسین (ع) را فرایاد می آورد؛ اما در شاهنامه چنین اشاراتی نرفته است :
بهمن بی دین چه کاری کردن
تو تنیا مندی شهیدت کردن
لب تشنه گشنه روی میدانم رو
دلیل ها و میدان رو دشمنانم
ابوالوفایی ۱۳۸۸ (۴۵ ب ۱-۲)
دو شیر جنگی خروشان خروش کو خون سیاوخش آوردن و جوش (همان، ۸۳ ب (۳)
برگردان بهمن بی دین کار بسیار بدی کرد.
تو تنها ماندی و شهیدت کردند.
تو را لب تشنه و خوار در میدان دشمنان کشتند. دو شیر جنگی میخروشیدند و خون سیاوش رابه جوش می آوردند.
۵-۴-۱۵- در منظومه لکی بارها نامردی و ترس بهمن توصیف و او روباه پیر خوانده
غیرت مردی، ایگل و گیرن
چوینکه بهمن شا جور رُوای پیرن
شده است؛ اما در شاهنامه به گونه ای احترام آمیز به شرح حال بهمن پرداخته شده است:
(همان، ۱۳ ب )
برگردان غیرت و مردانگی به کار میاید؛ زیرا بهمن شاه مثل روباهی پیر مکار است
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 فیلم زیبا از دریاچه مانشت در ارتفاعات کوه مانشت ایلام، پس از بهارش های مطلوب بهاری
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
روستای یاسه چای
یاسه چای یا یاسه چاه حدود ۴۰۰ سال قدمت دارد. این کلمه ترکیبی از یاسه و چای است که کلمهای ترکی است و به معنای جایی است پهنای رودخانه زیاد میشود. «یاسو» به معنی «پهن» و «چای» به معنی «رودخانه» است. مردم روستا به زبان ترکی سخن میگویند.این روستا به علت کم بودن زمین برای احداث خانه بیشترین بهره را از زمینها گرفته است و این مهم موجب شده که در این روستا کوچهای به چشم نیاید، بلکه رفتوآمدها از طریق دالانها صورت گیرد. تونلهای روستا با گذشت بیشتر از یک قرن همچنان پابرجاست. مسیر اصلی این دالان به طول ۴۰۰ متر، شمال و جنوب روستا را به هم وصل میکند و ۵ دالان فرعی، راههای ارتباطی خانههای بافت قدیمی است.
#چهارمحال_و_بختیاری
#روستای_یاسه_چای
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
یاسه چای یا یاسه چاه حدود ۴۰۰ سال قدمت دارد. این کلمه ترکیبی از یاسه و چای است که کلمهای ترکی است و به معنای جایی است پهنای رودخانه زیاد میشود. «یاسو» به معنی «پهن» و «چای» به معنی «رودخانه» است. مردم روستا به زبان ترکی سخن میگویند.این روستا به علت کم بودن زمین برای احداث خانه بیشترین بهره را از زمینها گرفته است و این مهم موجب شده که در این روستا کوچهای به چشم نیاید، بلکه رفتوآمدها از طریق دالانها صورت گیرد. تونلهای روستا با گذشت بیشتر از یک قرن همچنان پابرجاست. مسیر اصلی این دالان به طول ۴۰۰ متر، شمال و جنوب روستا را به هم وصل میکند و ۵ دالان فرعی، راههای ارتباطی خانههای بافت قدیمی است.
#چهارمحال_و_بختیاری
#روستای_یاسه_چای
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
مندرک ( منه ری )
مروری کوتاه بر معرفی روستای کلهرنشین مندرک
فرستنده ساسان
قسمت اول
۲۴-۲-۱۴۰۳
روستای مندرککلهر
آخرین روستای ایل کلهر
وهممرزبا لکستان
این روستا ازسمت شمال وجنوب شرقی با ایل جلالوندهم مرز است
این روستا در۴۵کیلومتری شهرستان اسلام آبادغرب واز توابع دهستان حسن آباداست
جاذبه های دیدنی این روستا طبیعت بکر وسرسبزی است که رشته کوهای زاگرس آن را احاطه کرده اند کوه زیبای کهؤوره زرد
زینه ؤو گه ره
پشتؤو وه
قاژه لان
وچندین غارکوچک وبزرگ ازویژگی های این روستاست
درزمان نه چندان قدیم این روستا توسط بزرگانی اداره میشدکه پاسگاه ومکانهای نظامی دولتی از این افراد تبعیت میکردند
این روستا که توسط مرحوم محمدخان کریمی کلهر
رشیدخان کریمی کلهر
وخسروخان کریمی کلهر
اداره میشد امن ترین جا برای سوارانی وکاروانهایی بود که از مندلی عراق تجارت میکردند وبرای اتراق یا هرگونه تجارت به این روستای دورافتاده سفرمیکردند
بهگفته خیلی ازبزرگان قدیم عبورومرور
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
مروری کوتاه بر معرفی روستای کلهرنشین مندرک
فرستنده ساسان
قسمت اول
۲۴-۲-۱۴۰۳
روستای مندرککلهر
آخرین روستای ایل کلهر
وهممرزبا لکستان
این روستا ازسمت شمال وجنوب شرقی با ایل جلالوندهم مرز است
این روستا در۴۵کیلومتری شهرستان اسلام آبادغرب واز توابع دهستان حسن آباداست
جاذبه های دیدنی این روستا طبیعت بکر وسرسبزی است که رشته کوهای زاگرس آن را احاطه کرده اند کوه زیبای کهؤوره زرد
زینه ؤو گه ره
پشتؤو وه
قاژه لان
وچندین غارکوچک وبزرگ ازویژگی های این روستاست
درزمان نه چندان قدیم این روستا توسط بزرگانی اداره میشدکه پاسگاه ومکانهای نظامی دولتی از این افراد تبعیت میکردند
این روستا که توسط مرحوم محمدخان کریمی کلهر
رشیدخان کریمی کلهر
وخسروخان کریمی کلهر
اداره میشد امن ترین جا برای سوارانی وکاروانهایی بود که از مندلی عراق تجارت میکردند وبرای اتراق یا هرگونه تجارت به این روستای دورافتاده سفرمیکردند
بهگفته خیلی ازبزرگان قدیم عبورومرور
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمای کوه لجور از رودخانه شراء
ارتفاع کوه لجور در حدود ۲۸۰۰ متر هستش و در شمال شهرستان شازند در مجاورت روستای اسکان واقع شده.
نام این کوه به معنی لجوج هستش که به دلیل مسیر های سخت و مشکل بر روی این کوه گذاشته شده.
گفته میشه که کوه لجور با ارتفاع دیواره ۳۰۰ متر سومین دیواره بلند تو ایرانه و به بهشت سنگ نوردا معروف هستش.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
ارتفاع کوه لجور در حدود ۲۸۰۰ متر هستش و در شمال شهرستان شازند در مجاورت روستای اسکان واقع شده.
نام این کوه به معنی لجوج هستش که به دلیل مسیر های سخت و مشکل بر روی این کوه گذاشته شده.
گفته میشه که کوه لجور با ارتفاع دیواره ۳۰۰ متر سومین دیواره بلند تو ایرانه و به بهشت سنگ نوردا معروف هستش.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
دره مراد بیگ
در فاصلهی حدود ۵ کیلومتری از همدان، عمیقترین درهی کوهستان الوند، منطقهی گردشگری با چشم اندازهای بینظیری را ایجاد کرده است. عمق این منطقه و دسترسی دشوار به آن در زمان گذشته باعث شده بود تا حکومت قاجار از آن به عنوان تبعیدگاه استفاده کند.
#همدان
#دره_مراد_بیگ
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
در فاصلهی حدود ۵ کیلومتری از همدان، عمیقترین درهی کوهستان الوند، منطقهی گردشگری با چشم اندازهای بینظیری را ایجاد کرده است. عمق این منطقه و دسترسی دشوار به آن در زمان گذشته باعث شده بود تا حکومت قاجار از آن به عنوان تبعیدگاه استفاده کند.
#همدان
#دره_مراد_بیگ
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
مندرک ( منه ری ) مروری کوتاه بر معرفی روستای کلهرنشین مندرک فرستنده ساسان قسمت اول ۲۴-۲-۱۴۰۳ روستای مندرککلهر آخرین روستای ایل کلهر وهممرزبا لکستان این روستا ازسمت شمال وجنوب شرقی با ایل جلالوندهم مرز است این روستا در۴۵کیلومتری شهرستان اسلام…
مندرک ( منه ری )
مروری کوتاه بر معرفی روستای کلهرنشین مندرک
فرستنده ساسان
قسمت دوم
۲۴-۲-۱۴۰۳
و دادوستد این روستا راتبدیل به قطبی تجاری واجتماعی کرده بود
باتوجه به صلح جویی وروابط اجتماعی بالا این روستا سرپناه مظلومانی بود که از دست ظلم فرار میکردند ویا کسانی که به هرنحوی مشکل داشتند پناه گاهی جز
دیارم مندرک کلهر (مه نه ری)نداشتند
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
مروری کوتاه بر معرفی روستای کلهرنشین مندرک
فرستنده ساسان
قسمت دوم
۲۴-۲-۱۴۰۳
و دادوستد این روستا راتبدیل به قطبی تجاری واجتماعی کرده بود
باتوجه به صلح جویی وروابط اجتماعی بالا این روستا سرپناه مظلومانی بود که از دست ظلم فرار میکردند ویا کسانی که به هرنحوی مشکل داشتند پناه گاهی جز
دیارم مندرک کلهر (مه نه ری)نداشتند
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
☑️ پایان اردیبهشت در گوواور گیلانغرب به یک روایت تصویر
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
زاگرس در گذر زمان🌏⛰🌲🦋
بگرو معرفی نامه از روستا سید ناصرالدین شهرستان دهلران منبع کتاب سیمای تاریخی و اجتماعی روستای سید ناصرالدین مولف: سید محمد حسین موسوی چاپ: اول سال ۱۳۹۱ انتشارات زانا ✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی قسمت پنجم ۲۰- ۲-۱۴۰۳ ص۲۴ هر چند روز یکی از بزها یا گوسفندان…
بگرو
معرفی نامه از روستا سید ناصرالدین شهرستان دهلران
منبع کتاب سیمای تاریخی و اجتماعی روستای سید ناصرالدین
مولف: سید محمد حسین موسوی
چاپ: اول سال ۱۳۹۱
انتشارات زانا
✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت هفتم
25-2-1403
ص31
و جغرافیای تاریخی در خور اهمیت و بازگو کننده ی فراز و نشیبهای این منطقه ی باستانی تاکنون به رشته ی نگارش در نیامده است. گذشته ی استان ایلام و مخصوصاً این منطقه تاکنون در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. همین قدر میدانیم که استان ایلام مرز بین امپراتوری عظیم ایلام باستان و آشور و بابل بوده است. بهتر است جهت روشن شدن مطلب توصیف باستانی این بخش را بر پایه ی امروز مطالعه کرد؛ چون در پاره ای از بخشها رودخانه ها دقیقاً همان مسیری را می پیمایند که در گذشته داشته اند و مناطقی که در زمانی حاصل خیز بوده اند اکنون بایر شده اند و یا بالعکس اما در مجموع وضع کلی کوهها و دره ها و دشتها بدون کمترین تغییری باقی مانده است. وضعیت طبیعت حال حاضر این سرزمین همان مناظری است که عیناً در متون و کتیبه های
باستانی ذکر شده است.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros
معرفی نامه از روستا سید ناصرالدین شهرستان دهلران
منبع کتاب سیمای تاریخی و اجتماعی روستای سید ناصرالدین
مولف: سید محمد حسین موسوی
چاپ: اول سال ۱۳۹۱
انتشارات زانا
✍ویرایش و نگارش : هادی نورملکی
قسمت هفتم
25-2-1403
ص31
و جغرافیای تاریخی در خور اهمیت و بازگو کننده ی فراز و نشیبهای این منطقه ی باستانی تاکنون به رشته ی نگارش در نیامده است. گذشته ی استان ایلام و مخصوصاً این منطقه تاکنون در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. همین قدر میدانیم که استان ایلام مرز بین امپراتوری عظیم ایلام باستان و آشور و بابل بوده است. بهتر است جهت روشن شدن مطلب توصیف باستانی این بخش را بر پایه ی امروز مطالعه کرد؛ چون در پاره ای از بخشها رودخانه ها دقیقاً همان مسیری را می پیمایند که در گذشته داشته اند و مناطقی که در زمانی حاصل خیز بوده اند اکنون بایر شده اند و یا بالعکس اما در مجموع وضع کلی کوهها و دره ها و دشتها بدون کمترین تغییری باقی مانده است. وضعیت طبیعت حال حاضر این سرزمین همان مناظری است که عیناً در متون و کتیبه های
باستانی ذکر شده است.
#زاگرس_در_گذر_زمان
https://t.me/httphistoryzagros