شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
134 subscribers
10.3K photos
1.77K videos
256 files
2.63K links
💥👈 تنهاکانال رسمی شهید شاهرخ ضرغام👉💥
(بدون تبلیغ)

اگر🌴حــُـر🌴شدی
لذت عشق و ایثار را با تمام وجود حس خواهی کرد

موضوعات اصلی :
💠تقویم ،ذکر روز📚احادیث موثق
📝زندگینامه شهدا🌹درس اخلاق
🎥مدح ،نوحه🎼حکمتهای نهج البلاغه

ادمین
@Shahrokh31zargham
Download Telegram
#مسابقه من و امام رضا علیه السلام
بخش خاطره نویسی
📝📝📝📝📝
*زیارت رفتن منو رفقام*
آشیخ رضا و آشیخ مصطفی میخواستم باهم آروم حرف بزنند. اما منتظر بودن تا ما بخوابیم. بخاطر همین عباسی اشاره به من کرد و گفت برید زیر پتو ما هم آروم رفتم زیر پتو و شروع کردیم چت کردن نیم ساعتی که گذشت آشیخ مصطفی سرشو بلند کرد به آشیخ رضا گفت رضا جان به جدم شرمندم که اینو می گم اما من به صاحب خونه قول دادم بیشتر یک شب مهمان نداشته باشم .بعد ادامه داد از اینجا تا قم خودمو ماشینم در اختیار تیم یک شب مهمان عزیزمی و قدم رو چشمم و بعد آهی کشید ‌و ادامه داد به خدا شرمندم بیشتر از این نمیتونم خدمتتون باشم آشیخ رضا بالبخند بهش گفت همین هم برای من کفایت میکنه من فقط دارم میام قم امتحان بدم که اونم نهایتش دو ساعت تموم می شه و زودی راهی میشم

ما رو میگی از خوشحالی داشتیم بال در می آوردیم ماشین خالی و یه خونه یه شب در اختیار ما بود یکی ساعت بعد که اونا خوابیدن ما بی سر و صدا از رختخواب بلند شدیم و هر کدوممون رفتیم خونمون چند دست لباس شارژ موبایل هرچي پول نقد بود برداشتیم آمدیم خونه آشیخ رضا و سعی کردیم تا صبح نخوابیدیم که یه دفعه از این سفر جا نمونیم حدود ساعت 4عباس گفت از الان بریم تو ماشین بخوابیم به نظرمون فکر خوبی اومد قبول کردیم سه تایی رفتیم صندلی عقب ماشین بالاخره به هر مکافاتی بود خوابیدیم بعد از یک ساعت صدای در ماشین ما رو بیدار کرد

آشیخ رضا با تعجب بهمون نگاه کرد و گفت کجا به سلامتی تشریف می برید
گفتیم زیارت حضرت معصومه خلاصه با هر مکافاتی بود راهی شدیم

زماني كه قم رسيديم
آشیخ رضا رفت برا آزمون بهش گفتند آزمون شما چهار روز دیگه است

بد وضعیت گیر کرده بود اما تصمیمش حتمی بود برای برگشت

بلاخره رفتیم راه آهن برای گرفتن بلیط اونجا خیلی شلوغ بود بعضی از افراد داخل صف به ما گفتند که چند روز است برای دریافت بلیط می آمدن اما هنوز موفق نشدن افرادی که هم بلیط می گرفتن می گفتند برای آخر هفته ست مجتبي گفت اصلا نگران نباشیند من یه جوری خودم را لای این آدما قرار میدم و سریع بلیط میگیرم

من اطراف نگاه کردم دیدم یه باجه خیلی خلوت رفتم جلو و گفتم بلیط دارید
مسئول باجه گفت چندتا با خوشحالی گفتم 4تا گفتش حرکت ٥ دقيقه دیگس
پولها رو دادم بلیط گرفتم
سریع کارامون کردیم و با عجله سوار شديم مدتی که گذشت آشیخ رضا نگاهی به من کرد و گفت این قطار عجب حال و هوای مشهد میده
منم خیلی ریلکس خودم زدم به مردن
یکی از مسافرها که پیرمرده 60 ساله ای به نظر می رسید گفت قربان آقا بشم مسیرشم بوش رو میده

شیخ رضا با تعجب پرسید مگه مقصد این قطار کجاست پیرمرد گفت مشهد

بگذریم که تمام مسیر سر من چی آوردن خلاصه هر طوری بود ما به مشهد رسیدیم همین که پامون به زمین مشهد گذاشتیم آشیخ رضا گفت بالاغیرتا حالا که تا اینجا آمدید دیگه آدم بشید

عباس با لبخند گفت باشه قبول پس حاج ما اول بریم موج های آبی بعد میایم حرم برا آدم شدن و همه با هم زدیم زیر خنده.......

📝📝📝📝
#آیهام ۲۳ ساله دزفول


خوب (8)
👍👍👍👍👍👍👍👍73%
@hor_zaman_ir
@Shahrokh_zargham59
@amirking2088
├ mAhe_man
@Yaremanaa
├ Where are you now?
@hamnafas_toofan


متوسط (2)
👍👍18%
@Mrrob0t3
└ من نه منم


ضعیف (1)
👍9%
└ Mahdi kazemi




🕴 تعدادکل رای ها: 11