#مراقب خود باشید!
در این
#فضای
بی در و پیکر
مجازی!
.
در #جبهه اگر روی #مین میرفتی!
#جانباز می شدی...
و سربلند!
.
اما!
اگر تن به مین های این وادی دهی؛
معلوم نیست!
به #نا_کجا_آباد ها خواهی رسید...
.
اینجا #فقط باید؛
دل به #شهدا داد...
#علی_اکبر های خمینی و خامنه ای #تخریب_چی های قابلی هستند...
https://telegram.me/hor_zaman
در این
#فضای
بی در و پیکر
مجازی!
.
در #جبهه اگر روی #مین میرفتی!
#جانباز می شدی...
و سربلند!
.
اما!
اگر تن به مین های این وادی دهی؛
معلوم نیست!
به #نا_کجا_آباد ها خواهی رسید...
.
اینجا #فقط باید؛
دل به #شهدا داد...
#علی_اکبر های خمینی و خامنه ای #تخریب_چی های قابلی هستند...
https://telegram.me/hor_zaman
Telegram
شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
💥👈 تنهاکانال رسمی شهید شاهرخ ضرغام👉💥
(بدون تبلیغ)
اگر🌴حــُـر🌴شدی
لذت عشق و ایثار را با تمام وجود حس خواهی کرد
موضوعات اصلی :
💠تقویم ،ذکر روز📚احادیث موثق
📝زندگینامه شهدا🌹درس اخلاق
🎥مدح ،نوحه🎼✨حکمتهای نهج البلاغه
ادمین
@Shahrokh31zargham
(بدون تبلیغ)
اگر🌴حــُـر🌴شدی
لذت عشق و ایثار را با تمام وجود حس خواهی کرد
موضوعات اصلی :
💠تقویم ،ذکر روز📚احادیث موثق
📝زندگینامه شهدا🌹درس اخلاق
🎥مدح ،نوحه🎼✨حکمتهای نهج البلاغه
ادمین
@Shahrokh31zargham
🔴 خواهر شهید #ابراهیم_هادی می گفت :
🔺 یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند،
عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین.
ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد،
🔻 نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
❓ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد.
❤️طرف #نماز_خوان شد، به #جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه #شهید شد...
‼️ اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزد تر نکنیم!!
Join🔜 @hor_zaman
🔺 یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند،
عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین.
ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد،
🔻 نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
❓ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد.
❤️طرف #نماز_خوان شد، به #جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه #شهید شد...
‼️ اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزد تر نکنیم!!
Join🔜 @hor_zaman
💐#عاشقانه_های_شهدا
🌷#آخرین_بار
محمود ڪه به #جبهه میرفت
جلودر #حیاط ڪه رسید برگشت
و گفت:
#ناراحت نباش اگر #شهید شدم
وبخواهم وارد #بهشت ...
#روایت_همسر_سردار_شهید
#محمود_ایزدی🍃🌹
Join🔜 @hor_zaman
🌷#آخرین_بار
محمود ڪه به #جبهه میرفت
جلودر #حیاط ڪه رسید برگشت
و گفت:
#ناراحت نباش اگر #شهید شدم
وبخواهم وارد #بهشت ...
#روایت_همسر_سردار_شهید
#محمود_ایزدی🍃🌹
Join🔜 @hor_zaman
شهـردار در #جبهه
شهردار هـم ، این #شهـردارهـای
خالص و با #صفـا ، پای کار و
خستگی ناپذیر...
یادتان گرامی باد مردان خدا🌹
Join🔜 @hor_zaman✨
شهردار هـم ، این #شهـردارهـای
خالص و با #صفـا ، پای کار و
خستگی ناپذیر...
یادتان گرامی باد مردان خدا🌹
Join🔜 @hor_zaman✨
✍ #خاطرات
قبل از اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
خسته بود و خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما ناراحت است!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_#زهرا(سلام الله) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(سلام الله) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
🌹 #شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
Join🔜 @hor_zaman
قبل از اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
خسته بود و خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما ناراحت است!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_#زهرا(سلام الله) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(سلام الله) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
🌹 #شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
Join🔜 @hor_zaman