شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
126 subscribers
10.3K photos
1.77K videos
256 files
2.63K links
💥👈 تنهاکانال رسمی شهید شاهرخ ضرغام👉💥
(بدون تبلیغ)

اگر🌴حــُـر🌴شدی
لذت عشق و ایثار را با تمام وجود حس خواهی کرد

موضوعات اصلی :
💠تقویم ،ذکر روز📚احادیث موثق
📝زندگینامه شهدا🌹درس اخلاق
🎥مدح ،نوحه🎼حکمتهای نهج البلاغه

ادمین
@Shahrokh31zargham
Download Telegram
وقتی برای #خدا باشی،
تو را آنقدر #مشهور می ڪند
ڪه عالم #تو را بشناسد،

ثمره #اخلاص و #معامله با #خدا
این است.

Join🔜 @hor_zaman
🌹امام صادق(علیه السلام)

آنکه کارهای خود را به #خدا بسپارد، همواره در #زندگی به #آرامش می رسد.🌸🌱

📔مصباح الشریعه، 521

Join🔜 @hor_zaman
#فروش_ویژه
#خدا_حافظ_سالار

مسابقۀ بزرگ کتاب‌خوانی، با محوریت کتاب «خداحافظ سالار»
#روشنا #کتاب_و_زندگی
lish.ir/aX8


این کتاب به صورت داستانی است که شروع ماجرای آن از سال 1390 است، که شهید همدانی خانواده خود را در اوج بحران سوریه که دمشق در آستانه سقوط بود، آگاهانه به دمشق می‌برد.

بعد از بازگشت به ایران زمانی که سوریه امن و بحران سقوط دمشق کم می‌شود، خانم چراغ‌نوروزی شروع به نوشتن خاطرات کودکی خود می‌کند و به این صورت است که این کتاب با تکنیک بازگشت به گذشته به دهه 40 برمی‌گردد.
زندگی شهید همدانی پر بوده از حادثه، مجروحیت، گمنامی و کارهای بزرگی که ناشناخته مانده است و بخشی از کتاب به خاطرات و نقش شهید همدانی در تاسیس 3 لشکر سپاه در سال‌های دفاع مقدس، و ماموریت‌های متعددی از جمله حضور وی در آفریقا و نهایتا دفاع از حرم اهل‌بیت در سوریه می‌پردازد. همه این‌ها در کنار شنیدنی‌های قصه حرم و مقابله با تفکیری‌ها در کتابی به عنوان خداحافظ سالار جمع شده است.

خرید آسان "ربات من و کتاب"
https://t.me/manvaketab_bot?start=72379

خرید اینترنتی "سایت من و کتاب"


مرکز پخش:
02537840844

Join🔜 @hor_zaman
💠از #خدا نترس از گناه بترس..!💠

❇️ حضرت علی علیه السلام مردی را دید که آثار ترس و خوف در سیمایش آشکار است.

🔹از او پرسید: چرا چنین حالی به تو دست داده است؟
🔸مرد جواب داد: من از خدا می ترسم.

🔹امام فرمود: بنده خدا! از #گناهانت بترس و نیز به خاطر ظلمهایی که درباره بندگان خدا انجام داده‌ای.

🔹از عدالت خدا بترس
🔹از خدا اطاعت کن و از آنچه که به صلاحت تو را نهی کرده است نافرمانی نکن، آن گاه از خدا نترس؛ زیرا او به کسی ظلم نمیکند و هیچگاه بدون گناه کسی را کیفر نمیدهد.

📕بحارالانوار، ج 67، ص 392

◀️ما سه نوع #ترس داریم:

1⃣ ترس از گناه که برای انسانهای معمولی هست که ظاهرا روایت بالا به همین ترس اشاره میکند.

2⃣ ترس از قصور در انجام وظیفه که برای اولیاء الهی است، در این ترس، اولیاء از این میترسندکه مبادا به وظیفه بندگی خود عمل نکرده باشند و دائما خودشون رو بدهکار به خدا میدانند و از این باب از خدا میترسند.

3⃣ ترس از عظمت خدا که این نیز مختص اولیاء و اهل بیت (علیه السلام) هست، در این ترس همین که از یک طرف بزرگی و عظمت خدا رو درک میکنند و از طرف دیگه خودشون رو حقیر و کوچک می‌بینند، ناخوداگاه حالت #ترس به آنها دست میدهد.

کمی #تفکر کنید

Join🔜 @hor_zaman
تا با #خاک اُنس نگیری
راهی به مراتب قُرب نخواهی داشت
#سید_مرتضی آوینی

بعضی وقتا خوبه صورتمون رو
بذاریم روی خاک ، برای #خدا

Join🔜 @hor_zaman
#شهادت تصادفی نیست
پروردگارا، من با چشمانی باز و باآگاهی بر این که چه راهی را می روم و باایمان به تو و طرفداری از حق و مبارزه با کفر بدین راه آمدم. شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر شهادت در راه #خدا زیباست و من به طور یقین درک کرده ام که شهادت تصادفی نیست بلکه #لیاقت و #سعادتی است بزرگ که نصیب همه ما نمی گردد بلکه نصیب آنهایی می گردد که از تمام خوشیهای زندگی خود گذشتند و #عاشقانه در راه خدا می جنگند.

خدایا میدانم لیاقت شهادت در راهت را ندارم، ولی ای خدای بزرگ از تو عاجزانه میخواهم که هرچه زودتر این سعادت بزرگ را نصیبم بگردان.

#شهید_عباس_اکبری
#پیام_روزانه

آرام باش
آنچه برایت پیش می آید
وانچه برایت رقم میخورد
به دست بزرگترین نویسنده عالم ثبت شده است
او که بدون اذنش برگی هم نمی افتد...
#دعا کن
وبا #خدا از آرزوهایت سخن بگو
برآورده شدن آرزو هایت
مستجاب شدن دعایت...فقط یک نگاه خدا را نیاز دارد
امیدوار باش به آینده ای که خدا زودتر از تو آنجاست
اعتماد داشته باش به بخت نیکی که پس از صبرت سرخواهد زد
برای خدا که کاری ندارد
که تو چی میخوای و خواسته ات چقدر بزرگ است
تو بسپار به خدا
تلاش خودت را بکن
وبه این فکر کن که چطوری قرار است برآورده بشود
هر خواسته ای داری از خداوند بخواه
وبه اجابتش مطمئن باش

Join🔜 @hor_zaman
🌷شهدادلگیرم...😔
ازکه
نمی دانم...ازچه نمی دانم...

دلم جایی رامی خواهد
مثل #شلمچه، #فکه، #چزابه، #طلائیه، #دهلران، #بازی_دراز..

جایی که خاکش آغشته شده به #خون پاک شما...
جایی که هوایش بوی #عطر سیب می‌دهد بوی #سیدالشهداء...
جایی که #خدا را می‌شود با تمام وجود احساس کرد...
جایی که زمینش محل فرود فرشتگان است و آسمانش محل پروازهای عاشقانه‌ی شما...
جایی که خدا باشد و شما

می‌خواهم فریاد بزنم...حدیث شرمندگی‌ام را...
#دلم نفس کشیدن می‌خواهد نفس کشیدن در هوای شما...بخدا #شهرمان آلوده شده به صد گناه...

🌷 #شهدا ما را دریابید به حرمت #چادر_خاکی_مادرتان

دریابید ما را که #خسته ترینیم، از شهر بی‌شما...🌷


#التماس_دعای_شهادت


Join🔜 @hor_zaman
#سبک_‌زندگی_شهدا

صدای اذان شنیده شد، خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است، سرد می‌شود، اگر اجازه می‌فرمایید بیاورم
شهید رجائی فرمودند :‌ خیر بعد از نماز. وقتی كه خدمتگزار از اتاق خارج شد،‌ ایشان با چهره‌ای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند:
عهد كرده‌ام هیچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم اگر زمانی ناهار را قبل از نماز بخورم باید یك روز روزه بگیرم...

یکبار ایشان داشت سخنرانی می کرد اول وقت شد. گفت: آقایان اگر الان وسط سخنرانی تلفن از یک شخصیت مهم مملکتی باشد که با بنده کار داشته باشد ، اجازه می دهید بروم گوشی را بردارم ؟
مردم همه گفتند : بله بروید گوشی را بردارید
ایشان گفت : الان #خدا پشت خط است ، تلفن خدا زنگ می ‌زند ، وقت اذان است
او رفت برای نماز و همه مردم هم رفتند نماز.
بسم الله

#شهید_شاهرخ_ضرغام (11)

#ظاهر_و_باطن 1
#راوی : آقای عباس شیرازی

در پس هيکل درشت و ظاهر خشنی که #شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسياری از همرديفانش جدا می ساخت.
هيچگاه نديدم که در #محرم و #صفر لب به نجاست های #کاباره بزند.
#ماه_رمضان را هميشه #روزه می گرفت و #نماز می خواند.
به #سادات بسيار #احترام می گذاشت.
يکی از دوستانش می گفت: پدر و مادرش بسيار انسان های با ايمانی بودند. پدرش به #لقمه_حلال بسيار اهميت می داد. مادرش هم بسيار انسان مقيدی بود. اينها بی تاثير در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود.
قلبی رئوف و مهربان داشت. هر چه پول داشت خرج ديگران می کرد. هر جائی که می رفتيم، هزينه همه را او می پرداخت. هيچ فقيری را دست خالی رد نمی کرد.
فراموش نمی کنم يکبار زمستان بسيار سردی بود. با هم در حال بازگشت به خانه بوديم. پيرمرد درشت اندامی مشغول گدایی بود و از سرما می لرزيد. شاهرخ فوری کاپشن گران قيمت خودش را در آورد و به مرد فقير داد. بعد هم دسته ای اسکناس از جيبش برداشت و به آن مرد داد و حرکت کرد.
پيرمرد که از خوشحالی نمی دانست چه بگويد، مرتب می گفت: جَوون،#خدا_عاقبت_به_خيرت_کنه!



#لطفا_در_نشر_زندگی_این_شهید_بزرگوار_مرا_یاری_کنید...

#ان_شاالله_عاقبت_بخیر_شید_و_شهید


#ادامه_دارد...


#شهید_شاهرخ_ضرغام
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
#معاون_گروه_فداییان_اسلام

شروعی مجدد و کامل تر از داستان #حر #انقلاب_اسلامی_ایران

join🔜 @hor_zaman
بسم الله

#شهید_شاهرخ_ضرغام (11)

#ظاهر_و_باطن 1
#راوی : آقای عباس شیرازی

در پس هيکل درشت و ظاهر خشنی که #شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسياری از همرديفانش جدا می ساخت.
هيچگاه نديدم که در #محرم و #صفر لب به نجاست های #کاباره بزند.
#ماه_رمضان را هميشه #روزه می گرفت و #نماز می خواند.
به #سادات بسيار #احترام می گذاشت.
يکی از دوستانش می گفت: پدر و مادرش بسيار انسان های با ايمانی بودند. پدرش به #لقمه_حلال بسيار اهميت می داد. مادرش هم بسيار انسان مقيدی بود. اينها بی تاثير در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود.
قلبی رئوف و مهربان داشت. هر چه پول داشت خرج ديگران می کرد. هر جائی که می رفتيم، هزينه همه را او می پرداخت. هيچ فقيری را دست خالی رد نمی کرد.
فراموش نمی کنم يکبار زمستان بسيار سردی بود. با هم در حال بازگشت به خانه بوديم. پيرمرد درشت اندامی مشغول گدایی بود و از سرما می لرزيد. شاهرخ فوری کاپشن گران قيمت خودش را در آورد و به مرد فقير داد. بعد هم دسته ای اسکناس از جيبش برداشت و به آن مرد داد و حرکت کرد.
پيرمرد که از خوشحالی نمی دانست چه بگويد، مرتب می گفت: جَوون،#خدا_عاقبت_به_خيرت_کنه!



#لطفا_در_نشر_زندگی_این_شهید_بزرگوار_مرا_یاری_کنید...

#ان_شاالله_عاقبت_بخیر_شید_و_شهید


#ادامه_دارد...


#شهید_شاهرخ_ضرغام
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
#معاون_گروه_فداییان_اسلام

شروعی مجدد و کامل تر از داستان #حر #انقلاب_اسلامی_ایران

join🔜 @hor_zaman
بسم الله

#شهید_شاهرخ_ضرغام (17)

#مشهد
#توبه
#راوی : آقای رضا کیانپور


سه روز از #عاشورا گذشته. #شاهرخ خيلی جدی تصميم گرفته بود. کار در #کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشين!پاشين وسايلتون رو جمع کنيد می خوايم بريم مشهد!
مادر با تعجب پرسيد: مشهد! جدی میگی! گفت: آره بابا، بليط گرفتم. دو ساعت ديگه بايد حرکت کنيم.
باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بوديم. در راه مشهد. مادر خيلی خوشحال بود. خيلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بوديم.
در راه اتوبوس برای شام توقف کرد. جلوی رستوران جوان ديوانه ای نشسته بود. چند نفری هم او را اذيت می کردند. شاهرخ جلو رفت و کنار جوان ديوانه نشست. ديگر کسی جرات نمی کرد که او را اذيت کند!
بعد شروع کرد با آن ديوانه صحبت کردن. يکی از همان جوان های هرزه با کنايه گفت: ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد! شاهرخ هم بلند داد زد؛ آره من ديوانه ام! ديوانه! بعد با دست اشاره کرد و گفت: اين بابا عقل نداره اما من #ديوانه_خمينی_ام!
فردا صبح رسيديم مشهد. مستقيم رفتيم حرم. شاهرخ سريع رفت جلو، با آن هيکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضريح! بعد هم آمد عقب و يک پيرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضريح.
عصر همان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد #صحن_اسماعيل_طلایی شوم، يکدفعه ديدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمين نشسته. رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هايش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پيدا کرده بود. خيره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.
مرتب می گفت: #خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام #توبه کنم. خدايا منو ببخش! #يا_امام_رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم. اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ يک ساعتی به همين حالت بود.
توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.
دو روز بعد برگشتيم #تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد.



#لطفا_در_نشر_زندگی_این_شهید_بزرگوار_مرا_یاری_کنید...

#ان_شاالله_عاقبت_بخیر_شید_و_شهید


#ادامه_دارد...


#شهید_شاهرخ_ضرغام
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
#معاون_گروه_فداییان_اسلام


شروعی مجدد و کامل تر از داستان #حر #انقلاب_اسلامی_ایران


join🔜 @hor_zaman
بسم الله

#شهید_شاهرخ_ضرغام (23)

#پشتيبان_ولايت_فقيه_خداست
#راوی : آقای عباس شیرازی

چند نفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب #کميته کرده بود.
آخر شب جلوی مسجد مشغول صحبت بودند. يکی از آنها پرسيد: شاهرخ، اين که میگن همه بايد مطيع #امام باشن، يا همين ولايت فقيه، تو اينو قبول داری!؟ آخه مگه می شه يه پيرمردِ هشتاد ساله کشور رو اداره کنه!؟
#شاهرخ کمی فکر کرد و با همان زبان عاميانه خودش گفت: ببين، ما قبل از #انقلاب هر جا می رفتيم، هر کاری می خواستيم بکنيم، چون من رو قبول داشتيد، روی حرف من حرفی نمی زديد، درسته؟
آنها هم با تكان دادن سر تائيد کردند.
بعد ادامه داد: هر جایی احتياج داره يه نفر حرف آخر رو بزنه، کسی هم روی حرف اون حرفی نزنه. حالا اين حرف آخر رو، تو مملکت ما کسی می زنه که عالم دينِ، بنده واقعی خداست، خدا هم پشت و پناه ايشونه.
بعد مکثی کرد و گفت: به نظرت، غير از #خدا کسی می تونست #شاه رو از #مملکت بيرون کنه، پس همين نشون میده که پشتيبان ولايت فقيه خداست.
ما هم بايد به دنبال امام عزيزمون باشيم. در ثانی ولی فقيه کار اجرایی نمی کنه بلکه بيشتر نظارت می کنه...
اين استدلال های او هر چند ساده و با بيان خاص خودش بود. اما همه آنها قبول کردند.
٭٭٭
چند روزی از پيروزی انقلاب گذشت. شاهرخ نشسته بود مقابل تلويزيون، سخنرانی #حضرت_امام در حال پخش بود.
داشتم از کنارش رد می شدم که يکدفعه ديدم اشک تمام صورتش را پر کرده.
باتعجب گفتم: شاهرخ، داری گريه می کنی!؟
با دست اشک هايش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترين لطف خدا در حق ماست. ما حالا حالاها مونده که بفهميم رهبر خوب چه نعمت بزرگيه، من که حاضرم جُونم رو برای اين آقا فدا کنم.


#لطفا_در_نشر_زندگی_این_شهید_بزرگوار_مرا_یاری_کنید...

#ان_شاالله_عاقبت_بخیر_شید_و_شهید

#ادامه_دارد...

#شهید_شاهرخ_ضرغام
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
#معاون_گروه_فداییان_اسلام

شروعی مجدد و کامل تر از داستان #حر #انقلاب_اسلامی_ایران

join🔜 @hor_zaman