نخستین پیام #همسرشهید_حججی:
همسرم رفت که بگوید امام خامنهای تنها نیست...
رفت که بگوید هنوز هم مردان خدایی هستند...
🔹اگه کسی خواست اشکی برای همسرم بریزد به اشکش هدف بدهد. برای حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام حسین (علیه السلام) گریه کند... همه زیر لب فقط بگوئید امان از دل زینب (سلام الله علیها)...
🔹راهش را ادامه بدهید...دعا کنید خدا به من هم صبر بدهد...التماس دعا
Join🔜 @hor_zaman
همسرم رفت که بگوید امام خامنهای تنها نیست...
رفت که بگوید هنوز هم مردان خدایی هستند...
🔹اگه کسی خواست اشکی برای همسرم بریزد به اشکش هدف بدهد. برای حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام حسین (علیه السلام) گریه کند... همه زیر لب فقط بگوئید امان از دل زینب (سلام الله علیها)...
🔹راهش را ادامه بدهید...دعا کنید خدا به من هم صبر بدهد...التماس دعا
Join🔜 @hor_zaman
Join🔜 @hor_zaman
ده سال با محمد زندگی کردم
هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه
غیر ممکن بود یه شب نماز شبش ترک بشه
به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد☺️
مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو می شنید ، توی بیابون هم بود می ایستاد
بارها بهش می گفتم ، مقصد که نزدیکه ، نمازتون رو شکسته نخونین
بذارین برسیم خونه ، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین
محمد می گفت: شاید توی همین راه کوتاه عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم
الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم😊
اگه رسیدیم خونه ، کامل هم می خونم...
#همسرشهید
ده سال با محمد زندگی کردم
هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه
غیر ممکن بود یه شب نماز شبش ترک بشه
به نماز اول وقت فوق العاده اهمیت می داد☺️
مسافرت که می رفتیم تا صدای اذان رو می شنید ، توی بیابون هم بود می ایستاد
بارها بهش می گفتم ، مقصد که نزدیکه ، نمازتون رو شکسته نخونین
بذارین برسیم خونه ، نمازتون رو کامل و با خیال راحت بخونین
محمد می گفت: شاید توی همین راه کوتاه عمرمون تموم شد و به خونه نرسیدیم
الان می خونم تا تکلیفم رو انجام داده باشم😊
اگه رسیدیم خونه ، کامل هم می خونم...
#همسرشهید
شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
راسخون یار همیشه همراه – شهید بزرگوار محمدرضا تورجی زاده
Join🔜 @hor_zaman
#عبای_رهبر انقلاب در قبر مطهر #شهیدحججی
🔹 روز گذشته و در دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهید حججی، #همسرشهید از رهبر انقلاب تقاضا میکند که عبای ایشان برای خاکسپاری همراه پیکر شهید تقدیم او شود.
🔹رهبر انقلاب نیز پس از پایان دیدار بلافاصله عبای خود را برای همسر شهید ارسال میکنند.
🔹 عبای ایشان امروز به همراه پیکر مطهر شهید حججی به خاک سپرده شد.
Join🔜 @hor_zaman
#عبای_رهبر انقلاب در قبر مطهر #شهیدحججی
🔹 روز گذشته و در دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهید حججی، #همسرشهید از رهبر انقلاب تقاضا میکند که عبای ایشان برای خاکسپاری همراه پیکر شهید تقدیم او شود.
🔹رهبر انقلاب نیز پس از پایان دیدار بلافاصله عبای خود را برای همسر شهید ارسال میکنند.
🔹 عبای ایشان امروز به همراه پیکر مطهر شهید حججی به خاک سپرده شد.
Join🔜 @hor_zaman
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#میخواهم_مثل_تو_باشم
" عـاشقـانـــــہ شہـــــدا "
✍ چهـل شب با هـم عاشورا خوندیم.
گاهـے می رفتیم بالای پشت بوم می خوندیم.
دراز می کشید و سرش رو میذاشت روی پام و من صد تا لعن و صد تا سلام رو می گفتم.
✍انگشتامو می بوسید و تشکر می کرد. همه ی حواسـم به منوچهر بود.
نمیتونستم خودم رو ببینم و خدا رو.
همه رو واسطه می کردم که اون بیشتر بمونه. اون توے دنیای خودش بود و من توی این دنیا با منوچهر.
برام مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن میزنه،
همین موقع هاست....
کناره گیر شده بود و کم حرف.
#شهید_منوچهر_مدق
راوی: #همسرشهید
Join🔜 @hor_zaman
#میخواهم_مثل_تو_باشم
" عـاشقـانـــــہ شہـــــدا "
✍ چهـل شب با هـم عاشورا خوندیم.
گاهـے می رفتیم بالای پشت بوم می خوندیم.
دراز می کشید و سرش رو میذاشت روی پام و من صد تا لعن و صد تا سلام رو می گفتم.
✍انگشتامو می بوسید و تشکر می کرد. همه ی حواسـم به منوچهر بود.
نمیتونستم خودم رو ببینم و خدا رو.
همه رو واسطه می کردم که اون بیشتر بمونه. اون توے دنیای خودش بود و من توی این دنیا با منوچهر.
برام مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن میزنه،
همین موقع هاست....
کناره گیر شده بود و کم حرف.
#شهید_منوچهر_مدق
راوی: #همسرشهید
Join🔜 @hor_zaman
Forwarded from عکس نگار
#همسرشهید
روزی که قرار بود صیغه محرمیت بخوانیم، بعد از محرم شدن به اتفاق خانوادههایمان رفتیم یک امامزاده زیارت و بعد هم بیرون امامزاده نشستیم با هم صحبت کنیم.🍃
من که کنارش نشسته بودم، انگار کر بودم. اصلاً هیچی نمیشنیدم، اما یادم هست خیلی از رهبر صحبت کردند. بعد از عقد از اعتقاداتش گفت و از صحبت کردنش مشخص بود که خیلی طرفدار سرسخت آقاست. شدیداً نسبت به حضرت آقا غیرتی بود. همه میگفتند: «آقا ابوالفضل اصلاً ناراحت نمیشود.» واقعاً کسی ناراحتی آقا ابوالفضل را ندیده بود، اما روی مسائل رهبری خیلی حساس بود و ناراحت میشد. در باره با مسائل دیگر خیلی آرام بود و اصلاً ناراحت و عصبانی نمی شد.🌹
#شهیدمدافع_حرم_ابوالفضل_راه_چمنی
#سالروزولادت
Join🔜 @hor_zaman
روزی که قرار بود صیغه محرمیت بخوانیم، بعد از محرم شدن به اتفاق خانوادههایمان رفتیم یک امامزاده زیارت و بعد هم بیرون امامزاده نشستیم با هم صحبت کنیم.🍃
من که کنارش نشسته بودم، انگار کر بودم. اصلاً هیچی نمیشنیدم، اما یادم هست خیلی از رهبر صحبت کردند. بعد از عقد از اعتقاداتش گفت و از صحبت کردنش مشخص بود که خیلی طرفدار سرسخت آقاست. شدیداً نسبت به حضرت آقا غیرتی بود. همه میگفتند: «آقا ابوالفضل اصلاً ناراحت نمیشود.» واقعاً کسی ناراحتی آقا ابوالفضل را ندیده بود، اما روی مسائل رهبری خیلی حساس بود و ناراحت میشد. در باره با مسائل دیگر خیلی آرام بود و اصلاً ناراحت و عصبانی نمی شد.🌹
#شهیدمدافع_حرم_ابوالفضل_راه_چمنی
#سالروزولادت
Join🔜 @hor_zaman
Forwarded from عکس نگار
#همسرشهید
#نحوه_شهادت
🌸
بار آخر که رفتیم ارومیه، تا رسیدیم، حمید رفت مجلس شهید، گفتم: «این چند روزم که اومدی، باز بلند می شی می ری مجلس شهید؟» گفت: «بایدبرم به مردم بگم بچه هاشون چطور شهید شدند. حالا که نتونستم جنازه هاشون رو بیاریم، تنها کاری که از دستمون برمی آد، فقط همینه.»
🍃
اوایل شهید شدنش، خیلی گریه می کردم. یک شب به خوابم آمد و گفت: «چی شده عزیزدلم؟ چرا این قدر بی تابی می کنی؟» گفتم: «می خوام بدونم چطور شهید شدی؟» گفت: «تو هم به چه چیزهایی فکر می کنی آ.» گفتم: «فقط می خوام بدونم.» به پیشانی اش اشاره کرد و گفت: «یک ترکش فسقلی آمد و خورد این جا و شهیدم کرد، همان لحظه!»🌷
#شهیدحمیدباکری
Join🔜 @hor_zaman
#نحوه_شهادت
🌸
بار آخر که رفتیم ارومیه، تا رسیدیم، حمید رفت مجلس شهید، گفتم: «این چند روزم که اومدی، باز بلند می شی می ری مجلس شهید؟» گفت: «بایدبرم به مردم بگم بچه هاشون چطور شهید شدند. حالا که نتونستم جنازه هاشون رو بیاریم، تنها کاری که از دستمون برمی آد، فقط همینه.»
🍃
اوایل شهید شدنش، خیلی گریه می کردم. یک شب به خوابم آمد و گفت: «چی شده عزیزدلم؟ چرا این قدر بی تابی می کنی؟» گفتم: «می خوام بدونم چطور شهید شدی؟» گفت: «تو هم به چه چیزهایی فکر می کنی آ.» گفتم: «فقط می خوام بدونم.» به پیشانی اش اشاره کرد و گفت: «یک ترکش فسقلی آمد و خورد این جا و شهیدم کرد، همان لحظه!»🌷
#شهیدحمیدباکری
Join🔜 @hor_zaman
Forwarded from عکس نگار
#همسرشهید
#ویژگی_اخلاقی
آقا محمد بسیار قدرشناس و صادق بودند، به نحویکه طی 10 سال زندگی مشترک، هیچگاه از همسرم دروغ نشنیدم. همچنین وی همواره به دنبال رفاه و آسایش خانواده بودند؛ حتی اگر خود در سختی قرار میگرفتند. همیشه میگفتند: از امام حسین (علیه السلام) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانوادهام باشم، به همین خاطر هیچگاه با هم کربلا نرفتیم. شهید عبداللهی ارادت ویژهای به حضرت زهرا (سلام الله) داشتند و میگفتند: چادر، حجاب حضرت زهرا (سلام الله) است. اگر مشاهده میکردند خانم چادری به زمین میخورد، همانجا ایستاده و گریه میکردند.💫
آقا محمد علاقه بسیاری به امام رضا (علیه السلام) داشتند. مدتی بود که دایم میگفتند: دلتنگ زیارت امام رضا (علیه السلام) هستم، اما میترسم اگر به مشهد بروم از اعزام جا بمانم. رفتند و پیکر مطهر شهید بازگشت. زمانیکه داخل معراج شهدا بودیم، به یاد حسرت زیارتی که بر دل شهید مانده بود، افتادم. روز خاکسپاری که مصادف با شهادت امام رضا (علیه السلام) بود، پرچم حرم امام رضا (علیه السلام) را برای او آوردند.🌺
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدعبداللهی
Join🔜 @hor_zaman
#ویژگی_اخلاقی
آقا محمد بسیار قدرشناس و صادق بودند، به نحویکه طی 10 سال زندگی مشترک، هیچگاه از همسرم دروغ نشنیدم. همچنین وی همواره به دنبال رفاه و آسایش خانواده بودند؛ حتی اگر خود در سختی قرار میگرفتند. همیشه میگفتند: از امام حسین (علیه السلام) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانوادهام باشم، به همین خاطر هیچگاه با هم کربلا نرفتیم. شهید عبداللهی ارادت ویژهای به حضرت زهرا (سلام الله) داشتند و میگفتند: چادر، حجاب حضرت زهرا (سلام الله) است. اگر مشاهده میکردند خانم چادری به زمین میخورد، همانجا ایستاده و گریه میکردند.💫
آقا محمد علاقه بسیاری به امام رضا (علیه السلام) داشتند. مدتی بود که دایم میگفتند: دلتنگ زیارت امام رضا (علیه السلام) هستم، اما میترسم اگر به مشهد بروم از اعزام جا بمانم. رفتند و پیکر مطهر شهید بازگشت. زمانیکه داخل معراج شهدا بودیم، به یاد حسرت زیارتی که بر دل شهید مانده بود، افتادم. روز خاکسپاری که مصادف با شهادت امام رضا (علیه السلام) بود، پرچم حرم امام رضا (علیه السلام) را برای او آوردند.🌺
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدمحمدعبداللهی
Join🔜 @hor_zaman
#همسرشهید
به رختخوابها تكيه داده بود. دستش را روي زانش كه توي سينهاش كشيده بود، دراز كرده بود و دانههاي تسبيحش تند تند روي هم ميافتاد. منتظر ماشين بود؛ دير كرده بود.مهدي دور و برش ميپلكيد. هميشه با ابراهيم غريبي ميكرد، ولي آن روز بازيش را گرفته بود. ابراهيم هم اصلاً محل نميگذاشت. 🍃
هميشه وقتي ميآمد مثل پروانه دور ما ميچرخيد، ولي اينبار انگار آمده بود كه برود. خودش ميگفت «روزي كه من مسئلهي محبت شما را با خودم حل كنم، آن روز، روز رفتن من است.»💫
عصباني شدم و گفتم «تو خيلي بيعاطفهاي. از ديشب تا حالا معلوم نيست چته.»
صورتش را برگردانده بود و تكان نميخورد. برگشتم توي صورتش. از اشك 😭خيس شده بود.بندهاي پوتينش را يك هوا گشادتر از پاش بود،با حوصله بست. مهدي را روي دستش نشاند و همينطور كه از پلهها پايين ميرفتيم گفت «بابايي! تو روز به روز داري تپلتر ميشي. فكر نميكني مادرت چهطور ميخواد بزرگت كنه؟» و سفت بوسيدش.
چند دقيقهاي ميشد كه رفته بود. ولي هنوز ماشين راه نيافتاده بود. دويدم طرف در كه صداي ماشين سر جا ميخكوبم كرد. نميخواستم باور كنم. بغضم را قورت دادم و توي دلم داد زدم «اونقدر نماز ميخونم و دعا ميكنم كه دوباره برگردي.»🌷
#خاطره
#شهیدابراهیم_همت
Join🔜 @hor_zaman
به رختخوابها تكيه داده بود. دستش را روي زانش كه توي سينهاش كشيده بود، دراز كرده بود و دانههاي تسبيحش تند تند روي هم ميافتاد. منتظر ماشين بود؛ دير كرده بود.مهدي دور و برش ميپلكيد. هميشه با ابراهيم غريبي ميكرد، ولي آن روز بازيش را گرفته بود. ابراهيم هم اصلاً محل نميگذاشت. 🍃
هميشه وقتي ميآمد مثل پروانه دور ما ميچرخيد، ولي اينبار انگار آمده بود كه برود. خودش ميگفت «روزي كه من مسئلهي محبت شما را با خودم حل كنم، آن روز، روز رفتن من است.»💫
عصباني شدم و گفتم «تو خيلي بيعاطفهاي. از ديشب تا حالا معلوم نيست چته.»
صورتش را برگردانده بود و تكان نميخورد. برگشتم توي صورتش. از اشك 😭خيس شده بود.بندهاي پوتينش را يك هوا گشادتر از پاش بود،با حوصله بست. مهدي را روي دستش نشاند و همينطور كه از پلهها پايين ميرفتيم گفت «بابايي! تو روز به روز داري تپلتر ميشي. فكر نميكني مادرت چهطور ميخواد بزرگت كنه؟» و سفت بوسيدش.
چند دقيقهاي ميشد كه رفته بود. ولي هنوز ماشين راه نيافتاده بود. دويدم طرف در كه صداي ماشين سر جا ميخكوبم كرد. نميخواستم باور كنم. بغضم را قورت دادم و توي دلم داد زدم «اونقدر نماز ميخونم و دعا ميكنم كه دوباره برگردي.»🌷
#خاطره
#شهیدابراهیم_همت
Join🔜 @hor_zaman
#همسرشهید
همان اوایل شهادت خواب وی را دیدم؛ در بهشت به پای امیر افتاده و گریه میکردم. دست شهید را گرفتم و گفتم: امیر ما که در دنیا نتوانستیم، زمان زیادی زندگی کنیم؛ کمک کن در بهشت با هم باشیم. سپس شهید جایگاهی را نشان دادند و گفتند: رسیدن به این جایگاه فقط بستگی به اعمال شما دارد.
🍃
مطمئن هستم شهادت همسرم بنده را انسانی شکرگزار و صبور در برابر همه مسایل ساخته است. خداوند انسانها را امتحان میکند و چه زیباست اگر تسلیم امر خدا شده و شکرگزار باشیم.
🌺
همیشه از من سوال میشود، شهید جزء انسانهای خاص بوده که به این جایگاه رسیده است؟ من معتقد هستم وی همانند بقیه انسانها فردی میانهرو بودند که تمام تلاش خود را برای آرامش خانواده میکردند و تنها خلوص نیت و تقوای شهید سبب شد به آرزوی خود برسند.
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدامیرکاظم_زاده
Join🔜 @hor_zaman
همان اوایل شهادت خواب وی را دیدم؛ در بهشت به پای امیر افتاده و گریه میکردم. دست شهید را گرفتم و گفتم: امیر ما که در دنیا نتوانستیم، زمان زیادی زندگی کنیم؛ کمک کن در بهشت با هم باشیم. سپس شهید جایگاهی را نشان دادند و گفتند: رسیدن به این جایگاه فقط بستگی به اعمال شما دارد.
🍃
مطمئن هستم شهادت همسرم بنده را انسانی شکرگزار و صبور در برابر همه مسایل ساخته است. خداوند انسانها را امتحان میکند و چه زیباست اگر تسلیم امر خدا شده و شکرگزار باشیم.
🌺
همیشه از من سوال میشود، شهید جزء انسانهای خاص بوده که به این جایگاه رسیده است؟ من معتقد هستم وی همانند بقیه انسانها فردی میانهرو بودند که تمام تلاش خود را برای آرامش خانواده میکردند و تنها خلوص نیت و تقوای شهید سبب شد به آرزوی خود برسند.
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدامیرکاظم_زاده
Join🔜 @hor_zaman
#همسرشهید
#بگوشوهرمن_سربازامام_زمان(عج)است
🌸
در سالهای زندگی مشترکمان، من هیچگاه از حاج یونس نشنیدم که از موقعیت خودش در جنگ بگوید. یک بار از او پرسیدم: حاج یونس، تو در لشکر چکاره ای؟
از من میپرسند حاج یونس چکاره است، من خودم هم نمیدانم چه جوابی بدهم؟
حاج یونس گفت: بگو شوهر من سرباز امام زمان(عج) است.هیچ وقت من از خودش نشنیدم که او از فرماندهان لشکر است.
🌺
#شهیدحاج_یونس_زنگی_آبادی
#سالروزولادت
#بگوشوهرمن_سربازامام_زمان(عج)است
🌸
در سالهای زندگی مشترکمان، من هیچگاه از حاج یونس نشنیدم که از موقعیت خودش در جنگ بگوید. یک بار از او پرسیدم: حاج یونس، تو در لشکر چکاره ای؟
از من میپرسند حاج یونس چکاره است، من خودم هم نمیدانم چه جوابی بدهم؟
حاج یونس گفت: بگو شوهر من سرباز امام زمان(عج) است.هیچ وقت من از خودش نشنیدم که او از فرماندهان لشکر است.
🌺
#شهیدحاج_یونس_زنگی_آبادی
#سالروزولادت