شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
141 subscribers
10.3K photos
1.77K videos
256 files
2.63K links
💥👈 تنهاکانال رسمی شهید شاهرخ ضرغام👉💥
(بدون تبلیغ)

اگر🌴حــُـر🌴شدی
لذت عشق و ایثار را با تمام وجود حس خواهی کرد

موضوعات اصلی :
💠تقویم ،ذکر روز📚احادیث موثق
📝زندگینامه شهدا🌹درس اخلاق
🎥مدح ،نوحه🎼حکمتهای نهج البلاغه

ادمین
@Shahrokh31zargham
Download Telegram
🌹اگر حـّر شدی ،
لذت گذشت و ایثار را با تمام وجودت لمس می کنی💠

📝مطالبی که روزانه از کانال 🌴حــّرهای زمان🌴منتشر میشود
🇮🇷✌️🇮🇷✌️
@hor_zaman
💥برای استفاده از خدمات کافی است پس از وارد شدن گزینه join را بزنید.

#ذکر_روز_حدیث_روز،تقویم روز در یک پیام
📝 #زندگینامه_شهدا بصورت معرفی روزانه
📚 #در_محضر_اساتید_اخلاق (متن، عکس نوشته)
📖 #حکمت_های_نهج_البلاغه 👈هر روز یک حکمت
💢( #آیات_مهدویت) انتشار در روزهای جمعه به 3 زبان
💢( #احادیث_مهدویت) انتشار در روزهای سه شنبه به زبانهای عربی،انگلیسی،فارسی
💢 #معرفی_فراماسونرها_و_نمادها
💢 #حکایات_داستانهای_آموزنده
💢 #معرفی_حرهای_تاریخ_جهان

💥برای ارتباط با ادمین
@Shahrokh31zargham

📡کانال 🌴حــّرهای زمان🌴
🇮🇷✌️🇮🇷✌️
@hor_zaman
برای ترویج مطالب این کانال بین دوستان این پیام را منتشر کنید
ان شاالله در ثواب استفاده عزیزان شریک شوید
💠یا ولی الله الاعظم💠
اگر 🌴حــّر🌴 شدی ؛
لذت عشق و ایثار و گذشت را با تمام وجود حس میکنی.
🇮🇷✌️🇮🇷✌️
@hor_zaman
با مرور کانالهای مختلف سعی کردیم، مطالبی که مد نظر همراهان بود را در این کانال جمع آوری کنیم .
( #تجمیع_چند_کانال_در_یک_کانال برای سهولت دسترسی کاربران)

🗓 #تقویم_روزانه_همراه_با_ذکر_روز_و_حدیث
📝 #متون_دینی_روانشناسی_دلنوشته
📽 #کلیپ_تصویری
🎼 #کلیپ_صوتی_سخنرانی
📸 #عکس_نوشته_های_پر_محتوا
📜 #داستانها_و_حکایات_آموزنده
📿 #ادعیه_و_اذکار
🚩 #معرفی_شهدا ، زندگینامه، عکس، وصیت نامه بصورت روزانه
📚 #زندگینامه_بزرگمردان_تاریخ_ایران_و_جهان
📲 #نرم_افزارهای_کاربردی

🌺قابل ذکر است تمامی مطالب بالا
👈خروجی #گروه_های_شهید_شاهرخ_ضرغام 🌴حــّر انقلاب🌴
می باشد که که با تلاش خادمان این گروه ها برای شناخت بیشتر از وجودیت مخلوقی که لقب #اشرف_مخلوقات را از پروردگارش هدیه گرفته است تهیه و تدوین شده و در کانال به اشتراک گذاشته میشود🌺
________

#کانال 🌴حــّرهای زمان🌴
https://telegram.me/hor_zaman
__________
🌸منتظر حضور تمامی عزیزان در این کانال هستیم ، لطفا این پیام را به دوستانتان نیز ارسال کنید🌸
لطفا پیشنهاد و انتقاد خود را برای ما ارسال کنید
اگر 🌴حــّر🌴 شدی ؛
لذت عشق و ایثار و گذشت را با تمام وجود حس میکنی.
🇮🇷✌️🇮🇷✌️
@hor_zaman
با مرور کانالهای مختلف سعی کردیم، مطالبی که مد نظر همراهان بود را در این کانال جمع آوری کنیم .
( #تجمیع_چند_کانال_در_یک_کانال برای سهولت دسترسی کاربران)

🗓 #تقویم_روزانه_همراه_با_ذکر_روز_و_حدیث
📝 #متون_دینی_روانشناسی_دلنوشته
📽 #کلیپ_تصویری
🎼 #کلیپ_صوتی_سخنرانی
📸 #عکس_نوشته_های_پر_محتوا
📜 #داستانها_و_حکایات_آموزنده
📿 #ادعیه_و_اذکار
🚩 #معرفی_شهدا ، زندگینامه، عکس، وصیت نامه بصورت روزانه
📚 #زندگینامه_بزرگمردان_تاریخ_ایران_و_جهان
📲 #نرم_افزارهای_کاربردی

🌺قابل ذکر است تمامی مطالب بالا
👈خروجی #گروه_های_شهید_شاهرخ_ضرغام 🌴حــّر انقلاب🌴
می باشد که که با تلاش خادمان این گروه ها برای شناخت بیشتر از وجودیت مخلوقی که لقب #اشرف_مخلوقات را از پروردگارش هدیه گرفته است تهیه و تدوین شده و در کانال به اشتراک گذاشته میشود🌺
________

#کانال 🌴حــّرهای زمان🌴
https://telegram.me/hor_zaman
__________
🌸منتظر حضور تمامی عزیزان در این کانال هستیم ، لطفا این پیام را به دوستانتان نیز ارسال کنید🌸
لطفا پیشنهاد و انتقاد خود را برای ما ارسال کنید
بسم رب الشهدا و صدیقین

#زندگینامه
🌹 شهید سید حمید میرافضلی
🍃متولد:1335،رفسنجان
🍃شهادت:اسفند1362،عملیات خیبر

سید حمید در اواخر اسفند سال 1362 به شهادت رسید و پیکر او را در فروردین ماه تشییع و تدفین کردند. محل دفن او پایین پای برادرش شهید سید محمدرضا میرافضلی است. حدود دو سال بعد، معلم شهید حسین باقری در عملیات والفجر 8 آسمانی شد. با توجه به نسبت خانوادگی شهید باقری با شهید میرافضلی، قرار شد او را در کنار قبر سید حمید دفن کنند. قبر را که می‌کندند، بخشی از دیواره قبر سید حمید فرو ریخت. از قبر او عطر بهشت می‌تراوید.
به گفته حاج آقا آذین (جای پای هفتم، ص 163 ـ 164)، بعد از دو سال هنوز بدن سید حمید تازه بود.
🍃🌹🍃🌹
حدود 26 سال از شهادت سید حمید می‌گذرد. زائران مزار او هر بار بیشتر می‌شوند. جوانانی که چندین سال بعد از شهادت او به دنیا آمده‌اند، بر سر قبر او بی‌تابی می‌کنند. دم در ساختمان مقبره، کفش‌های خود را می‌کنند و با پای برهنه بر سر قبر او می‌نشینند و شمعی می‌افروزند. بسیاری آنجا حاجت گرفته‌اند. بسیاری آنجا سبک شده‌اند. پا برهنگی زائران مزار او شاید لبیکی باشد بر پابرهنگی او در زیر آفتاب داغ خوزستان. کسی که روح خود را با عشق منبسط کرد، امکان گسترش آن را در زمان و مکان فراهم کرده است.
🍃🌹🍃🌹
آن روزی که سید حمید پابرهنه بر ریگ و سنگ خوزستان می‌دوید و جسم خود را تعذیب می‌فرمود، هیچش سودای آن نبود که بر مزارش دو نفر گرد آیند یا دهها نفر. کسی حاجت بگیرد یا نگیرد. او داشت از جسم خود می‌کاهید تا روحش آماده پر کشیدن شود. تا بال‌های پرواز سبکتر بروید. تا عشق در جان او تجلی کند. این گفتار، تنها یادآوری‌یی است برای ما که بدانیم، رهروان عشق، ره چگونه سپرده‌اند و یادگاران روح منبسط آنها چیست؟
🍃🌹🍃🌹
یکی از دوستان تعریف می‌کرد که یک شب جمعه در حوالی مزار شهید میرافضلی خانواده‌ای را دیده که دنبال قبر او می‌گشتند. آنها را راهنمایی می‌کند و کنجکاو می‌شود که ماجرا چیست. می‌گویند: کتاب سرگذشت او را خوانده‌اند و نادیده به روح او متوسل شده‌اند و حاجت گرفته‌اند و آمده‌اند ببینند کیست آنکه نزد خداوند این‌چنین آبرو دارد. ازین دست حکایت در مورد سید حمید فراوان نقل شده است.

👈💥عیار و ارزش شهیدان را حاجت برآوردن آنها تعیین نمی‌کند. والاترین هنر شهیدان، رسیدن به جایگاه شهادت و صعود به مرتبت فنا فی الله است. مابقی، حکایت ما خاکیان است که دنبال سر آنها، «دریغ و درد» می‌خوانیم. بزرگ‌ترین معجزه سید حمید، جذب جوانان به آیینی است که بوی معرفت و عشق دارد. کاری که امروزه متأسفانه بسیاری از زندگان، از انجام آن عاجزند...

روحش شاد یادش گرامی...


🚩شهید شاهرخ ضرغام 🌷 حــُـر زمان 🌷
Join 🔜 https://telegram.me/hor_zaman
بسم رب الشهدا و صدیقین
#برگ زرینی از خاطرات ستارگان خاک

🌹شهید جلال کاوند🌹
🍃متولد:1332،بروجرد
🍃شهادت:1365/3/2،منطقه حاج عمران

#زندگینامه #قسمت اول

🍃روزهای بروجرد:
شهید جلال کاوند در سال 1332 در روز تولد امام علی علیه السلام در شهرستان بروجرد به دنیا می آید. پدر جلال کارگر است گاهی رعیتی می کند و گاهی باربری. بارها را روی شانه اش به این طرف و آن طرف می برد. جلال و چهار برادر و یک خواهرش در یک اتاق کوچک زندگی می کنند. او کلاس ششم را که تمام می کند به اهواز و بعد از آن تهران می آید و برای امرار معاش خود و کمک به خانواده کار می کند. او در خیاطی چیره دست می شود.
در کارگاه خیاطی که جلال کار می کند فرد دیگری نیز هست . او کسی نیست جز محمد بروجردی . به دلیل هم شهری بودن و داشتن دغدغه های دینی جلال بسیار متاثر از محمد بروجردی می شود و از همین دوران یعنی حدود سال 1351 فعالیتها و مبارزات خود را علیه رژیم شاهنشاهی شروع می کند.


🍃شهید جلال کاوند در کارگاه خیاطی

همان روزهایی که خیلی از جوانانی که تهران می آمدند اول از همه سراغ مراکز عیش و نوش می رفتند جلال در اولین قدم می رود سراغ جمع کردن فامیلهایی که در تهران دارد. زیاد می شوند شاید حدود 40 یا 50 نفر. با همین تعداد جلسه قرآن و ذکر اهل بیت را تشکیل می دهد. همین هیئت، محل اولیه مبارزات جلال علیه رژیم شاهنشاهی می شود.
شاید با پیشنهاد محمد بروجردی جلال که استاد کار خیاطی شده می رود در خیاط خانه دربار. از همان زمان راهش به دربار باز می شود. و جلال برای خودش مبارزه می کند با جمع اوری اطلاعات دربار و در اختیار دادن آنها به محمد بروجردی و دیگر دوستان مبارزش.
طولی نمی کشد که ارتباط جلال با مبارزان انقلابی لو می رود و جلال مجبور به فرار از تهران می شود. جلال دلش آرام نمی گیرد با هر کسی که گرم می گیرد چند دقیقه ای طول نمی کشد که وارد بحث سیاسی می شود. پدر و مادرها دادشان دیگر از دست جلال در آمده نمی گذارند بچه هایشان با او حرف بزنند. معتقدند جلال کله اش بوی قرمه سبزی می دهد می ترسند بچه هایشان را نیز هوایی کند. اما جلال از هر فرصتی استفاده می کند و روزهایی که از دست تعقیب و گریزها به بروجرد فرار کرده با جوانترهای فامیل شبها قرار می گذارد و برایشان از انقلاب و امام می گوید.

🍃جلال و دو برادرش در صف اول تظاهرات بر علیه رژیم شاهنشاهی

حاج عبدالمحمد یکی از همان جوانانی است که از ترس پدر و مادرش شبها به پشت بام خانه می آمد و با جلال که همسایه آنها بود صحبت می کرد. می گوید: "جلال سرش پر از سودای امام بود نمی دانم از کجا اعلامیه های امام را می آرود و به من می داد تا آنها را پخش کنم".
جلال از هر فرصتی استفاده می کند تا به قول خودش پیام انقلاب را به مردم برساند.
انقلاب که می شود دغدغه جلال کم که نمی شود هچ، زیادتر هم می شود حضور جریانهای منحرف مارکسیتی و التقاطی باب جدید مبارزه دیگری برای او باز می کند: دفاع ایدئولوژیک از مبانی اسلام انقلابی.

✔️ادامه دارد...


🚩شهید شاهرخ ضرغام 🌷 حــُـر زمان 🌷
Join 🔜 https://telegram.me/hor_zaman
بسم رب الشهدا و صدیقین
#برگ زرینی از خاطرات ستارگان خاک

🌹شهید جلال کاوند🌹
🍃متولد:1332،بروجرد
🍃شهادت:1365/3/2،منطقه حاج عمران

#زندگینامه #قسمت دوم


🍃جمال برادر جلال از کرمانشاه بر می گردد به کرند غرب. متوجه می شود دوستانش در مناطق اطراف با ضد انقلاب درگیر شده اند. با همان ماشین آهوی سبز رنگی که داشت راهی منطقه درگیری می شود. جمال به اسارت در می آید. روزها و شبها شکنجه میشود. بدنش را تکه تکه می کنند و در چاهی می اندازند.پنج ماهی طول می کشد که بدن کوچک شده و ارباً اربای جمال کشف می شود


🍃بعد از شهادت جمال، انگار باب جدیدی برای جلال باز می شود او به سپاه می رود و عضو سپاه می شود. به همراهی شهید رضا ارجمندی، اطلاعات سپاه شهرستان بروجرد را تاسیس می کند در دورانی که منافقین بیشترین فعالیتها را دارند جلال با اشراف اطلاعاتی عمیقی که دارد سریعا اوضاع بروجرد را آرام می کند.



اما جلال با همه ثبات قدم و اراده آهنینی که برای مبارزه با گروههای انحرافی و منافقین دارد در برابر کسانی که دستگیر می شدند با آرامش و محبت رفتار می کرد. هنوز بسیاری از توابین متعلق به گروهک مجاهدین خلق هستند که شهادت می دهند مهمترین عامل توبه آنها رفتار محبت آمیز و عاشقانه جلال بوده. خاطرات بسیاری در این باره از زبان توابین وجود دارد که در مجال دیگر می توان به آن پرداخت.

🍃مجید کوچکترین برادر جلال می گوید : "در روزهایی که گروهکهای منافقین فعالیتهای گسترده مسلحانه داشتند داداش جلال بسیاری از ساعتهایش را در زندان به بحث با آنها می پرداخت و من هم با ایشان گاهی همراه بودم. یادم هست روزی یکی از افرادی که به جرم فعالیتهای ضد انقلاب دستگیر شده بود وقتی داداش جلال را دید بدون هیچ مقدمه ای برخواست و آب دهان به صورت ایشان ریخت. تحمل این صحنه را نداشتم که برادر بزرگترم اینگونه مورد اهانت قرار گیرد . می خواستم کاری کنم اما داداش جلال نگذاشت. دستش را روی محاسنش کشید و بعد به آرامی دست او را گرفت و نشاند روی زمین . من را از اتاق بیرون کرد چند دقیقه ای بعد داداش جلال از اتاق بیرون آمد داخل اتاق که وارد شدم دیدم آن مردی که با تمام وجودم از او متنفر بودم زانوهایش را بغل کرده و زار زار گریه می کند و دائم می گوید خدایا مرا ببخش. بعدها داداش جلال دلیل گریه آن مرد هتاک را برایم گفت. می گفت او دنبال حق بود اما حق را اشتباهی فهمیده بود و من برای او حق را توضیح دادم."

البته همین رفتارهای او باعث میشود که عده ای کوته بین به جلال برچسبهای مختلفی بزنند و او را به گونه ای آدم سازشکار و هوادار جریانهای انحرافی بدانند.
🍃جلال در عملیات بیت المقدس در منطقه فکه چشمش مورد اصابت ترکش قرار می گیرد ،بعداز بهبود و بعد از گذشت مدت کمی دوباره به دوست دوران انقلاب خود یعنی محمد بروجردی می پیوندد. با تشکیل قرارگاه حمزه در جبهه های شمال غرب توسط محمد بروجردی، او راهی آن مناطق می شود. در ابتدا مدیریت داخلی قرارگاه حمزه را به عهده می گیرد و بعد از چند ماه فرمانده یگاه حفاظت قرارگاه می شود.به دلیل شرایط خاص جبهه های شمال غرب و عدم امنیت کافی در شهرها و مناطق مرزی و همچنین به دلیل فعالیت زیاد دشمنان داخلی ، جلال طرح تشکیل تیپ مستقلی را به منظور حفاظت از مناطق جنگی و همچنین مناطق شهری و روستایی شمال غرب کشور می دهد همزمان با تشکیل این تیپ و شروع فرماندهی او بر این تیپ، جلال روزهای آخر ماندن خود را در این دنیا می گذراند...

✔️ادامه دارد...


🚩شهید شاهرخ ضرغام 🌷 حــُـر زمان 🌷
Join 🔜 https://telegram.me/hor_zaman
بسم رب الشهدا و صدیقین
#برگ زرینی از خاطرات ستارگان خاک

🌹شهید جلال کاوند🌹
🍃متولد:1332،بروجرد
🍃شهادت:1365/3/2،منطقه حاج عمران

#زندگینامه #قسمت سوم(پایان)

🍃روز عاشورای یکی از سالهایی که جلال در قرارگاه حمزه مستقر است، جلال به رسم دیار خود یعنی بروجرد مقدار زیادی خاک جمع می کند، آن را الک و معطر کرده و تبدیل به گلی می کند که به نشانه عزاداری در روز عاشورا مردم دیارش به سر رو روی خود می زنند. دیگ پر از گل را وسط هیات سپاه ارومیه می برد و همه را گل مالی می کند. برای مردم ارومیه این کار خیلی عجیب بود ولی از سالهای بعد، همین کار جلال پایه گذار رسم جدیدی می شود و هر سال همین کار تکرار می شود.


🍃شهید جلال کاوند خودش نحوه شهادتش را انتخاب کرده بود. همرزمان و فامیل و آشنایان جلال این جمله را از او آنقدر شنیده اند که همه می دانند، جلال آرزویش مانند ابی عبدالله بی سر به شهادت رسیدن بود.

🍃همسر شهید :
" خواب دیدم جلال را در حالیکه عبایی در دوش دارد و عمامه اش را در دست گرفته.صبح که شد خوابم را برایش تعریف کردم. گفت: می دانی تعبیرش چیست، تعبیرش این است که بی سر به شهادت می رسم."
در همان مراسم عزاداری هیات قرارگاه حمزه نیز دوستان این جمله به تواتر از او شنیدند که خدایا برای من سخت است که ابی عبدالله با تن بی سر به شهادت برسد و من سر در بدن داشته باشم.صبح همان روز شهادتش نیز در جمع فرماندهان قرارگاه حمزه اعلام می کند: دوستان دیشب خواب دیده ام امروز بدون سر به شهادت می رسم.
📕شهادت...
بالاخره شهید جلال کاوند فرمانده تیپ مستقل 145 مصباح الهدی در دوم خرداد سال 1365 در منطقه حاج عمران به آرزوی دیرینه خود رسید و با تنی بی سر به شهادت نائل شد.

قسمتی از وصیتنامه شهید جلال کاوند:
زندگی چیزی گم کرده بودم که همیشه مرا رنج می داد و من همیشه با این افکار مبارزه می کردم، زندگیم را سراپا بار رنج و سختی سپری کردم و در نگرانی و اضطراب به سر می بردم .
من در زندگی مبارزه زیادی با طاغوت داشتم، زندگی من خلاصه شد بود در مبارزه همیشه در جنگ و گریز بودم ، هدف من اسلام بود اسلام طلوع کرد و من خورشید اسلام را دیدم او کسی نبود جز خمینی عزیز ، به دنبال او راه افتادم و خودم و برادرانم را وقف راه او کردم.
جمال عزیزم که در ابتدا من معلم او بودم و او شاگرد من بود در آخر استاد من شد و با شهادتش راهی را نشان من داد که شهدا و اولیاء خدا طی کرده بودند. حالا تنها آرزوی من شهادت در راه خداست و مطمئن هستم که به این فیض عظیم خواهم رسید.
پایان.
روحش شاد با ذکر صلوات

🚩شهید شاهرخ ضرغام 🌷 حــُـر زمان 🌷
Join 🔜 https://telegram.me/hor_zaman
Forwarded from عکس نگار
✌️🇮🇷 #سرداران_بی_نشان
🚩 #جانباز_شهید_محمد_مهدی_سامع


📝 #زندگینامه_به روایت_شهید

#اذر1362 اول دبیرستان بودم که به جبهه رفتم.
#فروردین_1363 از گردن فلج شدم.
📌 اسم مون را گذاشتند جانباز!
از 1366 تا 1369 غیر حضوری و رو تخت آسایشگاه تا دیپلم را خوندم.
بعد از رفتن از اسایشگاه و رفتن به خونه با یه وقفه ی ده ساله از 1379 ادامه تحصیل دادم.
#رشته_علوم_سیاسی دانشگاه آزاد را تا #کارشناسی_ارشد در مرداد ماه 1387 ادامه دادم.
شغل خاصی ندارم. چرا که توانایی هیچ کار درست و حسابی را نیز ندارم. اما خوب کم و بیش می پلکم و سر گرمم به خواندن و نوشتن و گوش دادن و ...
✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️
@hor_zaman
#حاج_محمد_مهدی_سامع یکی از جانبازان قطع نخاع از ناحیه گردن #جنگ_ایران_و_عراق بود.
@hor_zaman
شاید خیلی ها همه ی جوانب این ضایعه را ندانند و مشکلات و مصائبی که یک معلول با ان دست و پنجه نرم میکند را درک نکنند و البته که چیز عجیبی نیست.
خود من هم وقتی در17 سالگی در صبح چهاردهم فروردین 1363 بر اثر اصابت ترکش قطع نخاع شدم، درک صحیحی از وضعیت خود نداشتم. به طوری که در اوان بستری و دوران نقاهت از اینکه نمی توانستم دست و پایم را به حرکت دراورم متعجب بودم.
حتی روزی عیادت کننده ای ناشناس با حالتی متأثر از چگونگی مجروحیت و آسیب نخاعم سوال کرد، و من که نوجوانی بیش نبودم با تعجب از او پرسیدم مگر من قطع نخاع شده ام؟ و شرح مختصر وی حکایت از این بود که احتمالاً #مادام_العمر باید روی #ویلچر بنشینم.
از ان تاریخ سالها میگذرد مصائب و مشکلات را به مانند همه ی معلولین با امید به آینده تحمل نموده ام، چرا که ایمان به مشیت الهی و یقین به پیشرفت علم و درمان نخاع به مانند بسیاری از بیماری های دیگر داشته و پیگیر اتفاقات پیرامون این موضوع بوده ام.
#جانبازان_سالکانی هستند که در طی طریق، از کاروان شهادت جا مانده ‏اند و خدای سبحان چنین مقرر داشته است که مرغ روحشان چند صباحی دیگر در قفس تن و در حصار خاک باقی بماند.
وجود این سفیران نور و روشنایی در میان ما، که وجودشان بوی بهشت و رحمت و رنگ عشق و شهادت دارد، غنیمتی بزرگ و از رحمت‏های الهی است.
هر شهید ، جانبازی است که تمام وجود خویش و تمامت هستی ‏اش را تقدیم داشته است. از سوی دیگر،
هر جانباز ، شهید زنده ‏ای است که در میان ماست و در حسرت وصال ، به سر می‏ برد و در اشتیاق پرواز به ملکوت و اتصال به حق می‏ سوزد.
✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️
@hor_zaman
شهید حاج محمد مهدی سامع جانباز عزیزی که پس از سی و پنج سال تحمل درد جانبازی و ویلچر نشینی در آذر ماه 96 دعوت حق را لبیک گفت و به دوستان شهیدش پیوست
شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
🏴 ۱۷ رجب؛ سالروز بزرگداشت شهادت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (علیه السلام) تسلیت باد. Join🔜 @hor_zaman
#زندگینامه_حضرت_شاهچراغ (علیه السلام)

🏴دعای امام رضا(علیه السلام) در حق برادر🏴

احمد بن موسی(علیه السلام) شخصیتی بود که در عبادت ، پرهیزکاری، زهد، کرامت نفس و جوانمردی زبانزد همگان بود از همین رو پس از شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام) مردم دو بار به عنوان امام با او بیعت کنند و در هر دو بار او مردم را به مسیر صحیح هدایت کرد.
ماجرا از این قرار بود که وقتی خبر شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در مدینه منتشر شد، مردم بر در خانه مادر احمد جمع شدند. آن گاه همراه با احمد بن موسی علیهما السلام به مسجد آمدند و به سبب شخصیت والای احمد بن موسی علیهما السلام گمان کردند که پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام وی جانشین و امام است. به همین سبب، با وی بیعت کردند و او نیز از آنها بیعت گرفت، پس بر بالای منبر رفت و خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت بیان کرد و فرمود: ای مردم، هم چنان که اکنون تمامی شما با من بیعت کرده اید، بدانید که من خود، در بیعت برادرم علی بن موسی علیهما السلام هستم. او پس از پدرم، امام و خلیفه بحق و ولی خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است که از او اطاعت کنیم.
پس از آن،‌ احمد بن موسی علیهما السلام در فضایل برادرش علی بن موسی الرضا علیهما السلام سخن گفت و تمامی حاضران تسلیم گفته او شدند و از مسجد بیرون آمدند، در حالی که پیشاپیش آنها احمد بن موسی علیهما السلام بود. آن گاه خدمت امام رضا علیه السلام رسیدند و به امامت آن بزرگوار اعتراف کردند. سپس همگی با امام رضا علیه السلام بیعت کردند و حضرت علی بن موسی علیهما السلام درباره برادرش(احمد) دعا فرمود: هم چنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.(3)

3. بحارالانوار، مجلسی، ج48، ص308

💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠🕊💠

Join🔜 @hor_zaman