شهیــدے ڪہ
ماننـد مادرش #زهرا
بین #درو#دیوار
سوخت و پرڪشیـد.
مےگفت:
شناختن دشمن#کافے نیست
باید#روش_هاےدشمن راشناخت.
#شهیدمدافع_عباس_دانشگر
#شهادت_خرداد۹۵_سوریہ
Join🔜 @hor_zaman
ماننـد مادرش #زهرا
بین #درو#دیوار
سوخت و پرڪشیـد.
مےگفت:
شناختن دشمن#کافے نیست
باید#روش_هاےدشمن راشناخت.
#شهیدمدافع_عباس_دانشگر
#شهادت_خرداد۹۵_سوریہ
Join🔜 @hor_zaman
🔰پندنامه . . .
خواهرانم:
در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید.
#زهرا گونه زندگی نمایید و شوهرانتان را به راه خدا وادارید.
#شهیدمصطفی_ردانی_پور
Join🔜 @hor_zaman
خواهرانم:
در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید.
#زهرا گونه زندگی نمایید و شوهرانتان را به راه خدا وادارید.
#شهیدمصطفی_ردانی_پور
Join🔜 @hor_zaman
☑️آقا جان تمام سالهایی که درس خواندیم;
.
▪️دبیر شیمی به ما نگفت که اگر عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند شرایط #ظهور تو مهیا می شود...!.
▪️دبیر زیست نگفت که این صدای تپش #قلب نیست... صدای بی قراری دل برای مهدیست..!
▪️دبیر ادبیات از عشق مجنون به لیلی,از غیرت فرهاد نسبت به شیرین گفت اما از عشق #شیعه به #مهدی, از غیرتش به #زهرا(سلام الله) نگفت..!.
▪️دبیر تاریخ نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است؟!نگفت #غربت اهل بیت #علی(علیه السلام) از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد..
▪️دبیر دینی فقط گفت که #انتظار فرج از بهترین اعمال است
اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین اعمال است!
▪️دبیر عربی به ما یاد داد که #مهدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است!اما نگفت که مهدی خاص ترین اسم خاص است که تمام غربت و تنهایی را پذیرا شده است...
Join🔜 @hor_zaman
.
▪️دبیر شیمی به ما نگفت که اگر عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند شرایط #ظهور تو مهیا می شود...!.
▪️دبیر زیست نگفت که این صدای تپش #قلب نیست... صدای بی قراری دل برای مهدیست..!
▪️دبیر ادبیات از عشق مجنون به لیلی,از غیرت فرهاد نسبت به شیرین گفت اما از عشق #شیعه به #مهدی, از غیرتش به #زهرا(سلام الله) نگفت..!.
▪️دبیر تاریخ نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است؟!نگفت #غربت اهل بیت #علی(علیه السلام) از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد..
▪️دبیر دینی فقط گفت که #انتظار فرج از بهترین اعمال است
اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین اعمال است!
▪️دبیر عربی به ما یاد داد که #مهدی اسم خاصی است که تنوین پذیر است!اما نگفت که مهدی خاص ترین اسم خاص است که تمام غربت و تنهایی را پذیرا شده است...
Join🔜 @hor_zaman
يعقوب ترين
#چشم جهان
قسمت ما باد
چون #يوسف گمگشتۀ ما
"يوسف #زهرا" است...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
Join🔜 @hor_zaman
#چشم جهان
قسمت ما باد
چون #يوسف گمگشتۀ ما
"يوسف #زهرا" است...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
Join🔜 @hor_zaman
✍ #خاطرات
قبل از اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
خسته بود و خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما ناراحت است!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_#زهرا(سلام الله) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(سلام الله) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
🌹 #شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
Join🔜 @hor_zaman
قبل از اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
خسته بود و خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما ناراحت است!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_#زهرا(سلام الله) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(سلام الله) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
🌹 #شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
Join🔜 @hor_zaman
شهید شاهرخ ضرغام 🥀حــُـر زمان 🇮🇷
#نظرسنجی توسط اعضای کانال برای متون و صوت ارسالی شرکت کنندگان در #مسابقه من و امام رضا علیه السلام بخش خاطره نویسی 📝🎙📝🎙📝🎙👇 🚩شهید شاهرخ ضرغام 🌷 حُر زمان Join 🔜 https://telegram.me/hor_zaman
#مسابقه من و امام رضا علیه السلام
بخش خاطره نویسی
📝📝📝📝📝
بهترین حاجتی که از امام رضا گرفتم؛؛؛؛
سال ۹۰ پسر سومم رو باردار بودم که صاحبخانه زنگ زد و گفت خونه رو تخلیه کنید .میخوام بفروشم و برای دخترم جهاز تهیه کنم .با این تلفن شوکه شدم کجا برم پول پیش ندارم هر چی داشتیم و نداشتیم شوهرم خرج کفن و دفن پدرش کرده بود .غصه ای تمام وجودمو گرفته بود .چیکار باید میکردم .کجا باید دنبال خونه می گشتم. چند روز بعد همون صاحبخونه زنگ زد و گفت خارج از تهران مسکن ثبت نام کنید گفتم اخه با کدوم پول .به اصرار به همسرم گفتم بریم؟ ببینیم چی میشه شاید خدا خواست بیرون از تهران جایی پیدا کردیم .ناگفته نمونه دریغ از هزار تومن پول .حتی برای رفتن به اطراف تهران از پدرم قرض کردیم. بلاخره ثبت نام انجام شد و چند ماه از این موضوع گذشت تا بهمن سال نود که مصادف شده بود با شهادت امام رضا .به اتفاق همسرم رفتیم به اون شهر تا ببینیم آیا اسم ماهم تو افراد پذیرفته شده تو مسکن هست یا نه.که به در بسته خوردیم و آقائی که بر حسب اتفاق روز تعطیل اومده بودن تا کاری انجام بدن .گفتن خیر شرایط سخت شده باید پول واریز کنید .تا اسمتون تو قرعه کشی قرار بگیره.باز نا امید برگشتیم به سمت اتوبوسی که به سمت تهران آماده شده بود .پیر مردی اونجا بود که صاحب اتوبوس بود و گفت دختر با این وضعیت بارداری و راهی به این دوری تو این سرما حالت بد میشه .و ناراحت گفتم پدر جان میگن برای گرفتن خونه باید قرعه کشی بشه .منم که پول ندارم .پیر مرد گفت خدا بزرگه غصه نخور و گفت دخترم توسل کن به امام رضا وازش بخواه خونه به اسمت در بیاد و همین کار رو انجام دادم و گفتم آقا جان شما همیشه هوای منو داشتید لطفا تو این مورد هم کمکم کنید .و مایوس برگشتیم تهران .باورش برام سخت بود اصلا پول خونه نداشتم کمی پدرم .کمی خواهر و برادرهام کمک کردن و رفتم واریز کردم .و امام رضای خوبم کمک کرد تا بتونم خونه دار بشم. و دقیقا سال ۹۱ روز شهادت امام رضا نذرمو تو خونه جدیدم ادا کردم .🤲
📝📝📝📝
#زهرا_کاظمی وند .۴۱ ساله از شهر جدید پرند .
خوب (7)
👍👍👍👍👍👍👍64%
├ Mahdi kazemi
├ @baneitakazmivand1391
├ @A_k32
├ @hor_zaman_ir
├ mAhe_man
└ @Yaremanaa
متوسط (4)
👍👍👍👍36%
├ @Shahrokh_zargham59
├ @Mrrob0t3
├ من نه منم
└ @hamnafas_toofan
ضعیف
▫️0%
🕴 تعدادکل رای ها: 11
بخش خاطره نویسی
📝📝📝📝📝
بهترین حاجتی که از امام رضا گرفتم؛؛؛؛
سال ۹۰ پسر سومم رو باردار بودم که صاحبخانه زنگ زد و گفت خونه رو تخلیه کنید .میخوام بفروشم و برای دخترم جهاز تهیه کنم .با این تلفن شوکه شدم کجا برم پول پیش ندارم هر چی داشتیم و نداشتیم شوهرم خرج کفن و دفن پدرش کرده بود .غصه ای تمام وجودمو گرفته بود .چیکار باید میکردم .کجا باید دنبال خونه می گشتم. چند روز بعد همون صاحبخونه زنگ زد و گفت خارج از تهران مسکن ثبت نام کنید گفتم اخه با کدوم پول .به اصرار به همسرم گفتم بریم؟ ببینیم چی میشه شاید خدا خواست بیرون از تهران جایی پیدا کردیم .ناگفته نمونه دریغ از هزار تومن پول .حتی برای رفتن به اطراف تهران از پدرم قرض کردیم. بلاخره ثبت نام انجام شد و چند ماه از این موضوع گذشت تا بهمن سال نود که مصادف شده بود با شهادت امام رضا .به اتفاق همسرم رفتیم به اون شهر تا ببینیم آیا اسم ماهم تو افراد پذیرفته شده تو مسکن هست یا نه.که به در بسته خوردیم و آقائی که بر حسب اتفاق روز تعطیل اومده بودن تا کاری انجام بدن .گفتن خیر شرایط سخت شده باید پول واریز کنید .تا اسمتون تو قرعه کشی قرار بگیره.باز نا امید برگشتیم به سمت اتوبوسی که به سمت تهران آماده شده بود .پیر مردی اونجا بود که صاحب اتوبوس بود و گفت دختر با این وضعیت بارداری و راهی به این دوری تو این سرما حالت بد میشه .و ناراحت گفتم پدر جان میگن برای گرفتن خونه باید قرعه کشی بشه .منم که پول ندارم .پیر مرد گفت خدا بزرگه غصه نخور و گفت دخترم توسل کن به امام رضا وازش بخواه خونه به اسمت در بیاد و همین کار رو انجام دادم و گفتم آقا جان شما همیشه هوای منو داشتید لطفا تو این مورد هم کمکم کنید .و مایوس برگشتیم تهران .باورش برام سخت بود اصلا پول خونه نداشتم کمی پدرم .کمی خواهر و برادرهام کمک کردن و رفتم واریز کردم .و امام رضای خوبم کمک کرد تا بتونم خونه دار بشم. و دقیقا سال ۹۱ روز شهادت امام رضا نذرمو تو خونه جدیدم ادا کردم .🤲
📝📝📝📝
#زهرا_کاظمی وند .۴۱ ساله از شهر جدید پرند .
خوب (7)
👍👍👍👍👍👍👍64%
├ Mahdi kazemi
├ @baneitakazmivand1391
├ @A_k32
├ @hor_zaman_ir
├ mAhe_man
└ @Yaremanaa
متوسط (4)
👍👍👍👍36%
├ @Shahrokh_zargham59
├ @Mrrob0t3
├ من نه منم
└ @hamnafas_toofan
ضعیف
▫️0%
🕴 تعدادکل رای ها: 11
#مسابقه من و امام رضا علیه السلام
بخش خاطره نویسی
📝📝📝
ماندگارترین خاطره ....مربوط به سال ۸۳ بود که بعد ازدواجم اولین سفر با همسرم به مشهد رفتیم و چه رفتن عجیبی .منو همسرم سال ۸۰ ازدواج کردیم و سه سال درآرزوی بچه بودیم که تابستان ۸۳ آخرین تیر ناامیدی رو دکتر زد و گفت بخاطر بیماری من نمیتونم طعم مادر شدن رو بچشم.اون شب انگار دنیا رو سرم خراب شد .ناامید و گریه کنان من و همسرم از مطب دکتر خارج شدیم و حین برگشت به سمت خانه با امام رضا درد دل کردم .که آقا آخرین حرف رو دکتر زد .آقا جان جوادت کمکم کن .بچه دار بشم .وچند روز بعد درعین ناباروری همسرم گفت میبرمت مشهد تا از امام رضا حاجت بگیریم .وقسمت شد رفتیم مشهد کلی تو حرم با آقا حرم زدم و گفتم آقا جان کمکم کن تا مادر بشم .واگر بچه دار بشم اسم عزیز شما رو پسرم میزارم .و چند ماه از این سفر گزشت .به همسر گفتم کاش یه بار دیگه بریم؟ دکتر تا شاید معجزه ای شده باشه و رفتیم و دکتر آزمایشات لازم رو انجام دادیم و جواب رو به دکتر بردیم درعین ناباوری دکتر گفت چیکار کردید .اصلا اثری از بیماری تو شما نیست .معجزه شده .و شما تا سال ۸۴ بچتون رو بغل میکنید .برام باورش سخت بود آقای خوبم .امام رضا مهربانم ممنونم که آرزوم رو برآورده کردید و شیرین ترین خاطره عمرم شد🥰
📝📝📝📝
#زهرا_کاظمی وند .۴۱ ساله از شهر جدید پرند .
خوب (10)
👍👍👍👍👍👍👍👍77%
├ Mahdi kazemi
├ @A_k32
├ @Mahsarah726
├ @hor_zaman_ir
├ @Shahrokh_zargham59
├ mAhe_man
├ @baneitakazmivand1391
├ علی
└ @Yaremanaa
متوسط (3)
👍👍👍23%
└ @Mrrob0t3
ضعیف
▫️0%
🕴 تعدادکل رای ها: 13
بخش خاطره نویسی
📝📝📝
ماندگارترین خاطره ....مربوط به سال ۸۳ بود که بعد ازدواجم اولین سفر با همسرم به مشهد رفتیم و چه رفتن عجیبی .منو همسرم سال ۸۰ ازدواج کردیم و سه سال درآرزوی بچه بودیم که تابستان ۸۳ آخرین تیر ناامیدی رو دکتر زد و گفت بخاطر بیماری من نمیتونم طعم مادر شدن رو بچشم.اون شب انگار دنیا رو سرم خراب شد .ناامید و گریه کنان من و همسرم از مطب دکتر خارج شدیم و حین برگشت به سمت خانه با امام رضا درد دل کردم .که آقا آخرین حرف رو دکتر زد .آقا جان جوادت کمکم کن .بچه دار بشم .وچند روز بعد درعین ناباروری همسرم گفت میبرمت مشهد تا از امام رضا حاجت بگیریم .وقسمت شد رفتیم مشهد کلی تو حرم با آقا حرم زدم و گفتم آقا جان کمکم کن تا مادر بشم .واگر بچه دار بشم اسم عزیز شما رو پسرم میزارم .و چند ماه از این سفر گزشت .به همسر گفتم کاش یه بار دیگه بریم؟ دکتر تا شاید معجزه ای شده باشه و رفتیم و دکتر آزمایشات لازم رو انجام دادیم و جواب رو به دکتر بردیم درعین ناباوری دکتر گفت چیکار کردید .اصلا اثری از بیماری تو شما نیست .معجزه شده .و شما تا سال ۸۴ بچتون رو بغل میکنید .برام باورش سخت بود آقای خوبم .امام رضا مهربانم ممنونم که آرزوم رو برآورده کردید و شیرین ترین خاطره عمرم شد🥰
📝📝📝📝
#زهرا_کاظمی وند .۴۱ ساله از شهر جدید پرند .
خوب (10)
👍👍👍👍👍👍👍👍77%
├ Mahdi kazemi
├ @A_k32
├ @Mahsarah726
├ @hor_zaman_ir
├ @Shahrokh_zargham59
├ mAhe_man
├ @baneitakazmivand1391
├ علی
└ @Yaremanaa
متوسط (3)
👍👍👍23%
└ @Mrrob0t3
ضعیف
▫️0%
🕴 تعدادکل رای ها: 13