نشر هونار
272 subscribers
3.27K photos
172 videos
15 files
1K links
نشر هونار به شماره پروانه۱۰۱۹۵ فعال در حوزه كتاب‌های عمومی با تمرکز بر ادبیات ایران و جهان (شعر و داستان)
🌐 www.hoonaar.com
📧 info@hoonaar.com
📧 hoonaarpub@gmail.com

📞 02144489680
📲 09363913953

admin: @hoonaarpub
Instgrm: hoonaar.publication
Download Telegram
بالاخره یک صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم که برف باریده.
یک برف ساکت و آرام.
همه‌جا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خون‌ریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزه‌ی گرگ‌ها ...
بالاخره یک روز صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم که باران باریده.
اشک‌ها را شسته، غم‌ها را برده و دکه‌های روزنامه‌فروشی و کلمات دروغ روزنامه‌ها را آب برده،
همه‌جا تر و تازه شده و رنگین‌کمان‌ها بیرون زده‌اند و همه‌جا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم که هوا آفتابی‌ست.
دلمان گرم شده، پشتمان گرم‌تر.
خوبی‌ها در تلالو خورشید می‌درخشند و بدی‌ها، درد می‌کشند و دختری به نام شادی، برایمان می‌رقصد و می‌رقصد.
بالاخره یک روز از خواب بیدار می‌شویم،
نمی‌دانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار می‌شویم.

#پرهام_جعفرى


@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
بالاخره یک صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم که برف باریده.
یک برف ساکت و آرام.
همه‌جا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خون‌ریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزه‌ی گرگ‌ها ...
بالاخره یک روز صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم که باران باریده.
اشک‌ها را شسته، غم‌ها را برده و دکه‌های روزنامه‌فروشی و کلمات دروغ روزنامه‌ها را آب برده،
همه‌جا تر و تازه شده و رنگین‌کمان‌ها بیرون زده‌اند و همه‌جا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم که هوا آفتابی‌ست.
دلمان گرم شده، پشتمان گرم‌تر.
خوبی‌ها در تلالو خورشید می‌درخشند و بدی‌ها، درد می‌کشند و دختری به نام شادی، برایمان می‌رقصد و می‌رقصد.
بالاخره یک روز از خواب بیدار می‌شویم،
نمی‌دانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار می‌شویم.

#پرهام_جعفرى


@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
بالاخره یک صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم که برف باریده.
یک برف ساکت و آرام.
همه‌جا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خون‌ریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزه‌ی گرگ‌ها ...
بالاخره یک روز صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم که باران باریده.
اشک‌ها را شسته، غم‌ها را برده و دکه‌های روزنامه‌فروشی و کلمات دروغ روزنامه‌ها را آب برده،
همه‌جا تر و تازه شده و رنگین‌کمان‌ها بیرون زده‌اند و همه‌جا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم که هوا آفتابی‌ست.
دلمان گرم شده، پشتمان گرم‌تر.
خوبی‌ها در تلالو خورشید می‌درخشند و بدی‌ها، درد می‌کشند و دختری به نام شادی، برایمان می‌رقصد و می‌رقصد.
بالاخره یک روز از خواب بیدار می‌شویم،
نمی‌دانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار می‌شویم.

#پرهام_جعفرى


@hoonaarpublication