بالاخره یک صبح بیدار میشویم و میبینیم که برف باریده.
یک برف ساکت و آرام.
همهجا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خونریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزهی گرگها ...
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که باران باریده.
اشکها را شسته، غمها را برده و دکههای روزنامهفروشی و کلمات دروغ روزنامهها را آب برده،
همهجا تر و تازه شده و رنگینکمانها بیرون زدهاند و همهجا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که هوا آفتابیست.
دلمان گرم شده، پشتمان گرمتر.
خوبیها در تلالو خورشید میدرخشند و بدیها، درد میکشند و دختری به نام شادی، برایمان میرقصد و میرقصد.
بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم،
نمیدانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم.
#پرهام_جعفرى
@hoonaarpublication
یک برف ساکت و آرام.
همهجا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خونریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزهی گرگها ...
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که باران باریده.
اشکها را شسته، غمها را برده و دکههای روزنامهفروشی و کلمات دروغ روزنامهها را آب برده،
همهجا تر و تازه شده و رنگینکمانها بیرون زدهاند و همهجا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که هوا آفتابیست.
دلمان گرم شده، پشتمان گرمتر.
خوبیها در تلالو خورشید میدرخشند و بدیها، درد میکشند و دختری به نام شادی، برایمان میرقصد و میرقصد.
بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم،
نمیدانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم.
#پرهام_جعفرى
@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
بالاخره یک صبح بیدار میشویم و میبینیم که برف باریده.
یک برف ساکت و آرام.
همهجا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خونریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزهی گرگها ...
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که باران باریده.
اشکها را شسته، غمها را برده و دکههای روزنامهفروشی و کلمات دروغ روزنامهها را آب برده،
همهجا تر و تازه شده و رنگینکمانها بیرون زدهاند و همهجا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که هوا آفتابیست.
دلمان گرم شده، پشتمان گرمتر.
خوبیها در تلالو خورشید میدرخشند و بدیها، درد میکشند و دختری به نام شادی، برایمان میرقصد و میرقصد.
بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم،
نمیدانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم.
#پرهام_جعفرى
@hoonaarpublication
یک برف ساکت و آرام.
همهجا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خونریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزهی گرگها ...
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که باران باریده.
اشکها را شسته، غمها را برده و دکههای روزنامهفروشی و کلمات دروغ روزنامهها را آب برده،
همهجا تر و تازه شده و رنگینکمانها بیرون زدهاند و همهجا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که هوا آفتابیست.
دلمان گرم شده، پشتمان گرمتر.
خوبیها در تلالو خورشید میدرخشند و بدیها، درد میکشند و دختری به نام شادی، برایمان میرقصد و میرقصد.
بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم،
نمیدانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم.
#پرهام_جعفرى
@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
بالاخره یک صبح بیدار میشویم و میبینیم که برف باریده.
یک برف ساکت و آرام.
همهجا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خونریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزهی گرگها ...
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که باران باریده.
اشکها را شسته، غمها را برده و دکههای روزنامهفروشی و کلمات دروغ روزنامهها را آب برده،
همهجا تر و تازه شده و رنگینکمانها بیرون زدهاند و همهجا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که هوا آفتابیست.
دلمان گرم شده، پشتمان گرمتر.
خوبیها در تلالو خورشید میدرخشند و بدیها، درد میکشند و دختری به نام شادی، برایمان میرقصد و میرقصد.
بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم،
نمیدانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم.
#پرهام_جعفرى
@hoonaarpublication
یک برف ساکت و آرام.
همهجا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خونریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزهی گرگها ...
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که باران باریده.
اشکها را شسته، غمها را برده و دکههای روزنامهفروشی و کلمات دروغ روزنامهها را آب برده،
همهجا تر و تازه شده و رنگینکمانها بیرون زدهاند و همهجا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که هوا آفتابیست.
دلمان گرم شده، پشتمان گرمتر.
خوبیها در تلالو خورشید میدرخشند و بدیها، درد میکشند و دختری به نام شادی، برایمان میرقصد و میرقصد.
بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم،
نمیدانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم.
#پرهام_جعفرى
@hoonaarpublication