نشر هونار
271 subscribers
3.28K photos
173 videos
15 files
1.01K links
نشر هونار به شماره پروانه۱۰۱۹۵ فعال در حوزه كتاب‌های عمومی با تمرکز بر ادبیات ایران و جهان (شعر و داستان)
🌐 www.hoonaar.com
📧 info@hoonaar.com
📧 hoonaarpub@gmail.com

📞 02144489680
📲 09363913953

admin: @hoonaarpub
Instgrm: hoonaar.publication
Download Telegram
کسی باور نمی کند
لبخندش می‌توانست
پلی باشد که #جمعه را
به همه‌ی روزهای هفته
پیوند بزند..

#احمدرضا_احمدی

@hoonaarpublication
🍃من از خواب
برگی ریحان آورده‌ام
ریحان را به لبانم نزدیک می‌کنم
صبح می‌شود

کنار عطر ریحان
زندگی را می‌بوسم
و روز و پنجره را
با مقداری از آفتاب
که از کنار ابرها از آسمان می‌چکد
ستایش می‌کنم
من هنوز هستم

#احمدرضا_احمدی

@hoonaarpublication
به تو گفته بوديم:
گاهی برای ادامه‌ی روزهای تو
سکوت کرديم
هر جا باران باريد
ما در کنارت ايستاده‌ايم
و برای مرگ و تاريکی که به دنبال تو بودند
گلی پرتاب کرديم !
که تو را از ياد ببرند ...

يک بار ديگر
برای هميشه نامت را به ما بگو
بگو هنوز باران می‌بارد
و تو هنوز راه رفتن در باران را
دوست داری ...

#احمدرضا_احمدی


@hoonaarpublication
قدم‌های من ناتوان در برف این دو و سه قدم را باید بروم تا به تو برسم
خفته بودم که از کوچه صدایم کردی
مانده بودم در خانه بمانم یا به کوچه بیایم
نیستی و هستی در کوچهْ در پرتقال‌هایی بود
که از پاکت پیرمرد بر کف کوچه ریخته بود
در کنار تو در کوچه چهار فصل سال ناگهان
گُل دادند
نرگسی در چشمان تو
گُل سرخی بر لبان تو
شقایق بر گیسوان تو
اقاقیایی در دستان تو
من در پیشگاه تو سکوت کردم
چهار گل نرگس - گُل سرخ - شقایق - اقاقیا در کوچه منزوی بودند
یاد دارم در عمرم هیچ وقت دریا را به کوچه دعوت
نکردم -کوچه آبی-
آبی به رنگ آبی
همیشه مانده بود
من ترسیدم قدم برداری
چهار گُل پژمرده شوند
در کوچه ماندیم
زیستن در کوچه هرگز نامی نداشت
در کوچه ماندیم
بهار آمد
تابستان رفت
پاییز آمد
زمستان رفت.


#احمدرضا_احمدی
“شقایق بر گیسوان تو”


@hoonaarpublication
مگر نمی‌دانید؟

که در روزهای عید

پرنده به پنجره باز می‌گردد؟


#احمدرضا_احمدی



@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
🍃من از خواب
برگی ریحان آورده‌ام
ریحان را به لبانم نزدیک می‌کنم
صبح می‌شود

کنار عطر ریحان
زندگی را می‌بوسم
و روز و پنجره را
با مقداری از آفتاب
که از کنار ابرها از آسمان می‌چکد
ستایش می‌کنم
من هنوز هستم

#احمدرضا_احمدی

@hoonaarpublication
من از خواب
برگی ریحان آورده‌ام
ریحان را به لبانم نزدیک می‌کنم
صبح می‌شود

کنار عطر ریحان
زندگی را می‌بوسم
و روز و پنجره را
با مقداری از آفتاب
که از کنار ابرها از آسمان می‌چکد
ستایش می‌کنم
من هنوز هستم

#احمدرضا_احمدی



@hoonaarpublication
ما را به تاراج بردند
بسیار بیداری بود
بسیار خواب بود
روزهای جمعه ابر داشتیم
اما نمی‌توانستیم
بیداری و خواب و ابر جمعه را
زندگی نام بگذاریم
پس خواب را انکار کردیم
پس بیداری را انکار کردیم
روزهای جمعه از خانه بیرون رفتیم
که ابر را نبینیم
چه حاصل
که عمر به پایان بود
و چای در غروب جمعه
روی میز سرد می‌شد

#احمدرضا_احمدی


@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
ما را به تاراج بردند
بسیار بیداری بود
بسیار خواب بود
روزهای جمعه ابر داشتیم
اما نمی‌توانستیم
بیداری و خواب و ابر جمعه را
زندگی نام بگذاریم
پس خواب را انکار کردیم
پس بیداری را انکار کردیم
روزهای جمعه از خانه بیرون رفتیم
که ابر را نبینیم
چه حاصل
که عمر به پایان بود
و چای در غروب جمعه
روی میز سرد می‌شد

#احمدرضا_احمدی


@hoonaarpublication
نامه ی #فروغ_فرخزاد به #احمدرضا_احمدی

هیچوقت حلقه‌های کنده درخت را تماشا کرده‌ای که با چه هماهنگی و فرم حساب شده‌ای کنار هم قرار گرفته‌اند. اگر این حلقه‌ها می‌خواستند همینطور بی‌حساب به راه خودشان بروند، آن وقت یک کنده درخت، دیگر یک حجم واحد نمی‌شد .در تمام اجزاء طبیعت این نظم وجود دارد. این حساب و محدودیت وجود دارد. تو اگر بیشتر دقت کنی، حرف مرا خواهی فهمید. هر چیزی که بوجود می‌آید و زندگی می‌کند تابع یک سلسله فرم‌ها و حساب‌های مشخصی است و در داخل آنها رشد می‌کند. شعر هم همینطور است و اگر تو بگویی نه، و دیگران بگویند نه، به نظر من اشتباه می‌کنند.اگر نیرویی را در یک قالب مهار نکنی آن نیرو را بکار نگرفته‌ای و هدرداده‌ای، حیف است که حساسیت تو هدر برود و حرف‌های قشنگ و جاندار تو، فرم هنری پیدا نکنند. یک روز خواهی فهمید که من راست می‌گفتم


@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
ما را به تاراج بردند
بسیار بیداری بود
بسیار خواب بود
روزهای جمعه ابر داشتیم
اما نمی‌توانستیم
بیداری و خواب و ابر جمعه را
زندگی نام بگذاریم
پس خواب را انکار کردیم
پس بیداری را انکار کردیم
روزهای جمعه از خانه بیرون رفتیم
که ابر را نبینیم
چه حاصل
که عمر به پایان بود
و چای در غروب جمعه
روی میز سرد می‌شد

#احمدرضا_احمدی


@hoonaarpublication