نشر هونار
272 subscribers
3.27K photos
172 videos
15 files
1K links
نشر هونار به شماره پروانه۱۰۱۹۵ فعال در حوزه كتاب‌های عمومی با تمرکز بر ادبیات ایران و جهان (شعر و داستان)
🌐 www.hoonaar.com
📧 info@hoonaar.com
📧 hoonaarpub@gmail.com

📞 02144489680
📲 09363913953

admin: @hoonaarpub
Instgrm: hoonaar.publication
Download Telegram
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران؛
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران می‌خواستم


#احمدرضا_احمدی
تصویر: مسعود رئيسی

زادروز "احمدرضا احمدی" گرامی باد

@hoonaarpublication
اصلا شعر به چه دردی می‌خورد؟

#احمدرضا_احمدی : شعر در کوچه‌های بن‌بست مانده است، بیتوته کرده است. نشانی خوشبختی را با سخاوت به عابرانی که راه گم کرده‌اند می‌دهد. توقع سپاس هم ندارد. وزن و قافیه و دیگر ابزار ادبی در انتهای این کوچه بن بست و در کنار سایه درختان این کوچه، به فراموشی روز و شب رفته‌اند. کسی از آنها سراغ نمی‌گیرد. پس وزن و قافیه به سوی اوراق کهنه و رنگ باخته تاریخ رهسپار می‌شوند. شاعران می‌خواهند خوابهای کشدار آدمی را که میوه‌ای از نور و چالاکی ندارد آشفته کنند. آدمیان که میل به رخوت و خواب آلودگی دارند شاعر به گیسوان و چهره‌های آنان، قطرات آب می‌پاشد. شاعر بیدار می‌کند. دیگر فرصتی نیست باید بگوییم شاعران واقعی و اصیل، الگو نمی‌پذیرند بلکه الگو می‌سازند. شعر به درد اصابت نمی‌کند، درد را التیام می‌بخشد.


مجله گوهران. ویژه‌نامه‌ #احمدرضا_احمدی 1386



@hoonaarpublication
آرام‌آرام تنهایی اسم می‌شود؛
اسم زمان می‌شود
اسم مکان می‌شود
اسم روزگار در بند می‌شود
اسم خیابان می‌شود
اسم زمستان می‌شود
همه‌ی ما؛
اندک‌اندک
تنها می‌شویم...

سی‌ام اردیبهشت هشتادمین زادروز شاعر معاصر #احمدرضا_احمدی
زادروزش مبارک 🙏🏻


@hoonaarpublication
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من ترا سرتاسر نبودم

من خودم را پوشیدم
فصل نبود
در لباس بی‌فصل

من ترا سرتاسر نبودم
من تو بودم
من ترا خوب گفتم
که گلهای شمعدانی را پوشیدم.

اتاق من دیگر سفید است
گلدان اکنون خالی است
مرا دوست بدار
گلدان گل می‌دهد
اتاق سفیدتر می‌شود
مرا دوست بدار
گلدان گل می‌دهد
اتاق سفیدتر می‌شود
مرا دوست بدار.

من در اتاق سفید
ترا خفته‌ام
ترا پوشیده‌ام
سفیدی را صدا نمی‌کنم.
مرا دوست بدار.


#احمدرضا_احمدی


@hoonaarpublication
شتاب مكن
كه ابر بر خانه‌ات ببارد
و عشق
در تكه‌اى نان گم شود
هرگز نتوان
آدمى را به خانه آورد
آدمى در سقوط كلمات
سقوط مى‌كند
و هنگام كه از زمين برخيزد
كلمات نارس را

به عابران تعارف مى‌كند
آدمى را توانايى
عشق نيست
در عشق مى‌شكند و مى‌ميرد...

#احمدرضا_احمدی



@hoonaarpublication
▫️اصلا شعر به چه دردی می‌خورد؟

#احمدرضا_احمدی : شعر در کوچه‌های بن‌بست مانده است، بیتوته کرده است. نشانی خوشبختی را با سخاوت به عابرانی که راه گم کرده‌اند می‌دهد. توقع سپاس هم ندارد. وزن و قافیه و دیگر ابزار ادبی در انتهای این کوچه بن‌بست و در کنار سایه درختان این کوچه، به فراموشی روز و شب رفته‌اند. کسی از آنها سراغ نمی‌گیرد. پس وزن و قافیه به سوی اوراق کهنه و رنگ باخته تاریخ رهسپار می‌شوند. شاعران می‌خواهند خواب‌های کشدار آدمی را که میوه‌ای از نور و چالاکی ندارد آشفته کنند. آدمیان که میل به رخوت و خواب‌آلودگی دارند شاعر به گیسوان و چهره‌های آنان، قطرات آب می‌پاشد. شاعر بیدار می‌کند. دیگر فرصتی نیست باید بگوییم شاعران واقعی و اصیل، الگو نمی‌پذیرند بلکه الگو می‌سازند. شعر به درد اصابت نمی‌کند، درد را التیام می‌بخشد.


مجله گوهران. ویژه‌نامه‌ #احمدرضا_احمدی ۱۳۸۶



@hoonaarpublication
بر این جاده‌ها...

•••

بر این جاده‌ها قدری گُل
قدری شبنم نشسته است
امروز می‌دانستم هوا ابری است
بر این جاده‌ها قدری ابر نشسته است
گمان دارم
به هنگام عبور ما
از این جاده‌ها این ابر باران شود
تقویم ایام شباهت به ابر دارد
تقویم ایام شباهت به این جاده‌ها دارد
کسانی دور
کسانی که خنیاگر نیستند
جهان را آرزو دارند
بی‌خار و بی‌اندوه دوست دارند
پس چنین است که جهان خار دارد
پس چنین است که جهان اندوه دارد
هراسان تو را در راهرو دیده بودم
که به دنبال یک کبریت
در خاموشی می‌دویدی
هنگام که کبریت را روشن کردی
لبخند ترا در راهرو دیدم
فرصت کوتاه بود که بگویم:
بر این جاده‌ها قدری گُل
قدری شبنم نشسته است
هنگام که نور کبریت تمام شد
دوباره یک ظلمت ابدی
دوباره ابرها که آسمان را
گم کرده بودند
و می‌خواستند بر روی آلبوم خانوادگی
باران شوند.
می‌دانستم اگر کبریت داشتی
در روشنایی
می‌گفتی: پاییز در دستان من
برگ می‌شود
دستان تو
در پاییز بوی غزل داشت
و از قصیده‌ها دور بود
در پاییز صف کولیان را می‌دیدم
که تمام درهای خانه‌ها را می‌کوبیدند
که شام در کدام خانه
در پاییز آماده است
من دانستم سرانجام از پاییز
من ‌دانستم سرانجام از خانه
من می‌دانستم سرانجام از شام
خسته می‌شوم
رو در روی تو در پاییز
بگشای این در را که پاییز را
تنها ببینم.


#احمدرضا_احمدی


@hoonaarpublication