⭕️ شاخص بوت استرپ
چند نسل در هر کشور طول میکشد تا یک نفر از طبقه فقیر به طبقه متوسط بپیوندد؟
@honaremodiriat
چند نسل در هر کشور طول میکشد تا یک نفر از طبقه فقیر به طبقه متوسط بپیوندد؟
@honaremodiriat
شش راه برای یک مدیر پروژه خوب بودن!
برگرفته از سایت: www.cio.com نوشته Sharon Florentine
شرکت نرم افزاری Workfront اخیرا یک نظرسنجی میان مدیران و کارشناسان حرفه ای مدیریت پروژه در صنایع و کسب و کارهای مختلف در خصوص مهارت های کلیدی برای یک مدیر پروژه خوب انجام داده است، نتایج این نظرسنجی 6 عامل را به عنوان مهارت کلیدی برای یک مدیر پروژه خوب بودن معرفی کرده است:
ارتباطات
این یکی از مهم ترین مهارت های مدیران پروژه است. برقراری ارتباط با مدیران سطح C، اعضای تیم پروژه فنی، بخش امور مالی، منابع انسانی و مشتریان خارجی. موفقیت کامل یک پروژه بدون ارتباط مکرر، باز و صادقانه در مورد اهداف، موانع، راه حل ها و انتظارات امکان پذیر نیست.در طول یک پروژه، ممکن است اولویت ها و برنامه ها تغییر کنند، تاریخ های تعهد شده محقق نشوند و محدوده پروژه افزایش یابد، اما ارتباطات باید پایدار و ثابت بماند.
مدیریت زمان و بهره وری
مدیران پروژه باید به در حفظ تیم و پروژه های خود را در زمان و در مسیر مهارت ویژه داشته باشند.مدیریت زمان موثر و بهره وری مهارت های حیاتی هستند.
ساختن محیط مناسب
کارکردن تیم پروژه بر پایه ای محکم از اعتماد، احترام متقابل و پاسخگویی است. پس بسیار مهم است که مطمئن شوید که شما توانایی ایجاد یک محیط که در آن هر کس در تیم احساس می کند شنیده می شود را دارید.
چارچوب، گردش کار و برنامه ریزی پروژه
یکی از مهمترین چیزهایی که به عنوان یک مدیر پروژه می توانید انجام دهید این است که موانع را برای تیم پروژه حذف کنید. این کار می تواند منجر به حفظ پروژه در چارچوب تعیین شده، ایجاد گردش کار کارآمد تر و نگه داشتن همه چیز بر اساس برنامه شود.شما همچنین باید برای هر زمان سررسید در پروژه یک وقت اضافه درنظر بگیرید تا مطمئن شوید مقدار مناسبی از زمان برای حل و فصل مشکلات غیر منتظره و اجتناب ناپذیر وجود خواهد داشت.
رهبری و همکاری
رهبری عبارت است از کمک به تیم پروژه خود برای غلبه بر موانع، استفاده از نقاط قوت خود و ایجاد انگیزه در آنها، برای یک مدیر پروژه بهتر بودن، شما باید از نزدیک با نقاط قوت و ضعف هر یک از اعضای تیم آشنا باشید.
ابزارهای مدیریتی
در نهایت، فن آوری های موجود برای کمک به شماست تا کار خود را به طور موثر انجام دهید. از نرم افزار های کنترل پروژه تا به اشتراک گذاری فایل ها و ابزارهای همکاری تیمی،پس بهترین را که به شما و تیم پروژه کمک موثری میکند انتخاب نمایید.
@honaremodiriat
برگرفته از سایت: www.cio.com نوشته Sharon Florentine
شرکت نرم افزاری Workfront اخیرا یک نظرسنجی میان مدیران و کارشناسان حرفه ای مدیریت پروژه در صنایع و کسب و کارهای مختلف در خصوص مهارت های کلیدی برای یک مدیر پروژه خوب انجام داده است، نتایج این نظرسنجی 6 عامل را به عنوان مهارت کلیدی برای یک مدیر پروژه خوب بودن معرفی کرده است:
ارتباطات
این یکی از مهم ترین مهارت های مدیران پروژه است. برقراری ارتباط با مدیران سطح C، اعضای تیم پروژه فنی، بخش امور مالی، منابع انسانی و مشتریان خارجی. موفقیت کامل یک پروژه بدون ارتباط مکرر، باز و صادقانه در مورد اهداف، موانع، راه حل ها و انتظارات امکان پذیر نیست.در طول یک پروژه، ممکن است اولویت ها و برنامه ها تغییر کنند، تاریخ های تعهد شده محقق نشوند و محدوده پروژه افزایش یابد، اما ارتباطات باید پایدار و ثابت بماند.
مدیریت زمان و بهره وری
مدیران پروژه باید به در حفظ تیم و پروژه های خود را در زمان و در مسیر مهارت ویژه داشته باشند.مدیریت زمان موثر و بهره وری مهارت های حیاتی هستند.
ساختن محیط مناسب
کارکردن تیم پروژه بر پایه ای محکم از اعتماد، احترام متقابل و پاسخگویی است. پس بسیار مهم است که مطمئن شوید که شما توانایی ایجاد یک محیط که در آن هر کس در تیم احساس می کند شنیده می شود را دارید.
چارچوب، گردش کار و برنامه ریزی پروژه
یکی از مهمترین چیزهایی که به عنوان یک مدیر پروژه می توانید انجام دهید این است که موانع را برای تیم پروژه حذف کنید. این کار می تواند منجر به حفظ پروژه در چارچوب تعیین شده، ایجاد گردش کار کارآمد تر و نگه داشتن همه چیز بر اساس برنامه شود.شما همچنین باید برای هر زمان سررسید در پروژه یک وقت اضافه درنظر بگیرید تا مطمئن شوید مقدار مناسبی از زمان برای حل و فصل مشکلات غیر منتظره و اجتناب ناپذیر وجود خواهد داشت.
رهبری و همکاری
رهبری عبارت است از کمک به تیم پروژه خود برای غلبه بر موانع، استفاده از نقاط قوت خود و ایجاد انگیزه در آنها، برای یک مدیر پروژه بهتر بودن، شما باید از نزدیک با نقاط قوت و ضعف هر یک از اعضای تیم آشنا باشید.
ابزارهای مدیریتی
در نهایت، فن آوری های موجود برای کمک به شماست تا کار خود را به طور موثر انجام دهید. از نرم افزار های کنترل پروژه تا به اشتراک گذاری فایل ها و ابزارهای همکاری تیمی،پس بهترین را که به شما و تیم پروژه کمک موثری میکند انتخاب نمایید.
@honaremodiriat
ایران و طاعون خیارکی
حدود سال 1346 میلادی طاعون خیارکی یا مرگ سیاه به شهر بندری تانا در دریای سیاه رسید، طاعون همراه بازرگانان وارد شد و به سرعت اروپا را در نوردید. طاعون خیارکی به انگلستان هم وارد شد و به سرعت نیمی از مردم را به کام مرگ کشاند.
طاعون سیاه بحرانهای شدید اقتصادی، اجتماعی و مذهبی بهدنبال داشت. نیروی کاری بسیار کاهش یافت و به این ترتیب مشکلات زیادی را به خصوص در کشاورزی بهوجود آورد. تورم شدید ایجاد شد و قیمتها در عرض مدتی کوتاه چندین برابر شدند.
مردم به کلیساها روی آوردند، کلیسا که در برابر مردم بیجواب مانده بود خرافات را میان مردم ترویج می داد. از اعمال کلیسا سوزاندن یا دار زدن یهودیان،کولیها، بیگانگان و جادوگران بود که به نوعی مقصر این بلاها محسوب میشدند. برخی برهنه در کوچهها راه میرفتند و خود را شلاق میزدند تا گناهاشان پاک شود و بسیاری از افراد عقیده داشتند که آخرت نزدیک است.
طاعون خیارکی با کاستن شدید از تعداد نیروی کار، بنیادهای نظم فئودالی در انگلیس را به لرزه درآورد، این امر کشاورزان خرده پا را تشویق کرد تا خواستار تغییر شرایط خود شوند. بعدها دولت انگلیس برآن شد تا نظام نامه کارگری تدوین کنند و آن را ابلاغ کرد و در آن تصمیم داشت وضعیت را به قبل از زمان طاعون بازگرداند، که این امر با توجه به شورشهای انجام گرفته به نتیجه نرسید، و وضعیت انگلیس به نفع کارگران پیش رفت، با توجه به اینکه طاعون تعداد زیادی از کشورها را درنوردید ولی این کارگران انگلیسی بودند که بیشترین منفعت را از کشور طاعون زده بردند. در ربع دوم قرن پانزدهم اکثر کشاورزان انگلیسی آزادی خود را به دست آورده بودند و در اثر قدرت چانهزنی بهتر حداقل در آن هنگام کمترین اجاره را میپرداختند. مرگ سیاه به تحولات سپید انجامید!
تحلیل و تجویز راهبردی
نویسندگان کتاب بسیار معروف چرا ملت ها شکست می خورند معتقدند که موفقیت یا شکست کشورها، برآیند دو فاکتور کاملا متفاوتند: رخدادهای تاریخی تصادفی و انتخاب های غیرتصادفی! تاریخ گاهی مسیر تصادفی دارد. هیچ کشوری نمی تواند تمام متغیرهای بیرونی خود را پیش بینی و کنترل کند. به یک باره طاعون یا آنفولانزا همه گیر می شود، یا زلزله رخ می دهد یا یک کشوری به کشور دیگر تجاوز می کند. اما این برآیند دو عامل رخدادهای تاریخی تصادفی (= متغیرهای غیرقابل کنترل) و انتخاب های مشترک انسانی (=متغیرهای کنترل پذیرتر) است که سرنوشت یک کشور را رقم می زند.
و مثالهای پرشمار و جالبی در این زمینه ارایه میشود: در قرن 16 فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا، ابرقدرت اروپا، تصمیم میگیرد به رقیب تجاریاش در اقیانوس اطلس، انگلستان، حمله کند. پیشبینی همگان این بود که اسپانیا حاکم بلامنازع اقیانوس اطلس خواهد شد. اما انگلستان پیروز شد و از آن پس تجارت از راه اقیانوس اطلس برای تاجران انگلیسی آسانتر شد، ملکه انگلیس وابستگی نظامی و مالی زیادی به این بازرگانان موفق پیدا کرد. شاید اینکه پارلمان مدرن ابتدا در انگلستان و نه اسپانیا شکل گرفت به سبب قدرتگرفتن این بازرگانان و تضاد منافعشان با سلطنت باشد.
پس فقط رخدادهای تصادفی تاریخی نیستند که سرنوشت یک ملت را تعیین می کنند. چه اینکه طاعون خیارکی (مرگ سیاه) برای بسیاری از کشورها رخ داد. اما تبعات آن برای اروپای غربی و اروپای شرقی، کاملا متفاوت بود. هر شرایطی بحرانی که برای کشورها، سازمان ها و انسانها پیش می آید مانند یک شمشیر دولبه می ماند که هم می تواند شخص/ سازمان/کشور را به قهقرا ببرد و هم می تواند سکوی پرتاب باشد.
تحریم های اقتصادی برای کشور، انتشار اخبار محرمانه از فساد داخلی یک شرکت و سقوط ارزش میلیارد دلاری ارزش شرکت و یا طلاق در زندگی شخصی یک طاعون خیارکی است. این ها دست ما نیست. ولی اینکه ما چگونه با این ها برخورد می کنیم دست ماست.
اکنون یک بزنگاه تاریخی است. مجموعه حاکمان و مدیران ارشد از یک سو و جامعه نخبگانی و شهروندی از دیگر سو باید دست به انتخاب های دردناک و مشترک بزنند. با تکرار انتخاب های گذشته، سیاست های قدیمی و تفکرات سنتی به جایی نمی رسیم. اصلا همان ها باعث شده اند که به اینجا رسیده ایم. اکنون در یک بزنگاه تاریخی می توانیم بسیاری از مشکلات ساختاری کشور که در حالت عادی نمی شد به آن نزدیک شد را پیش بکشیم و طرحی نو برایش در اندازیم.
سازوکارهای کشورداری می تواند متحول شود. اگر بخواهیم. اگر حاکمان و مردمان و نخبگان به ترتیب نقش تاریخی خود را ایفا کنند: اولی فضا را بازتر کند و اجماع آفرینی کند، دومی مشارکت سازنده و حمایت و پیگیری کند و سومی به جای سکوت یا نقد، راه حل های عملی (و نه آرمانی و فضایی) ارایه کند.
نوشته مشترک هادی عطاالهی و مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
@honaremodiriat
حدود سال 1346 میلادی طاعون خیارکی یا مرگ سیاه به شهر بندری تانا در دریای سیاه رسید، طاعون همراه بازرگانان وارد شد و به سرعت اروپا را در نوردید. طاعون خیارکی به انگلستان هم وارد شد و به سرعت نیمی از مردم را به کام مرگ کشاند.
طاعون سیاه بحرانهای شدید اقتصادی، اجتماعی و مذهبی بهدنبال داشت. نیروی کاری بسیار کاهش یافت و به این ترتیب مشکلات زیادی را به خصوص در کشاورزی بهوجود آورد. تورم شدید ایجاد شد و قیمتها در عرض مدتی کوتاه چندین برابر شدند.
مردم به کلیساها روی آوردند، کلیسا که در برابر مردم بیجواب مانده بود خرافات را میان مردم ترویج می داد. از اعمال کلیسا سوزاندن یا دار زدن یهودیان،کولیها، بیگانگان و جادوگران بود که به نوعی مقصر این بلاها محسوب میشدند. برخی برهنه در کوچهها راه میرفتند و خود را شلاق میزدند تا گناهاشان پاک شود و بسیاری از افراد عقیده داشتند که آخرت نزدیک است.
طاعون خیارکی با کاستن شدید از تعداد نیروی کار، بنیادهای نظم فئودالی در انگلیس را به لرزه درآورد، این امر کشاورزان خرده پا را تشویق کرد تا خواستار تغییر شرایط خود شوند. بعدها دولت انگلیس برآن شد تا نظام نامه کارگری تدوین کنند و آن را ابلاغ کرد و در آن تصمیم داشت وضعیت را به قبل از زمان طاعون بازگرداند، که این امر با توجه به شورشهای انجام گرفته به نتیجه نرسید، و وضعیت انگلیس به نفع کارگران پیش رفت، با توجه به اینکه طاعون تعداد زیادی از کشورها را درنوردید ولی این کارگران انگلیسی بودند که بیشترین منفعت را از کشور طاعون زده بردند. در ربع دوم قرن پانزدهم اکثر کشاورزان انگلیسی آزادی خود را به دست آورده بودند و در اثر قدرت چانهزنی بهتر حداقل در آن هنگام کمترین اجاره را میپرداختند. مرگ سیاه به تحولات سپید انجامید!
تحلیل و تجویز راهبردی
نویسندگان کتاب بسیار معروف چرا ملت ها شکست می خورند معتقدند که موفقیت یا شکست کشورها، برآیند دو فاکتور کاملا متفاوتند: رخدادهای تاریخی تصادفی و انتخاب های غیرتصادفی! تاریخ گاهی مسیر تصادفی دارد. هیچ کشوری نمی تواند تمام متغیرهای بیرونی خود را پیش بینی و کنترل کند. به یک باره طاعون یا آنفولانزا همه گیر می شود، یا زلزله رخ می دهد یا یک کشوری به کشور دیگر تجاوز می کند. اما این برآیند دو عامل رخدادهای تاریخی تصادفی (= متغیرهای غیرقابل کنترل) و انتخاب های مشترک انسانی (=متغیرهای کنترل پذیرتر) است که سرنوشت یک کشور را رقم می زند.
و مثالهای پرشمار و جالبی در این زمینه ارایه میشود: در قرن 16 فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا، ابرقدرت اروپا، تصمیم میگیرد به رقیب تجاریاش در اقیانوس اطلس، انگلستان، حمله کند. پیشبینی همگان این بود که اسپانیا حاکم بلامنازع اقیانوس اطلس خواهد شد. اما انگلستان پیروز شد و از آن پس تجارت از راه اقیانوس اطلس برای تاجران انگلیسی آسانتر شد، ملکه انگلیس وابستگی نظامی و مالی زیادی به این بازرگانان موفق پیدا کرد. شاید اینکه پارلمان مدرن ابتدا در انگلستان و نه اسپانیا شکل گرفت به سبب قدرتگرفتن این بازرگانان و تضاد منافعشان با سلطنت باشد.
پس فقط رخدادهای تصادفی تاریخی نیستند که سرنوشت یک ملت را تعیین می کنند. چه اینکه طاعون خیارکی (مرگ سیاه) برای بسیاری از کشورها رخ داد. اما تبعات آن برای اروپای غربی و اروپای شرقی، کاملا متفاوت بود. هر شرایطی بحرانی که برای کشورها، سازمان ها و انسانها پیش می آید مانند یک شمشیر دولبه می ماند که هم می تواند شخص/ سازمان/کشور را به قهقرا ببرد و هم می تواند سکوی پرتاب باشد.
تحریم های اقتصادی برای کشور، انتشار اخبار محرمانه از فساد داخلی یک شرکت و سقوط ارزش میلیارد دلاری ارزش شرکت و یا طلاق در زندگی شخصی یک طاعون خیارکی است. این ها دست ما نیست. ولی اینکه ما چگونه با این ها برخورد می کنیم دست ماست.
اکنون یک بزنگاه تاریخی است. مجموعه حاکمان و مدیران ارشد از یک سو و جامعه نخبگانی و شهروندی از دیگر سو باید دست به انتخاب های دردناک و مشترک بزنند. با تکرار انتخاب های گذشته، سیاست های قدیمی و تفکرات سنتی به جایی نمی رسیم. اصلا همان ها باعث شده اند که به اینجا رسیده ایم. اکنون در یک بزنگاه تاریخی می توانیم بسیاری از مشکلات ساختاری کشور که در حالت عادی نمی شد به آن نزدیک شد را پیش بکشیم و طرحی نو برایش در اندازیم.
سازوکارهای کشورداری می تواند متحول شود. اگر بخواهیم. اگر حاکمان و مردمان و نخبگان به ترتیب نقش تاریخی خود را ایفا کنند: اولی فضا را بازتر کند و اجماع آفرینی کند، دومی مشارکت سازنده و حمایت و پیگیری کند و سومی به جای سکوت یا نقد، راه حل های عملی (و نه آرمانی و فضایی) ارایه کند.
نوشته مشترک هادی عطاالهی و مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
@honaremodiriat
🔅روند تغییر دستمزدهای واقعی مدارک تحصیلی مختلف در آمریکا در ۳۸ سال گذشته
تقریبا فقط دستمزد دارندگان مدارک دانشگاهی افزایش داشته و از ۲۸ دلار در سال ۱۹۸۰ به ۳۶ دلار درساعت رسیده است.
@honaremodiriat
تقریبا فقط دستمزد دارندگان مدارک دانشگاهی افزایش داشته و از ۲۸ دلار در سال ۱۹۸۰ به ۳۶ دلار درساعت رسیده است.
@honaremodiriat
ويژگي هاي نسل بعدي مصرف كنندگان
١ درصد از طريق تبليغ به برند شما اعتماد مي كنند.
٣درصد قبل از خريد به مطالب تلويزيون اتكا مي كنند.
٣٣ درصد قبل از خريد به مطالب بلاگ ها اتكا مي كنند.
٦٢ درصد درگير برند شما مي شوند اگر شما به صورت آنلاين با آنها تعامل داشته باشيد.
٤٢ درصد علاقمند هستند به شركت ها در زمينه خلق محصول كمك كنند.
٤٦ درصد به تبليغات دهان به دهان يا توصيه هاي ديگران اعتماد مي كنند.
@honaremodiriat
١ درصد از طريق تبليغ به برند شما اعتماد مي كنند.
٣درصد قبل از خريد به مطالب تلويزيون اتكا مي كنند.
٣٣ درصد قبل از خريد به مطالب بلاگ ها اتكا مي كنند.
٦٢ درصد درگير برند شما مي شوند اگر شما به صورت آنلاين با آنها تعامل داشته باشيد.
٤٢ درصد علاقمند هستند به شركت ها در زمينه خلق محصول كمك كنند.
٤٦ درصد به تبليغات دهان به دهان يا توصيه هاي ديگران اعتماد مي كنند.
@honaremodiriat
12 راز موفقیت استیو جابز
بخش اول:
گای کاوازاکی» 52ساله که در بخش سرمایهگذاری در «سلیکون ولی» اشتغال دارد و در نخستین سالهای شکلگیری اپل در جهت موفقیت این شرکت کمکهای شایانی کرده، درپی درگذشت استیوجابز روی پروفایل خود در «گوگل پلاس» فهرستی از نکات رازآمیزی را نوشته که میگوید آنها را در طول کار با جابز آموخته است.
«کاوازاکی» که کار با استیو جابز را از 1983 آغاز کرد به مدت چهار سال همکاری نزدیکی با رئیس اپل داشت. اکنون وی این فهرست را تدوین کرده است تا هیچ یک از درسهای جابز از بین نروند یا به دست فراموشی سپرده نشوند.
1. کارشناسان هیچچیز نمیدانند
روزنامهنگاران، تحلیلگران، مشاوران، بانکداران و راهبران نمیدانند چه بکنند، بنابراین تنها به شما مشاوره میدهند. آنها به تو میگویند چه چیزی در محصول تو وجود دارد که خوب عمل نمیکند اما قادر نیستند محصولی بهتر را بسازند. آنها میتوانند به تو بگویند چگونه یک محصول را بفروشی اما خود قادر به فروش آن نیستند.
آنها میتوانند به تو توضیح دهند چگونه گروههای کاری بزرگ تشکیلدهی اما خودشان بدترین دفاتر را دارند. برای مثال، کارشناسان به ما میگویند 2نقص مهم «مکینتاش» در اواسط دهه 80 فقدان حمایت برای یک چاپگر چرخشی و نبود لوتوس3،2،1 بود؛ این تنها چیزی است که کارشناسان میتوانند به ما بگویند.
2. مشتریان نمیدانند چگونه چیزی را که میخواهند به تو بگویند.
نقطه تمرکز اپل، نیمکره راست مغز استیو بود که با نیمکره چپ حرف میزد. اگر از مشتریان بپرسی چه چیزی میخواهند، آنها به تو میگویند: «بهترین، سریعترین و ارزانترین». اما این صدای یکنواخت تکراری بویی از یک تغییر انقلابی نبرده است.
مشتریان تنها میتوانند آرزوهای خود را در قالب کلماتی بیان کنند که هنوز درحال استفاده از آنها هستند؛ در دورهای که در آن مکینتاش تولید میشد، همه میگفتند میخواهند رایانهای با بهترین، سریعترین و ارزانترین سیستم عامل MS-DOS داشته باشند. بهترین چیز برای یک شروع، تولید محصولی است که تو میخواهی استفاده کنی؛ این چیزی است که استیو جابز و استیو وزنیاک انجام دادند.
3. اهمیت جهش به جلو
تغییرات بزرگ زمانی رخ میدهند که تو جهشی فراتر از قدمهای یکنواخت برداری. بهترین تولیدکنندگان چاپگرهای چرخشی در ابتدا شروع به تعریف ویژگیهای جدیدی کردند که متفاوت بودند.
اپل یک جهش رو به جلو برداشت: چاپگرهای لیزری. به آنهایی فکر کنید که یخ جمع میکردند. به شرکتهایی فکر کنید که یخ را تولید میکردند و به آنهایی فکر کنید که یخچالها را میسازند. آیا هنوز هم امروز کسی هست که در طول زمستان یخ جمع کند؟
4. بیشترین، بزرگترین است و بیشترین چالش، کیفیت کار را بهتر میکند
من همیشه با این ترس کار میکردم که استیو بتواند به من بگوید من عالی نیستم یا کارم هیچ ارزشی ندارد. این ترس، چالش بزرگ من بود اما رقابت با IBM و مایکروسافت یک چالش عظیم بود. تغییر دادن دنیا یک چالش بزرگ بود. من و کارمندان اپل (قبل و بعد از من) کار خود را به بهترین شکل انجام دادهایم چون باید برای انجام این چالشهای بزرگ حداکثر توان خود را صرف میکردیم.
5. روی طراحی حساب کن
استیو با درخواستهای عجیب خود درباره طراحی، افراد مختلفی را دیوانه میکرد: بعضی از قابهای سیاه به اندازه کافی سیاه نبودند. انسانهای فناپذیر عادی فکر میکنند، رنگ سیاه سیاه است و خاکستری خاکستری اما استیو یک کمالگرا بود و حق داشت؛ بعضی افراد طراحی را در دل دارند، درحالیکه بسیاری دیگر تنها به آن توجه میکنند.
6. زمانیکه از گرافیکهای بزرگ و حروف درشت استفاده میکنی نمیتوانی اشتباه کنی
نگاهی به اسلایدهای استیو فونت حروف در سایز 70، از نوعی است که یک نمایشگر یا گرافیک بزرگ دارند. حال به رونماییهایی فکر کنید که دیگرانی که در بخش فنآوری مشغول به کار هستند، انجام میدهند.
آنها از فونت با سایز هشت استفاده میکنند و عناصر گرافیکی در رونماییهای آنها وجود ندارد. بسیاری از مردم میگویند استیو بزرگترین معرفیکننده برای محصولات جدید بود... اما هیچ شده از خود بپرسید چرا افراد بسیار کمی هستند که از سبک وی تقلید میکنند؟
ادامه دارد...
@honaremodiriat
بخش اول:
گای کاوازاکی» 52ساله که در بخش سرمایهگذاری در «سلیکون ولی» اشتغال دارد و در نخستین سالهای شکلگیری اپل در جهت موفقیت این شرکت کمکهای شایانی کرده، درپی درگذشت استیوجابز روی پروفایل خود در «گوگل پلاس» فهرستی از نکات رازآمیزی را نوشته که میگوید آنها را در طول کار با جابز آموخته است.
«کاوازاکی» که کار با استیو جابز را از 1983 آغاز کرد به مدت چهار سال همکاری نزدیکی با رئیس اپل داشت. اکنون وی این فهرست را تدوین کرده است تا هیچ یک از درسهای جابز از بین نروند یا به دست فراموشی سپرده نشوند.
1. کارشناسان هیچچیز نمیدانند
روزنامهنگاران، تحلیلگران، مشاوران، بانکداران و راهبران نمیدانند چه بکنند، بنابراین تنها به شما مشاوره میدهند. آنها به تو میگویند چه چیزی در محصول تو وجود دارد که خوب عمل نمیکند اما قادر نیستند محصولی بهتر را بسازند. آنها میتوانند به تو بگویند چگونه یک محصول را بفروشی اما خود قادر به فروش آن نیستند.
آنها میتوانند به تو توضیح دهند چگونه گروههای کاری بزرگ تشکیلدهی اما خودشان بدترین دفاتر را دارند. برای مثال، کارشناسان به ما میگویند 2نقص مهم «مکینتاش» در اواسط دهه 80 فقدان حمایت برای یک چاپگر چرخشی و نبود لوتوس3،2،1 بود؛ این تنها چیزی است که کارشناسان میتوانند به ما بگویند.
2. مشتریان نمیدانند چگونه چیزی را که میخواهند به تو بگویند.
نقطه تمرکز اپل، نیمکره راست مغز استیو بود که با نیمکره چپ حرف میزد. اگر از مشتریان بپرسی چه چیزی میخواهند، آنها به تو میگویند: «بهترین، سریعترین و ارزانترین». اما این صدای یکنواخت تکراری بویی از یک تغییر انقلابی نبرده است.
مشتریان تنها میتوانند آرزوهای خود را در قالب کلماتی بیان کنند که هنوز درحال استفاده از آنها هستند؛ در دورهای که در آن مکینتاش تولید میشد، همه میگفتند میخواهند رایانهای با بهترین، سریعترین و ارزانترین سیستم عامل MS-DOS داشته باشند. بهترین چیز برای یک شروع، تولید محصولی است که تو میخواهی استفاده کنی؛ این چیزی است که استیو جابز و استیو وزنیاک انجام دادند.
3. اهمیت جهش به جلو
تغییرات بزرگ زمانی رخ میدهند که تو جهشی فراتر از قدمهای یکنواخت برداری. بهترین تولیدکنندگان چاپگرهای چرخشی در ابتدا شروع به تعریف ویژگیهای جدیدی کردند که متفاوت بودند.
اپل یک جهش رو به جلو برداشت: چاپگرهای لیزری. به آنهایی فکر کنید که یخ جمع میکردند. به شرکتهایی فکر کنید که یخ را تولید میکردند و به آنهایی فکر کنید که یخچالها را میسازند. آیا هنوز هم امروز کسی هست که در طول زمستان یخ جمع کند؟
4. بیشترین، بزرگترین است و بیشترین چالش، کیفیت کار را بهتر میکند
من همیشه با این ترس کار میکردم که استیو بتواند به من بگوید من عالی نیستم یا کارم هیچ ارزشی ندارد. این ترس، چالش بزرگ من بود اما رقابت با IBM و مایکروسافت یک چالش عظیم بود. تغییر دادن دنیا یک چالش بزرگ بود. من و کارمندان اپل (قبل و بعد از من) کار خود را به بهترین شکل انجام دادهایم چون باید برای انجام این چالشهای بزرگ حداکثر توان خود را صرف میکردیم.
5. روی طراحی حساب کن
استیو با درخواستهای عجیب خود درباره طراحی، افراد مختلفی را دیوانه میکرد: بعضی از قابهای سیاه به اندازه کافی سیاه نبودند. انسانهای فناپذیر عادی فکر میکنند، رنگ سیاه سیاه است و خاکستری خاکستری اما استیو یک کمالگرا بود و حق داشت؛ بعضی افراد طراحی را در دل دارند، درحالیکه بسیاری دیگر تنها به آن توجه میکنند.
6. زمانیکه از گرافیکهای بزرگ و حروف درشت استفاده میکنی نمیتوانی اشتباه کنی
نگاهی به اسلایدهای استیو فونت حروف در سایز 70، از نوعی است که یک نمایشگر یا گرافیک بزرگ دارند. حال به رونماییهایی فکر کنید که دیگرانی که در بخش فنآوری مشغول به کار هستند، انجام میدهند.
آنها از فونت با سایز هشت استفاده میکنند و عناصر گرافیکی در رونماییهای آنها وجود ندارد. بسیاری از مردم میگویند استیو بزرگترین معرفیکننده برای محصولات جدید بود... اما هیچ شده از خود بپرسید چرا افراد بسیار کمی هستند که از سبک وی تقلید میکنند؟
ادامه دارد...
@honaremodiriat
12 راز موفقیت استیو جابز
بخش پایانی:
7. تغییر ایده نشانهای از هوش است
زمانی که اپل اولین «آی فن» را عرضه کرد، هیچ برنامه جانبی برای آن وجود نداشت.
برنامههای جانبی (app) را استیو به وجود آورد. آنها ایده بدی بودند چون هرگز نمیدانستی با تلفن تو چه کار میتوانند بکنند. در ابتدا تعریف برنامههای جانبی وب در داخل مرورگر «سافاری» تنها امکانی بود که میتوانست تصور شود.
تا اینکه 6ماه بعد، استیو تصمیم گرفت برنامههای جانبی را به عنوان ابزارهای مناسبی به کار برد. اپل در مدت زمان کوتاهی راههای بسیاری را پیمود تا به شعار معروف خود برسد: «برای هر چیزی یک برنامه جانبی وجود دارد» (there’s an app for that).
8. ارزش با قیمت فرق دارد
بیچاره هستید اگر فکر کنید همهچیز به قیمت وابسته است و باز هم بیچارهتر هستید اگر فکر کنید تنها میتوان روی قیمت با دیگران رقابت کرد. قیمت تمام آن چیزی نیست که شما باید روی آن حساب کنید: آنچه باید روی آن حساب کرد، حداقل به اعتقاد تعداد کمی از مردم، ارزش است.
ارزش است که باید در آمادهسازی محصول خود به آن فکر کنید تا بتوانید لذت استفاده از بهترین دستگاه موجود را به مشتری بدهید. میتوانیم بگوییم هیچکس محصولات اپل را به خاطر قیمت پایین آنها نمیخرد.
9. نمایشهای مدیر اجرایی
استیو جابز قادر بود 2 بار در سال و در دوره رونماییهایش به میلیونها نفر نشان دهد iPadها، iPodها، iPhoneها و Macها چگونه کار میکنند. چرا بسیاری از مدیران اجرایی (CEO)، معاونان یا سایر مدیران ارشد خود را روی صحنه مراسم رونمایی صدا میزنند؟ شاید برای اینکه نشان دهند در پس یک محصول، مجموعهای پرقدرت قرار گرفته است یا شاید به این دلیل که مدیر اجرایی عمق کاری را که شرکتش انجام میدهد نمیداند یا نمیفهمد، بنابراین نمیتواند آن را به خوبی توضیح دهد.
10. شغل مستقیم مدیر اجرایی
شاید همیشه محصول مطلوب نبود اما همیشه به حدی چشمگیر بود که بتواند در تمام دنیا گسترده شود. در این مورد، استیو همیشه یک هدف داشت: «سلطه روی بازارهای موجود و ایجاد بازارهای جدید در سطح جهانی».
11. بازاریابی
به مربعی فکر کنید که به چهار مربع کوچکتر تقسیم شده است. محور عمودی نشان میدهد محصول شما چقدر با محصول رقیب تفاوت دارد. محور افقی ارزش محصول شما را نشان میدهد. در سمت راست پایین: ارزش است اما تک نیست و به یک قیمت رقابتی نیاز دارد.
در سمت چپ بالا: تک است اما ارزش نیست، بنابراین شما در بازاری که وجود ندارد اولین هستید. در سمت چپ پایین: تک نیست و ارزش نیست، بنابراین شما یک ابله هستید.
در سمت راست بالا: تک است و ارزش است و اینجاست که شما میتوانید هم پول به دست آورید و هم تاریخ را بسازید. برای مثال، iPod تک بود و ارزش داشت چراکه تنها روش برای بارگذاری موسیقی قانونی بود و ارزان بنابراین به آسانی از سوی بزرگترین تهیهکنندگان موسیقی حمایت شد.
12. برای اینکه بعضی چیزها را ببینی نیاز است که آنها را باور کنی
زمانیکه در تلاشی تا جهشی به جلو برداری، به دنبال راهی برای فرار از دست کارشناسان میگردی، در جستوجوی چالشهای بزرگ هستی، وسواس طراحی داری و تمام توجه خود را روی ارزش واحد پروژه معطوف میکنی، باید مردم را متقاعد کنی تا کاری را که مشغول انجام آن هستی باور کنند.
مردم برای دیدن مکینتاش آن را باور کردند و به همین دلیل به واقعیت بدل شد. این اتفاق در مورد iPod، iPhone و iPad هم رخ داد. نقطه آغاز برای تغییر دنیا تغییر ایدههاست؛ این بزرگترین درسی بود که از استیو آموختم.
منبع:hamshahrimags.com
@honaremodiriat
بخش پایانی:
7. تغییر ایده نشانهای از هوش است
زمانی که اپل اولین «آی فن» را عرضه کرد، هیچ برنامه جانبی برای آن وجود نداشت.
برنامههای جانبی (app) را استیو به وجود آورد. آنها ایده بدی بودند چون هرگز نمیدانستی با تلفن تو چه کار میتوانند بکنند. در ابتدا تعریف برنامههای جانبی وب در داخل مرورگر «سافاری» تنها امکانی بود که میتوانست تصور شود.
تا اینکه 6ماه بعد، استیو تصمیم گرفت برنامههای جانبی را به عنوان ابزارهای مناسبی به کار برد. اپل در مدت زمان کوتاهی راههای بسیاری را پیمود تا به شعار معروف خود برسد: «برای هر چیزی یک برنامه جانبی وجود دارد» (there’s an app for that).
8. ارزش با قیمت فرق دارد
بیچاره هستید اگر فکر کنید همهچیز به قیمت وابسته است و باز هم بیچارهتر هستید اگر فکر کنید تنها میتوان روی قیمت با دیگران رقابت کرد. قیمت تمام آن چیزی نیست که شما باید روی آن حساب کنید: آنچه باید روی آن حساب کرد، حداقل به اعتقاد تعداد کمی از مردم، ارزش است.
ارزش است که باید در آمادهسازی محصول خود به آن فکر کنید تا بتوانید لذت استفاده از بهترین دستگاه موجود را به مشتری بدهید. میتوانیم بگوییم هیچکس محصولات اپل را به خاطر قیمت پایین آنها نمیخرد.
9. نمایشهای مدیر اجرایی
استیو جابز قادر بود 2 بار در سال و در دوره رونماییهایش به میلیونها نفر نشان دهد iPadها، iPodها، iPhoneها و Macها چگونه کار میکنند. چرا بسیاری از مدیران اجرایی (CEO)، معاونان یا سایر مدیران ارشد خود را روی صحنه مراسم رونمایی صدا میزنند؟ شاید برای اینکه نشان دهند در پس یک محصول، مجموعهای پرقدرت قرار گرفته است یا شاید به این دلیل که مدیر اجرایی عمق کاری را که شرکتش انجام میدهد نمیداند یا نمیفهمد، بنابراین نمیتواند آن را به خوبی توضیح دهد.
10. شغل مستقیم مدیر اجرایی
شاید همیشه محصول مطلوب نبود اما همیشه به حدی چشمگیر بود که بتواند در تمام دنیا گسترده شود. در این مورد، استیو همیشه یک هدف داشت: «سلطه روی بازارهای موجود و ایجاد بازارهای جدید در سطح جهانی».
11. بازاریابی
به مربعی فکر کنید که به چهار مربع کوچکتر تقسیم شده است. محور عمودی نشان میدهد محصول شما چقدر با محصول رقیب تفاوت دارد. محور افقی ارزش محصول شما را نشان میدهد. در سمت راست پایین: ارزش است اما تک نیست و به یک قیمت رقابتی نیاز دارد.
در سمت چپ بالا: تک است اما ارزش نیست، بنابراین شما در بازاری که وجود ندارد اولین هستید. در سمت چپ پایین: تک نیست و ارزش نیست، بنابراین شما یک ابله هستید.
در سمت راست بالا: تک است و ارزش است و اینجاست که شما میتوانید هم پول به دست آورید و هم تاریخ را بسازید. برای مثال، iPod تک بود و ارزش داشت چراکه تنها روش برای بارگذاری موسیقی قانونی بود و ارزان بنابراین به آسانی از سوی بزرگترین تهیهکنندگان موسیقی حمایت شد.
12. برای اینکه بعضی چیزها را ببینی نیاز است که آنها را باور کنی
زمانیکه در تلاشی تا جهشی به جلو برداری، به دنبال راهی برای فرار از دست کارشناسان میگردی، در جستوجوی چالشهای بزرگ هستی، وسواس طراحی داری و تمام توجه خود را روی ارزش واحد پروژه معطوف میکنی، باید مردم را متقاعد کنی تا کاری را که مشغول انجام آن هستی باور کنند.
مردم برای دیدن مکینتاش آن را باور کردند و به همین دلیل به واقعیت بدل شد. این اتفاق در مورد iPod، iPhone و iPad هم رخ داد. نقطه آغاز برای تغییر دنیا تغییر ایدههاست؛ این بزرگترین درسی بود که از استیو آموختم.
منبع:hamshahrimags.com
@honaremodiriat
⭕️ایران با 92 میلیارد دلار صادرات، بیش از 4 برابر پاکستان، 2 برابر عراق و 1.5برابر اسرائیل صادرات دارد.
اما ترکیه 1.5 برابر، عربستان 2 برابر و هند 3 برابر ایران صادرات دارند.
@honaremodiriat
اما ترکیه 1.5 برابر، عربستان 2 برابر و هند 3 برابر ایران صادرات دارند.
@honaremodiriat
آشنایی با انواع قراردادهای رایج در پروژه ها
بخش اول: انواع قرارداد
انتخاب مناسب روش اجرای پروژه، می تواند هزینه های پروژه را بطور متوسط تا 5 درصد کاهش دهد.همچنین انتخاب مناسب روش اجرای پروژه، می تواند زمان اجرای پروژه را تا 30 درصد کاهش دهد.
هر پروژه دارای خصوصیات و نیازهای منحصر به فردی است و برای اینکه پروژه موفق باشد، باید در انتخاب روش اجرای آن علاوه بر مسائل فنی، نیازهای کارفرما و پیمانکار نیز در نظر گرفته شود. انواع قرارداد های پیمانکاری بر اساس آنچه که در کشور ما رواج دارد به دسته های زیر تقسیم می گردد:
خود اجرا (امانی)
In – House
متعارف (سه عاملی)
Design – Bid – Build
مدیریت اجرا (چهار عاملی)
Construction Management
طرح و ساخت (دو عاملی)
Design – Build
ساخت، بهره برداری و انتقال
Build, Operate & Transfer - BOT
روش طراحی،تدارک، ساخت یا Engineering,Procuremeut,Construction-EPC
در مطلب بعد درباره هر یک از این موارد توضیحاتی ارائه خواهد شد.
@honaremodiriat
بخش اول: انواع قرارداد
انتخاب مناسب روش اجرای پروژه، می تواند هزینه های پروژه را بطور متوسط تا 5 درصد کاهش دهد.همچنین انتخاب مناسب روش اجرای پروژه، می تواند زمان اجرای پروژه را تا 30 درصد کاهش دهد.
هر پروژه دارای خصوصیات و نیازهای منحصر به فردی است و برای اینکه پروژه موفق باشد، باید در انتخاب روش اجرای آن علاوه بر مسائل فنی، نیازهای کارفرما و پیمانکار نیز در نظر گرفته شود. انواع قرارداد های پیمانکاری بر اساس آنچه که در کشور ما رواج دارد به دسته های زیر تقسیم می گردد:
خود اجرا (امانی)
In – House
متعارف (سه عاملی)
Design – Bid – Build
مدیریت اجرا (چهار عاملی)
Construction Management
طرح و ساخت (دو عاملی)
Design – Build
ساخت، بهره برداری و انتقال
Build, Operate & Transfer - BOT
روش طراحی،تدارک، ساخت یا Engineering,Procuremeut,Construction-EPC
در مطلب بعد درباره هر یک از این موارد توضیحاتی ارائه خواهد شد.
@honaremodiriat
آشنایی با انواع قراردادهای رایج در پروژه ها
بخش 2:
تعریف انواع قراردادها
روش خود اجرا (امانی)
In – House
در این روش کارفرما بوسیله امکانات خود، تکنولوژی، روشها و سایر عوامل مورد نیاز تحقق طرح (جمع آوری اطلاعات، طراحی، تدارکات، ساخت) را تامین می نماید
متعارف (سه عاملی)
Design – Bid – Build
- در این روش کارفرما از طریق قراردادهای جداگانه با طراح یا مشاور و سازنده یا پیمانکار، پروژه را به اجرا در می آورد. در اینجا ابتدا طراحی کامل شده و سپس از طریق مناقصه به یک یا چند شرکت پیمانکاری واگذار می گردد. همچنین مسئولیت هماهنگی و ریسک عدم هماهنگی بین طراحی و ساخت و راه اندازی پروژه به عهده کارفرما می باشد.
روش مدیریت اجرا (چهار عاملی)
- این روش اجرا نوعی از سیستم متعارف (سه عاملی) می باشد که در آن کارفرما سازمان خارجی دیگری را جهت مدیریت پروژه به کار می گیرد. وظیفه این نهاد مدیریت و کنترل پروژه و هماهنگی بین طرح و ساخت می باشد. استفاده از این نهاد سبب کاهش مسئولیت و ریسک کارفرما می گردد
روش طرح و ساخت (دو عاملی)
- در این روش کارفرما از طریق یک قرارداد واحد با طراح – سازنده، خدمات طراحی و ساخت پروژه را تحصیل می نماید. مسئولیت و ریسک کارفرما در این روش به حداقل می رسد و سازمان طراح – سازنده مسئولیت تمامی خدمات طراحی، تدارکات و ساخت پروژه را به عهده می گیرد. در این سیستم امکان انجام طرح و ساخت سریع به حداکثر می رسد، همچنین ریسک کارفرما در راه اندازی پروژه محدود به مسئولیتی است که در مرحله مناقصه گذاری و یا مذاکره برای واگذاری قرار داد طرح و ساخت توسط کارفرما تولید شده است.
روش ساخت، بهره برداری و انتقال (BOT)
در این روش تمامی خدمات طراحی، تدارک، ساخت، تامین مالی و بهره برداری از پروژه را یک واحد (معمولا پیمانکار ) تامین می نماید.این روش اجرا از روشهای جدید در واگذاری پیمان می باشد و برای اولین بار درقراردادساخت یک نیروگاه در کشور ترکیه از سوی دولت ترکیه مورد استفاده قرار گرفت.
- این روش عمدتا برای اجرای پروژه های بزرگ عمرانی و زیر بنایی بکار گرفته می شود.
- سازمان سازنده، بهره برداری از پروژه را تا زمانی معین به عهده دارد.
- این مدت طبق قرار داد مالی برای باز پرداخت هزینه ها و حق الزحمه و سود پیمانکار تعیین شده است.
@honaremodiriat
بخش 2:
تعریف انواع قراردادها
روش خود اجرا (امانی)
In – House
در این روش کارفرما بوسیله امکانات خود، تکنولوژی، روشها و سایر عوامل مورد نیاز تحقق طرح (جمع آوری اطلاعات، طراحی، تدارکات، ساخت) را تامین می نماید
متعارف (سه عاملی)
Design – Bid – Build
- در این روش کارفرما از طریق قراردادهای جداگانه با طراح یا مشاور و سازنده یا پیمانکار، پروژه را به اجرا در می آورد. در اینجا ابتدا طراحی کامل شده و سپس از طریق مناقصه به یک یا چند شرکت پیمانکاری واگذار می گردد. همچنین مسئولیت هماهنگی و ریسک عدم هماهنگی بین طراحی و ساخت و راه اندازی پروژه به عهده کارفرما می باشد.
روش مدیریت اجرا (چهار عاملی)
- این روش اجرا نوعی از سیستم متعارف (سه عاملی) می باشد که در آن کارفرما سازمان خارجی دیگری را جهت مدیریت پروژه به کار می گیرد. وظیفه این نهاد مدیریت و کنترل پروژه و هماهنگی بین طرح و ساخت می باشد. استفاده از این نهاد سبب کاهش مسئولیت و ریسک کارفرما می گردد
روش طرح و ساخت (دو عاملی)
- در این روش کارفرما از طریق یک قرارداد واحد با طراح – سازنده، خدمات طراحی و ساخت پروژه را تحصیل می نماید. مسئولیت و ریسک کارفرما در این روش به حداقل می رسد و سازمان طراح – سازنده مسئولیت تمامی خدمات طراحی، تدارکات و ساخت پروژه را به عهده می گیرد. در این سیستم امکان انجام طرح و ساخت سریع به حداکثر می رسد، همچنین ریسک کارفرما در راه اندازی پروژه محدود به مسئولیتی است که در مرحله مناقصه گذاری و یا مذاکره برای واگذاری قرار داد طرح و ساخت توسط کارفرما تولید شده است.
روش ساخت، بهره برداری و انتقال (BOT)
در این روش تمامی خدمات طراحی، تدارک، ساخت، تامین مالی و بهره برداری از پروژه را یک واحد (معمولا پیمانکار ) تامین می نماید.این روش اجرا از روشهای جدید در واگذاری پیمان می باشد و برای اولین بار درقراردادساخت یک نیروگاه در کشور ترکیه از سوی دولت ترکیه مورد استفاده قرار گرفت.
- این روش عمدتا برای اجرای پروژه های بزرگ عمرانی و زیر بنایی بکار گرفته می شود.
- سازمان سازنده، بهره برداری از پروژه را تا زمانی معین به عهده دارد.
- این مدت طبق قرار داد مالی برای باز پرداخت هزینه ها و حق الزحمه و سود پیمانکار تعیین شده است.
@honaremodiriat
نشانه های موفقیت در کسب و کار
هدایت یک کسبوکار کوچک میتواند گیجکننده باشد. بسياري از صاحبان کسبوکار تنها به قدری موفق هستند که کسبوکارشان را بهکل رها نکنند و ضرر ندهند. مسیر پیش روی کسبوکارهای کوچک مبهم و پرخطر است. آیا کسبوکارتان را باید به امید آینده باز نگه دارید یااینکه باید همین حالا از آن دست بکشید؟
چه زمان درخواهید یافت که موفق بودهاید یا نه؟ ۱۲ نشانه که به شما میگوید کسبوکارتان تنها نبردی برای ادامه بقا است یا توانستهاید فراتر از آن حرکت کنید.
۱. وقتی به تعطیلات رفتهاید، باز هم شرکتتان درآمد کسب میکند.
۲. در صدر نتایج جستوجو هستید.
۳. شما زندگی مشتریان را تغییر میدهید.
۴. مشتریان شما را به راحتی پیدا میکنند.
۵. میدانید که تنها نیستید.
۶. مشتریان به شما ارجاع میدهند.
۷. شما دوباره به مسیر اصلی بازمیگردید.
۸. در اخبار رسانهها نامتان میآید.
۹. برخی از مشتریانتان را رها میکنید.
۱۰. شما به جریان نقدی مثبت رسیدهاید.
۱۱. ناشران از شما میخواهند کتاب بنویسید
۱۲. اولین مشتری پول محصول شما را پرداخت میکند.
و حالا شما بگویید: بهترین لحظه کسبوکارتان، لحظهای که از کسبوکارتان مطمئن شدید، چه زمانی بوده است
نبوغ مالی
@honaremodiriat
هدایت یک کسبوکار کوچک میتواند گیجکننده باشد. بسياري از صاحبان کسبوکار تنها به قدری موفق هستند که کسبوکارشان را بهکل رها نکنند و ضرر ندهند. مسیر پیش روی کسبوکارهای کوچک مبهم و پرخطر است. آیا کسبوکارتان را باید به امید آینده باز نگه دارید یااینکه باید همین حالا از آن دست بکشید؟
چه زمان درخواهید یافت که موفق بودهاید یا نه؟ ۱۲ نشانه که به شما میگوید کسبوکارتان تنها نبردی برای ادامه بقا است یا توانستهاید فراتر از آن حرکت کنید.
۱. وقتی به تعطیلات رفتهاید، باز هم شرکتتان درآمد کسب میکند.
۲. در صدر نتایج جستوجو هستید.
۳. شما زندگی مشتریان را تغییر میدهید.
۴. مشتریان شما را به راحتی پیدا میکنند.
۵. میدانید که تنها نیستید.
۶. مشتریان به شما ارجاع میدهند.
۷. شما دوباره به مسیر اصلی بازمیگردید.
۸. در اخبار رسانهها نامتان میآید.
۹. برخی از مشتریانتان را رها میکنید.
۱۰. شما به جریان نقدی مثبت رسیدهاید.
۱۱. ناشران از شما میخواهند کتاب بنویسید
۱۲. اولین مشتری پول محصول شما را پرداخت میکند.
و حالا شما بگویید: بهترین لحظه کسبوکارتان، لحظهای که از کسبوکارتان مطمئن شدید، چه زمانی بوده است
نبوغ مالی
@honaremodiriat
چگونه می توان روی موج استارتاپ های بزرگ سوار شد!
سامان فائق
بازاری مثل بازار تاکسییابهای اینترنتی را در نظر بگیرید. امروزه عمده سهم این بازار در اختیار اسنپ است که قطعا به این سادگی سهم خود را به بقیه واگذار نخواهد کرد، هرچند با استفاده از روشهای غیرتمیز٫ این موضوع هزینههای رقابت را بهشدت بالا میبرد و سهمگیری را تا حدی گران میکند که صرفه اقتصادی خود را از دست دهد.
حال کافی است به جای راهاندازی یک سرویس مشابه که به احتمال زیاد توان مقابله با سرویسهای مشابه هم نخواهد داشت، به این فکر کنید که در کنار اسنپ میتوانید بزرگ شوید:
۱. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که روش استخدام و جذب راننده را برای اسنپ سهلتر و کمهزینهتر کند و امنیت لازم را به اسنپ بدهد.
۲. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که برای رانندگان اسنپ در زمان بیکاریشان کاری انجام دهید تا کمی درآمد داشته باشند که این فکرشان را مشغول کند که جلوی درب اسنپ تجمع نکنند. یا حتی در زمان همان سفر بتوانند درآمد بیشتری از کاربر کسب کنند مثل فروش کتاب و…
۳. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که روشهای ایجاد مکالمه بدون شماره تلفن را برای اسنپ فراهم سازد تا معضلاتی که اخبار آن را شنیدیم مجدد تکرار نشود.
۴. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که به سرگرمی مسافران حین سفر با اسنپ بپردازد تا کیفیت سفر اسنپ را برای کاربر افزایش دهد.
۵. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که راههای نظرسنجی سهل و آسان را برای افزایش کیفیت خدمات اسنپ برای مسافران فراهم کند و میتوانید هزاران مورد پیدا کنید تا به جای اینکه روبهروی اسنپ قرار بگیرید روی موج آن سوار شوید و سود ببرید.
روزنامه کسب و کار
@honaremodiriat
سامان فائق
بازاری مثل بازار تاکسییابهای اینترنتی را در نظر بگیرید. امروزه عمده سهم این بازار در اختیار اسنپ است که قطعا به این سادگی سهم خود را به بقیه واگذار نخواهد کرد، هرچند با استفاده از روشهای غیرتمیز٫ این موضوع هزینههای رقابت را بهشدت بالا میبرد و سهمگیری را تا حدی گران میکند که صرفه اقتصادی خود را از دست دهد.
حال کافی است به جای راهاندازی یک سرویس مشابه که به احتمال زیاد توان مقابله با سرویسهای مشابه هم نخواهد داشت، به این فکر کنید که در کنار اسنپ میتوانید بزرگ شوید:
۱. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که روش استخدام و جذب راننده را برای اسنپ سهلتر و کمهزینهتر کند و امنیت لازم را به اسنپ بدهد.
۲. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که برای رانندگان اسنپ در زمان بیکاریشان کاری انجام دهید تا کمی درآمد داشته باشند که این فکرشان را مشغول کند که جلوی درب اسنپ تجمع نکنند. یا حتی در زمان همان سفر بتوانند درآمد بیشتری از کاربر کسب کنند مثل فروش کتاب و…
۳. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که روشهای ایجاد مکالمه بدون شماره تلفن را برای اسنپ فراهم سازد تا معضلاتی که اخبار آن را شنیدیم مجدد تکرار نشود.
۴. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که به سرگرمی مسافران حین سفر با اسنپ بپردازد تا کیفیت سفر اسنپ را برای کاربر افزایش دهد.
۵. میتوانید به استارتآپی فکر کنید که راههای نظرسنجی سهل و آسان را برای افزایش کیفیت خدمات اسنپ برای مسافران فراهم کند و میتوانید هزاران مورد پیدا کنید تا به جای اینکه روبهروی اسنپ قرار بگیرید روی موج آن سوار شوید و سود ببرید.
روزنامه کسب و کار
@honaremodiriat
میراث دیجیتال؛
قوانین مربوط به مرگ کاربران در فیسبوک، توییتر و گوگل
فیسبوک
کاربران فیسبوک میتوانند به فردی اجازه دسترسی دهند تا در صورت مرگشان او بتواند به سایت وارد شود. این فرد میتواند حساب را نگه دارد یا آن را پاک کند. اگر مشخصات وارث توسط کاربر اصلی ثبت نشده بود، فیسبوک در صورت پی بردن به مرگ کاربرش حساب او را به بخش درگذشتگان منتقل میکند.
در این صورت دیگر کسی نمیتواند وارد حساب کاربری شود اما برای بینندگان در دسترس میماند تا به گفته فیسبوک مکانی باشد برای «دور هم جمع شدنها و به اشتراک گذاشتن خاطرهها».
توییتر
برای پاک کردن حساب فرد درگذشته، یا باید فردی از طرف او مجوز داشته بشد یا باید اعضای نزدیک خانواده او درخواست بدهند تا حساب غیرفعال شود.
به گفته توییتر، برای این کار نیاز خواهد بود به اطلاعاتی در مورد نحوه مرگ، یک نسخه کپی از کارت شناسایی فرد و یک نسخه گواهی فوت.
گوگل
مثل فیسبوک، گوگل به کاربر اجازه میدهد فردی را برای انجام کارهای بعد از مرگش تعیین کند. این فرد، که اصطلاحا «مدیر حساب غیرفعال» نامیده میشود، میتواند بعدا به دادههای حساب دسترسی داشته باشد و در صورت تمایل حساب را پاک کند. اگر چنین کسی منصوب نشده بود، اعضای نزدیک خانواده میتوانند درخواست کنند تا حساب پاک شود.
همشهری آنلاین
@honaremodiriat
قوانین مربوط به مرگ کاربران در فیسبوک، توییتر و گوگل
فیسبوک
کاربران فیسبوک میتوانند به فردی اجازه دسترسی دهند تا در صورت مرگشان او بتواند به سایت وارد شود. این فرد میتواند حساب را نگه دارد یا آن را پاک کند. اگر مشخصات وارث توسط کاربر اصلی ثبت نشده بود، فیسبوک در صورت پی بردن به مرگ کاربرش حساب او را به بخش درگذشتگان منتقل میکند.
در این صورت دیگر کسی نمیتواند وارد حساب کاربری شود اما برای بینندگان در دسترس میماند تا به گفته فیسبوک مکانی باشد برای «دور هم جمع شدنها و به اشتراک گذاشتن خاطرهها».
توییتر
برای پاک کردن حساب فرد درگذشته، یا باید فردی از طرف او مجوز داشته بشد یا باید اعضای نزدیک خانواده او درخواست بدهند تا حساب غیرفعال شود.
به گفته توییتر، برای این کار نیاز خواهد بود به اطلاعاتی در مورد نحوه مرگ، یک نسخه کپی از کارت شناسایی فرد و یک نسخه گواهی فوت.
گوگل
مثل فیسبوک، گوگل به کاربر اجازه میدهد فردی را برای انجام کارهای بعد از مرگش تعیین کند. این فرد، که اصطلاحا «مدیر حساب غیرفعال» نامیده میشود، میتواند بعدا به دادههای حساب دسترسی داشته باشد و در صورت تمایل حساب را پاک کند. اگر چنین کسی منصوب نشده بود، اعضای نزدیک خانواده میتوانند درخواست کنند تا حساب پاک شود.
همشهری آنلاین
@honaremodiriat
در صورتی که نیاز به مدیر و یا مدیر پروژه ای توانمند و آشنا به علم روز مدیریت و استاندارد مدیریت پروژه PMBOK در محدوده ی استان گیلان داريد با این شماره تماس حاصل فرمایید:
09112462686
شناسه تلگرام:
@MrMedos
09112462686
شناسه تلگرام:
@MrMedos
چگونه پاداش ها انگیزه را نابود میکند؟
کشور سویس سالها در تلاش برای پیدا کردن محلی برای دفن زباله های رادیواکتیو بود. مسئولان چند مکان را برای انباشت زیر زمینی بررسی کردند. از جمله یک دهکده در مرکز کشور.
روانشناسان و دیگر محققان به آنجا رفتند تا نظر عمومی مردم را جویا شوند. در کمال شگفتی ۵۰/۸ درصد موافقت کردند. به دلایل وجهه عمومی، اجبار اجتماعی، غرور ملی و امکان ایجاد فرصت های شغلی و...
آن تیم تحقیقاتی برای بار دوم نظرسنجی را انجام دادند اما به این ترتیب که از محل مالیات ها برای هر یک از ساکنانی که نظر مثبت می دادند، پاداش پنج هزار دلاری در نظر می گرفتند. ولی چه اتفاقی افتاد؟
نتایج سقوط کرد تنها ۲۴/۶درصد رای دهندگان موافق بودند.
پیشنهاد غرامت به مردم برای انبار زباله های هسته ای مثل رشوه بود و روحیه جامعه گرایی و میهن دوستی را بین آنها کاهش داد.
نمونه دیگر مهدکودک ها هستند. تاخیر والدین پس از تعطیل شدن مهد کودک که در این شرایط کارمندان چاره ای جز صبر کردن ندارند. چون نمیتوانند کودکان را در خیابان رها کنند.
برای جلوگیری از تاخیر والدین بسیاری از موسسه ها جریمه های برای دیر کرد در نظر گرفتند، اما بررسی ها نشان داد که تاخیرها بیشتر شد.
وضع جریمه تاخیر باعث شد رابطه والدین با مسولان مهد کودک از یک رابطه فردی به یک رابطه پولی تبدیل شود و تاخیر را برای والدین توجیه پذیرتر کرد.
نام علمی این پدیده "انباشت انگیزه " می باشد.
وقتی کسی کاری را با نیت خیر و بدون انگیزه های مادی و به قول معروف از روی خوش قلبی انجام میدهد پرداخت پول باعث ایجاد خلل در کار او می شود.
پاداش مادی میتواند هر انگیزه ی دیگری را نابود کند!
رولف دوبلی
هنر شفاف اندیشیدن
@honaremodiriat
کشور سویس سالها در تلاش برای پیدا کردن محلی برای دفن زباله های رادیواکتیو بود. مسئولان چند مکان را برای انباشت زیر زمینی بررسی کردند. از جمله یک دهکده در مرکز کشور.
روانشناسان و دیگر محققان به آنجا رفتند تا نظر عمومی مردم را جویا شوند. در کمال شگفتی ۵۰/۸ درصد موافقت کردند. به دلایل وجهه عمومی، اجبار اجتماعی، غرور ملی و امکان ایجاد فرصت های شغلی و...
آن تیم تحقیقاتی برای بار دوم نظرسنجی را انجام دادند اما به این ترتیب که از محل مالیات ها برای هر یک از ساکنانی که نظر مثبت می دادند، پاداش پنج هزار دلاری در نظر می گرفتند. ولی چه اتفاقی افتاد؟
نتایج سقوط کرد تنها ۲۴/۶درصد رای دهندگان موافق بودند.
پیشنهاد غرامت به مردم برای انبار زباله های هسته ای مثل رشوه بود و روحیه جامعه گرایی و میهن دوستی را بین آنها کاهش داد.
نمونه دیگر مهدکودک ها هستند. تاخیر والدین پس از تعطیل شدن مهد کودک که در این شرایط کارمندان چاره ای جز صبر کردن ندارند. چون نمیتوانند کودکان را در خیابان رها کنند.
برای جلوگیری از تاخیر والدین بسیاری از موسسه ها جریمه های برای دیر کرد در نظر گرفتند، اما بررسی ها نشان داد که تاخیرها بیشتر شد.
وضع جریمه تاخیر باعث شد رابطه والدین با مسولان مهد کودک از یک رابطه فردی به یک رابطه پولی تبدیل شود و تاخیر را برای والدین توجیه پذیرتر کرد.
نام علمی این پدیده "انباشت انگیزه " می باشد.
وقتی کسی کاری را با نیت خیر و بدون انگیزه های مادی و به قول معروف از روی خوش قلبی انجام میدهد پرداخت پول باعث ایجاد خلل در کار او می شود.
پاداش مادی میتواند هر انگیزه ی دیگری را نابود کند!
رولف دوبلی
هنر شفاف اندیشیدن
@honaremodiriat
ده جمله ماندگار از ساموئل بکت
1. «سعی کردی. شکست خوری. اشکالی ندارد. دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. بهتر شکست بخور.»
2. «هیچ چیز بامزهتر از شاد نبودن نیست، مطمئن باشید. بله، بله، شاد نبودن مسخرهترین چیز دنیاست.»
3. «عادت بزرگترین میراننده است.»
4. «نه، از هیچ چیز پشیمان نیستم، تنها پشیمانی من به دنیا آمدنم است، همیشه به نظرم مرگ کسلکنندهترین چیز دنیا بوده.»
5. «همه ما دیوانه به دنیا آمدهایم. برخی دیوانه میمانیم.»
6. «کلمات تنها چیزی هستند که ما داریم.»
7. «تولد، مرگ او بود.»
8. «من از سرنوشت انسان چه میدانم؟ درمورد کلم بیشتر میتوانم برایتان حرف بزنم.»
9. «شما روی زمین هستید. هیچ درمانی برایش نداریم.»
10. «اول برقصید. بعد فکر کنید. نظم طبیعی همین است.»
@honaremodiriat
1. «سعی کردی. شکست خوری. اشکالی ندارد. دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. بهتر شکست بخور.»
2. «هیچ چیز بامزهتر از شاد نبودن نیست، مطمئن باشید. بله، بله، شاد نبودن مسخرهترین چیز دنیاست.»
3. «عادت بزرگترین میراننده است.»
4. «نه، از هیچ چیز پشیمان نیستم، تنها پشیمانی من به دنیا آمدنم است، همیشه به نظرم مرگ کسلکنندهترین چیز دنیا بوده.»
5. «همه ما دیوانه به دنیا آمدهایم. برخی دیوانه میمانیم.»
6. «کلمات تنها چیزی هستند که ما داریم.»
7. «تولد، مرگ او بود.»
8. «من از سرنوشت انسان چه میدانم؟ درمورد کلم بیشتر میتوانم برایتان حرف بزنم.»
9. «شما روی زمین هستید. هیچ درمانی برایش نداریم.»
10. «اول برقصید. بعد فکر کنید. نظم طبیعی همین است.»
@honaremodiriat
اعتماد یا توانمندی؟! کدام مهمتر است؟
دو قضاوت فوری آدمها درباره ما در اولین برخورد چیست؟
نتایج یک تحقیق ده ساله دانشگاه هاروارد نشان می دهد که مردم بلافاصله با دانستن پاسخ دو سوال زیر، درباره همدیگر قضاوت می کنند:
آیا می توانم به این فرد اعتماد کنم؟
آیا می توانم به توانمندی های این فرد احترام بگذارم؟
طبق این تحقیق؛ 80 تا 90 درصد تاثیر برخورد اول بر مبنای این دو فاکتور؛ یعنی اعتماد و توانمندی می باشد!
اصلاح یک پارادایم ذهنی
ما غالبا فکر می کنیم توانمندی؛ مهمترین فاکتور است و به همین دلیل در برخورد اول با آدمها سعی می کنیم آنرا به رخ دیگران بکشیم در حالی که نتایج تحقیقات فوق نشان می دهد اعتماد حرف اول را می زند!
به عبارت دیگر؛ برای اینکه توانمندی های ما از قبیل مدارک تحصیلی، گواهی نامه های حرفه ای، ارتباطات، سخنوری و...در نظر دیگران با اهمیت شود، ابتدا و مقدم بر آنها آدمها باید به ما اعتماد کنند و بدون اعتماد؛ قابلیت ها و توانمندی های ما یعنی تهدید و نقاط منفی و تلاش متقلبانه!
سالها لازمه تا اعتماد شکل بگیره، چند ثانیه تا از بین بره و بازسازی آن تا ابد طول میکشه!
چگونه در اولین برخورد اعتماد سازی کنیم؟
دکتر تراویس برادبری؛ نویسنده مشترک کتاب هوش هیجانی دو، پنج مورد را یادآوری می کند که در ذیل به آنها اشاره می شود:
1. اجازه بدید فردی را که ملاقات می کنید اول صحبت کند!
اجازه بدید آن فرد هدایت گفتگو را بدست بگیرد و در این صورت شما می توانید با پرسیدن سوالات خوب و درست، این موضوع را تقویت کنید. بدست گرفتن بحث و گفتگو در ملاقات اول توسط شما؛ یعنی تلاش برای سیطره بر طرف مقابل که حرکتی ضد اعتماد است. انسانها خواهان دیده و فهمیده شدن هستند!
2. از زبان بدن مثبت استفاده کنید!
اطمینان خاطر از مثبت بودن اشارات، عبارات و تن صدا؛ مردم را به سوی شما مثل مورچه به سوی شیرینی روانه می کند! بکار بردن تن صدای محبت آمیز، دست به سینه نبودن، حفظ تماس چشمی و به سمت مخاطب نشستن؛ در ارتباطات بسیار موثر است.
10 درصد از مناقشات به خاطر اختلاف نظرها و 90 درصد آنها به خاطر تن صدای اشتباه است!
3. تلفن همراه خود را کنار بگذارید!
محال است که موفق به اعتماد سازی شوید و همزمان؛ نگاهتان به صفحه نمایشگر موبایل یا تبلت تان باشد! هیچ چیز مثل وسط گفتگو پیامک دادن و چت کردن، انسان ها را از ادامه گفتگو سرد نمی کند!
آخرش فهمیدم! آدما زندانی تلفن هاشون هستند! به همین خاطره که اسمشو گذاشتن تلفن های سلولی!
4. برای گفتگوی کوتاه وقت بگذارید!
ممکن است این پیشنهاد مهم تلقی نشود اما تحقیقات نشان می دهد آغاز جلسات با پنج دقیقه گپ و گفتگوی مختصر و آزاد نتایج بهتری در پی دارد!
5. برای شنوندگی فعال تمرین کنید!
شنوندگی فعال به معنای تمرکز روی شنیدن حرف های طرف مقابل است تا اینکه آدم بدون شنیدن حرف های او؛ برای گفتن حرف بعدی نقشه بکشد!
«بیشتر مردم با این نیت که طرف مقابلشان را درک کنند به حرف های او گوش نمی دهند، آنها به این نیت گوش می دهند که پاسخ بدهند!» استفان کاوی
نقشه کشیدن برای گفتن سخن بعدی بدون گوش دادن به حرف های طرف مقابل؛ نه تنها تمرکز شما را از گوینده سخن دور بلکه این پیام را به طرف القا می کند که حرف های من مهمتر از حرف های شما می باشد! وسط حرف یکی پریدن و سخن گفتن به معنای این است که: خیلی خوب! گرفتم منظورتو! بس کن! حرف نزن دیگه!
و سخن آخر اینکه اگرچه رعایت این موارد و فنون موجب اعتماد سازی در اولین برخورد می شود، اما پیش شرط رابطه طولانی مدت مفید و سودمند؛ داشتن نیت و ذهنیت درست است که بدون آن، تاثیر اعتماد ساخته شده و توانمندی ها؛ مقطعی و تاریخ انقضای آنها کوتاه مدت خواهد بود!
امیرعباس زینت بخش
@honaremodiriat
دو قضاوت فوری آدمها درباره ما در اولین برخورد چیست؟
نتایج یک تحقیق ده ساله دانشگاه هاروارد نشان می دهد که مردم بلافاصله با دانستن پاسخ دو سوال زیر، درباره همدیگر قضاوت می کنند:
آیا می توانم به این فرد اعتماد کنم؟
آیا می توانم به توانمندی های این فرد احترام بگذارم؟
طبق این تحقیق؛ 80 تا 90 درصد تاثیر برخورد اول بر مبنای این دو فاکتور؛ یعنی اعتماد و توانمندی می باشد!
اصلاح یک پارادایم ذهنی
ما غالبا فکر می کنیم توانمندی؛ مهمترین فاکتور است و به همین دلیل در برخورد اول با آدمها سعی می کنیم آنرا به رخ دیگران بکشیم در حالی که نتایج تحقیقات فوق نشان می دهد اعتماد حرف اول را می زند!
به عبارت دیگر؛ برای اینکه توانمندی های ما از قبیل مدارک تحصیلی، گواهی نامه های حرفه ای، ارتباطات، سخنوری و...در نظر دیگران با اهمیت شود، ابتدا و مقدم بر آنها آدمها باید به ما اعتماد کنند و بدون اعتماد؛ قابلیت ها و توانمندی های ما یعنی تهدید و نقاط منفی و تلاش متقلبانه!
سالها لازمه تا اعتماد شکل بگیره، چند ثانیه تا از بین بره و بازسازی آن تا ابد طول میکشه!
چگونه در اولین برخورد اعتماد سازی کنیم؟
دکتر تراویس برادبری؛ نویسنده مشترک کتاب هوش هیجانی دو، پنج مورد را یادآوری می کند که در ذیل به آنها اشاره می شود:
1. اجازه بدید فردی را که ملاقات می کنید اول صحبت کند!
اجازه بدید آن فرد هدایت گفتگو را بدست بگیرد و در این صورت شما می توانید با پرسیدن سوالات خوب و درست، این موضوع را تقویت کنید. بدست گرفتن بحث و گفتگو در ملاقات اول توسط شما؛ یعنی تلاش برای سیطره بر طرف مقابل که حرکتی ضد اعتماد است. انسانها خواهان دیده و فهمیده شدن هستند!
2. از زبان بدن مثبت استفاده کنید!
اطمینان خاطر از مثبت بودن اشارات، عبارات و تن صدا؛ مردم را به سوی شما مثل مورچه به سوی شیرینی روانه می کند! بکار بردن تن صدای محبت آمیز، دست به سینه نبودن، حفظ تماس چشمی و به سمت مخاطب نشستن؛ در ارتباطات بسیار موثر است.
10 درصد از مناقشات به خاطر اختلاف نظرها و 90 درصد آنها به خاطر تن صدای اشتباه است!
3. تلفن همراه خود را کنار بگذارید!
محال است که موفق به اعتماد سازی شوید و همزمان؛ نگاهتان به صفحه نمایشگر موبایل یا تبلت تان باشد! هیچ چیز مثل وسط گفتگو پیامک دادن و چت کردن، انسان ها را از ادامه گفتگو سرد نمی کند!
آخرش فهمیدم! آدما زندانی تلفن هاشون هستند! به همین خاطره که اسمشو گذاشتن تلفن های سلولی!
4. برای گفتگوی کوتاه وقت بگذارید!
ممکن است این پیشنهاد مهم تلقی نشود اما تحقیقات نشان می دهد آغاز جلسات با پنج دقیقه گپ و گفتگوی مختصر و آزاد نتایج بهتری در پی دارد!
5. برای شنوندگی فعال تمرین کنید!
شنوندگی فعال به معنای تمرکز روی شنیدن حرف های طرف مقابل است تا اینکه آدم بدون شنیدن حرف های او؛ برای گفتن حرف بعدی نقشه بکشد!
«بیشتر مردم با این نیت که طرف مقابلشان را درک کنند به حرف های او گوش نمی دهند، آنها به این نیت گوش می دهند که پاسخ بدهند!» استفان کاوی
نقشه کشیدن برای گفتن سخن بعدی بدون گوش دادن به حرف های طرف مقابل؛ نه تنها تمرکز شما را از گوینده سخن دور بلکه این پیام را به طرف القا می کند که حرف های من مهمتر از حرف های شما می باشد! وسط حرف یکی پریدن و سخن گفتن به معنای این است که: خیلی خوب! گرفتم منظورتو! بس کن! حرف نزن دیگه!
و سخن آخر اینکه اگرچه رعایت این موارد و فنون موجب اعتماد سازی در اولین برخورد می شود، اما پیش شرط رابطه طولانی مدت مفید و سودمند؛ داشتن نیت و ذهنیت درست است که بدون آن، تاثیر اعتماد ساخته شده و توانمندی ها؛ مقطعی و تاریخ انقضای آنها کوتاه مدت خواهد بود!
امیرعباس زینت بخش
@honaremodiriat
زنگ خطرهای یک پیشنهاد شغلی بد کدامند؟
۱. اگر حقوق پرداختی کمتر از رقمی بود که با کارفرما توافق کردهای یا اگر میان شغل پیشنهادی و آنچه در عمل باید انجام دهی، تفاوت زیادی وجود داشت، پیشنهاد را رد کن.
۲. اگر به افرادی که طی فرآیند مصاحبه با آنها ملاقات کردهای اعتماد نداری، پیشنهاد را رد کن.
۳. اگر در محیط کار احساس راحتی نمیکنی پیشنهاد را رد کن. اگر جو حاکم بر محیط سنگین باشد و همه ناراضی یا ناراحت بهنظر برسند، این یعنی فرهنگ سازمان دچار مشکل است.
۴. اگر مستقیما یا تلویحا بگویند که به تو اعتماد ندارند پیشنهاد را رد کن. مثلا بخواهند که فیش حقوقی شغل سابقت را به آنها نشان دهی. چرا باید به کسانی که به تو اعتماد ندارند، اعتماد کنی؟
۵. اگر طی فرآیند استخدام با هرگونه بدرفتاری مواجه شدی، پیشنهاد را رد کن. وقتی کارفرما، به تو که قصد استخدامت را دارد احترام نمیگذارد، وقتی کارمند شرکت شوی، بیشتر به تو بیاحترامی خواهد کرد.
۶. اگر به تو اجازه ندادند که با همکاران آیندهات دیدار کنی، محیط کار را ببینی یا یک کپی از دفترچه راهنمای کارکنان داشته باشی، پیشنهاد را رد کن. دفترچه راهنما شامل اطلاعاتی درباره فرهنگ سازمان، سیاستها، شرایط کار، انتظارات کارفرما و... است.
۷. اگر هفتهها تو را بیخبر گذاشتند و یک روز، ناغافل با تو تماس گرفتند و پیشنهاد شغلی دادند، این یعنی برای تو احترام قائل نیستند وگرنه با تو در تماس میماندند و تو را در تمامی مراحل همراهی میکردند.
۸. اگر احساس کردی که شغل پیشنهادی، یک شغل واقعی نیست و کارفرما به دنبال کسی است که برای مدت کوتاهی به او مشاوره دهد، پیشنهاد را رد کن. متاسفانه برخی از کارفرمایان برای صرفهجویی در هزینهها، به جای مشاور، یک کارمند تماموقت استخدام میکنند، چراکه دستمزد مشاور به مراتب بیشتر است.
۹. اگر بارها با آنها مصاحبه کردهای و نمیگویند که چند مصاحبه دیگر باقیمانده، پیشنهاد را رد کن. سازمانهایی که بهدرستی مدیریت میشوند، نهایتا ۴ بار با یک کاندیدا مصاحبه میکنند. برخی از کارفرمایان تنها به دنبال این هستند که از کارجو ایده بگیرند. اگر تعداد مصاحبهها بیش از حد معمول باشد، این یک زنگ خطر است.
۱۰. اگر جلسه مصاحبه به درستی مدیریت نشود و مسوول مصاحبه بارها مرتکب اشتباه شود و حتی متوجه اشتباهاتش نشود، بهتر است پیشنهاد را رد کنی.
۱۱. اگر برای مصاحبه به سازمانی رفتی و آنها فراموش کرده بودند که با تو قرار دارند، این نشانه را جدی بگیر. بینظمی یک زنگ خطر جدی است و یعنی در آن سازمان عدم هماهنگی وجود دارد.
گاهی به ندای درونت گوش کن. اگر نسبت به این فرصت شغلی احساس خوبی نداری، به احساست اعتماد کن. نگرشت را تغییر بده و استانداردهای خود را بالا ببر. هرکسی استحقاق تو را ندارد.
منبع: Forbes
دنیای اقتصاد
@honaremodiriat
۱. اگر حقوق پرداختی کمتر از رقمی بود که با کارفرما توافق کردهای یا اگر میان شغل پیشنهادی و آنچه در عمل باید انجام دهی، تفاوت زیادی وجود داشت، پیشنهاد را رد کن.
۲. اگر به افرادی که طی فرآیند مصاحبه با آنها ملاقات کردهای اعتماد نداری، پیشنهاد را رد کن.
۳. اگر در محیط کار احساس راحتی نمیکنی پیشنهاد را رد کن. اگر جو حاکم بر محیط سنگین باشد و همه ناراضی یا ناراحت بهنظر برسند، این یعنی فرهنگ سازمان دچار مشکل است.
۴. اگر مستقیما یا تلویحا بگویند که به تو اعتماد ندارند پیشنهاد را رد کن. مثلا بخواهند که فیش حقوقی شغل سابقت را به آنها نشان دهی. چرا باید به کسانی که به تو اعتماد ندارند، اعتماد کنی؟
۵. اگر طی فرآیند استخدام با هرگونه بدرفتاری مواجه شدی، پیشنهاد را رد کن. وقتی کارفرما، به تو که قصد استخدامت را دارد احترام نمیگذارد، وقتی کارمند شرکت شوی، بیشتر به تو بیاحترامی خواهد کرد.
۶. اگر به تو اجازه ندادند که با همکاران آیندهات دیدار کنی، محیط کار را ببینی یا یک کپی از دفترچه راهنمای کارکنان داشته باشی، پیشنهاد را رد کن. دفترچه راهنما شامل اطلاعاتی درباره فرهنگ سازمان، سیاستها، شرایط کار، انتظارات کارفرما و... است.
۷. اگر هفتهها تو را بیخبر گذاشتند و یک روز، ناغافل با تو تماس گرفتند و پیشنهاد شغلی دادند، این یعنی برای تو احترام قائل نیستند وگرنه با تو در تماس میماندند و تو را در تمامی مراحل همراهی میکردند.
۸. اگر احساس کردی که شغل پیشنهادی، یک شغل واقعی نیست و کارفرما به دنبال کسی است که برای مدت کوتاهی به او مشاوره دهد، پیشنهاد را رد کن. متاسفانه برخی از کارفرمایان برای صرفهجویی در هزینهها، به جای مشاور، یک کارمند تماموقت استخدام میکنند، چراکه دستمزد مشاور به مراتب بیشتر است.
۹. اگر بارها با آنها مصاحبه کردهای و نمیگویند که چند مصاحبه دیگر باقیمانده، پیشنهاد را رد کن. سازمانهایی که بهدرستی مدیریت میشوند، نهایتا ۴ بار با یک کاندیدا مصاحبه میکنند. برخی از کارفرمایان تنها به دنبال این هستند که از کارجو ایده بگیرند. اگر تعداد مصاحبهها بیش از حد معمول باشد، این یک زنگ خطر است.
۱۰. اگر جلسه مصاحبه به درستی مدیریت نشود و مسوول مصاحبه بارها مرتکب اشتباه شود و حتی متوجه اشتباهاتش نشود، بهتر است پیشنهاد را رد کنی.
۱۱. اگر برای مصاحبه به سازمانی رفتی و آنها فراموش کرده بودند که با تو قرار دارند، این نشانه را جدی بگیر. بینظمی یک زنگ خطر جدی است و یعنی در آن سازمان عدم هماهنگی وجود دارد.
گاهی به ندای درونت گوش کن. اگر نسبت به این فرصت شغلی احساس خوبی نداری، به احساست اعتماد کن. نگرشت را تغییر بده و استانداردهای خود را بالا ببر. هرکسی استحقاق تو را ندارد.
منبع: Forbes
دنیای اقتصاد
@honaremodiriat