✔️دکتر #علی_زرگری علم و عشق را درآمیخته بود
استاد را تا به آن روز چنین آشفته ندیده بودم. او مردی آرام و متین بود. کسی صدایش را از حد معمول بالاتر نشنیده بود. امّا امروز وقتی جلسه را با عصبانیت ترک کرد، طور دیگری شده بود.
صورتش به سرخی میزد و دانههای درشت عرق سر و صورتش را فرا گرفته بود. برایمان جای سوال داشت که استاد داروساز و گیاهشناس ما را چه شده است؟ مگر در آن جلسه چه گذشته بود؟ استاد سخنی نمیگفت و ما را جرأت پرسش نبود...
🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/861009
▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr
استاد را تا به آن روز چنین آشفته ندیده بودم. او مردی آرام و متین بود. کسی صدایش را از حد معمول بالاتر نشنیده بود. امّا امروز وقتی جلسه را با عصبانیت ترک کرد، طور دیگری شده بود.
صورتش به سرخی میزد و دانههای درشت عرق سر و صورتش را فرا گرفته بود. برایمان جای سوال داشت که استاد داروساز و گیاهشناس ما را چه شده است؟ مگر در آن جلسه چه گذشته بود؟ استاد سخنی نمیگفت و ما را جرأت پرسش نبود...
🔽متنِ کاملِ این #روایت را در #هزار_و_یک_شهر بخوانید:
https://b2n.ir/861009
▫️هزار و یک شهر در تلگرام @hezaaryekshahr
▫️هزار و یک شهر در اینستاگرام @hezaaroyekshahr