تراوشات
415 subscribers
651 photos
17 videos
13 files
505 links
Download Telegram
همین کتاب‌ها، یقین دارم همین کتاب‌ها یک روزی می‌آیند عیادتم. هر کدامشان شکلِ انسانی می‌شود و یک روز سراغم را می‌گیرند.

توی شلوغ‌پلوغی‌های آن دنیا که کسی، کسی را یادش نمی‌آید، حتم دارم کتاب‌ها دنبالم می‌گردند و به هم می‌گویند: راستی، فلانی کجا افتاده؟ کارش کجا لنگ است؟ پا شید برویم حالی ازش بپرسیم.

لمعهٔ شهید، احتمالا شبیهِ جوانِ چهل و چند ساله‌ای بشود و بیاید، منطق و اصولِ مظفر می‌شوند دوتا برادر و می‌آیند پیدایم می‌کنند. کفایه و مکاسب هم دستِ آخر می‌آیند که ریش سفیدی کنند و کارم را راه بیندازند. همهٔ کتاب‌ها می‌آیند. حتا صمدیه.

بعد، که سرِصداها خوابید، که گردِ خاک‌ها نشست، که آن دنیا آرام شد، مطمئنم من و کتاب‌ها، می‌رویم گوشه‌ای گیر می‌آوریم و حرف می‌زنیم و می‌خندیم.

آن وقت، برایشان خواهم گفت که توی این دنیا چقدر برایم عزیز بوده‌اند، که توی حجره، تنظیم کرده بودم پایم را هیچ وقت، طرفشان دراز نکنم. که حاشیه‌شان شعر، خوشنویسی کرده‌ام و اشک ریخته‌ام.

الحمدلله که کارمان به پا در میانیِ قرآن نمی‌کشد. دلم روشن است قبلِ آن، با همین کتاب‌های درسی بخشیده می‌شَویم.
دل نوشته یک طلبه کتاب خوان📚📚📚📚📚📚
تراوشات
Photo
جلد چاپ دوم مدیر مدرسه جلال آل احمد
.
#رمان ایستادن رو به روی عقربه های کج اثر #مهدی_میرباقری
#انتشارت #مروارید
متن خوبی داره و گیرایی اش بالاست و حدود دو ساعت طول کشید این رمان 120 صفحه ای رو بخونم!
سبک کار من را یاد #بوف_کور #صادق_هدایت انداخت و #تجربه جالبی بود این متن
مضمون رمان در مورد زمان بود اما قصه خاصی نداشت و بیشتر یک کار #فرمالیستی بود
اگر به کارهای #فرمال علاقه دارید بخونید
#کتاب #مطالعه #کتابخوانی #کتاب_گرافی #از_کتاب_هایی_که_میخوانیم #کتاب_های_این_روزهایم #من_رمان_فارسی_می_خوانم
Forwarded from Deleted Account
بازنشر کنید!
ماجرای کتابی که آقای الکتریکی نوشته بود
دیشب رفتم الکتریکی تا کنترل ورودی پارکینگ که یکی از دکمه هایش خراب شده بود را تعمیر کند
آقای الکتریکی که سبیلی بر لب داشت و پیراهن چروکی بر تنش بود و مانند افراد فنی دست هایش سیاه بود نگاهی کرد و گفت برو فردا بیا
من گفتم برای پارکینگه و امشب لازم دارم
گفت پس بشین
او شروع کرد به جستجو در میان کشوهای وسایلش تا آن دکمه را پیدا کند و با هویه آن را نصب کند. خیلی گشت ولی چیزی پیدا نکرد تا اینکه پنل چیزی شبیه ضبط را باز کرد و یک دکمه را از آن جدا کرد و کنترل من را درست کرد. در همین حین گفت من کار تو را راه انداختم تو چه کار برای من میکنی؟
اصلا بگو ببینم شغلت چیست؟ گفتم من خبرنگارم. گفت خب بیا و یک گزارش از من بگیر. گفتم من خبرنگار کتاب هستم.(با خود فکر کردم که دست به سر طد و دیگر طلب گزارش نمی کند)
در کمال تعجب گفت اتفاقا یک کتاب دارم که در دست ویراستار است. با توجه به جایی که در آن ایستاده بودم گفتم شاید کتابی در مورد موتور برق و ... دارد اما در عین ناباوری گفت که کتابی با عنوان مقایسه تطبیقی ترجمه های نهج البلاغه در سده اخیر دارم.
همانجا با ویراستار تماس گرفت و گفت ده صفحه از کتابش مانده و به زودی تمام میشود. و از من خواست که برایش کاری بکنم و خبری منتشر کنم. در همین حین گفت من یک دانشجوی دکترا هستم و این تعجب من را به اوج خود رساند و او هم که پی برد باور نکرده او هم کارت دانشجویی اش را نشانم داد و من را به یقین رساند که اهل خالی بندی نیست.
بعد از آن هم حرف هایی زد که ربطی به اصل بحث ندارد ولی خواستم بگویم که پیش داوری که من به آن مبتلا بودم رواج دارد و این را شب گذشته با چشمان خودم دیدم.
@ketabhayam
یک کانال کتاب دیگر
حوض فیروزه @hozefirooze
کانالی که در معرفی آن نوشته شده معرفی کتابهایی که ارزش خواندن دارند
در این کانال برش کتاب ها و جلد و توضیحاتی از برخی کتب منتشر می شود
این کانال را سارا عرفانی نویسنده ادبیات داستانی می گرداند
از او تا کنون رمان هایی چون پنجشنبه فیروزه ای و لبخند مسیح منتشر شده است

برای استفاده از مطالب این کانال به لینک زیر مراجعه کنید
👇👇👇👇

https://telegram.me/hozefirooze
Forwarded from erfani
erfani
Photo
رمان پنجشنبه فیروزه ای اثر سارا عرفانی
دیروز رمان گرگ سالی مرحوم امیرحسین فردی را تمام کردم
رمانی روان و به دور از پیچیده‌گویی های مرسوم
مهم‌ترین ویژگی این رمان قصه‌گو بودن آن است و خواننده را قدم به قدم با خود پیش می‌برد و او را در لذت مطالعه یک رمان شریک می‌کند
پاک‌نویسی دیگر ویژگی رمان «فردی» است. بر خلاف برخی که می‌گویند برخی رذائل اخلاقی باید در رمان باشد تا جذابیت ایجاد کند اما امیرحسین فردی ثابت کرده که بدون این ابزار و ادوات هم می‌تواند رمان بنویسد و خواننده را تا صفحه پایانی با خود همراه کند.
شخصیت اصلی گرگ سالی که اسماعیل نام دارد از رمان «اسماعیل» مرحوم «فردی» به این رمان آمده و می‌توان گرگ سالی را دنباله‌ای بر اسماعیل دانست هر چند نویسنده کمی از فضای اسماعیل دور شده است.
در مجموع از خواندن آن پشیمان نشدم...
شادی روح مرحوم «فردی» صلوات
#رمان #ترکش_لغزنده اثر آیت دولتشاه که نشر چشمه آن را منتشر کرده است
این کتاب بر خلاف یادداشت هایی که در موردش خواندم فاقد عنصر قصه گویی است و تنها روایتی بی سر و ته است که خوشبینانه میتوان گفت نسبت افراد با اتفاقات را بیان میکند و ذهنیت افراد در یک موقعیت را نشان میدهد
قلم دولتشاه را پسندیدم و لذت بردم ضرب خوبی داشت
نویسنده از دو راوی بهره برده و در پایان حرف حسابش اینه که همین الان رو عشقه باقی دنیا رو بیخیال
سال گرگ
جواد افهمی
اگر سوران سرد را خوانده باشی یا اگر خورشید بر شانه راستشان می تابید را حتما با جواد افهمی آشنا هستی

به خاطر رمان ستاره های دب اصغر کاندید جایزه جلال بوده
رمان سال گرگ هم برگزیده داستان انقلاب بوده
آثارش پر از توصیف و جزئیات است

خورشید بر شانه راستشان می تابید به شدت تصویری است
امسال با چند اثر به خصوص سال گرگ به نمایشگاه کتاب آمد
سال گرگ را دوست داشتم
داستانش در مورد یک موضوع بکر است
تغییر مشی سازمان مجاهدین به سوی گرایس های مارکسیستی که در نتیجه بچه های مذهبی را ترور می کنند
ترور به جرم مسلمانی
@ketabhayam
سال گرگ @ketabhayam
مستند《بار دیگری مردی که دوست می داشتیم》پیرامون زندگی مرحوم نادر ابراهیمی @ketabhayam