#خواندن #کتاب باشد حالا هرطور میسر است باشد
همیشه از #مطالعه کتاب های #دیجیتال فراری بودم ولی چند مرتبه سر و کله زدن با این #نرم_افزار های #کتابخوان این دومین کتابی است که به صورت دیجیتال مطالعه کردم
حال کاری به کتاب ندارم که خب برای اینکه سبک بود انتخاب کردم که خب شیرینی #قلم #جلال_آل_احمد انکار نشدنی است ولی لذت خوبی داشت مطالعه دیجیتال
در مورد کتاب هم که هر چه بگیم چیزی نگفتیم
شما را به #خواندن_دیجیتال #دعوت میکنم
#مدیر_مدرسه
همیشه از #مطالعه کتاب های #دیجیتال فراری بودم ولی چند مرتبه سر و کله زدن با این #نرم_افزار های #کتابخوان این دومین کتابی است که به صورت دیجیتال مطالعه کردم
حال کاری به کتاب ندارم که خب برای اینکه سبک بود انتخاب کردم که خب شیرینی #قلم #جلال_آل_احمد انکار نشدنی است ولی لذت خوبی داشت مطالعه دیجیتال
در مورد کتاب هم که هر چه بگیم چیزی نگفتیم
شما را به #خواندن_دیجیتال #دعوت میکنم
#مدیر_مدرسه
تراوشات
Photo
نگذاریم وسایل ارتباطی جدید که فاقد محتوا و عمق هستند این عکس را به واقعیت تبدیل کنند
می خواهم کانال های شخصی و عمومی که در فضای کتاب فعالیت می کنند را معرفی کنم تا ضریبی داده باشیم به کار شریفشان که از سر علاقه بوده است
منتظر اولین کانال باشید
کانال های خود را از طریق اینستاگرام معرفی کنید
منتظر اولین کانال باشید
کانال های خود را از طریق اینستاگرام معرفی کنید
کانال کتاب بخوانیم
یکی از کانال های فعال در فضای کتاب است که مشغول فعالیت بوده و بر محور تازه های نشر و معرفی کتاب های معروف در مناسبت ها محتوا تولید می کند
برای عضویت در این کانال از لینک زیر استفاده کنید
👇👇👇👇👇👇
کتاب بخوانیم
https://telegram.me/ketabekhanim
یکی از کانال های فعال در فضای کتاب است که مشغول فعالیت بوده و بر محور تازه های نشر و معرفی کتاب های معروف در مناسبت ها محتوا تولید می کند
برای عضویت در این کانال از لینک زیر استفاده کنید
👇👇👇👇👇👇
کتاب بخوانیم
https://telegram.me/ketabekhanim
همین کتابها، یقین دارم همین کتابها یک روزی میآیند عیادتم. هر کدامشان شکلِ انسانی میشود و یک روز سراغم را میگیرند.
توی شلوغپلوغیهای آن دنیا که کسی، کسی را یادش نمیآید، حتم دارم کتابها دنبالم میگردند و به هم میگویند: راستی، فلانی کجا افتاده؟ کارش کجا لنگ است؟ پا شید برویم حالی ازش بپرسیم.
لمعهٔ شهید، احتمالا شبیهِ جوانِ چهل و چند سالهای بشود و بیاید، منطق و اصولِ مظفر میشوند دوتا برادر و میآیند پیدایم میکنند. کفایه و مکاسب هم دستِ آخر میآیند که ریش سفیدی کنند و کارم را راه بیندازند. همهٔ کتابها میآیند. حتا صمدیه.
بعد، که سرِصداها خوابید، که گردِ خاکها نشست، که آن دنیا آرام شد، مطمئنم من و کتابها، میرویم گوشهای گیر میآوریم و حرف میزنیم و میخندیم.
آن وقت، برایشان خواهم گفت که توی این دنیا چقدر برایم عزیز بودهاند، که توی حجره، تنظیم کرده بودم پایم را هیچ وقت، طرفشان دراز نکنم. که حاشیهشان شعر، خوشنویسی کردهام و اشک ریختهام.
الحمدلله که کارمان به پا در میانیِ قرآن نمیکشد. دلم روشن است قبلِ آن، با همین کتابهای درسی بخشیده میشَویم.
دل نوشته یک طلبه کتاب خوان📚📚📚📚📚📚
توی شلوغپلوغیهای آن دنیا که کسی، کسی را یادش نمیآید، حتم دارم کتابها دنبالم میگردند و به هم میگویند: راستی، فلانی کجا افتاده؟ کارش کجا لنگ است؟ پا شید برویم حالی ازش بپرسیم.
لمعهٔ شهید، احتمالا شبیهِ جوانِ چهل و چند سالهای بشود و بیاید، منطق و اصولِ مظفر میشوند دوتا برادر و میآیند پیدایم میکنند. کفایه و مکاسب هم دستِ آخر میآیند که ریش سفیدی کنند و کارم را راه بیندازند. همهٔ کتابها میآیند. حتا صمدیه.
بعد، که سرِصداها خوابید، که گردِ خاکها نشست، که آن دنیا آرام شد، مطمئنم من و کتابها، میرویم گوشهای گیر میآوریم و حرف میزنیم و میخندیم.
آن وقت، برایشان خواهم گفت که توی این دنیا چقدر برایم عزیز بودهاند، که توی حجره، تنظیم کرده بودم پایم را هیچ وقت، طرفشان دراز نکنم. که حاشیهشان شعر، خوشنویسی کردهام و اشک ریختهام.
الحمدلله که کارمان به پا در میانیِ قرآن نمیکشد. دلم روشن است قبلِ آن، با همین کتابهای درسی بخشیده میشَویم.
دل نوشته یک طلبه کتاب خوان📚📚📚📚📚📚
.
#رمان ایستادن رو به روی عقربه های کج اثر #مهدی_میرباقری
#انتشارت #مروارید
متن خوبی داره و گیرایی اش بالاست و حدود دو ساعت طول کشید این رمان 120 صفحه ای رو بخونم!
سبک کار من را یاد #بوف_کور #صادق_هدایت انداخت و #تجربه جالبی بود این متن
مضمون رمان در مورد زمان بود اما قصه خاصی نداشت و بیشتر یک کار #فرمالیستی بود
اگر به کارهای #فرمال علاقه دارید بخونید
#کتاب #مطالعه #کتابخوانی #کتاب_گرافی #از_کتاب_هایی_که_میخوانیم #کتاب_های_این_روزهایم #من_رمان_فارسی_می_خوانم
#رمان ایستادن رو به روی عقربه های کج اثر #مهدی_میرباقری
#انتشارت #مروارید
متن خوبی داره و گیرایی اش بالاست و حدود دو ساعت طول کشید این رمان 120 صفحه ای رو بخونم!
سبک کار من را یاد #بوف_کور #صادق_هدایت انداخت و #تجربه جالبی بود این متن
مضمون رمان در مورد زمان بود اما قصه خاصی نداشت و بیشتر یک کار #فرمالیستی بود
اگر به کارهای #فرمال علاقه دارید بخونید
#کتاب #مطالعه #کتابخوانی #کتاب_گرافی #از_کتاب_هایی_که_میخوانیم #کتاب_های_این_روزهایم #من_رمان_فارسی_می_خوانم
ماجرای کتابی که آقای الکتریکی نوشته بود
دیشب رفتم الکتریکی تا کنترل ورودی پارکینگ که یکی از دکمه هایش خراب شده بود را تعمیر کند
آقای الکتریکی که سبیلی بر لب داشت و پیراهن چروکی بر تنش بود و مانند افراد فنی دست هایش سیاه بود نگاهی کرد و گفت برو فردا بیا
من گفتم برای پارکینگه و امشب لازم دارم
گفت پس بشین
او شروع کرد به جستجو در میان کشوهای وسایلش تا آن دکمه را پیدا کند و با هویه آن را نصب کند. خیلی گشت ولی چیزی پیدا نکرد تا اینکه پنل چیزی شبیه ضبط را باز کرد و یک دکمه را از آن جدا کرد و کنترل من را درست کرد. در همین حین گفت من کار تو را راه انداختم تو چه کار برای من میکنی؟
اصلا بگو ببینم شغلت چیست؟ گفتم من خبرنگارم. گفت خب بیا و یک گزارش از من بگیر. گفتم من خبرنگار کتاب هستم.(با خود فکر کردم که دست به سر طد و دیگر طلب گزارش نمی کند)
در کمال تعجب گفت اتفاقا یک کتاب دارم که در دست ویراستار است. با توجه به جایی که در آن ایستاده بودم گفتم شاید کتابی در مورد موتور برق و ... دارد اما در عین ناباوری گفت که کتابی با عنوان مقایسه تطبیقی ترجمه های نهج البلاغه در سده اخیر دارم.
همانجا با ویراستار تماس گرفت و گفت ده صفحه از کتابش مانده و به زودی تمام میشود. و از من خواست که برایش کاری بکنم و خبری منتشر کنم. در همین حین گفت من یک دانشجوی دکترا هستم و این تعجب من را به اوج خود رساند و او هم که پی برد باور نکرده او هم کارت دانشجویی اش را نشانم داد و من را به یقین رساند که اهل خالی بندی نیست.
بعد از آن هم حرف هایی زد که ربطی به اصل بحث ندارد ولی خواستم بگویم که پیش داوری که من به آن مبتلا بودم رواج دارد و این را شب گذشته با چشمان خودم دیدم.
@ketabhayam
دیشب رفتم الکتریکی تا کنترل ورودی پارکینگ که یکی از دکمه هایش خراب شده بود را تعمیر کند
آقای الکتریکی که سبیلی بر لب داشت و پیراهن چروکی بر تنش بود و مانند افراد فنی دست هایش سیاه بود نگاهی کرد و گفت برو فردا بیا
من گفتم برای پارکینگه و امشب لازم دارم
گفت پس بشین
او شروع کرد به جستجو در میان کشوهای وسایلش تا آن دکمه را پیدا کند و با هویه آن را نصب کند. خیلی گشت ولی چیزی پیدا نکرد تا اینکه پنل چیزی شبیه ضبط را باز کرد و یک دکمه را از آن جدا کرد و کنترل من را درست کرد. در همین حین گفت من کار تو را راه انداختم تو چه کار برای من میکنی؟
اصلا بگو ببینم شغلت چیست؟ گفتم من خبرنگارم. گفت خب بیا و یک گزارش از من بگیر. گفتم من خبرنگار کتاب هستم.(با خود فکر کردم که دست به سر طد و دیگر طلب گزارش نمی کند)
در کمال تعجب گفت اتفاقا یک کتاب دارم که در دست ویراستار است. با توجه به جایی که در آن ایستاده بودم گفتم شاید کتابی در مورد موتور برق و ... دارد اما در عین ناباوری گفت که کتابی با عنوان مقایسه تطبیقی ترجمه های نهج البلاغه در سده اخیر دارم.
همانجا با ویراستار تماس گرفت و گفت ده صفحه از کتابش مانده و به زودی تمام میشود. و از من خواست که برایش کاری بکنم و خبری منتشر کنم. در همین حین گفت من یک دانشجوی دکترا هستم و این تعجب من را به اوج خود رساند و او هم که پی برد باور نکرده او هم کارت دانشجویی اش را نشانم داد و من را به یقین رساند که اهل خالی بندی نیست.
بعد از آن هم حرف هایی زد که ربطی به اصل بحث ندارد ولی خواستم بگویم که پیش داوری که من به آن مبتلا بودم رواج دارد و این را شب گذشته با چشمان خودم دیدم.
@ketabhayam
یک کانال کتاب دیگر
حوض فیروزه @hozefirooze
کانالی که در معرفی آن نوشته شده معرفی کتابهایی که ارزش خواندن دارند
در این کانال برش کتاب ها و جلد و توضیحاتی از برخی کتب منتشر می شود
این کانال را سارا عرفانی نویسنده ادبیات داستانی می گرداند
از او تا کنون رمان هایی چون پنجشنبه فیروزه ای و لبخند مسیح منتشر شده است
برای استفاده از مطالب این کانال به لینک زیر مراجعه کنید
👇👇👇👇
https://telegram.me/hozefirooze
حوض فیروزه @hozefirooze
کانالی که در معرفی آن نوشته شده معرفی کتابهایی که ارزش خواندن دارند
در این کانال برش کتاب ها و جلد و توضیحاتی از برخی کتب منتشر می شود
این کانال را سارا عرفانی نویسنده ادبیات داستانی می گرداند
از او تا کنون رمان هایی چون پنجشنبه فیروزه ای و لبخند مسیح منتشر شده است
برای استفاده از مطالب این کانال به لینک زیر مراجعه کنید
👇👇👇👇
https://telegram.me/hozefirooze