بانک مرکزی آمریکا: کنسرتهای تیلور سوئیفت به تقویت اقتصاد کشور کمک میکنند. (ایندیپندنت فارسی)
یکی از دفاتر ایالتی فدرال رزرو در فلادلفیا، با انتشار گزارش فصلی وضعیت اقتصادی بخشهای مختلف اقتصادی آمریکا، اعلام کرد فروش انفجاری بلیت کنسرتهای این ستاره موسیقی موجب افزایش رونق صنعت گردشگری ملی شده. (یورونیوز)
شرح عکس: تیلور سوئیفت چهره سال مجله تایم.
یکی از دفاتر ایالتی فدرال رزرو در فلادلفیا، با انتشار گزارش فصلی وضعیت اقتصادی بخشهای مختلف اقتصادی آمریکا، اعلام کرد فروش انفجاری بلیت کنسرتهای این ستاره موسیقی موجب افزایش رونق صنعت گردشگری ملی شده. (یورونیوز)
شرح عکس: تیلور سوئیفت چهره سال مجله تایم.
👍1
در کتابی میخواندم که تا اواسط قرن نوزدهم میلادی در غرب زنان حق تحصیل در رشتههایی مثل الهیات و فلسفه نداشتند.
😁1
«آزادیخواهان بیخبر از اسم آزادی را هیچکس به قدر من نشناخته و به روح حقیقت و راستی قسم، در میان تمام آزادیخواهان در مدت سی سال معاشرت با آنها یک نفر را ندیدم که خودش را برای مملکت بخواهد. تمام[شان] اشخاصی بودند که مملکت را برای خود و اغراض شوم شخصی خود میخواستند.»
عارف قزوینی شاعر روزگار شکست است. روزگار خیانت. روزگار فریب. او صدای سرخورده بعد از آزادی است. او کسی است که پرپر زدن پرنده آزادی را زیر چکمههای قزاق دید و گوشه گرفت. او سرخورده از مشروطه، همنشینی با حیوانات را به همنفسی با انساننماها ترجیح داد.
«محیط، مملکت و ملتِ من با افکار من دشمناند «مرا خواجه بیدست و پا میپسندد»، من اگر در غزلی گفتهام: «کسی که یک نفس آسودگی ندید منم» راست گفتهام، باید به حال من بود تا به زبان حال من آگاه شد.»
پ.ن: برای من شرح حال افراد که توسط پژوهشگران نوشته میشود، محترم است ولی از آن بالاتر نوشتههایی است که از خودشان به جا مانده است. کتاب «نامههای عارف قزوینی» که نشر هرمس منتشر کرده، یکی از همین نوشتههاست. نامههایی آکنده از تلخکامی که با مقدمه روانشاد محمدعلی اسلامی ندوشن آراسته شده. تلخی مواج در این نامهها به اندازهای زیاد است که گاهی نمیتوان دو نامه را پشت هم خواند. شکایت عارف از زمانه و روزگار و انسانهایی که در رقم خوردن این وضع سهیماند در خط به خط کتاب مشهود است و میتواند کام هر خوانندهای را تلخ کند. تلخی گزندهای که یادآور آرزوهای بر باد رفته یک ملت است.
ـــ یک بهمن سالروز درگذشت ابوالقاسم عارف قزوینی است.
عارف قزوینی شاعر روزگار شکست است. روزگار خیانت. روزگار فریب. او صدای سرخورده بعد از آزادی است. او کسی است که پرپر زدن پرنده آزادی را زیر چکمههای قزاق دید و گوشه گرفت. او سرخورده از مشروطه، همنشینی با حیوانات را به همنفسی با انساننماها ترجیح داد.
«محیط، مملکت و ملتِ من با افکار من دشمناند «مرا خواجه بیدست و پا میپسندد»، من اگر در غزلی گفتهام: «کسی که یک نفس آسودگی ندید منم» راست گفتهام، باید به حال من بود تا به زبان حال من آگاه شد.»
پ.ن: برای من شرح حال افراد که توسط پژوهشگران نوشته میشود، محترم است ولی از آن بالاتر نوشتههایی است که از خودشان به جا مانده است. کتاب «نامههای عارف قزوینی» که نشر هرمس منتشر کرده، یکی از همین نوشتههاست. نامههایی آکنده از تلخکامی که با مقدمه روانشاد محمدعلی اسلامی ندوشن آراسته شده. تلخی مواج در این نامهها به اندازهای زیاد است که گاهی نمیتوان دو نامه را پشت هم خواند. شکایت عارف از زمانه و روزگار و انسانهایی که در رقم خوردن این وضع سهیماند در خط به خط کتاب مشهود است و میتواند کام هر خوانندهای را تلخ کند. تلخی گزندهای که یادآور آرزوهای بر باد رفته یک ملت است.
ـــ یک بهمن سالروز درگذشت ابوالقاسم عارف قزوینی است.
👍1
«بشر هرگز واقعا آزاد نمیشود. با خاتمه هر حمله، حمله دیگری آغاز میشود. مهم این است که آزادی را خودت طالب باشی و در به دست آوردن آن تلاش کنی.»
هر کتابی که تمام میشود، داستانش تازه در ما آغاز میشود، مثل جویباری که از دامنه کوه سرازیر میشود.
👍4👏3❤2
تراوشات
این روزها دارم یکی از نامزدهای بخش رمان جایزه جلال آلاحمد را (که اختتامیه آن چهارشنبه گذشته برگزار شد) میخوانم. این رمان که معرفی کردم حداقل از همین یک کار که مشغول خواندنش هستم، بیشتر مستحق قرار گرفتن در بین نامزدهای نهایی بود. ولی خب داوری است و سلیقه…
یک رمان فارسی دیگر از آثار منتشر شده در سال 1401 که میتوانست در جایزهای مثل جایزه ادبی جلال آلاحمد در بین نامزدهای بخش رمان قرار بگیرد را دیشب تمام کردم.
اثر واقعا خوبی بود. من از بین نامزدهای نهایی بخش رمان جایزه جلال آلاحمد یک رمان خواندهام و اثری که دیشب تمام شد در قیاس با همان یک نامزد چند سر و گردن بالاتر بود.
بعد میپرسیم چرا جوایز ادبی بیاعتبار است؟! واقعا جواب دادن به این پرسش کار سختی نیست. البته اگر پرسیدن ما برای دانستن باشد نه برای رفع تکلیف و باز کردن مسئله از سر خودمان...
اثر واقعا خوبی بود. من از بین نامزدهای نهایی بخش رمان جایزه جلال آلاحمد یک رمان خواندهام و اثری که دیشب تمام شد در قیاس با همان یک نامزد چند سر و گردن بالاتر بود.
بعد میپرسیم چرا جوایز ادبی بیاعتبار است؟! واقعا جواب دادن به این پرسش کار سختی نیست. البته اگر پرسیدن ما برای دانستن باشد نه برای رفع تکلیف و باز کردن مسئله از سر خودمان...
👍1
تراوشات
یک رمان فارسی دیگر از آثار منتشر شده در سال 1401 که میتوانست در جایزهای مثل جایزه ادبی جلال آلاحمد در بین نامزدهای بخش رمان قرار بگیرد را دیشب تمام کردم. اثر واقعا خوبی بود. من از بین نامزدهای نهایی بخش رمان جایزه جلال آلاحمد یک رمان خواندهام و اثری که…
یک چیز دیگری که باید بگویم این است که داوری که چشمش را به هر دلیلی میبندد (در نظر داشته باشید او انسان است و شاید ندیدن برخی آثار طبیعی باشد و این مختص عملی است که فرایند انسانی را طی کرده) نه در ادوار بعدی میتواند معترض باشد نه میتواند به محافل ادبی و سطح پایین ادبیات معترض باشد. او خودش با این کار و تضییع حق نویسندگان دیگر در از بین رفتن ادبیات و اعتماد مخاطب نقش داشته و نمیتواند بگوید من «یک داور بودم»!
بهتر است در آینده هم فریاد وای ادبیات و از این حرفها سر ندهد و سرش به کار رفیقبازی ادبیاش گرم باشد.
بهتر است در آینده هم فریاد وای ادبیات و از این حرفها سر ندهد و سرش به کار رفیقبازی ادبیاش گرم باشد.
ما عمرمان را در انتظار فرصت مناسب هدر میدهیم.
پ.ن: امروز دوستی به فارسی سخت یادم انداخت که چقدر برای کمکاری و تمام نکردن کارها بهانه میتراشم.
پ.ن: امروز دوستی به فارسی سخت یادم انداخت که چقدر برای کمکاری و تمام نکردن کارها بهانه میتراشم.
👍7
Forwarded from یکی یا بیشتر
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
بله آقای حافظ... بله. کل عمر ما همین دو روز است. همین دو روز هم بر دل ما نچرخید. فدای سر دنیا.
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
بله آقای حافظ... بله. کل عمر ما همین دو روز است. همین دو روز هم بر دل ما نچرخید. فدای سر دنیا.