🖌درباره ویدئو همخوانی آهنگ «عرق سگی خرمه مست الکل بومه» توسط نوجوانان در کلاس درس
📍منتقدین، #فرهنگ_مردمی را در تضاد با #فرهنگ_فرهیخته میبینند و معتقدند برای هدایت جوانان حساس و آسیبپذیر باید این فرهنگ تحت #نظارت قرار گیرد چون فرهنگ فرهیخته اساسا #محافظهکار است در حالی که معنی فرهنگ در نهایت توسط #مصرفکنندگان مشخص میشود.
📌در همهجای دنیا با عباراتی مثل اصیل، فاخر یا غنی، سعی شده فرهنگ مردمی را که پایههای فرهنگ است، تخطئه کنند غافل از اینکه مصرفکنندگاناند که در پایان قرار است برای یک محصول هزینه کنند. در واقع حیات هر فرهنگی بسته به مخاطبان است و نمیتوان مخاطب را فاکتور گرفت و از فرهنگ حرف زد.
📍کسانی (معمولا جوانترها) که از تولیدات موجود راضی نیستند و فرهنگ دروغینی که قشری از روشنفکران تبلیغ میکنند را نمیپسندند و دنبال محصولیاند که بتوانند با آن زندگی کنند و لحظاتشان را با آن #پر کنند. محصولی که صدای آنها باشد و بازتاب زندگی و عواطفشان باشد.
پ.ن: یقینا رفتار معلم را در کلاس درس تایید نمیکنم.
📍منتقدین، #فرهنگ_مردمی را در تضاد با #فرهنگ_فرهیخته میبینند و معتقدند برای هدایت جوانان حساس و آسیبپذیر باید این فرهنگ تحت #نظارت قرار گیرد چون فرهنگ فرهیخته اساسا #محافظهکار است در حالی که معنی فرهنگ در نهایت توسط #مصرفکنندگان مشخص میشود.
📌در همهجای دنیا با عباراتی مثل اصیل، فاخر یا غنی، سعی شده فرهنگ مردمی را که پایههای فرهنگ است، تخطئه کنند غافل از اینکه مصرفکنندگاناند که در پایان قرار است برای یک محصول هزینه کنند. در واقع حیات هر فرهنگی بسته به مخاطبان است و نمیتوان مخاطب را فاکتور گرفت و از فرهنگ حرف زد.
📍کسانی (معمولا جوانترها) که از تولیدات موجود راضی نیستند و فرهنگ دروغینی که قشری از روشنفکران تبلیغ میکنند را نمیپسندند و دنبال محصولیاند که بتوانند با آن زندگی کنند و لحظاتشان را با آن #پر کنند. محصولی که صدای آنها باشد و بازتاب زندگی و عواطفشان باشد.
پ.ن: یقینا رفتار معلم را در کلاس درس تایید نمیکنم.
Twitter
مرثیه ای برای #موسیقی_مازندران
فرهنگ غنی #مازندران که برآمد جهد مفاخر تاریخ آن است با ضد فرهنگی که امروز به عنوان #موسیقی_مازندران فراگیر شده است فاصله ای بسیار دارد.
فرهنگ مازندرانی ، فرهنگغنی اشعار طالب آملی و نوای چاوش های دل انگیز است که قدمتی به بلندای…
فرهنگ غنی #مازندران که برآمد جهد مفاخر تاریخ آن است با ضد فرهنگی که امروز به عنوان #موسیقی_مازندران فراگیر شده است فاصله ای بسیار دارد.
فرهنگ مازندرانی ، فرهنگغنی اشعار طالب آملی و نوای چاوش های دل انگیز است که قدمتی به بلندای…
👍2
«انگیزه نوشتن از تلاطم زندگی زاده میشود» یعنی چی؟ یعنی اینکه بالا و پایین زندگی است که حرکت درست میکند. زندگی یکنواخت و بدون فراز و فرود شما را جلو نمیبرد. اینکه همیشه در یک اتاق در بسته بنشینیم و منتظر الهامات خلاقانه باشیم، فایده ندارد.
گاهی پیادهروی در خیابان و تماشای مردم و رفت و آمدشان کمک میکند ما انگیزه پیدا کنیم. وگرنه در اتاق خالی و ساکتمان خبری نیست. اینکه صحنه یک تصادف را ببینیم، فریادهای دستفروشان را بشنویم، حرفهای مردم را درباره گرانی و سرما بشنویم و نگاهشان را به دنیا کشف کنیم، کمک میکند که خون در رگهای نوشته ما جاری شود.
گاهی پیادهروی در خیابان و تماشای مردم و رفت و آمدشان کمک میکند ما انگیزه پیدا کنیم. وگرنه در اتاق خالی و ساکتمان خبری نیست. اینکه صحنه یک تصادف را ببینیم، فریادهای دستفروشان را بشنویم، حرفهای مردم را درباره گرانی و سرما بشنویم و نگاهشان را به دنیا کشف کنیم، کمک میکند که خون در رگهای نوشته ما جاری شود.
👏7
دوشنبه 17 رجب سنه 1312ــ پول زرد خیلی ترقی پیدا کرده. لیرهی انگلیسی شش تومان، تومانی خودمان دانهای دو تومان و دوهزار. پنج هزاری یازده هزار و پنجشاهی، پول سیاه تومانی یک قران صرف پیدا کرده. هیچ ولایتی به این بیصاحبی نیست.
روزنامه خاطرات عینالسلطنه ـ جلد اول ـ صفحه 683.
روزنامه خاطرات عینالسلطنه ـ جلد اول ـ صفحه 683.
🤔3
میخواهید بنویسید؟ برای تمرین نوشتن، عکس تماشا کنید. عکسها یک صحنه از جهان قصهها را فریز کردهاند. یک فریم را نشان میدهند. قبل و بعد عکس با شما. قصهی قبل و بعد آن یک فریم را شما بنویسید.
معمولا خلق صحنه یا خلق فضا و موقعیت همیشه سخت است. ولی عکس این کمک را میکند که بتوانیم زودتر در موقعیت قرار بگیریم.
به همین عکس سنجاق شده دقت کنید. رابطه این دو رزمنده قبل از شروع جنگ، آیا از قبل با هم در ارتباط بودهاند یا جنگ آنها را با هم آشنا کرده؟ از روی دیوارنوشته مشخص است که خرمشهر است. روز چندم مقاومت است؟ قبل از این که آن رزمنده مجروح شود مشغول چه کاری بودهاند؟ هرکدام از چه خانوادهای آمدهاند؟ آرزوهایشان چیست؟ سرباز بودهاند یا داوطلب؟ فریم بعدی چیست؟ رزمندهای که تفنگ در دست دارد تیر میخورد؟ پیکر بیجانش روی پای رزمنده مجروح میافتد؟ یا یک پایان خوش دارد و او میتواند مجروح را نجات دهد؟ چندنفر دشمن در مقابلش ایستادهاند؟ و کلی از این سوالات که میشود طرح کرد و نوشتن را آغاز.
پس عکس دیدن را جدی بگیرید.
معمولا خلق صحنه یا خلق فضا و موقعیت همیشه سخت است. ولی عکس این کمک را میکند که بتوانیم زودتر در موقعیت قرار بگیریم.
به همین عکس سنجاق شده دقت کنید. رابطه این دو رزمنده قبل از شروع جنگ، آیا از قبل با هم در ارتباط بودهاند یا جنگ آنها را با هم آشنا کرده؟ از روی دیوارنوشته مشخص است که خرمشهر است. روز چندم مقاومت است؟ قبل از این که آن رزمنده مجروح شود مشغول چه کاری بودهاند؟ هرکدام از چه خانوادهای آمدهاند؟ آرزوهایشان چیست؟ سرباز بودهاند یا داوطلب؟ فریم بعدی چیست؟ رزمندهای که تفنگ در دست دارد تیر میخورد؟ پیکر بیجانش روی پای رزمنده مجروح میافتد؟ یا یک پایان خوش دارد و او میتواند مجروح را نجات دهد؟ چندنفر دشمن در مقابلش ایستادهاند؟ و کلی از این سوالات که میشود طرح کرد و نوشتن را آغاز.
پس عکس دیدن را جدی بگیرید.
👍8
در هپروت نباشیم
«س: شنیدهایم ناشر ژاپنی شما یک سایت درست کرده تا در فهم معنای رمانتان به خوانندگان کمک کند.
ج: در این سایت ظرف سه ماه هشت هزار پرسش از خوانندگان به دستم رسید و شخصاً به بیش از هزار و دویستتای آنها پاسخ دادم که واقعاً برایم لذتبخش بود...»
آنچه در ابتدا نقل شد بخشی از گفتوگوی هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی درباره یکی از آثارش است. موضوعی که در همان ابتدا که خواندم توجهم را جلب نکرد ولی وقتی اندکی گذشت و اصطلاحاً در درونم تهنشین شد به عمق آن پی بردم. پاسخ آقای نویسنده، بیدرنگ من را یاد خاطرات متفاوتی از مواجهه نویسندگان وطنی با منتقد و مخاطب انداخت که چگونه از بالا به پایین با آنها برخورد میشود به شکلی که انگار مخاطب وظیفهاش را در قبال نویسنده انجام داده و هرگونه پرسش و پاسخ و نقدی محکوم است در حالی که میبینیم در تراز جهانی چنین رویکردی نهتنها وجود ندارد بلکه خلاف آن در جریان است. تا جایی که ناشر برای یک اثر از نویسندهای، درگاه اینترنتی درست میکند تا مخاطبان پرسشهایشان را با نویسنده و ناشر در میان بگذارند تا به «فهم رمان» کمک شود.
ادامه این یادداشت را در روزنامه ایران بخوانید.
«س: شنیدهایم ناشر ژاپنی شما یک سایت درست کرده تا در فهم معنای رمانتان به خوانندگان کمک کند.
ج: در این سایت ظرف سه ماه هشت هزار پرسش از خوانندگان به دستم رسید و شخصاً به بیش از هزار و دویستتای آنها پاسخ دادم که واقعاً برایم لذتبخش بود...»
آنچه در ابتدا نقل شد بخشی از گفتوگوی هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی درباره یکی از آثارش است. موضوعی که در همان ابتدا که خواندم توجهم را جلب نکرد ولی وقتی اندکی گذشت و اصطلاحاً در درونم تهنشین شد به عمق آن پی بردم. پاسخ آقای نویسنده، بیدرنگ من را یاد خاطرات متفاوتی از مواجهه نویسندگان وطنی با منتقد و مخاطب انداخت که چگونه از بالا به پایین با آنها برخورد میشود به شکلی که انگار مخاطب وظیفهاش را در قبال نویسنده انجام داده و هرگونه پرسش و پاسخ و نقدی محکوم است در حالی که میبینیم در تراز جهانی چنین رویکردی نهتنها وجود ندارد بلکه خلاف آن در جریان است. تا جایی که ناشر برای یک اثر از نویسندهای، درگاه اینترنتی درست میکند تا مخاطبان پرسشهایشان را با نویسنده و ناشر در میان بگذارند تا به «فهم رمان» کمک شود.
ادامه این یادداشت را در روزنامه ایران بخوانید.
❤3👍1👏1
هواپیمای تکنفره دیدهاید؟ یک سرنشین دارد و همان یک سرنشین باید از بلندشدن تا نشستن تمام کارها را خودش به تنهایی انجام دهد. باید حواسش به همهچیز باشد، از نشانگرهای داخل کابین گرفته تا وضعیت آب و هوا و ارتباط با برج مراقبت روی زمین. علاوه بر همه اینها، باید از پرواز هم لذت ببرد.
نوشتن را هم باید به پرواز با هواپیمای تکنفره تشبیه کرد. تنهای تنها! باید هم مراقب داخل کابین باشید هم از پرواز لذت ببرید.
فدریکو فلینی درباره تفاوت نوشتن با فیلم ساختن گفته: «نویسنده هرکاری را میتواند به تنهایی انجام دهد فقط باید نظم داشته باشد.» خلبان اگر نظم نداشته باشد و دفترچههای مرتبط با پرواز را گم و گور کند و داخل کابینش آشفته باشد نمیتواند پرواز کند، نویسنده هم برای نوشتن نیاز به نظم دارد. این نظم فقط هم ظاهری نیست، نظم ذهنی از نظم ظاهری هم مهمتر است. ذهن آشفتهای که پرش دارد نمیتواند روی نوشتن متمرکز باشد.
نوشتن را هم باید به پرواز با هواپیمای تکنفره تشبیه کرد. تنهای تنها! باید هم مراقب داخل کابین باشید هم از پرواز لذت ببرید.
فدریکو فلینی درباره تفاوت نوشتن با فیلم ساختن گفته: «نویسنده هرکاری را میتواند به تنهایی انجام دهد فقط باید نظم داشته باشد.» خلبان اگر نظم نداشته باشد و دفترچههای مرتبط با پرواز را گم و گور کند و داخل کابینش آشفته باشد نمیتواند پرواز کند، نویسنده هم برای نوشتن نیاز به نظم دارد. این نظم فقط هم ظاهری نیست، نظم ذهنی از نظم ظاهری هم مهمتر است. ذهن آشفتهای که پرش دارد نمیتواند روی نوشتن متمرکز باشد.
👏3👍2
آیا ارزش دارد؟
بسیاری از ما این سوال را از خودمان میپرسیم که آیا فلان کار که می خواهم قدم در آن بگذارم، ارزشش را دارد؟ یعنی وقت و انرژی و توانی که قرار است صرف کنم در قیاس با چیزی که قرار است به دست بیاورم ارزشمند است؟ مثلا اگر وقت و زمانم را برای اینکه فنون نوشتن یا خواندن یاد بگیرم، به چیزی که کسب میکنم میارزد. آیا اگر چندسال (کمترین زمان ممکن چند سال است) برای اینکه دنبال علاقهای مثل نوشتن یا ساز زدن یا ورزش کردن، بروم به نتیجهای که حاصل میشود، میارزد؟ مثلا آیا بعد از چندسال تبدیل به نویسنده محبوب و پرفروشی میشوم؟ آیا به نوازنده موفق و برجستهای در سطح نوازندههای مطرح، تبدیل میشوم؟ یا مثلا در فلان رقابت ورزشی نفسگیر موفق به کسب نتیجه درخشان و اعتبار حرفهای میشوم؟
میخواهم بگویم اگر علاقه به چیزی دارید سعی کنید برای بهترین شدن در آن تلاش کنید ولی خطکش و مقیاسی که انتخاب میکنید یک فرد یا یک رتبه نباشد. ممکن است مسیری که پیشروی ما قرار میگیرد متفاوت از مسیری باشد که مقابل آن فرد موفق قرار داشته!
اگر واقعا به نوشتن علاقه دارید، فقط به نوشتن فکر کنید و خودتان و نوشتهتان را با آدمهای استخوانخردکرده آن حوزه مقایسه نکنید. (البته برای اینکه خودمان را ارتقا بدهیم باید کارمان داوری شود ولی این داوری شدن نباید موجب سرخوردگی و توقف حرکتمان باشد).
مهم این است، ما به چیزی که علاقه داریم یک قدم نزدیکتر شویم. ما اگر از کاری که انجام میدهیم رضایت درونی داشته باشیم و حالمان با آن کار خوب باشد یقینا ارزشش را داشته که برایش وقت صرف کنیم. ولو اینکه در سطح فلان نویسنده مطرح ملی یا بینالمللی نباشیم. آن نویسنده یا نوازنده یا ورزشکار حرفهای و مطرح هم روزی در همین نقطه امروز ما بودند ولی آنها نه خسته شدند نه خیلی دنبال هزینه و فایده کاری که میکنند، رفتند. آنها علاقهشان را سفت پیگیری کردند و برای رسیدن به پلههای بالاتر قدمهای محکم برداشتند و باور داشتند کاری که میکنند ارزشش را دارد.
بسیاری از ما این سوال را از خودمان میپرسیم که آیا فلان کار که می خواهم قدم در آن بگذارم، ارزشش را دارد؟ یعنی وقت و انرژی و توانی که قرار است صرف کنم در قیاس با چیزی که قرار است به دست بیاورم ارزشمند است؟ مثلا اگر وقت و زمانم را برای اینکه فنون نوشتن یا خواندن یاد بگیرم، به چیزی که کسب میکنم میارزد. آیا اگر چندسال (کمترین زمان ممکن چند سال است) برای اینکه دنبال علاقهای مثل نوشتن یا ساز زدن یا ورزش کردن، بروم به نتیجهای که حاصل میشود، میارزد؟ مثلا آیا بعد از چندسال تبدیل به نویسنده محبوب و پرفروشی میشوم؟ آیا به نوازنده موفق و برجستهای در سطح نوازندههای مطرح، تبدیل میشوم؟ یا مثلا در فلان رقابت ورزشی نفسگیر موفق به کسب نتیجه درخشان و اعتبار حرفهای میشوم؟
میخواهم بگویم اگر علاقه به چیزی دارید سعی کنید برای بهترین شدن در آن تلاش کنید ولی خطکش و مقیاسی که انتخاب میکنید یک فرد یا یک رتبه نباشد. ممکن است مسیری که پیشروی ما قرار میگیرد متفاوت از مسیری باشد که مقابل آن فرد موفق قرار داشته!
اگر واقعا به نوشتن علاقه دارید، فقط به نوشتن فکر کنید و خودتان و نوشتهتان را با آدمهای استخوانخردکرده آن حوزه مقایسه نکنید. (البته برای اینکه خودمان را ارتقا بدهیم باید کارمان داوری شود ولی این داوری شدن نباید موجب سرخوردگی و توقف حرکتمان باشد).
مهم این است، ما به چیزی که علاقه داریم یک قدم نزدیکتر شویم. ما اگر از کاری که انجام میدهیم رضایت درونی داشته باشیم و حالمان با آن کار خوب باشد یقینا ارزشش را داشته که برایش وقت صرف کنیم. ولو اینکه در سطح فلان نویسنده مطرح ملی یا بینالمللی نباشیم. آن نویسنده یا نوازنده یا ورزشکار حرفهای و مطرح هم روزی در همین نقطه امروز ما بودند ولی آنها نه خسته شدند نه خیلی دنبال هزینه و فایده کاری که میکنند، رفتند. آنها علاقهشان را سفت پیگیری کردند و برای رسیدن به پلههای بالاتر قدمهای محکم برداشتند و باور داشتند کاری که میکنند ارزشش را دارد.
👍4👏1
عالَمی را یک سخن ویران کند...
ــ مولوی جلالالدین محمد بلخی ـ مثنوی معنوی ـ دفتر اول.
ــ مولوی جلالالدین محمد بلخی ـ مثنوی معنوی ـ دفتر اول.
صحبت اهل دنیا آتش است، ابراهیمی باید که او را آتش نسوزد.
ــ شمسالدین محمد تبریزی ـ مقالات.
ــ شمسالدین محمد تبریزی ـ مقالات.
👍1
ظرف ما کوچک است. ظرف درونمان را میگویم. حالا از این ظرف محدود چقدر میشود چیزهایی دیگری را که نامحدود است پر کرد؟
شبکه اجتماعی یکی از فضاهایی است که نامحدود است و ما با محدودیتهای خودمان میخواهیم آن را پر کنیم. به نظر شما تا کجا میتوانیم؟
وقتی بیشتر اوقاتمان را در این شبکهها و بسترها سپری میکنیم طبیعی است که موقع نوشتن حس میکنیم خالی شدیم و چیزی برای نوشتن نیست. چشمه درون ما قطرهقطره پر میشود و ما در کسری از ثانیه یا دقیقه آن را در شبکه اجتماعی سرازیر میکنیم و تمام!
اگر میخواهیم بنویسیم باید مراقب محتوای ظرفمان باشیم. ظرفی که در شبکه اجتماعی خالی شده، چیزی ندارد که بخواهد در نوشتن خالی کند.
شبکه اجتماعی یکی از فضاهایی است که نامحدود است و ما با محدودیتهای خودمان میخواهیم آن را پر کنیم. به نظر شما تا کجا میتوانیم؟
وقتی بیشتر اوقاتمان را در این شبکهها و بسترها سپری میکنیم طبیعی است که موقع نوشتن حس میکنیم خالی شدیم و چیزی برای نوشتن نیست. چشمه درون ما قطرهقطره پر میشود و ما در کسری از ثانیه یا دقیقه آن را در شبکه اجتماعی سرازیر میکنیم و تمام!
اگر میخواهیم بنویسیم باید مراقب محتوای ظرفمان باشیم. ظرفی که در شبکه اجتماعی خالی شده، چیزی ندارد که بخواهد در نوشتن خالی کند.
👏4👍3
هاروکی موراکامی معتقد است: «کلمات را نباید به حال خود واگذاشت»، چقدر این حرف درست است. آدمی که در کولهاش کلمه جاساز میکند و با کلمه زندگی میکند نمیتواند در برابر آنها بیتفاوت باشد.
در واقع وقتی گفته میشود «کلمات قدرت دارند» یعنی نباید به چشم حروفی پشت سرهم ردیف شده به آنها نگاه کنیم. به خصوص اگر این کلمات در مسیر هدفی بلند به کار برده شده باشند.
یادمان باشد نباید کلمات را به حال خود را رها کنیم. کلمات حس دارند، میفهمند، زندهاند و اگر به آنها بیتفاوت باشیم آنها دنبال خانه تازهای میگردند تا قدرشان بیشتر دانسته شود. پس کلمات را به حال خود وانگذارید.
در واقع وقتی گفته میشود «کلمات قدرت دارند» یعنی نباید به چشم حروفی پشت سرهم ردیف شده به آنها نگاه کنیم. به خصوص اگر این کلمات در مسیر هدفی بلند به کار برده شده باشند.
یادمان باشد نباید کلمات را به حال خود را رها کنیم. کلمات حس دارند، میفهمند، زندهاند و اگر به آنها بیتفاوت باشیم آنها دنبال خانه تازهای میگردند تا قدرشان بیشتر دانسته شود. پس کلمات را به حال خود وانگذارید.
❤3
ریتم خود را در نوشتن پیدا کنید. این پیدا کردن هم کار راحتی نیست. باید بنویسید و بنویسید و بنویسید تا بالاخره به آن چیزی که به آن ریتم میگویید دست پیدا کنید. ولی با نشستن و خیره شدن به صفحه سفید اتفاقی برایتان نمیافتد.
باید تلاش کنید و نوشتن را از یک جایی شروع کنید. باید بنویسید و از نوشتن است که نوشتن درست میشود. اینکه آهنگ نوشتار و حتی نظم نوشتنتان چگونه باشد، باید بگویم در نوشتن و با نوشتن این تجربیات به دست میآید و میتوانید ریتم و آهنگ خود را پیدا کنید.
باید تلاش کنید و نوشتن را از یک جایی شروع کنید. باید بنویسید و از نوشتن است که نوشتن درست میشود. اینکه آهنگ نوشتار و حتی نظم نوشتنتان چگونه باشد، باید بگویم در نوشتن و با نوشتن این تجربیات به دست میآید و میتوانید ریتم و آهنگ خود را پیدا کنید.
👍6👏3❤1
Forwarded from مجله الکترونیک واو
🎤ادبیات کم ولی داستاننویس زیاد داریم!/ مدتی مخاطب من نجف دریابندری بود
🔹داستان مستقیم حرفش را نمیزند. اگر قرار باشد من مستقیم حرف بزنم که جامعه اینطوری است، این بچهها نیاز به کمک دارند، شما به اینها کمک کنید، این که دیگر ادبیات نمیشود! سینما و شعر نمیشود، تابلوی نقاشی نمیشود!
🔹شعور مخاطب برای من خیلی مهم است و همیشه میگویم مخاطب از من خیلی باشعورتر است. من برای آن مخاطبی کار میکنم که فهم و درکش از من خیلی بهتر است؛ نکته را سریع میگیرد و من بیشتر مواظب او هستم.
🔺تیترهای دیگری از این گفتوگو:
ــ داستان کوتاه برای آدم مدرن است
ــ با کسی که نمیخواند کاری نداریم
ــ ادبیات برای من زخم است
🖌گفتوگوی مجید قیصری درباره مجموعه داستان «ساحل تهران» را با #حسام_آبنوس در مجله الکترونیک واو بخوانید.
🔹داستان مستقیم حرفش را نمیزند. اگر قرار باشد من مستقیم حرف بزنم که جامعه اینطوری است، این بچهها نیاز به کمک دارند، شما به اینها کمک کنید، این که دیگر ادبیات نمیشود! سینما و شعر نمیشود، تابلوی نقاشی نمیشود!
🔹شعور مخاطب برای من خیلی مهم است و همیشه میگویم مخاطب از من خیلی باشعورتر است. من برای آن مخاطبی کار میکنم که فهم و درکش از من خیلی بهتر است؛ نکته را سریع میگیرد و من بیشتر مواظب او هستم.
🔺تیترهای دیگری از این گفتوگو:
ــ داستان کوتاه برای آدم مدرن است
ــ با کسی که نمیخواند کاری نداریم
ــ ادبیات برای من زخم است
🖌گفتوگوی مجید قیصری درباره مجموعه داستان «ساحل تهران» را با #حسام_آبنوس در مجله الکترونیک واو بخوانید.
👍2
اینگمار برگمان یکجا میگوید: «همیشه کار کردهام. کار همچون سیلابی است که اقلیم جان شما را درمینوردد. خوب است، چون خیلی چیزها را با خودش میبرد. میشویَد و میپالاید. اگر همیشه سرکار نبودم، دیوانه میشدم».
کار کردن همیشه مهم است. بطالت خفهکننده است. اگر میخواهید بنویسید، بدانید و آگاه باشید که با نشستن اتفاقی نمیافتد. باید کار کنید. بنویسید و بنویسید و بنویسید. حتی به قول سعدی: «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل»، برای همین باید کار کرد.
ممکن است با خودتان بگویید نمیدانید از کجا شروع کنید. مهم این است که شروع کنید خود به خود همهچیز درست میشود. توقع نداشته باشید از همان ابتدا مثل کسی که سالها کار کرده اتفاقی برایتان بیفتد. بخوانید، بنویسید، خط بزنید، دور بریزید و دوباره شروه کنید. از اینکه زمین بخورید نترسید. به عبارتی بلند شوید، زمین بخورید، دوباره بلند شوید، زمین بخورید و باز هم بلند شوید و از اینکه بایستید خسته نشوید. با نشستن و دست روی دست گذاشتن گشایشی حاصل نمیشود. کار کردن همهچیز است.
کار کردن همیشه مهم است. بطالت خفهکننده است. اگر میخواهید بنویسید، بدانید و آگاه باشید که با نشستن اتفاقی نمیافتد. باید کار کنید. بنویسید و بنویسید و بنویسید. حتی به قول سعدی: «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل»، برای همین باید کار کرد.
ممکن است با خودتان بگویید نمیدانید از کجا شروع کنید. مهم این است که شروع کنید خود به خود همهچیز درست میشود. توقع نداشته باشید از همان ابتدا مثل کسی که سالها کار کرده اتفاقی برایتان بیفتد. بخوانید، بنویسید، خط بزنید، دور بریزید و دوباره شروه کنید. از اینکه زمین بخورید نترسید. به عبارتی بلند شوید، زمین بخورید، دوباره بلند شوید، زمین بخورید و باز هم بلند شوید و از اینکه بایستید خسته نشوید. با نشستن و دست روی دست گذاشتن گشایشی حاصل نمیشود. کار کردن همهچیز است.
👍6❤3
بیاموختشان رشتن و تافتن
به تاراندرون پود را بافتن
چو شد بافته، شستن و دوختن
گرفتند از او یکسر آموختن
پ.ن: حاکم و پادشاه و والی، راه و رسم زندگی کردن را به مردمانش یاد میدهد. «جمشید» پنجاه سال صرف کرد تا این امور را به مردمانش یاد بدهد.
[امروز ــ 25 اردیبهشت ــ روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی است.]
به تاراندرون پود را بافتن
چو شد بافته، شستن و دوختن
گرفتند از او یکسر آموختن
پ.ن: حاکم و پادشاه و والی، راه و رسم زندگی کردن را به مردمانش یاد میدهد. «جمشید» پنجاه سال صرف کرد تا این امور را به مردمانش یاد بدهد.
[امروز ــ 25 اردیبهشت ــ روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی است.]
❤3
آقای رومن رولان یکجایی در رمان ژان کریستف نوشته:
«مردم، امروزه هم تند میخوانند هم بد میخوانند و نمیدانند از کتابهایی که آهسته مزهمزه میشوند، چه نیروی شگرفی پرتو میافکند.»
به راستی خواندن در خلوت چیز دیگری است. مصرفی شدن محصولات فرهنگی نتیجهاش همین است. همین که میخوانیم ولی کشفی و اتفاقی رخ نمیدهد. حتی خواندن در مترو ، تاکسی و... هم با خواندن در تنهایی و مزهمزه کردن فرسنگها فاصله دارد.
«مردم، امروزه هم تند میخوانند هم بد میخوانند و نمیدانند از کتابهایی که آهسته مزهمزه میشوند، چه نیروی شگرفی پرتو میافکند.»
به راستی خواندن در خلوت چیز دیگری است. مصرفی شدن محصولات فرهنگی نتیجهاش همین است. همین که میخوانیم ولی کشفی و اتفاقی رخ نمیدهد. حتی خواندن در مترو ، تاکسی و... هم با خواندن در تنهایی و مزهمزه کردن فرسنگها فاصله دارد.
👍6❤3