اشعاری که سکولار نیستند
📷 yon.ir/FPJf1
🔸 «من امام را دوست دارم»، این جمله یا بهتر است گفته شود اعتراف، در روزگار کنونی میتواند برای هرکسی به خصوص هنرمندان بسیار گران تمام شود. شاعر، نویسنده، بازیگر و ... فرقی نمیکند همین که چنین جملهای را بگوید بیشک مورد هجمه واقع میشود و حتما کاری میکنند که حرفش را پس بگیرد.
🔸 این اتفاقی است که این روزها در فضای فرهنگی کشور بسیار دیده میشود و هر هنرمندی که از عقیدهاش حرف بزند و مورد پسند جریان اندکی که پر سر و صدا هستند، نباشد؛ بیشک بایکوت و با تحقیر رو به رو میشود. به تعبیری باید گفت در روزگار کنونی «دهانت را میبویند مبادا گفته باشی خمینی» و از این حیث در ج چنین عبارتی پشت جلد یک کتاب را باید کاری شجاعانه دانست.
🔸 این جمله را #رضا_احسانپور شاعر طنزپرداز کشور، پشت جلد آخرین کتابش نوشته است. این شاعر که همگان او را به عنوان یک شاعر طنزپرداز میشناسند و با آثاری مانند «خندههای امپراطور» و «چوپان معاصر» مطرح است این بار در دست به سرایش شعر جدی زده است.
🔸 مجموعه شعر نیمایی #روی_جیب_سمت_چپ اثر رضا احسانپور را باید یک اتفاق ویژه در شعر و شاعری این هنرمند دانست، زیرا مخاطب خود را غافلگیر کرده و پیشنهاد ویژهای به او کرده است.
🔸 این مجموعه نیمایی در بردارنده کوتاهسرودههای احسانپور در غالب نیمایی است که با محوریت امام خمینی(ره) و حرکت بیدارگرانه او سروده شده است. احسانپور علاوه بر این بر تسلط خود در شعر نیمایی تاکید کرده و به خواننده نشان داده که در این قالب نیز میتواند شعری محکم و قابل توجه بسراید.
🔸 اشعار این مجموعه با اعتراف یکی از اشعار آن در واقع نذری است برای امام خمینی(ره) که احسانپور به هنرمندی به آن پرداخته است.
«بارها نوشتهام
خط به خط
جمله جمله
واژه واژه از برم
برگههای دفترم تمام شد
نذری «امام» شد»
🔸 نکته دیگری که در مورد اشعار این مجموعه باید مورد اشاره قرار گیرد این است که احسانپور اشعار را در یک سیر تاریخی سروده و از نیمه خرداد 42 اشعار را آغاز کرده و به روزگار کنونی رسیده است.
یکی از ویژگیهای این مجموعه مضمونسازیهای احسانپور و آشناییزدایی او از واژگان و عبارات است.
«مژده ای پیادهها!
شاه کیش و مات شد
آه شد
روسیاه شد»
🔸 یا در بخش دیگری آنجا که مربوط به بازگشت امام از فرانسه و پایین آمدنش از پلههای هواپیما است، احسانپور تصاویری که بارها در طول این سالها دیده شده را با بیان شاعرانه به خواننده نشان میدهد و به نوعی برای اولین مرتبه لحظه تاریخی ورود امام به میهن را به خواننده نشان میدهد که بسیار بدیع و شاعرانه است.
«آسمان
پله پله
تا زمین رسید
شهر
مستِ مست
رفت روی ابرها»
🔸 شاعر در این مجموعه در ترکیبسازیها به شدت موفق عمل کرده و همین سبب میشود، خواننده هرقدر این اشعار را بخواند باز هم کشف تازهای کند و این مهمترین ویژگی این شعر است که هر قدر خواننده آن را میخواند باز هم دریچهای تازه برایش گشوده میشود. برای نمونه در ماجرای حضور امام خمینی(ره) در بهشت زهرا(س) شاعرد اینگونه سروده است:
«تا رسید
جای کشتهمردهها
رفت پیش زندهها
لابهلای لالهها»
🔸 در این مجموعه خواننده با اشعاری سکولار روبرو نیست و موضعمند بودن شاعر در آنها به درستی مشهود است و شاعر کوشش کرده تا جایگاه امام را به خواننده نشان دهد و فقط از امام تصویری دست نیافتنی ارائه نداده است به تعبیری در این مجموعه خواننده با مواضع امام و سخنان او نیز روبرو میشود. حتی در بخشهایی شعر احسانپور به شعر اعتراض تبدیل میشود و حرفش را در شعرش با توجه به مبانی نظری امام عنوان میکند.
«بعد تو
معنی شمال شهر
باز هم
همان شده
باز هم
همان که بود
کاش مرقدت شمال شهر بود»
🔸 نام این مجموعه نیز استعارهای از لباس پاسداران و بسیجیانی است که در روزگار دفاع مقدس عکس امام خمینی(ره) را روی جیب لباسهایشان سنجاق میکردند و این تبدیل به نشانهای شده بود و از این حیث شاعر هم اشارهای به این مسئله داشته و هم با بیانی شاعرانه گفته که جای امام روی قلب است.
«عکس تو
روی جیب سمت چپ
قوت تمام قلبهای خاکی است»
🔸 در مجموع اشعار مجموعه «روی جیب سمت چپ» را باید اشعاری متفاوت خواند که شاعر در آن با هنرمندی تصویری کامل از وقایع انقلاب با محوریت امام خمینی(ره) ارائه کرده است. اشعاری که خاطرهای خوش از امام خمینی(ره) را برای خواننده زنده میکند که این به هنر شاعر باز میگردد. این کتاب را نشر #آرما منتشر کرده است.
#حسام_آبنوس
@bookonly
📷 yon.ir/FPJf1
🔸 «من امام را دوست دارم»، این جمله یا بهتر است گفته شود اعتراف، در روزگار کنونی میتواند برای هرکسی به خصوص هنرمندان بسیار گران تمام شود. شاعر، نویسنده، بازیگر و ... فرقی نمیکند همین که چنین جملهای را بگوید بیشک مورد هجمه واقع میشود و حتما کاری میکنند که حرفش را پس بگیرد.
🔸 این اتفاقی است که این روزها در فضای فرهنگی کشور بسیار دیده میشود و هر هنرمندی که از عقیدهاش حرف بزند و مورد پسند جریان اندکی که پر سر و صدا هستند، نباشد؛ بیشک بایکوت و با تحقیر رو به رو میشود. به تعبیری باید گفت در روزگار کنونی «دهانت را میبویند مبادا گفته باشی خمینی» و از این حیث در ج چنین عبارتی پشت جلد یک کتاب را باید کاری شجاعانه دانست.
🔸 این جمله را #رضا_احسانپور شاعر طنزپرداز کشور، پشت جلد آخرین کتابش نوشته است. این شاعر که همگان او را به عنوان یک شاعر طنزپرداز میشناسند و با آثاری مانند «خندههای امپراطور» و «چوپان معاصر» مطرح است این بار در دست به سرایش شعر جدی زده است.
🔸 مجموعه شعر نیمایی #روی_جیب_سمت_چپ اثر رضا احسانپور را باید یک اتفاق ویژه در شعر و شاعری این هنرمند دانست، زیرا مخاطب خود را غافلگیر کرده و پیشنهاد ویژهای به او کرده است.
🔸 این مجموعه نیمایی در بردارنده کوتاهسرودههای احسانپور در غالب نیمایی است که با محوریت امام خمینی(ره) و حرکت بیدارگرانه او سروده شده است. احسانپور علاوه بر این بر تسلط خود در شعر نیمایی تاکید کرده و به خواننده نشان داده که در این قالب نیز میتواند شعری محکم و قابل توجه بسراید.
🔸 اشعار این مجموعه با اعتراف یکی از اشعار آن در واقع نذری است برای امام خمینی(ره) که احسانپور به هنرمندی به آن پرداخته است.
«بارها نوشتهام
خط به خط
جمله جمله
واژه واژه از برم
برگههای دفترم تمام شد
نذری «امام» شد»
🔸 نکته دیگری که در مورد اشعار این مجموعه باید مورد اشاره قرار گیرد این است که احسانپور اشعار را در یک سیر تاریخی سروده و از نیمه خرداد 42 اشعار را آغاز کرده و به روزگار کنونی رسیده است.
یکی از ویژگیهای این مجموعه مضمونسازیهای احسانپور و آشناییزدایی او از واژگان و عبارات است.
«مژده ای پیادهها!
شاه کیش و مات شد
آه شد
روسیاه شد»
🔸 یا در بخش دیگری آنجا که مربوط به بازگشت امام از فرانسه و پایین آمدنش از پلههای هواپیما است، احسانپور تصاویری که بارها در طول این سالها دیده شده را با بیان شاعرانه به خواننده نشان میدهد و به نوعی برای اولین مرتبه لحظه تاریخی ورود امام به میهن را به خواننده نشان میدهد که بسیار بدیع و شاعرانه است.
«آسمان
پله پله
تا زمین رسید
شهر
مستِ مست
رفت روی ابرها»
🔸 شاعر در این مجموعه در ترکیبسازیها به شدت موفق عمل کرده و همین سبب میشود، خواننده هرقدر این اشعار را بخواند باز هم کشف تازهای کند و این مهمترین ویژگی این شعر است که هر قدر خواننده آن را میخواند باز هم دریچهای تازه برایش گشوده میشود. برای نمونه در ماجرای حضور امام خمینی(ره) در بهشت زهرا(س) شاعرد اینگونه سروده است:
«تا رسید
جای کشتهمردهها
رفت پیش زندهها
لابهلای لالهها»
🔸 در این مجموعه خواننده با اشعاری سکولار روبرو نیست و موضعمند بودن شاعر در آنها به درستی مشهود است و شاعر کوشش کرده تا جایگاه امام را به خواننده نشان دهد و فقط از امام تصویری دست نیافتنی ارائه نداده است به تعبیری در این مجموعه خواننده با مواضع امام و سخنان او نیز روبرو میشود. حتی در بخشهایی شعر احسانپور به شعر اعتراض تبدیل میشود و حرفش را در شعرش با توجه به مبانی نظری امام عنوان میکند.
«بعد تو
معنی شمال شهر
باز هم
همان شده
باز هم
همان که بود
کاش مرقدت شمال شهر بود»
🔸 نام این مجموعه نیز استعارهای از لباس پاسداران و بسیجیانی است که در روزگار دفاع مقدس عکس امام خمینی(ره) را روی جیب لباسهایشان سنجاق میکردند و این تبدیل به نشانهای شده بود و از این حیث شاعر هم اشارهای به این مسئله داشته و هم با بیانی شاعرانه گفته که جای امام روی قلب است.
«عکس تو
روی جیب سمت چپ
قوت تمام قلبهای خاکی است»
🔸 در مجموع اشعار مجموعه «روی جیب سمت چپ» را باید اشعاری متفاوت خواند که شاعر در آن با هنرمندی تصویری کامل از وقایع انقلاب با محوریت امام خمینی(ره) ارائه کرده است. اشعاری که خاطرهای خوش از امام خمینی(ره) را برای خواننده زنده میکند که این به هنر شاعر باز میگردد. این کتاب را نشر #آرما منتشر کرده است.
#حسام_آبنوس
@bookonly
#نجف_دریابندری در فهرست میراث ناملموس ثبت ملی شد
#رگتایم #وداع_با_اسلحه #پیرمرد_و_دریا برخی از ترجمههای این مترجم است
@bookonly
#رگتایم #وداع_با_اسلحه #پیرمرد_و_دریا برخی از ترجمههای این مترجم است
@bookonly
روایت غیرمستقیم داستانی از معصومین(ع)
📷 yon.ir/PuLPI
رمان #وقتی_دلی اثر #محمدحسن_شهسواری را خواندم. این نکات به ذهنم رسید که در ادامه میخوانید:
🔸در این رمان شهسواری به روایت تاریخ صدر اسلام دست زده و از طریق روایت بخشهایی از زندگی مصعب بن عمیر فرزند عمیر بزرگ قبیله بنیعبدالدار، به روایت تاریخ صدر اسلام و نحوه گسترش اسلام و همچنین مجاهدتهای نخستین مسلمین در جزیرهالعرب اشاره کرده است.
🔸شهسواری با قرار دادن روایت در دهان چند شخصیت فرعی، ساختار روایی رمانش را شکل داده و آنها هستند که دست به روایت تاریخ میزنند و خود در کناری نشسته تا شخصیتهایی که به نظر شاهد ماجرا بوده یا با یک واسطه اتفاقات آن روزها را دیده و شنیدهاند حوادث را برای خواننده روایت کنند. این تمهید دست شهسواری را نیز باز گذاشته تا بتواند در بخشهایی که مستند تاریخی ندارد حرفی نزند و مسکوت از کنار ماجرا عبور کند؛ در واقع با این روش ضعفهایی که بر رمان از منظر تکهپاره بودن روایتهای مرتبط با مصعب است را پوشش داده و به خواننده میگوید این من نیستم که روایت میکنم بلکه بازماندگان سالهای دور هستند که مشغول بازگویی آنچه دیده و شنیدهاند، از تاریخ هستند.
🔸یکی از ضعفهایی که در ارتباط با این رمان باید به آن اشاره کرد، ورودی فصلهای رمان است. شهسواری هر چند در این مورد هم به خاطر موقعیت مکانی که مدنظرش بوده (مزار شهدای جنگ احد) چندان نمیتوانسته بازی و جابهجایی موقعیت داشته باشد و پیوسته میخواسته به خواننده یادآوری کند که در حال شنیدن نقل تاریخ از زبان شخصیتهای ذکرشده است اما باز هم در ابتدا با یک عبارت کلیشهای و تکراری خواننده را در رسیدن به آغاز هر فصل ناامید میکند، چون پس از چند فصل خواننده میفهمد نویسنده میخواهد همان عبارت ابتدای فصل را تکرار کند و این برایش خوشایند نخواهد بود.
🔸از دیگر نکاتی که درباره این رمان به چشم میآید باز هم در ارتباط با تاریخ است. شاید در ارتباط با آن بخشهایی که در تاریخ اسلام ذکری از آنها نرفته بتوان چشم پوشید اما درباره مباحثی که بسیار روشن است و تنها اختلاف میان راویان وجود دارد، نمیشود بیتفاوت ماند. اختلافاتی که حتی با جستوجو در فضای مجازی و اینترنت نیز میشد به روایت صحیح تاریخ رسید. برای نمونه در بخشی که مربوط به وفات حضرت ابوطالب(ع) حامی اصلی پیامبر اسلام(ص) میشود، خواننده متوجه میشود نویسنده وفات عموی پیامبر(ص) و پدر امیرالمومنین حضرت علی(ع) و از دیگر سو حضرت خدیجه(س) همسر و دیگر حامی پیامبر اعظم(ص) را در یک روز ذکر میکند. در حالی که طبق منابع، این اتفاق با فاصله ۳ تا ۳۵ روز از هم افتاده و پیامبر را داغدار کرده و همین سبب شده پیامبر اسلام(ص) آن سال را «عامالحزن» نامگذاری کنند. به هر صورت برای نویسندهای که مشغول روایت بخشهای مهمی از تاریخ اسلام است شایسته نیست بدون اطلاع و فقط برای بازگو کردن یک واقعه، هر مطلبی را بنویسد، زیرا مخاطب با اعتماد نسبت به ناشر و همچنین نام نویسنده اثری را تهیه میکند اما در متن اثر متوجه چنین اشکالاتی میشود.
🔸روایت در «وقتی دلی» دوپاره است. به این معنا که نویسنده نتوانسته بخشهایی که با زندگی شخصی مصعب بن عمیر در ارتباط است و حتی گاهی برای بازگو کردن و ساختن آنها دست به تخیل هم زده با بخشهایی که مستند تاریخی است و با شخصیت پیامبر اسلام(ص) ارتباط دارد، ارتباط برقرار کند و این دو بخش را در هم بتند. یعنی خواننده عدم انسجام رمان را در این اثر و در بخشهایی که ذکر شد حس میکند و به نظرش میآید این دو بخش کاملا بیربط به هم بوده و نویسنده این دو را فقط در کنار هم قرار داده است. در واقع برخی از ماجراهایی که برای مصعب ایجاد میشود و بر او میگذرد، میتوانست به صورت جداگانه برای یک شخصیت غیرواقعی روی دهد و هیچ ربطی هم به صدر اسلام نداشته باشد. اما از این نکته نباید غافل شد که این رمان دریچه تازهای از اهمیت پرداختن به تاریخ اسلام بویژه اصحاب برجسته رسول اکرم(ص) را پیش روی خواننده و دستاندرکاران این عرصه میگشاید و ضرورت پرداخت هنرمندانه را گوشزد میکند.
🔸این رمان واقعیتی به نام اهمیت روایت غیرمستقیم از پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) را یادآوری میکند و نشان میدهد میشود بدون اشاره مستقیم به شخصیت معصومان و خانواده آنها اعم از فرزندان، همسران، خواهران و برادران با استفاده از شخصیتهایی که در آن روزگار زندگی کردند به بیان منش و رفتار بزرگان اسلام دست زد. این مهمترین ویژگیای است که این رمان دارد و خواننده در مواجهه با آن به این نکته میرسد که با روایت غیرمستقیم میتوان نمایی از تصویر معصومین را برای خواننده ترسیم کرد بدون اینکه خدشهای به شخصیت دستنیافتنی این بزرگان وارد شود.
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📷 yon.ir/PuLPI
رمان #وقتی_دلی اثر #محمدحسن_شهسواری را خواندم. این نکات به ذهنم رسید که در ادامه میخوانید:
🔸در این رمان شهسواری به روایت تاریخ صدر اسلام دست زده و از طریق روایت بخشهایی از زندگی مصعب بن عمیر فرزند عمیر بزرگ قبیله بنیعبدالدار، به روایت تاریخ صدر اسلام و نحوه گسترش اسلام و همچنین مجاهدتهای نخستین مسلمین در جزیرهالعرب اشاره کرده است.
🔸شهسواری با قرار دادن روایت در دهان چند شخصیت فرعی، ساختار روایی رمانش را شکل داده و آنها هستند که دست به روایت تاریخ میزنند و خود در کناری نشسته تا شخصیتهایی که به نظر شاهد ماجرا بوده یا با یک واسطه اتفاقات آن روزها را دیده و شنیدهاند حوادث را برای خواننده روایت کنند. این تمهید دست شهسواری را نیز باز گذاشته تا بتواند در بخشهایی که مستند تاریخی ندارد حرفی نزند و مسکوت از کنار ماجرا عبور کند؛ در واقع با این روش ضعفهایی که بر رمان از منظر تکهپاره بودن روایتهای مرتبط با مصعب است را پوشش داده و به خواننده میگوید این من نیستم که روایت میکنم بلکه بازماندگان سالهای دور هستند که مشغول بازگویی آنچه دیده و شنیدهاند، از تاریخ هستند.
🔸یکی از ضعفهایی که در ارتباط با این رمان باید به آن اشاره کرد، ورودی فصلهای رمان است. شهسواری هر چند در این مورد هم به خاطر موقعیت مکانی که مدنظرش بوده (مزار شهدای جنگ احد) چندان نمیتوانسته بازی و جابهجایی موقعیت داشته باشد و پیوسته میخواسته به خواننده یادآوری کند که در حال شنیدن نقل تاریخ از زبان شخصیتهای ذکرشده است اما باز هم در ابتدا با یک عبارت کلیشهای و تکراری خواننده را در رسیدن به آغاز هر فصل ناامید میکند، چون پس از چند فصل خواننده میفهمد نویسنده میخواهد همان عبارت ابتدای فصل را تکرار کند و این برایش خوشایند نخواهد بود.
🔸از دیگر نکاتی که درباره این رمان به چشم میآید باز هم در ارتباط با تاریخ است. شاید در ارتباط با آن بخشهایی که در تاریخ اسلام ذکری از آنها نرفته بتوان چشم پوشید اما درباره مباحثی که بسیار روشن است و تنها اختلاف میان راویان وجود دارد، نمیشود بیتفاوت ماند. اختلافاتی که حتی با جستوجو در فضای مجازی و اینترنت نیز میشد به روایت صحیح تاریخ رسید. برای نمونه در بخشی که مربوط به وفات حضرت ابوطالب(ع) حامی اصلی پیامبر اسلام(ص) میشود، خواننده متوجه میشود نویسنده وفات عموی پیامبر(ص) و پدر امیرالمومنین حضرت علی(ع) و از دیگر سو حضرت خدیجه(س) همسر و دیگر حامی پیامبر اعظم(ص) را در یک روز ذکر میکند. در حالی که طبق منابع، این اتفاق با فاصله ۳ تا ۳۵ روز از هم افتاده و پیامبر را داغدار کرده و همین سبب شده پیامبر اسلام(ص) آن سال را «عامالحزن» نامگذاری کنند. به هر صورت برای نویسندهای که مشغول روایت بخشهای مهمی از تاریخ اسلام است شایسته نیست بدون اطلاع و فقط برای بازگو کردن یک واقعه، هر مطلبی را بنویسد، زیرا مخاطب با اعتماد نسبت به ناشر و همچنین نام نویسنده اثری را تهیه میکند اما در متن اثر متوجه چنین اشکالاتی میشود.
🔸روایت در «وقتی دلی» دوپاره است. به این معنا که نویسنده نتوانسته بخشهایی که با زندگی شخصی مصعب بن عمیر در ارتباط است و حتی گاهی برای بازگو کردن و ساختن آنها دست به تخیل هم زده با بخشهایی که مستند تاریخی است و با شخصیت پیامبر اسلام(ص) ارتباط دارد، ارتباط برقرار کند و این دو بخش را در هم بتند. یعنی خواننده عدم انسجام رمان را در این اثر و در بخشهایی که ذکر شد حس میکند و به نظرش میآید این دو بخش کاملا بیربط به هم بوده و نویسنده این دو را فقط در کنار هم قرار داده است. در واقع برخی از ماجراهایی که برای مصعب ایجاد میشود و بر او میگذرد، میتوانست به صورت جداگانه برای یک شخصیت غیرواقعی روی دهد و هیچ ربطی هم به صدر اسلام نداشته باشد. اما از این نکته نباید غافل شد که این رمان دریچه تازهای از اهمیت پرداختن به تاریخ اسلام بویژه اصحاب برجسته رسول اکرم(ص) را پیش روی خواننده و دستاندرکاران این عرصه میگشاید و ضرورت پرداخت هنرمندانه را گوشزد میکند.
🔸این رمان واقعیتی به نام اهمیت روایت غیرمستقیم از پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) را یادآوری میکند و نشان میدهد میشود بدون اشاره مستقیم به شخصیت معصومان و خانواده آنها اعم از فرزندان، همسران، خواهران و برادران با استفاده از شخصیتهایی که در آن روزگار زندگی کردند به بیان منش و رفتار بزرگان اسلام دست زد. این مهمترین ویژگیای است که این رمان دارد و خواننده در مواجهه با آن به این نکته میرسد که با روایت غیرمستقیم میتوان نمایی از تصویر معصومین را برای خواننده ترسیم کرد بدون اینکه خدشهای به شخصیت دستنیافتنی این بزرگان وارد شود.
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
شعر #سگها_و_گرگها سروده #مهدی_اخوان_ثالث
📷 yon.ir/EFtre
یک:
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابر ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ
سرود کلبه بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان ست امشب
دوان بر پرده های برفها، باد
روان بر بالهای باد، باران
درون کلبه بیروزن شب
شب توفانی سرد زمستان.
آواز سگها:
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمناک ست
کـِشـد مانند گرگان باد، زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟
کنار مطبخ ارباب ، آنجا
بر آن خاک ارّه های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع ست، و آنگاه
عزیزم گفتن و جانم شنفتن
وزآن ته مانده های سفره خوردن
وگر آنهم نباشد ، استخوانی
چه عمر راحتی ، دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی !
ولی شلاق ! این دیگر بلائی ست.
بلی ، اما تحمل کرد باید
درست ست اینکه الحق دردناکست
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد ، چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهامان را و ما این
محبت را غنیمت می شماریم ...
دو :
خروشد باد و بارد همچنان برف
زسقف کلبه بیروزن شب ،
شب طوفانی سرد زمستان ،
زمستان سیاه مرگ مرکب
آواز گرگها :
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد مانند سگها باد زوزه
زمین آسمان با ما بکین است
شب کولاکِ رُعب انگیز و وحشی
شب و صحرایِ وحشتناک و سرما
بلای نیستی ؛ سرمای پُر سوز
حکومت میکند بر دشت و بر ما .
نه مارا گوشه گرم کُـنامی
شکاف کوهساری ، سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک ، که بتوان
در آن آسود، بیتشویش، گاهی.
دو دشمن در کمین ماست؛ دایم
دو دشمن میدهد ما را شکنجه
برون : سرما ، درون : این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه ؛
و اینک ... سومین دشمن ... که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت
سلاح آتشین ... بیرحم ... بیرحم
نه پای رفتن و نی جای برگشت ...
بنوش ای برف، گلگون شو، بر افروز
که این خون، خون ما بی خانمانهاست
که این خون، خون گرگان گرسنه ست
که این خون؛ خون فرزندان صحرا ست
درین سرما، گرسنه، زخم خورده
دویم آسیمه سر بر برف، چون باد.
ولیکن عـزّتِ آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد.
@bookonly
📷 yon.ir/EFtre
یک:
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابر ساکت و خاکستری رنگ
زمین را بارش مثقال، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ
سرود کلبه بی روزن شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان ست امشب
دوان بر پرده های برفها، باد
روان بر بالهای باد، باران
درون کلبه بیروزن شب
شب توفانی سرد زمستان.
آواز سگها:
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمناک ست
کـِشـد مانند گرگان باد، زوزه
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟
کنار مطبخ ارباب ، آنجا
بر آن خاک ارّه های نرم خفتن
چه لذت بخش و مطبوع ست، و آنگاه
عزیزم گفتن و جانم شنفتن
وزآن ته مانده های سفره خوردن
وگر آنهم نباشد ، استخوانی
چه عمر راحتی ، دنیای خوبی
چه ارباب عزیز و مهربانی !
ولی شلاق ! این دیگر بلائی ست.
بلی ، اما تحمل کرد باید
درست ست اینکه الحق دردناکست
ولی ارباب آخر رحمش آید
گذارد ، چون فروکش کرد خشمش
که سر بر کفش و بر پایش گذاریم
شمارد زخمهامان را و ما این
محبت را غنیمت می شماریم ...
دو :
خروشد باد و بارد همچنان برف
زسقف کلبه بیروزن شب ،
شب طوفانی سرد زمستان ،
زمستان سیاه مرگ مرکب
آواز گرگها :
زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد مانند سگها باد زوزه
زمین آسمان با ما بکین است
شب کولاکِ رُعب انگیز و وحشی
شب و صحرایِ وحشتناک و سرما
بلای نیستی ؛ سرمای پُر سوز
حکومت میکند بر دشت و بر ما .
نه مارا گوشه گرم کُـنامی
شکاف کوهساری ، سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک ، که بتوان
در آن آسود، بیتشویش، گاهی.
دو دشمن در کمین ماست؛ دایم
دو دشمن میدهد ما را شکنجه
برون : سرما ، درون : این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه ؛
و اینک ... سومین دشمن ... که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت
سلاح آتشین ... بیرحم ... بیرحم
نه پای رفتن و نی جای برگشت ...
بنوش ای برف، گلگون شو، بر افروز
که این خون، خون ما بی خانمانهاست
که این خون، خون گرگان گرسنه ست
که این خون؛ خون فرزندان صحرا ست
درین سرما، گرسنه، زخم خورده
دویم آسیمه سر بر برف، چون باد.
ولیکن عـزّتِ آزادگی را
نگهبانیم، آزادیم، آزاد.
@bookonly
تنها کتاب است که میماند 📚
همیشه اثاث کشی برایم کابوس بوده، حتی شنیدن اینکه یک نفر دیگر اثاث کشی دارد من را ناراحت میکند
بگذریم...
جناب ابوالزوجه بنده هفته قبل اثاث کشی داشتن و پس از ثابت شدن وسایل و چیدن آنها که تمام زحمتش روی دوش مادر همسر گرام بود در یکی از کارتنها تعدادی #کتاب کهنه بود، یکی از آنها برگزیده شعرهای #مهدی_اخوان_ثالث #م_امید بود که در عکس میبینید.
بماند که این کتاب عاملی شد تا ساعاتی از زیر کار فرار کنم و با اشعار جناب اخوان عشق بازی کنم که نکته جالبی توجهم را حلب کرد.
یک. این کتاب سال چهل و نه (خیلی قدیم) توسط انتشارات بامداد چاپ شده بود که آدرس آن در محله ای به نام شاه آباد واقع بوده است.
دو. آن زمان تیراژ یا همان شمارگان (فارسی را پاس بداریم) یک گزیده شعر 5هزار نسخه بوده ... مقایسه کنید با وضعیت امروز
سه. قیمت پشت جلد هم صد ریال بود
پ.ن: اشعار اخوان تا آنجا که من میفهمم خواندنی و دوست داشتنی است. در این گزیده، شعر #سگها_و_گرگها عالی است که نمادین بود و توجه من را به خود جلب کرد.
پ.ن دوم: مقدمه مرحوم اخوان بر این گزیده که خودش آن را «جیبی = کوچک» خطاب کرده هم جالب توجه بود.
@bookonly
همیشه اثاث کشی برایم کابوس بوده، حتی شنیدن اینکه یک نفر دیگر اثاث کشی دارد من را ناراحت میکند
بگذریم...
جناب ابوالزوجه بنده هفته قبل اثاث کشی داشتن و پس از ثابت شدن وسایل و چیدن آنها که تمام زحمتش روی دوش مادر همسر گرام بود در یکی از کارتنها تعدادی #کتاب کهنه بود، یکی از آنها برگزیده شعرهای #مهدی_اخوان_ثالث #م_امید بود که در عکس میبینید.
بماند که این کتاب عاملی شد تا ساعاتی از زیر کار فرار کنم و با اشعار جناب اخوان عشق بازی کنم که نکته جالبی توجهم را حلب کرد.
یک. این کتاب سال چهل و نه (خیلی قدیم) توسط انتشارات بامداد چاپ شده بود که آدرس آن در محله ای به نام شاه آباد واقع بوده است.
دو. آن زمان تیراژ یا همان شمارگان (فارسی را پاس بداریم) یک گزیده شعر 5هزار نسخه بوده ... مقایسه کنید با وضعیت امروز
سه. قیمت پشت جلد هم صد ریال بود
پ.ن: اشعار اخوان تا آنجا که من میفهمم خواندنی و دوست داشتنی است. در این گزیده، شعر #سگها_و_گرگها عالی است که نمادین بود و توجه من را به خود جلب کرد.
پ.ن دوم: مقدمه مرحوم اخوان بر این گزیده که خودش آن را «جیبی = کوچک» خطاب کرده هم جالب توجه بود.
@bookonly
در حالی که همه از رکود بازار نشر گلایه دارند رمان #رویای_نیمه_شب از تیراژ ۱۳۰هزار نسخه عبور کرد
@bookonly
@bookonly
از کتاب #نیستانگاری_و_شعر_معاصر اثر #یوسفعلی_میرشکاک
نیستانگاری در برابر هرگونه ایدئولوژی به نحوی مقاومت میکند که دیر یا زود آن ایدئولوژی از پا در میآید و با از پا درآمدن آن، آثاری که در پرتو حمایت اصحاب آن ایدئولوژی پدید آمدهاند، برای همیشه فراموش میشوند.
ناشر روزگارنو
@bookonly
نیستانگاری در برابر هرگونه ایدئولوژی به نحوی مقاومت میکند که دیر یا زود آن ایدئولوژی از پا در میآید و با از پا درآمدن آن، آثاری که در پرتو حمایت اصحاب آن ایدئولوژی پدید آمدهاند، برای همیشه فراموش میشوند.
ناشر روزگارنو
@bookonly
تراوشات
اشعار این کتاب را باید جرعه جرعه سرکشید سفرنامه پیادهروی اربعین به زبان شعر این کتاب را نشر شهرستان ادب منتشر کرده @bookonly
دشت
گامهای جابر و عطیه را
یک هزار و چارصد بهار
در بغل گرفته است
خاک، زیرپوستش
ردّ پای این دو را هنوز
مثل خون تازه حفظ کرده است
اولین مسافران اربعین هنوز هم
در کنار ما پیاده سیر میکنند
از عطیه در خیال خود سوال میکنم:
«جابرِ هزار و چارصد بهار پیش
مدفن غریب و بینشان دوست را
بیفروغ دیدهاش چگونه یافت؟
با کدام سوی چشم
بیامان به سوی کربلا شتافت؟»
پاسخ عطیه یک کلام بود:
«بوی تربت حسین»
شعر از #سیدمهدی_موسوی از کتاب #سفرنامه_با_صاد
@bookonly
گامهای جابر و عطیه را
یک هزار و چارصد بهار
در بغل گرفته است
خاک، زیرپوستش
ردّ پای این دو را هنوز
مثل خون تازه حفظ کرده است
اولین مسافران اربعین هنوز هم
در کنار ما پیاده سیر میکنند
از عطیه در خیال خود سوال میکنم:
«جابرِ هزار و چارصد بهار پیش
مدفن غریب و بینشان دوست را
بیفروغ دیدهاش چگونه یافت؟
با کدام سوی چشم
بیامان به سوی کربلا شتافت؟»
پاسخ عطیه یک کلام بود:
«بوی تربت حسین»
شعر از #سیدمهدی_موسوی از کتاب #سفرنامه_با_صاد
@bookonly
Forwarded from ویرگول
دلیل نام گذاری چهارراه «سیروس»
سه راهی در تهران قدیم بود که از سر بازار به طرف جنوب، بن بست بود.
روزی اتومبیل یکی از صاحب منصبان در کوچه پس کوچه های بازار گیر می کند و به سختی موفق به عبور از آن محله می شود.
همان روز آن شخص به رئیس بلدیه[شهرداری] تهران دستور می دهد سه راه به چهارراه تبدیل و به خیابان های «مولوی» و «اسماعیل بزاز» نیز وصل شود.
رئیس بلدیه به زیردستانش دستور می دهد این کار باید 30 روزه انجام شود.
بلدیه چند روزه همه خانه ها و کاروانسراهای واقع در مسیر را از صاحبان شان خریده و تخریب می کند و ظرف همان 30 روز امرشده از سوی رئیس بلدیه، به مولوی و اسماعیل بزاز متصل می شود.
ابتدا به این چهارراه به دلیل آماده شدن آن ظرف 30 روز، «سی روز» می گفتند و رفته رفته نام بردن از آن به «سیروس» تبدیل شد.
@virastari
سه راهی در تهران قدیم بود که از سر بازار به طرف جنوب، بن بست بود.
روزی اتومبیل یکی از صاحب منصبان در کوچه پس کوچه های بازار گیر می کند و به سختی موفق به عبور از آن محله می شود.
همان روز آن شخص به رئیس بلدیه[شهرداری] تهران دستور می دهد سه راه به چهارراه تبدیل و به خیابان های «مولوی» و «اسماعیل بزاز» نیز وصل شود.
رئیس بلدیه به زیردستانش دستور می دهد این کار باید 30 روزه انجام شود.
بلدیه چند روزه همه خانه ها و کاروانسراهای واقع در مسیر را از صاحبان شان خریده و تخریب می کند و ظرف همان 30 روز امرشده از سوی رئیس بلدیه، به مولوی و اسماعیل بزاز متصل می شود.
ابتدا به این چهارراه به دلیل آماده شدن آن ظرف 30 روز، «سی روز» می گفتند و رفته رفته نام بردن از آن به «سیروس» تبدیل شد.
@virastari
جای خالی شهید حججی خیلی زود احساس شد
📷 yon.ir/qRsqr
🔸 قریب به سه سال است، گزارشی با نام #زیربازارچه_کتاب با همراهی همکارانم در خبرگزاری منتشر میشود. گزارشی که شنبههای هر هفته به صورت منظم منتشر شده و در آن از کتابفروشیهای بسیاری در سراسر کشور برای بالا بردن ضریب دقت این گزارش آمار میگرفتیم.
🔸 این هفته وقتی با کتابفروشی واقع در شهر نجفآباد تماس برقرار شد، گفته شد که آمار هفتگی را #محسن_حججی میداد که این هفته همچون مولای شهیدش توسط کوردلان داعشی به شهادت رسیده است و این هفته کسی نیست که پرفروشها را اعلام کند. به همین سرعت جای خالیش احساس شد.
@bookonly
📷 yon.ir/qRsqr
🔸 قریب به سه سال است، گزارشی با نام #زیربازارچه_کتاب با همراهی همکارانم در خبرگزاری منتشر میشود. گزارشی که شنبههای هر هفته به صورت منظم منتشر شده و در آن از کتابفروشیهای بسیاری در سراسر کشور برای بالا بردن ضریب دقت این گزارش آمار میگرفتیم.
🔸 این هفته وقتی با کتابفروشی واقع در شهر نجفآباد تماس برقرار شد، گفته شد که آمار هفتگی را #محسن_حججی میداد که این هفته همچون مولای شهیدش توسط کوردلان داعشی به شهادت رسیده است و این هفته کسی نیست که پرفروشها را اعلام کند. به همین سرعت جای خالیش احساس شد.
@bookonly
📖📚
هیچکس واقعا از خدای خودش نمیبُره مادر من. آدمها فقط گاهی فراموشش میکنن. یا ادای بریدن رو درمیارن... همین!
از کتاب #خواب_باران اثر #وجیهه_سامانی از نشر #کتابستان_معرفت
@bookonly
هیچکس واقعا از خدای خودش نمیبُره مادر من. آدمها فقط گاهی فراموشش میکنن. یا ادای بریدن رو درمیارن... همین!
از کتاب #خواب_باران اثر #وجیهه_سامانی از نشر #کتابستان_معرفت
@bookonly
واقعا چرا؟!
🔸 رادیوی تاکسی روشن بود. ابتدا سخنانی از رهبر انقلاب در باب اهمیت توجه به اندیشه و فکر پخش شد و در ادامه موسیقی خاصی پخش شد و مجری شروع به تبلیغ برنامهای با محوریت علم و تکنولوژی کرد.
🔸 گوینده به سیاق برنامههای رادیویی با آب و تاب از بخشهای مختلف برنامه سخن میگفت و همکاران خود را معرفی میکرد. در یکی از بخشهایی که داشت با حرارت به متمایز بودن برنامه اشاره میکرد، گفت با گوش کردن به این برنامه دیگر نیازی به خواندن و مطالعه کتاب ندارید!!! 😳
🔸 واقعا سر در نیاوردم چطور یک برنامه رادیویی آن هم با محوریت علم و تکنولوژی که بسیاری از مخاطبان آن (برای نمونه نگارنده این چند خط) گذری آن را گوش میکنند، چطور میتواند شنونده بر فرض پر و پا قرص را از کتاب خواندن بینیاز کند.
🔸 اصولا مگر برنامه رادیویی آن قدر عمق دارد که جایگزین محتوای کتاب شود و ضمنا آیا ماندگاری کتاب را دارد؟ نیاز به خواندن و مطالعه کردن آن قدر جدی است که به راحتی با هیچ رسانهای نمیتوان جای آن را پر کرد ولی چه کنیم که هنوز بسیاری ضرورت این نیاز را حس نکردهاند تا جایی که رسانههای نوین را جایگزین مطالعه و خواندن معرفی میکنند.
@bookonly
🔸 رادیوی تاکسی روشن بود. ابتدا سخنانی از رهبر انقلاب در باب اهمیت توجه به اندیشه و فکر پخش شد و در ادامه موسیقی خاصی پخش شد و مجری شروع به تبلیغ برنامهای با محوریت علم و تکنولوژی کرد.
🔸 گوینده به سیاق برنامههای رادیویی با آب و تاب از بخشهای مختلف برنامه سخن میگفت و همکاران خود را معرفی میکرد. در یکی از بخشهایی که داشت با حرارت به متمایز بودن برنامه اشاره میکرد، گفت با گوش کردن به این برنامه دیگر نیازی به خواندن و مطالعه کتاب ندارید!!! 😳
🔸 واقعا سر در نیاوردم چطور یک برنامه رادیویی آن هم با محوریت علم و تکنولوژی که بسیاری از مخاطبان آن (برای نمونه نگارنده این چند خط) گذری آن را گوش میکنند، چطور میتواند شنونده بر فرض پر و پا قرص را از کتاب خواندن بینیاز کند.
🔸 اصولا مگر برنامه رادیویی آن قدر عمق دارد که جایگزین محتوای کتاب شود و ضمنا آیا ماندگاری کتاب را دارد؟ نیاز به خواندن و مطالعه کردن آن قدر جدی است که به راحتی با هیچ رسانهای نمیتوان جای آن را پر کرد ولی چه کنیم که هنوز بسیاری ضرورت این نیاز را حس نکردهاند تا جایی که رسانههای نوین را جایگزین مطالعه و خواندن معرفی میکنند.
@bookonly
با هر ضربه کابل بعثیها به خودم لرزیدم
📷 yon.ir/s79Y1
نگاهی به بازتابهای مخاطبان پس از مطالعه کتاب #من_زندام به بهانه سالروز بازگشت آزادگان جنگ تحمیلی به وطن
«من زندهام» اثر #معصومه_آباد شرحی از خاطرات دوران چهار ساله اسارت این بانوی آزاده در زندانهای رژیم بعث صدام است. روایت کتاب از دوران کودکی نویسنده آغاز و با بیان بخشهای مهمی از نوجوانی وی ادامه پیدا میکند. کتاب، با بیان نقش و تأثیر انقلاب اسلامی بر زندگی و شخصیت آباد به دوره دفاع مقدس، اسارت و آزادی وی و سه بانوی آزادهی دیگر، به پایان میرسد.
#وحید_یامینپور کارشناس مسائل فرهنگی در ارتباط با این کتاب گفته است: «معصومه آباد با قلمی منحصر به فرد آنرا نگاشته تا در تمام مدت خواندن کتاب، قلبتان بتپد و چشمتان گرم باشد. اگر شبی دو ساعت وقت بگذارید و 150 صفحه بخوانید ظرف سه شب کتاب را تمام کردهاید. من به چاپ چهل و دومش رسیدم. به همسر، مادر و خواهرانتان هدیه بدهید.»
#الهه_مولایی دیگر کاربر فضای مجازی در باره این کتاب نوشته است: «با خواندنش خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. بعضی جاها پا به پای داستان گریه کردم... آری اسارت قسمتی از جنگ است، ولی خیلی دردناکه حتی شاید دردناکتر از خود واژه جنگ و من هیچ وقت این را نمیدانستم... اوایل داستان اسارت احساس خیلی بدی داشتم و واقعا به جای شخصیتها احساس میکردم که از نعمت بزرگی به اسم آزادی محروم شدم ولی با پیش رفتن داستان واقعا به جملهای که اول کتاب توسط یکی از اسرا گفته شده بود رسیدم: «اسارت در راه عقیده، عین آزادی است»... و تا ما بخواهیم این انسانها را بفهمیم...»
#سارا یکی از بانوان فعال در فضای مجازی نوشته است: «ظلمبارترین واژه اسارت است و این جمله را در تک تک کلمات کتاب حس کردم. همیشه خواندن کتابهای جنگ به خصوص دفاع مقدس سخت است و خواندن کتاب های دوران اسارت به معنای واقعی کلمه دردناک و من همیشه سعی کردهام از آن فرار کنم ولی باید خواند. باید خواند تا فهمید «این داستان، داستان دنباله دار هبوط انسانیت در کسانی بود که خود را به خواب زده بودند تا وجدانشان آنها را آزار ندهد و به خیال خود قهرمان جنگ باشند.» قلم خانم آباد خیلی قوی است به طوری که با هر ضربهای که بعثیها با کابل میزدند، من هم میلرزیدم. با هر نالهای که اسرا از شدت درد میکردند، اشکهایم سرازیر میشد و با «نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ»های شهید تندگویان دلم آرام میگرفت. انگار که صدایشان را میشنیدم.
#سادات یکی دیگر از کاربران شبکههای اجتماعی مرتبط با کتاب اینطور نوشته است: «نقش دختران، مادران و همسران در جنگ خیلی دیده نشده و غم انگیزتر آنکه اسرا نیز از این کم لطفی بی نصیب نبودن. اما قاصرم از اینکه راجع به اسرای زن چیزی بنویسم. فقط اینکه با خواندن این کتاب بارها از عمق وجودم گریستم و البته به تمام زنان و دختران غیور کشورم همچون معصومه میبالم. امیدوارم با شناخت این بزرگان تا حدی به ساحت ایشان ادای دین کنیم.»
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📷 yon.ir/s79Y1
نگاهی به بازتابهای مخاطبان پس از مطالعه کتاب #من_زندام به بهانه سالروز بازگشت آزادگان جنگ تحمیلی به وطن
«من زندهام» اثر #معصومه_آباد شرحی از خاطرات دوران چهار ساله اسارت این بانوی آزاده در زندانهای رژیم بعث صدام است. روایت کتاب از دوران کودکی نویسنده آغاز و با بیان بخشهای مهمی از نوجوانی وی ادامه پیدا میکند. کتاب، با بیان نقش و تأثیر انقلاب اسلامی بر زندگی و شخصیت آباد به دوره دفاع مقدس، اسارت و آزادی وی و سه بانوی آزادهی دیگر، به پایان میرسد.
#وحید_یامینپور کارشناس مسائل فرهنگی در ارتباط با این کتاب گفته است: «معصومه آباد با قلمی منحصر به فرد آنرا نگاشته تا در تمام مدت خواندن کتاب، قلبتان بتپد و چشمتان گرم باشد. اگر شبی دو ساعت وقت بگذارید و 150 صفحه بخوانید ظرف سه شب کتاب را تمام کردهاید. من به چاپ چهل و دومش رسیدم. به همسر، مادر و خواهرانتان هدیه بدهید.»
#الهه_مولایی دیگر کاربر فضای مجازی در باره این کتاب نوشته است: «با خواندنش خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. بعضی جاها پا به پای داستان گریه کردم... آری اسارت قسمتی از جنگ است، ولی خیلی دردناکه حتی شاید دردناکتر از خود واژه جنگ و من هیچ وقت این را نمیدانستم... اوایل داستان اسارت احساس خیلی بدی داشتم و واقعا به جای شخصیتها احساس میکردم که از نعمت بزرگی به اسم آزادی محروم شدم ولی با پیش رفتن داستان واقعا به جملهای که اول کتاب توسط یکی از اسرا گفته شده بود رسیدم: «اسارت در راه عقیده، عین آزادی است»... و تا ما بخواهیم این انسانها را بفهمیم...»
#سارا یکی از بانوان فعال در فضای مجازی نوشته است: «ظلمبارترین واژه اسارت است و این جمله را در تک تک کلمات کتاب حس کردم. همیشه خواندن کتابهای جنگ به خصوص دفاع مقدس سخت است و خواندن کتاب های دوران اسارت به معنای واقعی کلمه دردناک و من همیشه سعی کردهام از آن فرار کنم ولی باید خواند. باید خواند تا فهمید «این داستان، داستان دنباله دار هبوط انسانیت در کسانی بود که خود را به خواب زده بودند تا وجدانشان آنها را آزار ندهد و به خیال خود قهرمان جنگ باشند.» قلم خانم آباد خیلی قوی است به طوری که با هر ضربهای که بعثیها با کابل میزدند، من هم میلرزیدم. با هر نالهای که اسرا از شدت درد میکردند، اشکهایم سرازیر میشد و با «نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ»های شهید تندگویان دلم آرام میگرفت. انگار که صدایشان را میشنیدم.
#سادات یکی دیگر از کاربران شبکههای اجتماعی مرتبط با کتاب اینطور نوشته است: «نقش دختران، مادران و همسران در جنگ خیلی دیده نشده و غم انگیزتر آنکه اسرا نیز از این کم لطفی بی نصیب نبودن. اما قاصرم از اینکه راجع به اسرای زن چیزی بنویسم. فقط اینکه با خواندن این کتاب بارها از عمق وجودم گریستم و البته به تمام زنان و دختران غیور کشورم همچون معصومه میبالم. امیدوارم با شناخت این بزرگان تا حدی به ساحت ایشان ادای دین کنیم.»
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA