تراوشات
416 subscribers
646 photos
17 videos
13 files
502 links
Download Telegram
#کتاب #سنجش_ایدئولوژی_های_مدرن اثر #شهریار_زرشناس
توصیه می‌کنم هرکس می‌خواهد به صورت اجمالی با ایدئولوژی‌های #مدرن آشنا شود این کتاب را بخواند. همچنین تعریف ایدئولوژی به خوبی در این کتاب تبیین شده و خواننده با معنای صحیح آن آشنا می‌شود.
نویسنده خیلی روان و ساده گفته و از پیچیده گویی‌های مرسوم در این قبیل کتب دوری کرده‌است
بخش #لیبرالیسم و #مارکسیسم خیلی خوب بود
این کتاب را انتشارات #کیهان منتشر کرده

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
پارک لوکزامبورگ در مرکز پاریس یکی از جاهایی است که تعداد عظیم کتابخوان های آن ،هر تازه واردی را به حیرت می اندازد .عصرها پارک لوکزامبورگ پر است از آدم هایی که سر راه شان به خانه ترجیح می دهند به آنجا بیایند و پاچه هایشان را بالا بزنند ،پاهای شان را در آب شناور کنند و کتاب بخوانند .تعداد کتابفروشی ها و عظمت شان برای من که نخستین بار بود به پاریس می رفتم ،تنها حیرت انگیز نبود ،رشک برانگیز بود.

#مارک_و_پلو
#منصور_ضابطیان
#فرانسه #صفحه۲۱
_ _ _
📚 @sinjimbook
📚📚📚امروز چقدر #کتاب خوندی؟!!

هر روز حداقل 15 دقیقه #مطالعه کنیم📚📚📚
@ketabhayam
«می‌خواستم آیه‌ای بخوانم، که بر زبانم خشکید. ترق. مجلس به هم ریخت. تعدادی آمدند طرفم و چند نفری بلند بلند خندیدند. تکه‌های لهیده سیب پاشید روی عمامه‌ام، روی صورتم. بوی گندش همه‌جا را گرفت. با آستین صورتم را پاک کردم. تا خود را جمع‌وجور کنم و بیایم پایین، دومی را هم پرت کرد که از بیخ گوشم رد شد. به آرامی از منبر پایین آمدم ...»
آنچه خواندید ورودی رمان #برکت اثر #ابراهیم_اکبری_دیزگاه است که در همان ابتدا ضربه محکمی به خواننده می‌زند و او را با شتاب به عالم «شیخ یونس برکت» پرتاب می‌کند. ماجرای این رمان در ارتباط با طلبه‌ای است که عازم سفر تبلیغی به روستایی به نام «میانرود» شده و در آنجا با دردسرهای بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند.
نویسنده با این آغاز خوب خواننده را وارد داستان می‌کند و از همان ابتدا تصویری از مشقت‌های طلبه مُبَلِّغ را به خواننده نشان می‌دهد. این مشقت‌ها تا حدی است که شیخ یونس برکت بارها در میانه راه تصمیم به بازگشت می‌گیرد. او در ماه مبارک رمضان به این روستا آمده تا از قرآن و اخلاق و اسلام برای آنها سخن بگوید اما ساکنان این روستا بسیاری از مسائل ابتدایی دینی و شرعی را نمی‌دانند و همین بر سخت شدن شرایط بر یونس برکت اضافه می‌کند.
در این #کتاب خواننده با حالات درونی یک طلبه و اتفاقاتی که در زندگی شخصی او افتاده روبرو می‌شود و تصویری واقع‌گرایانه‌تر از این قشر را به مشاهده می‌نشیند. این تصویر تا جایی پیش می‌رود که خواننده روحانیتی را می‌بیند که خود گاهی حواسش به خویش نیست و گاهی تلنگری که مردم به او می‌زنند سبب می‌شود به خودش بیاید.
یکی از بارزترین نکاتی که در مورد این رمان می‌توان ذکر کرد به تعبیری نقدی است که بر نظام تبلیغ و ترویج حوزه علمیه وارد می‌کند. دیالوگی که بارها از زبان اهالی روستا شنیده می‌شود این است که «روحانی قبلی چنین گفته بود و شما چنان گفتید» و این نشان می‌دهد در تبلیغ مشی و روش ثابتی وجود ندارد و روحانیون که عازم روستاها و مناطق دیگر می‌شوند به تعبیری خود اجتهاد می‌کنند و همین مسئله کار را بر سایر روحانیون که پس از آنها پا در منطقه می‌گذارند دشوار می‌کند. از این حیث شاید بتوان گفت که رمان «برکت» در واقع نظام تبلیغی حوزه علمیه را به نقد کشیده و تلنگری زده است.
در مورد برخی شخصیت‌ها و افراد حاضر در رمان نیز می‌توان نکاتی را طرح کرد که مثلا برخی از آنها در حد چند رفتار و دیالوگ باقی مانده‌اند و نویسنده برای معرفی آنها پا را از این حد فراتر نگذاشته است. همچنین به نظر می‌رسد شیخ یونس برکت در برخی اتفاقات منفعل است و این را می‌توان اینطور تعبیر کرد که او به خاطر عدم آشنایی با محل گاهی سعی می‌کند محتاطانه برخورد کند.
در این اثر خواننده از نظر ذهنی اذیت می‌شود که این به خاطر عمق خوب شخصیت «شیخ یونس برکت» است او علاوه بر مشقت‌هایی که در روستا با آنها مواجه است از سوی همسرش نیز در تنگنا قرار دارد و همین سبب می‌شود که بسیار بی‌انگیزه و ناراحت باشد و این حس به خواننده نیز در طول رمان منتقل می‌شود.
در رمان «برکت» اثر ابراهیم اکبری دیزگاه که نشر #کتابستان_معرفت منتشرش کرده، خواننده با سفرهای تبلیغی روحانیون آشنا می‌شوند و ذهنیتی که ناشی از روحانیون حاضر در محیط‌های شهری است کمی جابجا می‌‌شود و همین نکته را می‌تواند نقطه قوت اثر برشمرد که توانسته در ارائه تصویری متفاوت از روحانیت موفق ظاهر شود.
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
روایتی متفاوت از روحانیون با چاشنی نقد حوزه علمیه
#برکت
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
Forwarded from گاف
گسترش #فرهنگ ایثار و #شهادت به سبک فروشگاه مرکزی انتشارات #روایت_فتح
کتابفروشی که کاملا کارمندی اداره میشود و ظاهرا فروش برایشان مسئله نیست
https://telegram.me/joinchat/Bg6Jbz90Qc38QlBHhSo6rA
Forwarded from گاف
در توضیح این عکس باید گفت که این تصویر در ساعت 11:30 دقیقه گرفته شده و البته گمان نمیکنم از موارد استثنا محسوب شود. یعنی در ساعات مختلفی از مقابل این فروشگاه عبور کرده ام که تعطیل بوده.
این در حالی است که بسیاری از جناح های فرهنگی مومن در عرضه کتاب برای ادامه بقای خود به محلی اینچنین نیاز دارند آن وقت این ناشر ...
پ.ن: این عکس در وسط هفته تهیه شده و روزکاری بوده است
https://telegram.me/joinchat/Bg6Jbz90Qc38QlBHhSo6rA
روایتی از ژنرال‌های سربلند ایرانی

«عادت نداشتم هنگام ورود زن‌ها یا پرستاران آلمانی سرم را بالا بگیرم. پرفسور که شاید می‌دانست پایین بودن سرم از چیست، دست زیر چانه‌ام برد و گفت: «ژنرال شما ایرانی‌ها سربلند هستید، شما زیر بار ظلم نرفته‌اید، مقابل آمریکا ایستاده‌اید، پس سرتان را بالا بگیرید.»

این تنها چند خط از کتاب 742 صفحه‌ای «آب هرگز نمی‌میرد» خاطرات جانباز میرزا محمد سلگی است. خاطراتی که موید مسئله‌ای است که پرفسور آلمانی به آن اشاره کرده و با خواندن این کتاب که تنها گوشه کوچکی از حماسه و رشادت سربازان خمینی(ره) است بالا بودن سر سربازان انقلاب در برابر ظلم را به رخ خواننده می‌کشد.

خاطراتی که از ابتدای تولد جانباز سلگی آغاز می‌شود و بخش اعظم آن در دوران دفاع مقدس می‌گذرد. این کتاب خاطرات فرمانده همیشه در صحنه گردان حضرت اباالفضل (ع) تیپ انصارالحسین(ع) همدان است که در آن ویژگی‌های بسیاری است که اشاره به هرکدام از آنها مطلبی مفصل را می‌طلبد و در این مقال در نظر نیست که مفصل به کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» بپردازیم.

این کتاب سراسر رشادت و روحیه مردانگی است و خواننده در سطر سطر آن این روحیه را می‌بیند. میرزا محمد سلگی که خود همواره در میدان نبرد حاضر است و هیچگاه راضی نمی‌شود که رزمندگان را تنها بگذارد این روحیه را حتی پس از، از دست دادن هر دو پا نیز حفظ می‌کند و در شرایط سخت با پای مصنوعی یا روی برانکارد وارد میدان رزم شده تا روحیه رزمندگان را بالا ببرد. ایمان و اخلاص دیگر وجهی است که در این کتاب بازتاب بسیار دارد و خواننده را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

میرزا محمد سلگی رزمنده‌ای است که تحصیلات آکادمیک نداشته و در حد مرسوم زمان خود در روستا تحصیل کرده اما شرایطی که دفاع مقدس و انقلاب اسلامی برای جوانان فراهم کردند سبب شد که او در میان فرماندهان دفاع مقدس به «شیخ فرماندهان» شهرت پیدا کند.

این کتاب را حمید حسام تدوین کرده و خواننده در طول کتاب حضور نویسنده را به خوبی حس می‌کند. او تنها به خاطرات سردار سلگی اکتفا نکرده و در تایید خاطراتی که در موقعیت‌های خاص روی داده سراغ حاضران و همراهان سلگی نیز رفته است و این موضوع استناد کتاب را بالا برده و به خواننده اطمینان می‌دهد که با متنی مستند روبرو است.

میرزا محمد سلگی در طول هشت سال دفاع مقدس به صورت پیوسته و مستمر در جبهه‌ها حضور داشته و حتی مجروحیت نیز نتوانست او را از حضور در صحنه نبرد باز دارد. او حتی زمانی که هر دو پا را از دست داد پس طی کردن دوران درمان مجدد وارد صحنه نبرد شد و مردان در مقابل دشمن ایستاد. او در حالی که پا در بدن نداشت در روزهای حساس عملیات «مرصاد» با دست خالی در برابر منافقین فریب‌خورده که مجهز به سلاح‌های ارتش بعث بودند، ایستادگی کرد و حماسه آفرید. از این رو کسی نیست که بر تاثیر حضور سردار میرزا محمد سلگی در این عملیات حیاتی نتواند صحه گذارد.

این کتاب بر خلاف حجم زیاد، بسیار روان و خوشخوان است که بخشی از این خوشخوان بودن به خاطر صمیمت و صفای باطن راوی است که در متن منعکس شده و همین سبب می‌شود که متن روان باشد. البته از تلاش‌های حمید حسام نیز نبایست چشم پوشید که کوشیده متنی روان و بدون دست‌انداز و گره را به خواننده عرضه کند که الحق موفق نیز بوده است.

این کتاب هرچند که سال گذشته توانست جایزه بخش مستندنگاری جایزه ادبی جلال آل‌احمد را برنده شود اما نتوانست توفیقی کسب کند که نشان می‌دهد جوایز ادبی آنطور که باید در کشور ما اثرگذاری لازم را ندارند و مخاطب را نمی‌توانند تحریک کنند اما چندی پیش پس از توجه رهبر معظم انقلاب اسلامی به این کتاب، «آب هرگز نمی‌میرد» مورد توجه خوانندگان قرار گرفت و به عنوان یکی از آثار پرفروش بر سرزبان‌ها افتاد.

#آب_هرگز_نمی‌میرد
#حمید_حسام
#نشر_صریر
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
روایتی از ژنرال‌های سربلند ایرانی
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
نگاهی #تصادفی به یک رمان تصادفی!
تصادف! مگر می‌شود همه اتفاقات عالم بر اساس تصادف روی دهد. مگر ممکن است تصادف تا این حد تعیین کننده باشد، اصلا گیریم که تصادف می‌تواند عامل حتی پدید آمدن جهان باشد اما با کدام منطق می‌توان آن را توجیه کرد؟ ضمنا در داستان‌نویسی که همه داد از منطق داستانی می‌زنند نوشتن داستانی که تمام اتفاقات آن بر مبنای تصادف (آن هم غیر منطقی) روی داده کمی تعجب برانگیز است. رمان «سرخِ سفید» مهدی یزدانی‌خرم را باید یک رمان تصادفی خواند که نویسنده ظاهرا به هیچ اصل داستان‌نویسی پایبند نیست (در حالی که همین نویسنده بسیاری از آثار را بر همین مبنا می‌نوازد) و تمام اتفاقات رمان بر مبنای یک تصادف جلوی دیدگان خواننده رژه می‌رود و روی می‌دهد. وقتی تصادف و اتفاقات یهویی! ملاک باشد دیگر نباید انتظار طرح و پیرنگ محکمی هم داشته باشیم.
در این رمان روایتی از یک کیوکوشین‌کای سی‌و‌ساله بازگو شده که نویسنده رمان‌های زرد است که هیچ مخاطبی ندارد و کارمند دون‌پایه اداره آمار است و می‌خواهد کمربند مشکی رشته خود را کسب کند و برای کسب این کمربند باید ۱۵ مسابقه یک دقیقه‌ای بدهد تا بتواند در پایان به این کمربند دست پیدا کند. در هر مبارزه و استراحت‌هایی که میان آن برای کیوکاشین‌کا روی می‌دهد روایت‌هایی از روزهای دی ۱۳۵۸ در حوالی خیابان شانزده آذر برای خواننده روایت می‌شود. روایت‌هایی که فاقد منطق روایی است و کاملا تصادفی روایت می‌شود و تنها به این دلیل که در خیابان شانزده آذر روی داده بازگو می‌شود. این حجم از تصادف واقعا تعجب برانگیز است و مشخص نیست هدف و نیت نویسنده از این میزان تصادف در نوشتن یک رمان چیست؟
نویسنده به بهانه خیابان شانزده آذر به تاریخ پرداخته و روشن نیست هدف از این برش‌های تاریخی که مملو از جزئیات است چه کمکی به این رمان تصادفی می‌کند. نویسنده با پرداختن به جزئیاتِ خرده روایت‌هایش سعی کرده ذهن خواننده را از مسیر اصلی رمان منحرف کند تا مبادا دستش رو شود که رمانش فاقد قصه‌ای مشخص و منطقی است و به عبارتی در بیان قصه الکن و ناتوان است. نکته‌ای که می‌توان گفت این است که نویسنده در این رمان کوشیده نشان دهد که بسیاری از وقایع به خاطر انقلاب روی داده و تلخی و سیاهی آنها ناشی از انقلاب اسلامی است و تمام ناکامی‌ها را به نام انقلاب زده است. اما با استفاده از این روش تصادفی سعی کرده به نوعی یک روایت منسجم ارائه نکند و خرد خرد این ناکامی‌ها را به کام خواننده بریزد و آنها را به نام انقلاب کند. این در حالی است که این رمان در جایزه کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور در بخش رمان انقلاب و دفاع مقدس کاندیدا شده بود و وقتی این موضوع در فضای رمان را دیدم دچار تعجب شدم که داوران این جایزه مسجدی چه نکته مثبتی در این رمان دیده‌اند که آن را در این بخش کاندیدا کرده‌اند!

#حسام_آبنوس
#سرخ_سفید
#مهدی_یزدانی_خرم

@ketabhayam
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
#ادامه
زبان داستان ... و ... نثر ... «سرخِ سفید» ... عامیانه ... و فاقد هرگونه ادبیت است ... و نویسنده با استفاده از زبان محاوره و ویرایش نشده ... همراه با «...»(سه نقطه) سعی کرده ضعف‌های نثر خود را پوشش دهد. این رمان متاثر از نثر فضای مجازی بوده و در بخش‌های بسیاری نیاز به ویرایش دارد. نویسنده که کوشیده اطلاعات تاریخی خود را با استفاده از خرده روایت‌ها به رخ خواننده بکشد کلمات بسیاری را دانسته یا نادانسته غلط نوشته که این نیز بر ضعف‌های رمان افزوده می‌‌شود.
از آنجا که با یک قصه منسجم روبرو نیستیم طبیعتا نمی‌توان شخصیت‌پردازی‌های عمیقی هم داشته باشیم و نویسنده از این مورد نیز جسته و با سر هم کردن خرده روایت‌های تصادفی در رمانش شخصیت‌هایی را در حد چند صفحه به خواننده معرفی می‌کند که نیازی به واکاوی لایه‌های عمیق شخصیت‌ آنها نیاز نیست. البته نویسنده با پرداختن به جزئیات در هر روایت سعی کرده سر خواننده را گرم کند و او را سرحال بیاورد. مانند اینکه آیت‌الله طالقانی چه سیگاری می‌کشیده، یا فلان فوتبالیست چه ماشینی سوار می‌شده و یا کدام کتاب در روزهای ملتهب انقلاب بیشتر فروش داشته؛ اما اینها تمهیداتی است که نویسنده با آویختن به آنها سعی کرده از زیر بار طرح و پیرنگ و ... فرار کند.
شخصیت اصلی که همان کیوکشین‌کای سی و سه ساله باشد بی هدف و بی انگیزه و مایوس است و اساسا خودش هم نمی‌داند برای چه زنده است و فعالیت می‌کند و چرا باید چنین شخصیتی که خود برای کارهایش انگیزه و هدفی ندارد تبدیل به شخصیتی شود که حاضر است پانزده راند مبارزه کند تا کمربندی بگیرد که میلیون‌ها نفر بیرون از باشگاه آن را دارند و برای دیگران چنین کمربندی ارزشی ندارد. این جهان‌بینی نویسنده «سرخِ سفید» است که کاملا مایوس است و انگیزه‌ای ندارد. ضمنا اعتقادی هم به #آسمان ندارد و معتقد است باید سفت به زمین چسبید. او حتی در بخش‌هایی کنایه‌های تمسخرآلود به مذهبی‌ها می‌زند و آنها را مورد تمسخر قرار می‌دهد.
نکته دیگری که می‌توان در کنار تمام نکات بالا مطرح کرد تغییر راوی از دانای کل به اول شخص است. خواننده در رمان مهدی یزدانی خرم با چنین مسئله‌ای روبرو می‌شود و در حالی که تمام کتاب را با راوی دانای کل خوانده ناگهان شاهد تغییر زاویه دید به راوی اول شخص است. شاید حتی بتوان تمام تصادفات و اتفاقات رمان تصادفی «سرخ سفید» را با همین روای دانای کل توجیه کرد اما این تغییر ناگهانی راوی را کجای دلمان بگذاریم.
اما خدا باید شانس بدهد که چنین رمانی بنویسی و این همه منتقدان و رفقایت چنین برایت هورا بکشند و از رمانت تعریف کنند، یا آنها در رودبایستی مانده‌اند یا چیز دیگری در میان است. بالاخره مهدی یزدانی‌خرم صاحب رسانه است و اگر به رمانش چپ بگویی ممکن است در رسانه‌اش رمانت را دراز کند و از رویش رد شود.

#حسام_آبنوس
#سرخ_سفید
#مهدی_یزدانی_خرم

@ketabhayam
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
نگاهی #تصادفی به یک رمان تصادفی!
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
حتی همین یادداشت را هم نخوانید!

این روزها که در آستانه نوروز باستانی ایرانی هستیم #مطبوعات اعم از روزنامه، هفته‌نامه، ماه‌نامه، فصل‌نامه، گاه‌نامه، سال‌نامه، دوسال‌نامه و ... در حال تکثیر بیشتر خود هستند و ویژه‌نامه‌هایی #نوروزی برای مخاطبان خود تولید می‌کنند. حتی همین متنی که در حال خواندن آن هستید نیز به نوعی شما را از خواندن کتاب‌های عزیز باز می‌دارد و وقت‌تان را می‌گیرد پس همین یادداشت را نیز نخوانید!

از این بگذریم که هرکدام از این نشریات در صدد تکثیر خود هستند و دعوت به خواندن خود و اطفاء نیاز به خوانده‌ شدن ولی همین نشریات فخیمه در طول سال از پایین بودن سرانه #مطالعه گلایه دارند که پایین بودن سرانه انتشار آنها ناشی از پایین بودن سرانه مطالعه در جامعه است.
در حالی که این حجم از ویژه‌نامه‌های نوروزی برای اهل مطالعه فرصتی نمی‌گذارد و تمام اوقات فراغت آنها را مختل می‌کند. آن هم ویژه‌نامه‌هایی با جلدهای رنگارنگ و اسامی دهان‌پرکن که هر خواننده‌ای را تحریک می‌کند که نگاهی به داخلش بیاندازد.
در این بین باید یادآوری کرد که خواندن کتاب مورد علاقه در ژانری که دوست داریم می‌تواند اوقات فراغت و تعطیلی نوروز را پر کند و چه تفریحی بالاتر از این.
جالب اینجا یکی از همین ویژه‌نامه‌ها در شماره‌ای که به مناسبت نوروز بسته بود هیچ خبری از #کتاب و دعوت به خواندن آنها نبود و تنها به چند گفت‌وگوی بهاری با شاعر و مترجم و نویسنده اکتفا کرده بود.

#نوروز_کتاب_بخوانیم

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
برنامه تلویزیونی #شابک ( برنامه‌ای با محوریت #کتاب ) در یکی از بخش‌های خود سراغ مردم رفته و از آنها سوال کرده #نام_کتاب_زندگی_خود_را_چه_می‌گذارید؟

چالش جالبی است ...

شما نام کتاب زندگی‌تان را چه می‌گذارید؟

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
تراوشات
نگاهی #تصادفی به یک رمان تصادفی! https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
#یادداشت یکی از #اعضای_کانال در مورد رمان #سرخ_سپید

اگر قرار باشد مثل یزدانی‌خرم بنویسم لااقل چاپش نمی‌کنم

راستش حجم این همه داستان اتفاقی برای من هم آزار دهنده بود. اوایل کتاب این داستان های اتفاقی را دوست داشتم اما از جایی به بعد احساس میکردم محکوم هستم به خواندن یک پروسه ی تکراری در هر فصل کتاب.
بخش صفر کتاب آنقدر برای من ملال آور بود که می‌خواستم در همان لحظات اول خواندن کتاب را رها کنم اما از بخش یک به بعد کمی بهتر شد.
متاسفانه فضای بیش از حد خاکستری کتاب بخصوص در رابطه با انقلاب اسلامی کاملا تاثیر گذار بود. نسل ما دهه هفتادی ها که تصور پررنگ و تجربه زیسته ای از انقلاب و آرمان های ارزشمند آن ندارند با خواندن این کتاب کاملا دچار القائات اشتباه خواهند شد. باید اعتراف کنم در ایامی که کتاب را می‌خواندم حتی خود من هم حس بدی به دوران اوایل انقلاب پیدا کرده بودم. واقعا برای من جای تعجب هست که بنا به گفته شما این کتاب کاندیدای جایزه غنی پور بوده است...انگار کسی واقعا محتوای کتاب را نخوانده...
تفکرات چپ گرایانه هم که از سر و روی کتاب می‌بارد. از جایی به بعد، تقریبا وقتی دو سوم کتاب را پشت سر گذاشته بودم دیگر انگیزه ای برای ادامه ی آن نداشتم. برای همین چندین روز خواندنش را رها کردم. خصوصا حجم بالای انرژی منفی که می‌خواست به خواننده القا کند: ما داشتیم زندگیمان را میکردیم، انقلاب شد و بدبخت شدیم!، واقعا برایم آزار دهنده بود.
اما در نهایت خوشحالم که کتاب را مطالعه کردم. تجربه ی خوبی بود چون به من یاد داد چگونه کلمات نویسنده ای که فکر میکند شاهکار خلق کرده است می‌تواند ملال آور و تکراری باشد. چون به من یاد داد داستان خوب چیزی فراتر از لفاظی و توضیحات پیچیده و اطلاعات عجیب و غریب و بلااستفاده است. چون به من یاد داد اگر روزی قرار باشد شبیه مهدی یزدانی خرم داستان بنویسم لااقل از خیر چاپ کردنش بگذرم.

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
#عید_چی_بخونیم

#یک

متن روان #دخیل_هفتم را از دست ندهید
نه تاریخی است نه اجتماعی و نه عاشقانه اما همه اینها هست
کمی هم فراواقعی بوده و به دنیاهای موازی سرک میکشد
تصاویر هولناک رمان از شکنجه های #ساواک حتما دلتان را ریش ریش خواهد کرد

#محمد_رودگر این #رمان را نوشته و انتشارات #شهرستان_ادب

طرح جلد کتاب حالم را بد کرد... همین
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
پلویی که از دیگ #انگلیس بیرون بیاید به درد ما نمی‌خورد!

برشی از #کتاب این روزهایم
#رمان #ظلمت_سفید اثر سجاد خالقی

آقا نفس بلندی می‌کشد و داد می‌زند:
-تا دیروز نهضت، عدالت خانه بود و پناه ما حضرات معصومین بودند. اما حالا سفارت بریتانیا توکل و پناه عده‌ای شده. آقای نوری فرمودند پلویی که از دیگ انگلیس بیرون بیایدبه درد ما نمی‌خورد.
هر سه نفر ساکت می‌شوند و مردی که صدای نچسب دارد این بار آرام‌تر حرف می‌زند:
-خان چه فرقی دارد نام نهضت چه باشد، مشروطه باشد یا مشروعه یا حتی عدالت‌خانه؟ سفارت انگلیس باشد یا بقعه‌ی یک امام‌زاده؟
آقا عصبانی می‌شود؛ الان است که با سیلی صئرت مرد را کبود کند:
- وختی شما فرق سفارت و حرم را نفهمید، چطور می‌خواهید برای مردم مسلمان دل بسوزانید؟ اصلا علمای متحصن در قم هم راضی به اقامت در سفارت نیستند و نگرانند این سفره‌ای که پهن شده مردم را مسموم کند.

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
#عید_چی_بخونیم


رمان #بی_کتابی اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان که تازه وارد بازار کتاب شده و انتشارات شهرستان ادب آن را منتشر کرده است را برای روزهای عید خودم در نظر گرفتم.
رمانی که بزرگ و کوچک ازش تعریف کردن و مدت زیادی منتظر انتشارش بودم.
این رمان با موضوع #کتاب نوشته شده و در دوران #قاجار می‌گذرد.

رمان #عاشقی_به_سبک_ون‌گوگ از همین نویسنده را اینجا معرفی کرده بودم که در جایزه جلال آل‌احمد کاندیدای بخش رمان شده بود. خواندن این رمان واقعا لذت‌بخش بود از این رو منتظرم تا رمان #بی_کتابی را شروع کنم.

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA