تراوشات
415 subscribers
651 photos
17 videos
13 files
505 links
Download Telegram
Forwarded from یکی یا بیشتر
چطور کتاب بخوانیم؟

https://youtu.be/5pzoyYtP2zQ
👍1
🎤تحت تاثیر نگاه سیاسی، نگاه انسانی را فراموش می‌کنیم/ در سخنرانی‌ها می‌گویند جنگ روایت‌ها ولی معنایش را نمی‌فهمند

🔹ما یک دولتی داریم، دولت یک موضعی دارد ولی دلیل نمی‌شود رسانه‌های ما همان موضع دولت را داشته باشند. یعنی دیدگاه متفاوت خبرنگار به معنای ضدمنافع ملی بودن یا ضدایرانی بودن آن نیست. ما می‌توانیم مثل الجزیره و قطر باشیم، در یک جاهایی الجزیره الزاماً منافع رسمی دولت قطر را پیگیری نمی‌کند، ولی در کلان به عنوان یک قدرت نرم محسوب می‌شود که دارد منافع قطر را پیش می‌برد.

🔹من از ابتدای اتفاقات سوریه می‌خواستم بروم ولی در چارتی که برای اعزام آدم فرهنگی نوشته بودند، اولین اولویت با مستندساز بود، دومین اولویت با عکاس بود و اصلاً تعریفی از خبرنگار نداشتند و می‌گفتند خبرنگار به چه درد ما می‌خورد؟

🔺تیترهای دیگری از این گفت‌وگو:
ــ خودم به استقبال ممیزی می‌روم
ــ چون از شکست نمی‌نویسیم مخاطب پیروزی ما را هم باور نمی‌کند
ــ خبرنگار غربی وقتی خودش گیر می‌کند نمی‌تواند بی‌طرف باشد

🖌گفت‌وگوی حامد هادیان درباره کتاب «خبرنگار دو دلاری» را با #حسام_آبنوس در سایت مجله الکترونیک واو بخوانید.
👍2
بعد از دَه سال دوباره دارم «سوران سرد» جواد افهمی را می‌خوانم. مثل یک فیلم نوشته و آدم حظ می‌کند از غرق شدن توی قصه‌اش.
👍2
دارم فکر می‌کنم اگر قرار باشد برای نوروز فقط یک کتاب پیشنهاد کنم، چه کتابی را انتخاب می‌کنم تا پیشنهاد بدهم. واقع‌بینانه این است که یک کتاب پیشنهاد کنم، چون بالاخره عالم و آدم کتاب پیشنهاد می‌کنند و خب یک کتاب گزینه معقول‌تری است به نظرم...
فعلا دو عنوان گوشه ذهنم گذاشتم ولی یک چیز مرموزی توی ذهنم خودش را می‌زند به در و دیوار که چه فایده... رها کن این حرف‌ها را و تنهایی عشق کن.
🥸
👍1😁1
امام خمینی (ره) چه مدت در «فرانسه» در تبعید بودند؟
Anonymous Quiz
65%
کمتر از شش ماه
7%
سیزده سال
16%
حدود پنج سال
12%
یازده ماه
😁21🤔1
📚 برای آن‌ها که خواندن و متن و اعجاز کلمات را می‌فهمند.
برای آن‌ها که هر کتاب برایشان یک فرصت گفت‌وگو است.
و در دو کلمه:
وصف ناپذیر...
👍1
نوروز و ویژه‌نامه‌های نوروزی...

در اینکه ویژه‌نامه نوروزی مجلات چیز خوبی است یا نه نظری ندارم ولی اینکه فلان مجله فرهنگی اعلام می‌کند آن‌ها که با پیش‌خرید کردن مجله‌شان «کارت پستالی با امضای سردبیر» به عنوان «هدیه مخصوص» دریافت می‌کنند، از آن هدیه‌هایی است که آدم سر از پا نمی‌شناسد و بدوبدو می‌رود در صفی می‌ایستد که این هدیه را از دست ندهد.

هرچند این روزها حال و روز نشریات خوب نیست و خریدن آن‌ها کار مثبتی است و به تقویت فضای گفت‌وگو و تضارب آراء کمک می‌کند. حمایت از نشریات سبب رونق فضای فرهنگی می‌شود هرچند تمام نشریات به جای ضریب دادن به فضای فرهنگی و نقد و نگاه به آثار فرهنگی در حال ضریب دادن به رفقای خودشان هستند ولی خب همین را هم باید قدر دانست و از آن‌ها به قدر توان حمایت کرد. به هر حال رسانه بدون خط و خطوط که نداریم و هرکسی سعی می‌کند با توجه به خطوطش از فرهنگ و محصولات فرهنگی حرف بزند ولی اینکه در نگاه کردن به همان آثار هم چشم را ببندیم و فقط تعریف و تمجید کنیم نقض غرض است.

بگذریم... ولی شاید رایزنی کردن با یک ناشر که اتفاقا با خطوط آن نشریه همسو است و قرار دادن یک کتاب از منشورات آن به عنوان هدیه نوروز ویژه سردبیر، هم به اقتصاد آن ناشر کمک می‌کرد هم به ترغیب شدن مخاطب برای خرید شماره ویژه نوروز. حتی ممکن است اینگونه، بالاتر بردن قیمت شماره نوروز توجیه هم داشته باشد و بخشی از هزینه ناشر را هم تقبل کند.
قرار است سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ برگزار شود که امروز در خبرها اعلام شد محل برگزاری آن هم مصلی تهران خواهد بود.
Anonymous Poll
48%
دیگه پول نمایشگاه رفتن نیست
2%
پولش هم باشه کی کتاب می‌خونه؟ :)
50%
نگو نمایشگاه بگو فروشگاه...
تراوشات
امام خمینی (ره) چه مدت در «فرانسه» در تبعید بودند؟
این سوال را می‌دانید برای چی پرسیدم؟ به خاطر دو تا نکته:

اول اینکه داشتم کتابی در دسته کتب تاریخی می‌خواندم که راوی گفته بود ایشان سال 56 در فرانسه بوده... تعجب کردم که چنین اشتباهی در کتاب وجود دارد و علاوه بر نویسنده که باید اطلاعات را درست ارائه می‌کرده، نفرات دیگر هم آن را یا ندیده‌اند یا اگر دیده‌اند اطلاع از تاریخ نداشته و همین‌طور به «زیور طبع» آراسته‌اند.

دوم هم اینکه به اعتماد به نفس فکر کردم. که می‌توانی با چنین غلط فاحشی کتاب بنویسی و ناشر آن را برایت منتشر کند.

پ.ن: جواب درست گزینه اول است!
😁4🤔1
وهن کتاب و کتابت

وقتی برای مجازات یک نفر که اصطلاحا متهم شناخته شده، کتاب خواندن را در نظر بگیری یعنی نه شناختی از خواندن داری، نه کلمه را می‌فهمی و نه خبر از متن داری.

آلبرتو مانگوئل درباره تجربه‌اش از خواندن می‌نویسد: «خواندن، کم و بیش همتای نفس کشیدن، از عملکردهای اساسی ماست»، حال برای تنبیه، یک نفر را به خواندن اجباری وادار می‌کنند. این عمل اسمش هرچه باشد ترویج خواندن و معرفت‌افزایی نیست، بلکه وهن کتاب و کتابت است.
👍8
دلم می‌خواست خاطرات ابراهیم یزدی (وزیر خارجه دولت موقت) را بخوانم. از دوستی نظر پرسیدم طوری حرف زد کمی منصرف شدم.

کسی اینجا این خاطرات را خوانده که فعلا در پنج جلد منتشر شده؟
ابراهیم گلستان یک‌جایی در گفت‌وگویش با پرویز جاهد درباره سواد سینما و آموزش سینمایی می‌گوید: «تحصیلات سینمایی یعنی تماشای فیلم... وقتی فیلمی را تماشا می‌کنی، می‌بینی این کار را کرده. خوب نیست، استفاده نمی‌کنی. خوب است، برمی‌داری. این هیچ ارتباطی با تحصیل سینما ندارد.»

پ.ن: حالا اگر به کسی که می‌خواهد داستان یا هر نوشته‌ای بنویسد، بگویی دوست من زیاد بخوان، فکر می‌کند داری خساست به خرج می‌دهی و نمی‌خواهی چیزی که می‌دانی را به او بگویی. ولی هرچه هست و نیست در همین خواندن مداوم و نوشتن مستمر است.
👍12
نگذارید ترمزتان کشیده شود

از دیشب دارم با خودم کلنجار می‌روم حرفی را بزنم یا نه؟ که گفتنش بی‌فایده است و نگفتنش هم سبب خرابی نام و زحمت خیلی‌هاست... القصه قصد ندارم ماجرا را باز کنم. ولی همینقدر توصیه کنم که اگر برای چیزی ارزشی در نظر گرفتید و دیگران برای آن ارزش تره هم خرد نکردند، شما خودتان را شماتت نکنید حتی آن‌ها را هم سرزنش نکنید. این رسم دنیاست.

اینکه تو کاری را با عشق انجام دهی و بنشینی تا ثمر دهد و محصولش را ببینی ولی دیگران دنبال ساختن کلاهی از آن نمد برای خودشان باشند نه چیز تازه‌ای است و نه خیلی عجیب است. فقط باید «جان‌ِ»‌ شما به نقطه‌ای برسد که به هدف فکر کنید و خیلی به مسیر و آدم‌هایش نگاه نکنید. این جان باید آنقدر بزرگ و وسیع شود که سواستفاده‌ها برایش بی‌اهمیت شود و به تعالی خودش برسد. درس اخلاق نمی‌دهم بلکه دارم از چیزی حرف می‌زنم که سرعت ما را کُند می‌کند.

نگذارید چیزی در مسیرتان سرعت شما را کم کند و ترمزتان را بکشد. کاری را به قدر بضاعت و توان انجام دادیم و اثر خود را گذاشته و تمام شده، حال بعدی‌ها چه می‌کنند یا آن مسیر را از بین می‌برند، واقعا فکر نمی‌کنم ما مسئولیتی داشته باشیم. وقتی همه به این سوءاستفاده‌ها راضی‌اند و تنها چیزی که مهم نیست زحمت دیگرانی است که برای یک کار جمعی کشیده‌اند. با این وصف چیزی برای حرص خوردن نیست. تنها می‌ماند حساب و کتاب پس از مرگ که خب آنجا هم ما مسئول عمل دیگری نیستیم. فقط خدا کند همین حرف‌ها خودش وبال نشود.

والسلام.
3👏3👍2
یک قصه تکراری

چهار سال. به همین سرعتی که این دو کلمه را خواندید این چهار سال هم گذشته ولی به برخی چیزها که نگاه می‌کنی باورت نمی‌شود. همین الان که این چند خط را دارم می‌نویسم کتابی که سال 98 چاپ شده مقابلم است و از قضا چشمم به قیمت 235 هزار تومانی‌اش افتاد. کتاب 2352 صفحه‌ای با جلد سخت، چهار سال پیش قیمتش این اندازه بوده که برای همان چهار سال پیش هم زیاد بود و امکان تهیه‌اش برای همه فراهم نبود، ولی دَنگم گرفت ببینم قیمت جدیدش چقدر شده که با رقم یک میلیون و ششصد هزار تومانی‌اش روبه‌رو شدم. همین هم برای این حجم کتاب زیاد نیست، چون ناشران دیگر همین تعداد صفحه را حداقل یک میلیون و هشتصد هزار تومان و برخی حتی تا دو میلیون و چهارصد هزار تومان قیمت‌گذاری می‌کنند.

ماجرای قیمت کتاب هم از آن‌های قصه‌های تکراری است. اصل حالتان چطور است؟

پی‌نوشت: الان ممکن است یک عده بپرسند اسم کتاب چیه؟ دارم از کتاب «یادداشت‌های امیراسدالله علم» که نشر مازیار در دو جلد منتشر کرده حرف می‌زنم.

پی‌نوشتِ بعد از نوشتنِ اسمِ کتاب: بعد در تریبون‌ها فریاد می‌زنیم مردم تاریخ بخوانید. خب چطور بخوانند وقتی دستشان به سیر کردن شکم‌شان هم نمی‌رسد؟
👍10
📚کهکشان کتاب‌های سرگردان

یکی از پرسش‌های اساسی و پرتکراری که در مواجهه با کتاب‌ها در من سر بلند می‌کند این است که چرا هیچ معرفی ولو کوتاهی درباره آن‌ها در دسترس نیست. اگر از معرفی‌های تکراری فروشگاه‌های اینترنتی که از روی هم کپی می‌کنند بگذریم که معمولا هم کاربرد ندارند، دیگر خبری از محتوای درست درباره کتاب‌ها نیست. کتاب‌هایی که مخاطبان هم در مقابلشان در بی‌اطلاعی به سر می‌برند و خبری از وجودشان ندارند. این جای خالی به قدری گسترده است که درباره کتب پرفروش هم به چشم می‌خورد.

این در حالی است که ناشر در قدم اول باید برای تولید چنین محتوایی فکر کند ولی هیچ اقدامی انجام نمی‌دهد. حال آنکه او سرمایه‌اش را تبدیل به کتاب کرده و باید برای دیده شدن و فروش آن تلاش کند. ولی در عمل خبری نیست. روزنامه‌نگاران و آن‌هایی که در فضای رسانه‌ای کتاب فعالیت می‌کنند هم توان پرداختن به این حجم از کتاب تولیده شده، ندارند و توقع زیادی است که بخواهیم تمام این کار توسط آن‌ها صورت بگیرد.

بارها امتحان کرده‌ام و اسم کتابی را در گوگل جستجو کرده‌ام ولی پیشنهادها همه برای سایت‌های فروش است و خبری از جایی که کتاب را درست معرفی کرده باشد نیست. بعد با خودم می‌گویم شاید واقعا صرفه در این است که خیلی از کتاب‌ها هیچ‌وقت معرفی نشوند، بعد می‌گویم خب ناشری که کتابی را منتشر کرده برای فروش آن هم برنامه‌ای در ذهن داشته که این دو با هم در تضاد است. نمی‌شود سرمایه‌گذاری کنی ولی به فکر برگشت سرمایه‌ات نباشی!

به هر صورت ما در کهکشانی از کتاب‌های سرگردان زندگی می‌کنیم که بسیاری از آن‌ها می‌توانند بخش زیادی از پرسش مخاطبان را پاسخ بدهند. کتاب‌هایی که هیچ‌کس از وجودشان با خبر نیست و در فراموشی خاک می‌خورند. آن هم در دنیایی که اطلاعات کج و معوج در شبکه‌های اجتماعی بی‌داد می‌کند، یک کتاب و در موارد خیلی عجیبی حتی یک صفحه از آن می‌تواند عطش دانستن مخاطبان را کاهش دهد.

پ.ن: نمی‌دانم شاید این عطش هم از آن عطش‌های کاذب است و کسی دنبال دانستن و باز کردن گره‌ای از ذهنش نیست. به هر صورت وقتی با کتاب‌هایی که حتی یک خط در سایت ناشر درباره‌شان نیست روبه‌رو می‌شوم، فقط افسوس می‌خورم.
3👍3
تراوشات
ابراهیم گلستان یک‌جایی در گفت‌وگویش با پرویز جاهد درباره سواد سینما و آموزش سینمایی می‌گوید: «تحصیلات سینمایی یعنی تماشای فیلم... وقتی فیلمی را تماشا می‌کنی، می‌بینی این کار را کرده. خوب نیست، استفاده نمی‌کنی. خوب است، برمی‌داری. این هیچ ارتباطی با تحصیل سینما…
نویسنده‌ی در پستو زیاد است

قباد شیوا، چهره بین‌المللی گرافیک ایران در گفت‌وگویی می‌گوید: «هرکس برای بالا بردن مهارت‌های خودش، تمرین‌هایی انجام می‌دهد، اما این تمرین‌ها گرافیک نیست. گرافیک پس از تکثیر، گرافیک است چون مخاطب دارد. درست شبیه این که آخرین سیستم‌های فرستنده رادیویی را در اتاقم نصب کنم و پشت میکروفون سخنرانی کنم. این وقتی رادیو است که مخاطب آن را دریافت کند.»

حالا این را تعمیم بدهیم به داستان‌نویسی و نویسندگی. نویسنده‌ای که در خلوت برای خودش تمرین می‌کند، ممکن است نویسنده باشد ولی نویسندگی‌اش وقتی اثبات می‌شود که اثری منتشر کند و مخاطب او را بخواند و قضاوتش کند. در واقع اثر در ارتباط با مخاطب است که معنا پیدا می‌کند. برای همین باید ترس‌ها را کنار گذاشت. باید نوشت و آن را از پستو به جلوخانه آورد تا همه ببینند و با آن گفت‌وگو کنند. از اینکه حتی یک نفر هم از آن خوشش نیاید نهراسیم چون قرار نیست یک فکر یا یک اندیشه را همه بفهمند و با آن ارتباط برقرار کنند.
7
نقد یک چیز است، تصفیه حساب باندی و جریانی چیز دیگر...
👍8
ضربان قلبم بالا رفت. احساس کردم تنم به عرق نشست. پیشانی‌ام داغ شد. تنها چند خط توصیف پشت جلد یک کتاب توانست این کار را با من بکند.

دنیای کلمات عجیب است. خیلی عجیب.
👍3🔥2