عکس اون آقا ...
📸 yon.ir/92FwC
- چه عکسی میخوای، پسرجون؟
-عکسِ ... عکسِ ...اون آقایی که بابام میگه آدم باهاش از هیچی نمیترسه.
- من که نمیفهمم چی میگی ... آرنولد؟ رمبو؟ ...ببین اینم اسمش بروسلیه.
- ... از اینا نمیخوام ...
- این همه عکس اینجا ریخته، همه هم از همینها میبرن.
و عکس قدی بازیگری را توی دست میگیرد و به پسر اشاره میکند.
- بیا ببر بزن به دیوار اتاقت.
- این که امام نیست ... بابا میگفت همه دوستاش یکی توی جیبشون داشتن تا از هیچی نترسن... از اونا میخوام.
- امام؟ ... آهان!
مرد کمی خم میشود و کارتنی را جلو میکشد و هل میدهد سمت جواد.
- بیا بگرد خودت پیدا کن ... مذهبیها توی این کارتنه ...فقط بقیه رو به هم نریزی.
جواد زانو میزند و تکتک عکسها رانگاه میکند. مجید بالای سرش ایستاده و با انگشت عکسها را نشان میدهد. جواد عکسها را دسته دسته نگاه میکند و کناری میگذارد. ناگهان لبخند، صورتش را میگیرد. از میان عکسهایی که کف کارتن مانده عکسی را بیرون میکشد. داخل جیب پیراهنش میگذارد. دستش را روی آن میبرد و چشمهایش را لحظهای میبندد.
از مجموعه داستان #خط_مرزی
اثر #سیدحسین_موسوینیا
نشر #شهرستان_ادب
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📸 yon.ir/92FwC
- چه عکسی میخوای، پسرجون؟
-عکسِ ... عکسِ ...اون آقایی که بابام میگه آدم باهاش از هیچی نمیترسه.
- من که نمیفهمم چی میگی ... آرنولد؟ رمبو؟ ...ببین اینم اسمش بروسلیه.
- ... از اینا نمیخوام ...
- این همه عکس اینجا ریخته، همه هم از همینها میبرن.
و عکس قدی بازیگری را توی دست میگیرد و به پسر اشاره میکند.
- بیا ببر بزن به دیوار اتاقت.
- این که امام نیست ... بابا میگفت همه دوستاش یکی توی جیبشون داشتن تا از هیچی نترسن... از اونا میخوام.
- امام؟ ... آهان!
مرد کمی خم میشود و کارتنی را جلو میکشد و هل میدهد سمت جواد.
- بیا بگرد خودت پیدا کن ... مذهبیها توی این کارتنه ...فقط بقیه رو به هم نریزی.
جواد زانو میزند و تکتک عکسها رانگاه میکند. مجید بالای سرش ایستاده و با انگشت عکسها را نشان میدهد. جواد عکسها را دسته دسته نگاه میکند و کناری میگذارد. ناگهان لبخند، صورتش را میگیرد. از میان عکسهایی که کف کارتن مانده عکسی را بیرون میکشد. داخل جیب پیراهنش میگذارد. دستش را روی آن میبرد و چشمهایش را لحظهای میبندد.
از مجموعه داستان #خط_مرزی
اثر #سیدحسین_موسوینیا
نشر #شهرستان_ادب
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
حالا کو باباشمل؟ کو لوطی؟ کو پهلوان؟📚
📸 yon.ir/PwSNc
لوطیای که موی سرش سفید شود و مردمدار باشد و چشمش به ناموس مردم نباشد و برود زیر طوق امام حسین(ع) بندگی کند میشود باباشَمَل. احترامش واجب است. حالا کو باباشمل؟ کو لوطی؟ کو پهلوان؟ قهوهخانههای قدیم پر بود از لوطی و باباشمل. حالا همهشان دارند میشوند ساندویچی، بنگاه املاک، بوتیک. قدیمها صاحب قهوهخانهها خودشان یک پا لوطی بودند.
از رمان #برادر_انگلستان
#علیرضا_قزوه
#سوره_مهر
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📸 yon.ir/PwSNc
لوطیای که موی سرش سفید شود و مردمدار باشد و چشمش به ناموس مردم نباشد و برود زیر طوق امام حسین(ع) بندگی کند میشود باباشَمَل. احترامش واجب است. حالا کو باباشمل؟ کو لوطی؟ کو پهلوان؟ قهوهخانههای قدیم پر بود از لوطی و باباشمل. حالا همهشان دارند میشوند ساندویچی، بنگاه املاک، بوتیک. قدیمها صاحب قهوهخانهها خودشان یک پا لوطی بودند.
از رمان #برادر_انگلستان
#علیرضا_قزوه
#سوره_مهر
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
از بیم درد📚
#یک_گاز_کتاب
📸 yon.ir/L2aD3
یاد شبی که در خانه پرنسس دلوم شام خورده بود آزارش میداد، اما این تنها کانون دردش بود. و بر هر نقطهای از خاطره آن شب که دست میگذاشت، یاد سرتاسر آن فصل که وردورنها اغلب به شام به «جنگل» میرفتند برایش دردناک میشد. چنان دردناک که رفتهرفته کنجکاویهایی را که حسادتش در او بر میانگیخت ترس عذابهای تازهای که برای ارضای آنها به خود میداد خنثی کرد. درمییافت که همه دوره زندگی اودت پیش از آنکه او را شناخته باشد، دورهای که او هرگز نکوشیده بود پیش خود مجسم کند، آن گستره انتزاعی که به گنگی به چشمش میآمد نبود، بلکه از سالهایی خاص تشکیل مییافت و پر از رویداد واقعی بود. اما با شناختن آنها میترسید آن گذشته بیرنگ و سیال و تحمل کردنی، کالبدی واقعی و پلشت و چهرای مشخص و شیطانی به خود بگیرد. و همچنان از کوشش برای تصور آن میپرهیزید، نه از تنبلی ذهنی که از بیم درد. امیدوار بود سرانجام روزی بتواند نام «جزیره جنگل» یا پرنسس دلوم را بشنود بی آن که زخم کهنه دلش را حس کند.
#در_جستجوی_زمان_از_دست_رفته
#مارسل_پروست
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
#یک_گاز_کتاب
📸 yon.ir/L2aD3
یاد شبی که در خانه پرنسس دلوم شام خورده بود آزارش میداد، اما این تنها کانون دردش بود. و بر هر نقطهای از خاطره آن شب که دست میگذاشت، یاد سرتاسر آن فصل که وردورنها اغلب به شام به «جنگل» میرفتند برایش دردناک میشد. چنان دردناک که رفتهرفته کنجکاویهایی را که حسادتش در او بر میانگیخت ترس عذابهای تازهای که برای ارضای آنها به خود میداد خنثی کرد. درمییافت که همه دوره زندگی اودت پیش از آنکه او را شناخته باشد، دورهای که او هرگز نکوشیده بود پیش خود مجسم کند، آن گستره انتزاعی که به گنگی به چشمش میآمد نبود، بلکه از سالهایی خاص تشکیل مییافت و پر از رویداد واقعی بود. اما با شناختن آنها میترسید آن گذشته بیرنگ و سیال و تحمل کردنی، کالبدی واقعی و پلشت و چهرای مشخص و شیطانی به خود بگیرد. و همچنان از کوشش برای تصور آن میپرهیزید، نه از تنبلی ذهنی که از بیم درد. امیدوار بود سرانجام روزی بتواند نام «جزیره جنگل» یا پرنسس دلوم را بشنود بی آن که زخم کهنه دلش را حس کند.
#در_جستجوی_زمان_از_دست_رفته
#مارسل_پروست
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📍فقط حرف میزنیم...
📸 yon.ir/mcGZz
🔻
هفده شهریور، جمعه سیاه و کلی از این القاب دهانپرکن برای روزی که بسیاری از مردم به گواه تاریخ از دم جوخه آتش در میدان ژاله گذشتند و در خون خود رنگین شدند، در ادبیات میان مردم رایج است. به همین مناسبت که فردا باشد، تعدادی از دوستان از من درباره کتبهای مرتبط با این روز سوالهایی کردند تا بتوانند در رسانهها پرداختی داشته باشند و حتی یکی از رسانهها سفارش گزارشی داد تا برایشان مروری بر کتب منتشر شده با موضوع هفده شهریور بنویسم اما بیدرنگ رد کردم و پاسخ دوستان را هم جز با معرفی یک رمان نتوانستم بدهم.
🔻
پیشنهاد میکنم شما هم مروری بر کتابهایی که احتمالا خواندهاید داشته باشید تا پی عمق به ماجرا ببرید. عمقی که خیلی عمیق نیست و اگر با دورخیز در آن شیرجه بزنید حتما با سر به کف آن برخورد میکنید، زیرا آنقدر قفسه کتبهای مرتبط با این موضوع تُنُک است که چیزی در ذهنتان نیست. البته معدود آثار تاریخنگارانهای هست که احتمالا مخاطب غیرتخصصی را راضی نمیکند.
🔻
به زبان ساده بگویم که کتاب با زبان هنری و در قالبهای جذاب مانند رمان و داستان در موضوعی مانند هفده شهریور یافت نخواهید کرد. (حداقل نگارنده در ذهن ندارد). نکته دردآور ماجرا این است که نهادهای بسیاری از محل هزینههای عمومی (بخوانید بیتالمال) وابسته به نهادهای حاکمیتی هم در طی چهل سال پس از پیروزی انقلاب و چهل سال پس از واقعه هفده شهریور هم اثری خلق نکردهاند و ...
🔻
حالا اگر یک نفر یا نشری که باورهایش همسو با نهادهای رسمی وابسته به انقلاب نباشد دست به خلق اثر و ارائه روایتش از این موضوع بزند، حتما عدهای احساس وظیفه میکنند و ردیف بودجهای تعیین میکنند تا مبادا انقلاب به دست نااهلان بیفتد. حتی عباراتی نظیر تطهیر خاندان منحوس پهلوی را میچسبانند به یک اثر یا مجموعهای از آثار تا بتوانند بهتر کار کنند ولی در عمل بعید است اتفاقی بیفتد.
🔻
در این کوتاهنوشته در صدد این نیستم که علت چرایی تولید اثر از سوی اهل قلم را بررسی کنم که خب عوامل متعددی نظیر اینکه نویسندگان احساس نیاز نکردند که دست به خلق اثر بزنند، میتواند موثر باشد ولی آنچه هست این پرسش است که نهادهایی با وابستگیهای انقلابی چرا طی این همه سال، هیچ کار درخور (کیفی و کمی) تولید نکردهاند؟ و خب کسی هم پرسشی نمیکند که چرا؟
#حسام_آبنوس
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📸 yon.ir/mcGZz
🔻
هفده شهریور، جمعه سیاه و کلی از این القاب دهانپرکن برای روزی که بسیاری از مردم به گواه تاریخ از دم جوخه آتش در میدان ژاله گذشتند و در خون خود رنگین شدند، در ادبیات میان مردم رایج است. به همین مناسبت که فردا باشد، تعدادی از دوستان از من درباره کتبهای مرتبط با این روز سوالهایی کردند تا بتوانند در رسانهها پرداختی داشته باشند و حتی یکی از رسانهها سفارش گزارشی داد تا برایشان مروری بر کتب منتشر شده با موضوع هفده شهریور بنویسم اما بیدرنگ رد کردم و پاسخ دوستان را هم جز با معرفی یک رمان نتوانستم بدهم.
🔻
پیشنهاد میکنم شما هم مروری بر کتابهایی که احتمالا خواندهاید داشته باشید تا پی عمق به ماجرا ببرید. عمقی که خیلی عمیق نیست و اگر با دورخیز در آن شیرجه بزنید حتما با سر به کف آن برخورد میکنید، زیرا آنقدر قفسه کتبهای مرتبط با این موضوع تُنُک است که چیزی در ذهنتان نیست. البته معدود آثار تاریخنگارانهای هست که احتمالا مخاطب غیرتخصصی را راضی نمیکند.
🔻
به زبان ساده بگویم که کتاب با زبان هنری و در قالبهای جذاب مانند رمان و داستان در موضوعی مانند هفده شهریور یافت نخواهید کرد. (حداقل نگارنده در ذهن ندارد). نکته دردآور ماجرا این است که نهادهای بسیاری از محل هزینههای عمومی (بخوانید بیتالمال) وابسته به نهادهای حاکمیتی هم در طی چهل سال پس از پیروزی انقلاب و چهل سال پس از واقعه هفده شهریور هم اثری خلق نکردهاند و ...
🔻
حالا اگر یک نفر یا نشری که باورهایش همسو با نهادهای رسمی وابسته به انقلاب نباشد دست به خلق اثر و ارائه روایتش از این موضوع بزند، حتما عدهای احساس وظیفه میکنند و ردیف بودجهای تعیین میکنند تا مبادا انقلاب به دست نااهلان بیفتد. حتی عباراتی نظیر تطهیر خاندان منحوس پهلوی را میچسبانند به یک اثر یا مجموعهای از آثار تا بتوانند بهتر کار کنند ولی در عمل بعید است اتفاقی بیفتد.
🔻
در این کوتاهنوشته در صدد این نیستم که علت چرایی تولید اثر از سوی اهل قلم را بررسی کنم که خب عوامل متعددی نظیر اینکه نویسندگان احساس نیاز نکردند که دست به خلق اثر بزنند، میتواند موثر باشد ولی آنچه هست این پرسش است که نهادهایی با وابستگیهای انقلابی چرا طی این همه سال، هیچ کار درخور (کیفی و کمی) تولید نکردهاند؟ و خب کسی هم پرسشی نمیکند که چرا؟
#حسام_آبنوس
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📍فقدان حرف نو
📸 yon.ir/RaGJH
روزنامهها در سالروز مرگ #جلال_آل_احمد چه مطالبی نوشتند؟
خلاصهاش این است که حرف تازهای درباره جلال زده نشده که علتش شاید دست خالی اهالی رسانه باشد.
در یک رشتهتوییت به این موضوع پرداختم: yon.ir/rsbQN
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📸 yon.ir/RaGJH
روزنامهها در سالروز مرگ #جلال_آل_احمد چه مطالبی نوشتند؟
خلاصهاش این است که حرف تازهای درباره جلال زده نشده که علتش شاید دست خالی اهالی رسانه باشد.
در یک رشتهتوییت به این موضوع پرداختم: yon.ir/rsbQN
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
صلی الله علیک یا ذبیح العطشان
📸 yon.ir/EAV19
خدا پدر #حمید_محمدی_محمدی را رحمت کند. خادمالحسین بوده و عمری دلها را به حسین نزدیک میکرده. امروز روایت «کهنهشرم» که روایت او از روضههای پدرش بود، را در #کاشوب میخواندم و در دل کلی برای پدرش در این اولین شب ماه بکاء خیر طلب کردم و کلی هم یاد ابوی مرحوم خودم افتادم که او هم حسینی بود و دستش چند سالی است که از مجلس عزای حسین کوتاه!
اموات را یادکنیم
#کتاب هم بخوانید!
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
📸 yon.ir/EAV19
خدا پدر #حمید_محمدی_محمدی را رحمت کند. خادمالحسین بوده و عمری دلها را به حسین نزدیک میکرده. امروز روایت «کهنهشرم» که روایت او از روضههای پدرش بود، را در #کاشوب میخواندم و در دل کلی برای پدرش در این اولین شب ماه بکاء خیر طلب کردم و کلی هم یاد ابوی مرحوم خودم افتادم که او هم حسینی بود و دستش چند سالی است که از مجلس عزای حسین کوتاه!
اموات را یادکنیم
#کتاب هم بخوانید!
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
امروز چهل و یکمین سال درگذشت #واروژان است
روزنامه همدلی در صفحه یک خود عکس این آهنگساز را کار کرده است.
سال گذشته هم کتابی با نام او از سوی انتشارات «رشدیه» منتشر شد.
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbd
روزنامه همدلی در صفحه یک خود عکس این آهنگساز را کار کرده است.
سال گذشته هم کتابی با نام او از سوی انتشارات «رشدیه» منتشر شد.
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbd
🔹هرکس را عاشورایی است
📸 yon.ir/cE6eC
نوشتن درباره کتاب #کآشوب کار سختی بود و مدام فکر میکردم چطور بنویسم تا هم متهم به جانبداری نشوم و هم بگویم که خیلی جاها به دل ننشست (حداقل به دل من به عنوان یک خواننده، نزول اجلال نکرد)؛ به خصوص اینکه کافی است سراغ «پروفسور گوگل» بروید تا ببینید هم نقدهای حرفهای و فنی در مورد این اثر نوشته شده و هم مخاطبان این کتاب نسبتا خوشفروش، واکنشهای گوناگونی نسبت به آن بروز دادهاند.
اما از لابهلای این ۲۳ روایت اگر آنهایی را که اصلا به دل چنگی نزد (شتابزدگی راوی در روایت، بیهدف بودن روایت، روشن نبودن مسئله برای راوی و سردرگمی میان خاطرات و ... دلایلی بود که سبب شد چنگال روایت در دل فرو نرود) کناری بگذاریم که شاید حدود دو سوم روایتهای این کتاب را شامل شود، بودند روایتهایی که شما را در موقعیتهایی بکر و تازه از روضه قرار میدادند. اینکه دیگران قرار ندادند به این خاطر نبود که روایت حرف تازهای نداشت بلکه نوعی تبختر، خودبرتربینی و ... راوی در روایتها موج میزد که نمیگذاشت اصل موضوع که همان روضه و زندگی باشد دیده شود. بماند که برخی از روایتها هم ارتباطی با روضه و زندگی نداشت و شاید برای این قلم، این ارتباط مکشوف نشد و رخ نشان نداد. اما آنهایی که بکر و تازه بودند چون پیوندی با زندگی و انسانهایی برقرار کرده بودند که ممکن است در اطراف خود با آنها همنفس شده باشیم؛ چون راوی بر برج عاج «انا رجل» ننشسته بود (مانند برخی که در اتاق شیشهای مینشینند و از بالا، مردم و روضه را تماشا میکنند!)
مهمترین ویژگی روایتهای این کتاب، شخصی بودن آنها است. شاید به همین خاطر هم باشد که برخی از روایتها به مذاق برخی خوش میآید و به کام دستهای دیگر نه. اینکه به تعداد افراد روی زمین میتوان تجربه روضه وجود داشته باشد و اصلا هرکس عاشورایی داشته باشد. احتمالا برای بسیاری از ما پیش آمده که با وجود حضور همزمان در یک مجلس اما نحوه مواجههمان با پدیدهای به نام روضه متفاوت باشد، این کتاب نیز در پی نمایش همین موضوع است که هرکس را عاشورایی است.
متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
http://fna.ir/bnqtnw
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbd
📸 yon.ir/cE6eC
نوشتن درباره کتاب #کآشوب کار سختی بود و مدام فکر میکردم چطور بنویسم تا هم متهم به جانبداری نشوم و هم بگویم که خیلی جاها به دل ننشست (حداقل به دل من به عنوان یک خواننده، نزول اجلال نکرد)؛ به خصوص اینکه کافی است سراغ «پروفسور گوگل» بروید تا ببینید هم نقدهای حرفهای و فنی در مورد این اثر نوشته شده و هم مخاطبان این کتاب نسبتا خوشفروش، واکنشهای گوناگونی نسبت به آن بروز دادهاند.
اما از لابهلای این ۲۳ روایت اگر آنهایی را که اصلا به دل چنگی نزد (شتابزدگی راوی در روایت، بیهدف بودن روایت، روشن نبودن مسئله برای راوی و سردرگمی میان خاطرات و ... دلایلی بود که سبب شد چنگال روایت در دل فرو نرود) کناری بگذاریم که شاید حدود دو سوم روایتهای این کتاب را شامل شود، بودند روایتهایی که شما را در موقعیتهایی بکر و تازه از روضه قرار میدادند. اینکه دیگران قرار ندادند به این خاطر نبود که روایت حرف تازهای نداشت بلکه نوعی تبختر، خودبرتربینی و ... راوی در روایتها موج میزد که نمیگذاشت اصل موضوع که همان روضه و زندگی باشد دیده شود. بماند که برخی از روایتها هم ارتباطی با روضه و زندگی نداشت و شاید برای این قلم، این ارتباط مکشوف نشد و رخ نشان نداد. اما آنهایی که بکر و تازه بودند چون پیوندی با زندگی و انسانهایی برقرار کرده بودند که ممکن است در اطراف خود با آنها همنفس شده باشیم؛ چون راوی بر برج عاج «انا رجل» ننشسته بود (مانند برخی که در اتاق شیشهای مینشینند و از بالا، مردم و روضه را تماشا میکنند!)
مهمترین ویژگی روایتهای این کتاب، شخصی بودن آنها است. شاید به همین خاطر هم باشد که برخی از روایتها به مذاق برخی خوش میآید و به کام دستهای دیگر نه. اینکه به تعداد افراد روی زمین میتوان تجربه روضه وجود داشته باشد و اصلا هرکس عاشورایی داشته باشد. احتمالا برای بسیاری از ما پیش آمده که با وجود حضور همزمان در یک مجلس اما نحوه مواجههمان با پدیدهای به نام روضه متفاوت باشد، این کتاب نیز در پی نمایش همین موضوع است که هرکس را عاشورایی است.
متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
http://fna.ir/bnqtnw
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbd
Instagram
حسام آبنوس
. . نوشتن درباره این کتاب کار سختی بود و مدام فکر میکردم چطور بنویسم تا هم متهم به جانبداری نشوم و هم بگویم که خیلی جاها به دل ننشست (حداقل به دل من به عنوان یک خواننده، نزول اجلال نکرد) اما از لابهلای این ۲۳ روایت اگر آنهایی را که اصلا به دل چنگی نزد (شتابزدگی…
Forwarded from تراوشات
0011.mov
3.6 MB
فیلمی از لحظهی دستگیری #ژان_پل_سارتر و #سیمون_دوبووار توسط پلیس فرانسه در می 68 و در حال پخش روزنامه
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
تراوشات
با سلام با توجه به اخبار دریافت شده به نظر میرسد فیلترینگ تلگرام قطعی است. از این رو به خاطر همراهی شما در این مدت از شما قدردانی میکنم. دیگر اینکه تاکنون در هیچ پیامرسانی اعم از داخلی و خارجی کانالی برای ادامه فعالیتها راهاندازی نکردهام و تنها در اینستاگرام…
امروز بعد از گذشت قریب به شش ماه از این اتفاق هنوز شاهد هستیم که تلگرام فعال است
پس میخواهم که ما را به دیگران معرفی کنید
پیشنهاد بدهید و کمک کنید که بهتر باشیم
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbd
پس میخواهم که ما را به دیگران معرفی کنید
پیشنهاد بدهید و کمک کنید که بهتر باشیم
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbd
به موبایل خود استراحت بدهید
یادداشتی کوتاه درباره کتابخوانی، کودکان و تلفن همراه در ضمیمه کتاب و داستان روزنامه #جامجم
https://t.me/joinchat/AAAAADyRlPbJ1dUtS-jLJA
یادداشتی کوتاه درباره کتابخوانی، کودکان و تلفن همراه در ضمیمه کتاب و داستان روزنامه #جامجم
https://t.me/joinchat/AAAAADyRlPbJ1dUtS-jLJA
📚گوش کنید: صدای کارگران نشر را نمیشنوید؟
از گوشه و کنار صدای خسته ناشران را میشنونم. ناشرانی که با عشق وارد حرفهای شدهاند و حالا صدای خرد شدن استخوانهایشان به گوش میرسد.
گرانی کاغذ به دنبال آن افزایش قیمت #کتاب شوخی نیست. شاید بسیاری بگویند که «در این اوضاع مردم نان شب ندارند بخورند و تو داری حرف از کتاب میزنی» اما واقعیت این است که فقط حرف سر کتابها و مخاطبان محدودشان نیست. حرف سر کسانی است که رزق زن و بچه خود را از این حوزه در میآورند. کتابفروش (وقتی میگوییم کتابفروش مراد یک نفر نیست بلکه عوامل یک کتابفروشی مراد است)، پخشی (از مسئول پخش گرفته تا ویزیتور و آن راننده و موتورسواری که کتاب را به نقاط مختلف میرساند)، صحاف و چاپخانهدار (کارگران این بخش را در نظر بگیرید) و کلی انسان شریف دیگری که با زحمت بسیار و با عشق کتابها را آماده میکردند ولی حالا گرانی کاغذ دست و دل همه را به لرزه انداخته از ناشری که نمیتواند منتشر کند تا مخاطبی که امروز سختتر میتواند کتاب بخرد و تمام این اتفاقات، زنجیره بزرگی را در بر میگیرد که خب دود آن به چشم همهمان میرود.
ایکاش کسی در این هفته که به #هفته_کتاب مشهور است فکری برای آنها میکرد.
@onlybo0k
#حسام_آبنوس
📸 http://l1l.ir/5fyc
از گوشه و کنار صدای خسته ناشران را میشنونم. ناشرانی که با عشق وارد حرفهای شدهاند و حالا صدای خرد شدن استخوانهایشان به گوش میرسد.
گرانی کاغذ به دنبال آن افزایش قیمت #کتاب شوخی نیست. شاید بسیاری بگویند که «در این اوضاع مردم نان شب ندارند بخورند و تو داری حرف از کتاب میزنی» اما واقعیت این است که فقط حرف سر کتابها و مخاطبان محدودشان نیست. حرف سر کسانی است که رزق زن و بچه خود را از این حوزه در میآورند. کتابفروش (وقتی میگوییم کتابفروش مراد یک نفر نیست بلکه عوامل یک کتابفروشی مراد است)، پخشی (از مسئول پخش گرفته تا ویزیتور و آن راننده و موتورسواری که کتاب را به نقاط مختلف میرساند)، صحاف و چاپخانهدار (کارگران این بخش را در نظر بگیرید) و کلی انسان شریف دیگری که با زحمت بسیار و با عشق کتابها را آماده میکردند ولی حالا گرانی کاغذ دست و دل همه را به لرزه انداخته از ناشری که نمیتواند منتشر کند تا مخاطبی که امروز سختتر میتواند کتاب بخرد و تمام این اتفاقات، زنجیره بزرگی را در بر میگیرد که خب دود آن به چشم همهمان میرود.
ایکاش کسی در این هفته که به #هفته_کتاب مشهور است فکری برای آنها میکرد.
@onlybo0k
#حسام_آبنوس
📸 http://l1l.ir/5fyc