تراوشات
414 subscribers
651 photos
17 videos
13 files
505 links
Download Telegram
Forwarded from برف و آفتاب
دیشب «جای خالی سلوچ» تمام شد...کتاب را که بستم٬ یک نفس راحت کشیدم و اشکم چکید روی کویر «خدازمین»...جلد کتاب.
جای خالی سلوچ را پابه‌پای مِرگانش حس کردم و نبودش به اندازه مرگان و عباس و ابراو و هاجر به دلم چنگ زد. غصه‌های مرگان را که می‌خواندم مچاله می‌شدم...نه به‌‌اندازه خودش اما. اصلاً هربار که این رنج‌نامه را باز کردم، آرامشم رفت. گاهی برای کاستن از غصه‌هایم به‌خودم دلداری دادم که دختر! این‌ها واقعیت ندارد؛ اما جای غم‌انگیز ماجرا اینجاست که سرزمین من پر است از مرگان‌های بی‌پناهی که تکه‌تکه‌ می‌شود قلبشان...و تاریخ بشر پر است از سلوچ‌هایی که کم می‌آورند...یک‌دفعه، بی‌خبر می‌گذارند همه چیز را و می‌روند، می‌روند...می‌روند. جای خالی سلوچ مشتی‌ست از خروار. خرواری از آدم‌هایی که به‌نحوی مصیبت‌ می‌بینند اما تاب می‌آورند.

این قلم‌زنی‌های دولت‌آبادی هم که در طول داستان، جا‌به‌جا روح را صیقل می‌دهد، اصلاً تا ندارد:

«زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو نه می توانی زخم را از قلبت وابکنی و نه می توانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکه ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور می‌اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند.»
اگر سید مرتضی آوینی انقلابی نبود!

📷 yon.ir/rcLQ9
**این یادداشت به خاطر نقدی در لایه چندم به نهادهای فرهنگی منتسب به انقلاب، جایی در رسانه‌ها امکان انتشار پیدا نکرد.

#حسام_آبنوس

🔸 سالگرد و همایش برگزار کردن و پاسداشت گرفتن و تقدیر از یک عمر فعالیت یک چهره فرهنگی یکی از برنامه‌های مرسوم است که معمولا در سیستم فرهنگی کشور برای برخی چهره‌ها برگزار می‌شود. این راحت‌ترین کاری است که می‌توان برگزار کرد زیرا کافی است با اندکی هزینه تعدادی سخنران یا همدوره یک چهره سرشناس را دعوت کرد تا در مورد خصوصیت‌های آن چهره داد سخن سر بدهند و مجلسی را گرم کنند. این کاری است که زحمتی ندارد و می‌توان گزارش کاری با آن ارائه کرد و خود را به یک چهره نزدیک کرد و از آن بهره برد. البته برای چهره‌هایی که زمان زیادی از وفات آنها نمی‌گذرد برگزاری چنین بزرگداشت‌هایی طبیعی است اما برای چهره‌هایی که سال‌های از مرگ آنها می‌گذرد کارهایی سوای برنامه‌هایی از جنس پاسداشت و بزرگداشت نیاز است.

🔸 شهید #سید_مرتضی_آوینی یکی از آن چهره‌هایی است که هرساله در سال‌روز شهادتش بزرگداشت‌های متعددی برایش برگزار می‌شود و خاطراتی از او نقل می‌شود و از جایگاه فکری، هنری و فرهنگی سید شهیدان اهل قلم سخن رانده می‌شود. به تعبیری در طول سال همواره از نام این شهید به نفع «هنر انقلاب» خرج می‌شود. اما کمتر کسی است که در طول این ربع قرن پس از شهادت سید شهیدان اهل قلم به این فکر افتاده باشد تا اثری مکتوب در بازخوانی آراء و اندیشه‌های او داشته باشد یا به نقش و جایگاه این مبارز فرهنگی در سامان‌دهی فضای فرهنگی هنر انقلاب اشاره کرده باشد.

🔴 نهادهای فرهنگی (به طور مشخص حوزه هنری انقلاب اسلامی و دیگر نهادهای مشابه) که از بودجه‌های بالایی با عنوان هنر انقلاب اسلامی بهره می‌برند نیز در این عرصه کمتر فعالیتی داشته‌اند تا به تبیین این جایگاه بپردازند. یعنی بعد از گذشت 25 سال از شهادت سید مرتضی آوینی، که رهبر انقلاب از او با عنوان «سید شهیدان اهل» یاد کرده‌اند، غیر از آثار به جا مانده از این شخصیت فرهنگی، که نسلی از فعالان فرهنگی و هنری وام‌دار آراء و اندیشه‌های او هستند، اثری تبیینی و تحلیلی در بررسی افکار این شهید عرصه فرهنگ منتشر نکرده‌اند. سرمایه‌گذاری برای تالیف چنین آثاری در حد صفر است و نهادهای انقلابی عرصه فرهنگ، احتمالا نه تنها پاسخی برای این مسئله ندارند بلکه با توجیه‌هایی باورنکردنی کم‌کاری خود را لاپوشانی خواهند کرد.

🔴 آیا لازم است که در این مورد نیز مانند نمونه‌های دیگر (از جمله امام خمینی(ره) یا شهید بهشتی) باز هم رهبر انقلاب تذکر دهند تا مدیران فرهنگی به فکر تولید اثری بیفتند تا در دیدار بعدی با ایشان ارائه کنند؟ یعنی این نگاه در مدیران فرهنگی وجود ندارد که پیش از تذکر و یادآوری رهبر انقلاب، خودشان دست به کار شوند و آثاری با هدف معرفی آراء و اندیشه‌های شهید آوینی و امثال او تولید کنند؟ این در حالی است که اگر سید مرتضی آوینی گرایش‌های روشن انقلابی نداشت بی‌شک جناح شبه‌روشنفکر تاکنون او را نیز مانند بسیاری از چهره‌های هنر انقلاب مصادره می‌کرد ولی از آنجا که آوینی چهره‌ای کاملا انقلابی با گرایش‌های دینی و ضد استکباری است، آنها دست به چنین کاری نزده‌اند. آیا لازم است برای معرفی چهره متفکر هنر انقلاب اسلامی باز هم رهبر انقلاب وارد میدان شوند تا مدیران همه‌چیزدان انقلاب در عرصه فرهنگی دست به تولید اثر بزنند و به بازخوانی آرا و اندیشه‌های او بپردازند؟ شاید هم آوینی برای این روزهای هنر انقلاب کارکردی ندارد و تنها عکس یادگاری گرفتن با او کافی است.

🔸 در هر صورت امروز در سالگرد بیست و پنجمین سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی دست مخاطبان این شهید عزیز از آثاری تحلیلی پیرامون نگاه او به هنر و فرهنگ انقلاب اسلامی خالی است و جز انگشت‌شمار آثاری که بیشتر خاطره‌نگاری پیرامون سیدمرتضی آوینی است اثر درخور توجهی از او در فضای فرهنگی دیده نمی‌شود.

این مطلب را در #ویرگول هم می‌توانید، بخوانید:

http://vrgl.ir/FjRIM

http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
«آدم که کور باشه خوبی‌اش اینه که شب‌ها فانوس لازم نداره تا از خاموش شدنش تو هول و ولا باشه.»

از مجموعه داستان #فریاد_در_خاکستر اثر #صادق_کرمیار

@onlybo0k
تاثیر افزایش قیمت #دلار بر #نشر و #کتاب کشور
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
t_video490951007161811449.mp4
18.1 MB
🎥 انیمیشنی در رابطه با فکر کردن!
http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
بعضی وقت ها، کتابخوان ها را توی ذهنم به دو دسته تقسیم میکنم...
مذهبی، و کمتر مذهبی!
دوستان عزیز مذهبی من!!!
بیاید به سوالات درمورد کتاب و کتابخوانی، کمتر جواب کلیشه‌ای تحویل دهیم!!!

نثر کدام نویسنده معاصر را میپسندید؟
رضا امیرخانی

شعرهای کدام شاعر معاصر را میپسندید؟
فاضل نظری

دوستان مذهبی من!!!
بیایید بیشتر مطالعه کنیم!
و شاعران و نویسندگان معاصر بیشتری را بشناسیم!
تا در جواب به این قبیل سوالات، فقط کلیشه حواله نکنیم...

[ با تمام احترام به دوستان هم عقیده ام ]
_ _ _
📚 @sinjimbook
پایتخت هنرمندان مشرق‌زمین کجاست؟
📷 yon.ir/ez7RB

«در مقام هنرمند، ما در اروپا تنها یک وطن داریم که آن هم #پاریس است.» این قول از #نیچه را امروز در کتابی خواندم، در جا به فکرم رسید که آیا هنر و هنرمندان ما هم چنین وطنی دارند؟

در همین فکر بودم که به نظرم رسید #خراسان_بزرگ شاید پایتخت فرهنگ و هنر فارسی‌زبانان باشد، اما دیدم شاید عبارت خراسان مناقشه برانگیز باشد و برخی گمان کنند منظور خراسان در تقسیمات جغرافیایی امروز است. بعد دیدم ایران زمین هر گوشه‌اش یک هنری در آن نهفته است و شاید بد نباشد بگوییم ایران وطن هنرمندان می‌تواند باشد.

در همان زمان این فکر به ذهنم رسید که شاید اگر حاکمان با مردمان رابطه بهتری داشتند بی‌شک فرهنگ هم در این خاک، روزگار بهتری داشت و آن‌وقت می‌شد انتظار داشت که هنرمندان آرزوی نفس کشیدن در این هوا و قدم زدن در این خاک را داشته باشند و آن‌وقت آرزو کرد که #ایران وطن هنرمندان باشد.

http://vrgl.ir/Bho56

http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
تجربه‌هایی از جنس کتاب

یهویی و خیلی ناگهانی با دیدن تصویری از شهر #بم پس از بازسازی، دلم خواست به این شهر سفر کنم. این حال را در اغلب اوقاتی که کتابی می‌خوانم دارم. به این معنا که گاهی نویسنده آنقدر خوب از آن شهر حرف می‌زند که دلم می‌خواهد خودم تجربه کنم.

این تجربه‌ای است که نویسنده توانا، خواننده‌اش را در آن شریک می‌کند و حسی است که تنها در کتاب‌ها به من دست می‌دهد. گاهی دلم می‌خواهد به #مسکو یا #سن_پترزبورگ بروم. گاهی دلم خواسته سفری به #پراگ داشته باشم و این تا زمانی که با کتاب‌ها دم‌خور باشم با من است.

#کتاب_بخوانیم

@onlybo0k
رو در رو با یک تکفیری
📷 yon.ir/mrN0O

#آلوت #امیرخداوردی خواننده را با شخصیت یک #تکفیری رو در رو می‌کند و به نقش افراط و تفریط در برداشت از آموزهای دینی پرداخته و سیر تبدیل شدن انسان به یک تکفیری تندرو را تا حدودی به نمایش گذاشته است.

خواننده در این داستان با یک اثر مطابق آثار مرسوم روبه‌رو نیست بلکه خداوردی نوعی از زاویه دید را انتخاب کرده که تا پیش از این من نمونه آن را ندیده بودم. ضمنا اثر نمادین بوده و دقت خواننده را میطلبد.

شخصیت اصلی داستان به شدت باورپذیر است.

http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
لایک‌های «امیرحسین فردی» چقدر است؟
📷 yon.ir/ISeHI

امروز پنجمین سالگرد درگذشت مرحوم #امیرحسین_فردی است. پنجم اردیبهشت ۹۲ بود که داستان زندگی را تمام کرد و به دیار باقی شتافت.

مطلبی در رابطه با این نویسنده نوشتم و ادعا ندارم حرف من درست است و بی‌اشکال نیست بلکه از یک منظر به مرحوم فردی و روزگار نگاه کردم. روزگاری که رفقایش هم یادی از او نمی‌کنند. روزگاری که که ....

«باید تاکید کرد که در صدد اصالت دادن به رفتارهای شبکه‌ اجتماعی نیستیم ولی وقتی یک هنرپیشه بی‌سواد یا بی‌هنر در شبکه اجتماعی بر اذهان رهبری دارد و لایک جمع می‌کند، این سوال مطرح می‌شود که مرحوم فردی چقدر لایک دارد؟»

مطلب را در ادامه بخوانید.
http://fna.ir/blzdmm


http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
#اسکار_وایلد درباره صد #کتاب برتری که توصیه می‌کند، سه‌دسته‌بندی را پیشنهاد می‌کند:
۱- کتاب‌هایی که باید خواند.
۲- کتاب‌هایی که ارزش دوبار خواندن دارد.
۳- کتاب‌هایی که باید عامه مردم را از خواندنشان منصرف کرد.

پ.ن: به نظرم دسته سوم بسیار مهم‌تر از دو گروه اول است.

@onlybo0k
با سلام
با توجه به اخبار دریافت شده به نظر می‌رسد فیلترینگ تلگرام قطعی است. از این رو به خاطر همراهی شما در این مدت از شما قدردانی می‌کنم.
دیگر اینکه تاکنون در هیچ پیام‌رسانی اعم از داخلی و خارجی کانالی برای ادامه فعالیت‌ها راه‌اندازی نکرده‌ام و تنها در اینستاگرام صفحه شخصی خودم را اداره می‌کنم. (اگر فیلتر نشود) و از شما دعوت می‌کنم آنجا همراه من باشید.

https://www.instagram.com/hessam_abnoos/

با قدردانی از تمام دوستانی که با نظرات و یاری‌شان در این مسیر همراهم بودند.

#حسام_آبنوس
بسم الله

سلام دوباره
بعد از مدتی دوباره تصمیم گرفتم اینجا را باز کنم و گردگیری کنم

پیشنهاد بدید و کمکم کنید

@hessam_abnoos

#همیشه_کتاب

http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
پست مدرن ایرانی

📸 http://yon.ir/pteGK

«عصب‌کشی» محمدهاشم اکبریانی که سال گذشته منتشر شده است یکی از آن رمان‌هایی است که حتما خواننده را غافلگیر می‌کند. حتما می‌پرسید چطور چنین اتفاقی می‌افتد، اگر تا انتها همراه این متن باشید مروری بر آن خواهیم داشت.

محمدهاشم اکبریانی در این رمان هم مانند کار قبلی‌اش با عنوان «زندگی همین است»، فضای متفاوتی خلق کرده، فضایی که تمام بار آن روی دوش شخصیت اصلی اثر است. شخصیتی که خواننده را دعوت به اندیشیدن و تامل می‌کند. «اصغر منشی‌زاده» جوان نابغه‌ای که به صورت ناگهانی تصمیم می‌گیرد دیگر حرف نزند و همین حرف نزدن و رفتارهای بعدی او موتور پیش‌برنده رمان اکبریانی است.

آنهایی که که این رمان را می‌خوانند باید اعصاب پولادینی داشته باشند، به واقع اکبریانی دست به «عصب‌کشی» می‌زند و خواننده را وارد ماجرایی می‌کند که بخواهد بداند انتهای آن چه می‌شود. 366 صفحه خواندن اتفاقاتی که پسرکی بی‌خیال و سر به هوا که خودش آن را انتخاب کرده و هرکار دلش می‌خواهد انجام می‌دهد بی‌شک خواننده را عصبی می‌کند به خصوص که از علت و انگیزه آنها خبر ندارد ولی به قدری این شخصیت عجیب است که او را وادار می‌کند تا پایان رفتارهای او را تحمل کند.

رمان قبلی اکبریانی در فضایی سوررئال خق شده و «عصب‌کشی« رمان پست مدرنی است که ویژگی‌های این سبک مانند از هم گسیختگی، تناقض، و روایت‌های سؤال‌برانگیز و همچنین هجوآمیز بودن که عنصر اصلی رمان‌های پست مدرن است در این اثر نیز برجسته است و باید گفت اکبریانی در خلق یک اثر پست مدرن موفق ظاهر شده است. گسستگی و تکه‌تکه بودن روایت دیگر ویژگی‌ای است که برای آثار پست مدرن می‌توان برشمرد که در این اثر نیز شاهد این مسئله هستیم و راوی کتاب تکه‌تکه پازل روایتش را تکمیل می‌کند و باید گفت انسجام آثار کلاسیک و مدرن را در این اثر، که یکی از نمونه‌های موفق ایرانی است، نمی‌توان سراغ گرفت، اما این موضوع که رمان او تجربه‌ای متفاوت در خلق یک اثر پس مدرن است به هیچ‌وجه سبب نشده که با اثری سردستی و باسمه‌ای روبه‌رو باشیم.

مهم‌ترین وجهی که در ارتباط با رمان «عصب کشی» برجسته است دعوت به تامل و اندیشیدن در رفتارهای «اصغر منشی‌زاده» است، شخصیتی که رتبه سوم کنکور ریاضی شده ولی برای رفع گرسنگی در سلف دانشگاه دست در سطل زباله دانشجویان می‌کند و غذا می‌خورد. او با روزنامه و تلویزیون و دیگر رسانه‌ها مشکل دارد ولی انسانیت را فراموش نکرده است. شاید باید اینطور تحلیل کرد که «منشی‌زاده» به غفلتی که توسط رسانه‌ها دامن زده می‌شود معترض است و زندگی شهری را به چالش می‌کشد، اما ریشه این خودآگاهی معترضانه در این شخصیت روشن نیست. با این حال رفتارها و نوع سلوک او که تلاشی برای معاش ندارد را می‌توان تعبیر به نوعی اعتراض علیه وضع موجود دانست که بشر دوپا تمام فضایل انسانی را به بهانه معیشت ترک گفته است. رسول، مهشید، محسن، دکتر دندانپزشک، محمد و حتی دختر شیرازی نمونه شخصیت‌هایی هستند که انسانیت و حتی «عشق»‌ را فراموش نکرده‌اند و دل‌شان به حال اصغر می‌سوزد، هرچند گاهی این دلسوزی برای این است که وجدان خود را آرام کنند که این هم بارقه امیدی است در روزگاری که هرکس نفع خودش را در نظر می‌گیرد و انسان موضوعیت ندارد.

دعوت به قضاوت نکردن یکی دیگر از ویژگی‌های »عصب‌کشی» محمدهاشم اکبریانی است، نویسنده در این اثر تلاش کرده نشان دهد که افراد مختلف در رابطه با یک موضوع و یا اتفاق ثابت چه قضاوت‌هایی دارند. در حالی که در روزگار کنونی همه درباره همه‌چیز قضاوت می‌کنند اکبریانی در رمانش نشان داده که چطور این قضاوت‌ها اشتباه بوده و آنطور که فکر می‌کنند، نیست.

در مجموع با توجه به این اثر و اثر قبلی اکبریانی (زندگی همین است)، باید گفت که او در حال افزودن تجربه‌های جدیدی در فضای داستان فارسی است، تجربه‌هایی که خواننده ایرانی را از نمونه‌های خارجی که نسبت فرهنگی با ذهن خواننده ایرانی ندارد بی‌نیاز می‌کند.

http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
۷۰۰ صفحه در یک چشم بر هم زدن📚
📸 yon.ir/oGcLf

تصور کنید کانال‌گَردان (همان کنترل) تلویزیون چند متر آن‌طرف‌تر از جایی است که روی زمین ولو شده‌ایم، حتی حاضر نیستیم برای تعویض کانال از جایمان تکان بخوریم و اندکی دستمان را به سوی آن دراز کنیم و مترصد فرصتی هستیم که کسی از آن حوالی رد شود تا از او بخواهیم یاری‌مان کند! این را گفتم تا میزان تنبلی نهادینه شده در وجود یکان‌یکان خود را عیان کرده باشم و بگویم خیلی سخت نگیرید ولی تا پایان با این متن همراه باشید.

ولی همین آدم خسته‌ای که حاضر نیست چند متر آن‌طرف‌تر برود و کاری انجام دهد را تصور کنید! به او بگویند همین حالا (مثلا ساعت ۱۲ شب) حرکت کنیم برویم هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر تا زائر امام مهربانی‌ها در سرزمین آفتاب باشیم. آماده و حاضر یراق است و دیگران را به‌خاطر تعلل شماتت می‌کند که چرا «لفتش می‌دهند!»

این وسط چیزی هست که نمی‌شود آن را توصیف و تشریح کرد؛ یعنی چیزی که آن آدم تنبل را تبدیل به موجودی سراسر شور و انرژی می‌کند! این «چیز» چیست، نمی‌دانم ولی هرچه هست مانند اکسیری است که مُرده را زنده می‌کند.

شاید بپرسید «این همه صغری و کبری چیدی تا چی بگی؟» خب این حرف درستی است. می‌خواستم بگویم با وجود سیطره شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی، بسیاری از ما تبدیل به مخاطبان کپسولی‌خوان (یعنی کسانی که کوتاه می‌خوانند و کوتاه می‌نویسند) شده‌ایم، از این رو دیگر ذائقه و سلیقه‌های ما تنبل شده و به ‌راحتی نمی‌توان امید داشت که متنی طولانی (مثلا یک‌هزار کلمه) را بخوانیم (اصلا خیال نکنید منظورم رمانی با ۷۰۰ صفحه است). یعنی مصداق همان کسی شده‌ایم که حال ندارد چند متر آن‌طرف‌تر برود و کانال‌گردان تلویزیون را بردارد. ولی چطور می‌شود خواننده‌ای که متن کوتاهی در فضای مجازی را نمی‌خواند و به اصطلاح «حال و حوصله‌اش» را ندارد ترغیب می‌شود تا رمانی مفصل و به معنای واقعی کلمه «رمان» بخواند. شاید همان اتفاقی که در مورد سفر هزار کیلومتری روی داده باید در فضای خوراک مطالعاتی ما هم اتفاق بیفتد تا مثلا با شوق و ذوق یک رمان ۷۰۰ صفحه‌ای (شما بخوانید ۷۰۰ کیلومتری!) را در چشم برهم زدنی بخوانیم.

#سعید_تشکری با رمان ۷۰۰ صفحه‌ای #رژیسور کاری می‌کند که در چشم برهم زدنی مسافر سرزمین «خورشیدبرآمدان» شویم. مایی که برای خواندن یک یادداشت کوتاه حوصله و فرصت نداریم در روبه‌رو شدن با رمان «رژیسور» بی‌درنگ بار سفر بر می‌بندیم و راهی ارض طوس می‌شویم.


در ادامه چند نکته درباره این رمان می‌نویسم که اگر نیت انتخاب کردن یا نکردن آن را داشتید با چشم باز تصمیم‌تان را بگیرید!

یک ـ هر مخاطبی وقتی می‌خواهد کتاب انتخاب کند، اولین گزینه‌ای که به آن توجه نشان می‌دهد، حجم اثر است. خب همین اول خیال‌تان را راحت کنم که «رژیسور» رمان قطوری است که دست گرفتن آن به تنهایی کلاس دارد! چه به اینکه آن را تورق کرده و بخواهید مطالعه کنید. خب پس آنهایی که فکر می‌کنند وقت و فرصت ندارند احتمالا اگر رمانی ۷۰۰ صفحه‌ای ببینند روی خود را به سمت دیگری می‌کنند و انگار «نه خانی آمده و نه خانی رفته». ولی نباید از حق گذشت که وقتی این رمان را دست می‌گیرد متوجه گذر زمان (همان رد شدن صفحات) نمی‌شوید و در چشم بر هم زدنی متوجه می‌شوید که کتاب به آخر رسیده و تنها شیرینی روایت بر کام شما نشسته است.

دو ـ آنهایی که به تاریخ علاقه دارند این رمان را بخوانند! البته آنهایی هم که به تاریخ علاقه‌ای ندارند، باید این رمان را بخوانند. چرا؟ خب ادامه این متن را بخوانید. سعید تشکری در این رمان سراغ تاریخ رفته، البته این اولین بار نیست که این نویسنده سراغ تاریخ می‌رود، ولی او طوری با تاریخ روبه‌رو می‌شود که باید گفت خواننده را غافلگیر می‌کند. به این معنا که خواننده ممکن است در رابطه با یک رویداد تاریخی اطلاعات تاریخی هم داشته باشد، ولی بیان تشکری و نگاه شاعرانه او به تاریخ هر خواننده‌ای را دعوت می‌کند بار دیگر پای حکایتش بنشیند. آنهایی هم که به تاریخ علاقه ندارند، حتما این کتاب را بخوانند، چون تشکری آنقدر لطیف یک رویداد تاریخی را روایت می‌کند که آب از لب و لوچه‌تان سرازیر می‌شود.
👍1
ادامه
📸 yon.ir/oGcLf

سه ـ سعید تشکری در این رمان شخصیت‌های بسیاری را ساخته و پرداخته کرده است. شخصیت‌هایی که هرکدام صدای منحصر به خود دارند و خواننده احساس نمی‌کند با شخصیت‌هایی روبه‌رو است که عمیق نیستند. این ویژگی را در دیگر آثار سعید تشکری نیز می‌توان سراغ گرفت. او صداهای بسیاری را در رمانش از طریق شخصیت‌هایش به گوش خواننده می‌رساند و تعدد شخصیت یکی از جذابیت‌های آثار تشکری است. او حتی شخصیت‌های رمانش را به سرمنزل نهایی می‌رساند و آنها را روی هوا رها نمی‌کند. پس اگر دنبال قصه و خرده روایت هستید، باز هم توصیه می‌کنم «رژیسور» بخوانید، چون این تعدد شخصیت‌ها با خودش قصه‌های فرعی همراه دارد که می‌تواند در کنار روایت اصلی خواننده را سرگرم کند.

چهار ـ روایت دردها و مشکلاتی که مردم در تاریخ به خاطر حکام وقت با آن دست و پنجه نرم می‌کردند دیگر وجهی است که در مطالعه این رمان با آن روبه‌رو خواهید شد. این همان چیزی است که در رویارویی با تاریخ در آثار داستانی کمتر می‌توان دید و نویسنده‌ها بیشتر داستانشان را بر بستر تاریخ سوار می‌کنند تا بتوانند قصه بگویند اما عبرت گرفتن و بازگو کردن جور و ظلم حکام کمتر مطمح نظر است.

پنج ـ نام رمان «رژیسور» است. معنای آن می‌شود صحنه‌گردان نمایش یا همان کارگردان خودمان! شخصیتی که بخشی از قصه روی دوش او قرار دارد، شخصیت «گلشا»ی عکاس است. او با عکاسی کردن در واقع رژیسور قصه حمله به ایران است. البته شخصیت‌های دیگر هم هرکدام رژیسور قصه خودشان هستند ولی در نهایت رژیسور اصلی که کارها را تمشیت می‌کند، کسی دیگر است!

و آخر ـ سعید تشکری در آثارش مانند کبوتر جَلد حرم دور بارگاه نورانی امام هشتم می‌چرخد. در این رمان نیز خواننده‌اش را در حال و هوای حرم رضوی و دلدادگی ایرانیان به این امام رئوف قرار می‌دهد. این همان چیزی است که خواننده‌ای که حاضر نیست یک متن کوتاه را بخواند، قدم به قدم تا صفحات پایانی رمان ۷۰۰ صفحه‌ای «رژیسور» می‌آورد. حتی فراتر از آن، او را تا پایان متنی هزار کلمه‌ای می‌کشاند تا ولو از طریق یک متن زائر بارگاه امام غریب شود.

این رمان را نشر سوره مهر منتشر کرده است.

http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
عکس اون آقا ...
📸 yon.ir/92FwC

- چه عکسی می‌خوای، پسرجون؟
-عکسِ ... عکسِ ...اون آقایی که بابام می‌گه آدم باهاش از هیچی نمی‌ترسه.
- من که نمی‌فهمم چی می‌گی ... آرنولد؟ رمبو؟ ...ببین اینم اسمش بروسلیه.
- ... از اینا نمی‌خوام ...
- این همه عکس اینجا ریخته، همه هم از همین‌ها می‌برن.
و عکس قدی بازیگری را توی دست می‌گیرد و به پسر اشاره می‌کند.
- بیا ببر بزن به دیوار اتاقت.
- این که امام نیست ... بابا می‌گفت همه دوستاش یکی توی جیب‌شون داشتن تا از هیچی نترسن... از اونا می‌خوام.
- امام؟ ... آهان!
مرد کمی خم می‌شود و کارتنی را جلو می‌کشد و هل می‌دهد سمت جواد.
- بیا بگرد خودت پیدا کن ... مذهبی‌ها توی این کارتنه ...فقط بقیه رو به هم نریزی.
جواد زانو می‌زند و تک‌تک عکس‌ها رانگاه می‌کند. مجید بالای سرش ایستاده و با انگشت عکس‌ها را نشان می‌دهد. جواد عکس‌ها را دسته دسته نگاه می‌کند و کناری می‌گذارد. ناگهان لبخند، صورتش را می‌گیرد. از میان عکس‌هایی که کف کارتن مانده عکسی را بیرون می‌کشد. داخل جیب پیراهنش می‌گذارد. دستش را روی آن می‌برد و چشم‌هایش را لحظه‌ای می‌بندد.

از مجموعه داستان #خط_مرزی
اثر #سیدحسین_موسوی‌نیا
نشر #شهرستان_ادب

http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
حالا کو باباشمل؟ کو لوطی؟ کو پهلوان؟📚

📸 yon.ir/PwSNc

لوطی‌ای که موی سرش سفید شود و مردم‌دار باشد و چشمش به ناموس مردم نباشد و برود زیر طوق امام حسین(ع) بندگی کند می‌شود باباشَمَل. احترامش واجب است. حالا کو باباشمل؟ کو لوطی؟ کو پهلوان؟ قهوه‌خانه‌های قدیم پر بود از لوطی و باباشمل. حالا همه‌شان دارند می‌شوند ساندویچی، بنگاه املاک، بوتیک. قدیم‌ها صاحب قهوه‌خانه‌ها خودشان یک پا لوطی بودند.

از رمان #برادر_انگلستان
#علیرضا_قزوه
#سوره_مهر

http://t.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA