تراوشات
415 subscribers
646 photos
17 videos
13 files
502 links
Download Telegram
#رمان #پیش_روی اثر #ای_ال_داکترو یا #دکتروف
ماجرای جنگ داخلی #آمریکا در سالهای پایانی قرن نوزدهم را روایت میکند
روایت کتاب به شدت عالی و خیره کننده بود ... نویسنده هم #جنگ و هم جریان داشتن #زندگی را با هم در آمیخته و خواننده را به بیش از صد سال پیش برده است
توصیفها و پرداخت فضا و شخصیت ها کاملا باورپذیر و گمان میکنم هرکسی بخواند علاقه مند شود در ارتباط با آمریکای عصر #آبراهام_لینکلن بیشتر بداند
بعد از اتمام رمان خیلی دوست داشتم #فیلم_سینمایی #لینکلن را ببینم و مترصد یک فرصت هستم
کتاب را #امیر_احمدی_آریان ترجمه کرده و نشر #چشمه منتشر کرده است

اگر از این نویسنده چیزی نخوانده اید حتما رمان #رگتایم با ترجمه #نجف_دریابندری را بخوانید که نشر #خوارزمی منتشر کرده است

پ.ن: #طرح_جلد رو اینطوری بیشتر دوست داشتم چون حس میکنم خیلی گویای محتوای کتابه برای همین با #زاویه نود درجه #عکس گرفتم

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
از معرفی کدام کتب بیشتر استفاده می‌کنید؟
anonymous poll

۱- داستان، رمان و شعر – 40
👍👍👍👍👍👍👍 45%

۳- کتب دینی – 19
👍👍👍 21%

۲- تاریخ اعم از دفاع مقدس و تاریخ ایران و جهان – 17
👍👍👍 19%

۵- کتب تربیتی (در حوزه تربیت فرزند و خانواده) – 7
👍 8%

۴- کتب آموزشی مانند آموزش مباحث داستانی و ... – 6
👍 7%

👥 89 people voted so far.
اگر اهل #مطالعه باشی، همیشه و در هر مکانی یک #کتاب انتظار تو را می‌کشد.
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
بمباران با تیرآهن و سنگ!!!

مظلومیت رزمندگان در طول هشت سال را در این برش از #کتاب #آب_هرگز_نمی‌میرد می‌توان دید:

بمباران گسترده میگ‌ها و میراژها که تمام شد یک غول سفید پرنده به نام توپولوف، میان آسمان پیدا شد و گله به گله زمین فاو را زیر آتش گرفت و خط درازی از انفجار با فواصل معینی، شرق تا غرب جبهه فاو را پوشاند. سقف پرواز این هواپیما به قدری بالا بود که آتش هیچ ضد هوایی به آن نرسید، بمب‌هایش را ریخت و رفت و توپولوف بعدی رسید و بجای بمب‌های کوچک و پرتعداد، تیرآهن و سنگ و هرچه داشت سر بچه‌ها ریخت. هیچکس تا آن موقع ندیده بود که بمب‌افکن‌ پیشرفته‌ای مثل توپولوف به جای بمب، تیرآهن و سنگ بریزد

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
آخرین نجوای یک #شهید

با علی مصطفوی شوخی داشتم و شلیک گلوله‌های نیم‌وجبی خمپاره ۶۰ در کنار موشک‌های ۳ متری کاتیوشا، بهانه‌ای خوب برای مزاح بود. آمدم بگویم، تانک با ترقه منفجر نمی‌شود که دیدم افتاد. خمپاره دشمن وسط پایش منفجر شد و پا و لنگش پیچید. اهل شهرستان لاله‌جین و ترک‌زبان بود و به ترکی جمله‌ای را که معنی آن را آن زمان به خوبی نفهمیدم ولی در خاطرم ماند، گفت: «یا زهرا بیر کَس یُوخ دادی‌میز چاتا»

*یا زهرا کسی نیست به داد ما برسد.

#آب_هرگز_نمی‌میرد

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
ماجرای کاملا واقعی از یک نویسنده دستفروش!

شب های #اسفند و شلوغی های آن، همه را بی شک یاد #نوروز می اندازد. همه در تکاپو، مادری دست فرزند را گرفته و میرود، زوج جوانی جلوی ویترین مغازه ای ایستاده اند و در حال انتخاب یک کالا از داخل ویترین هستند و ...
اما در همین شب ها وقتی داشتم وارد یکی از ایستگاه های پرتردد #مترو میشدم بساط فروش #کتاب های #صادق_هدایت را دیدم که تلی از کتاب های او روی هم ریخته بود و یک نفر رهگذران را به کتاب ها و خریدن آنها دعوت میکرد. در حال خودم بودم و اصلا متوجه اطرافم نبودم اما نمیدانم چطور شد که نگاهی به فروشنده انداختم و خشکم زد.
سریع چشمانم را دزدیدم تا مبادا نگاهم با نگاه فرد فروشنده که حالا برایم یک فروشنده نبود تلاقی کند. از خودم خجالت کشیدم. او نویسنده ای بود که کتاب هایی از او خوانده ام و حتی یکی از ناشران مشهور از او کتاب منتشر کرده است. سن و سالش هم کم نبود و همه اینها مانند برق از خاطرم رد شد و سبب شد سرمای هوا را حس نکنم و گر بگیرم.
نویسنده ای مشغول دستفروشی بود و این تاسف برانگیز و شرم آور بود. تاسف برانگیز به این خاطر که او و آثارش نتوانسته بودند کفاف زندگی ش را بدهند و او که حتما تاب دیدن ناراحتی خانواده را نداشته دست به کار فروشندگی زده است و شرم آور برای اینکه مدیران هنوز گرسنگی نکشیده اند تا درد مردم را بدانند.

برسد به دست وزیر فرهنگ و همه مدیران فرهنگی تا نتیجه اعمال شان را ببینند!

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
اگر اهل شعر هستید حتما خاطرات #هوشنگ_ابتهاج با عنوان #پیر_پرنیان_اندیش را بخوانید
#تاسیان، #سیاه_مشق و #بانگ_نی هم کتب شعر #سایه است
به مناسبت سالروز تولد #سایه
@ketabhayam
غزلی از #سایه

نشـــــود فاش کســـــی آنچه میان من و توست
تا اشــــــارات نظـــــــر نامــه رسان من و توست

گوش کن با لب خــــــاموش سخــــــن می گویم
پاسخــــــم گو به نگاهـــی که زبان من و توست

روزگاری شـــــــد و کس مــــــــرد ره عشق ندید
حالیا چشـــــم جهانــــــی نگــــران من و توست

گـــــر چـــــه در خـــــلوت راز دل مــا کس نرسید
همه جا زمزمـــــه ی عشق نهان مـــن و توست

گو بهار دل و جـــــــان باش و خــــزان باش ، ارنه
ای بســـــا باغ و بهــــاران که خزان من و توست

این همــــه قصـــــه ی فردوس و تمنــای بهشت
گفت و گـــــویی و خیـــالی ز جهان من و توست

نقش مــــــا گو ننگــــــارند بـــــه دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

ســــــایه ز آتشکـــــده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشـــــــن که به جان من و توست

#هوشنگ_ابتهاج

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
نوشته‌هایی که دل را سیاه می‌کنند


روزی در منزل سید مجید پور طباطبائی به دیدارش رفتم.
#کتاب بشنو از نی مروری بر دعای ابوحمزه ثمالی را که نوشته خودش بود، می خواند.
گفتم کتاب خودتان را می خوانید؟
گفت: #رمان های #مارکز و شهر نون #پارسی_پور را می خواندم خیلی دل را سیاه می کند.
خواستم اثر آن سیاهی ها را پاک کنم.
این نوشته ها در عین قدرت هایی که دارند دل را سیاه می کنند و باید آن را با قرآن و دعا و روایات اهل بیت (علیه السلام) شستشو داد.
چه چیزی بهتر از دعای ابوحمزه.

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
#کتاب #سنجش_ایدئولوژی_های_مدرن اثر #شهریار_زرشناس
توصیه می‌کنم هرکس می‌خواهد به صورت اجمالی با ایدئولوژی‌های #مدرن آشنا شود این کتاب را بخواند. همچنین تعریف ایدئولوژی به خوبی در این کتاب تبیین شده و خواننده با معنای صحیح آن آشنا می‌شود.
نویسنده خیلی روان و ساده گفته و از پیچیده گویی‌های مرسوم در این قبیل کتب دوری کرده‌است
بخش #لیبرالیسم و #مارکسیسم خیلی خوب بود
این کتاب را انتشارات #کیهان منتشر کرده

https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
پارک لوکزامبورگ در مرکز پاریس یکی از جاهایی است که تعداد عظیم کتابخوان های آن ،هر تازه واردی را به حیرت می اندازد .عصرها پارک لوکزامبورگ پر است از آدم هایی که سر راه شان به خانه ترجیح می دهند به آنجا بیایند و پاچه هایشان را بالا بزنند ،پاهای شان را در آب شناور کنند و کتاب بخوانند .تعداد کتابفروشی ها و عظمت شان برای من که نخستین بار بود به پاریس می رفتم ،تنها حیرت انگیز نبود ،رشک برانگیز بود.

#مارک_و_پلو
#منصور_ضابطیان
#فرانسه #صفحه۲۱
_ _ _
📚 @sinjimbook
📚📚📚امروز چقدر #کتاب خوندی؟!!

هر روز حداقل 15 دقیقه #مطالعه کنیم📚📚📚
@ketabhayam
«می‌خواستم آیه‌ای بخوانم، که بر زبانم خشکید. ترق. مجلس به هم ریخت. تعدادی آمدند طرفم و چند نفری بلند بلند خندیدند. تکه‌های لهیده سیب پاشید روی عمامه‌ام، روی صورتم. بوی گندش همه‌جا را گرفت. با آستین صورتم را پاک کردم. تا خود را جمع‌وجور کنم و بیایم پایین، دومی را هم پرت کرد که از بیخ گوشم رد شد. به آرامی از منبر پایین آمدم ...»
آنچه خواندید ورودی رمان #برکت اثر #ابراهیم_اکبری_دیزگاه است که در همان ابتدا ضربه محکمی به خواننده می‌زند و او را با شتاب به عالم «شیخ یونس برکت» پرتاب می‌کند. ماجرای این رمان در ارتباط با طلبه‌ای است که عازم سفر تبلیغی به روستایی به نام «میانرود» شده و در آنجا با دردسرهای بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند.
نویسنده با این آغاز خوب خواننده را وارد داستان می‌کند و از همان ابتدا تصویری از مشقت‌های طلبه مُبَلِّغ را به خواننده نشان می‌دهد. این مشقت‌ها تا حدی است که شیخ یونس برکت بارها در میانه راه تصمیم به بازگشت می‌گیرد. او در ماه مبارک رمضان به این روستا آمده تا از قرآن و اخلاق و اسلام برای آنها سخن بگوید اما ساکنان این روستا بسیاری از مسائل ابتدایی دینی و شرعی را نمی‌دانند و همین بر سخت شدن شرایط بر یونس برکت اضافه می‌کند.
در این #کتاب خواننده با حالات درونی یک طلبه و اتفاقاتی که در زندگی شخصی او افتاده روبرو می‌شود و تصویری واقع‌گرایانه‌تر از این قشر را به مشاهده می‌نشیند. این تصویر تا جایی پیش می‌رود که خواننده روحانیتی را می‌بیند که خود گاهی حواسش به خویش نیست و گاهی تلنگری که مردم به او می‌زنند سبب می‌شود به خودش بیاید.
یکی از بارزترین نکاتی که در مورد این رمان می‌توان ذکر کرد به تعبیری نقدی است که بر نظام تبلیغ و ترویج حوزه علمیه وارد می‌کند. دیالوگی که بارها از زبان اهالی روستا شنیده می‌شود این است که «روحانی قبلی چنین گفته بود و شما چنان گفتید» و این نشان می‌دهد در تبلیغ مشی و روش ثابتی وجود ندارد و روحانیون که عازم روستاها و مناطق دیگر می‌شوند به تعبیری خود اجتهاد می‌کنند و همین مسئله کار را بر سایر روحانیون که پس از آنها پا در منطقه می‌گذارند دشوار می‌کند. از این حیث شاید بتوان گفت که رمان «برکت» در واقع نظام تبلیغی حوزه علمیه را به نقد کشیده و تلنگری زده است.
در مورد برخی شخصیت‌ها و افراد حاضر در رمان نیز می‌توان نکاتی را طرح کرد که مثلا برخی از آنها در حد چند رفتار و دیالوگ باقی مانده‌اند و نویسنده برای معرفی آنها پا را از این حد فراتر نگذاشته است. همچنین به نظر می‌رسد شیخ یونس برکت در برخی اتفاقات منفعل است و این را می‌توان اینطور تعبیر کرد که او به خاطر عدم آشنایی با محل گاهی سعی می‌کند محتاطانه برخورد کند.
در این اثر خواننده از نظر ذهنی اذیت می‌شود که این به خاطر عمق خوب شخصیت «شیخ یونس برکت» است او علاوه بر مشقت‌هایی که در روستا با آنها مواجه است از سوی همسرش نیز در تنگنا قرار دارد و همین سبب می‌شود که بسیار بی‌انگیزه و ناراحت باشد و این حس به خواننده نیز در طول رمان منتقل می‌شود.
در رمان «برکت» اثر ابراهیم اکبری دیزگاه که نشر #کتابستان_معرفت منتشرش کرده، خواننده با سفرهای تبلیغی روحانیون آشنا می‌شوند و ذهنیتی که ناشی از روحانیون حاضر در محیط‌های شهری است کمی جابجا می‌‌شود و همین نکته را می‌تواند نقطه قوت اثر برشمرد که توانسته در ارائه تصویری متفاوت از روحانیت موفق ظاهر شود.
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
روایتی متفاوت از روحانیون با چاشنی نقد حوزه علمیه
#برکت
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
Forwarded from گاف
گسترش #فرهنگ ایثار و #شهادت به سبک فروشگاه مرکزی انتشارات #روایت_فتح
کتابفروشی که کاملا کارمندی اداره میشود و ظاهرا فروش برایشان مسئله نیست
https://telegram.me/joinchat/Bg6Jbz90Qc38QlBHhSo6rA
Forwarded from گاف
در توضیح این عکس باید گفت که این تصویر در ساعت 11:30 دقیقه گرفته شده و البته گمان نمیکنم از موارد استثنا محسوب شود. یعنی در ساعات مختلفی از مقابل این فروشگاه عبور کرده ام که تعطیل بوده.
این در حالی است که بسیاری از جناح های فرهنگی مومن در عرضه کتاب برای ادامه بقای خود به محلی اینچنین نیاز دارند آن وقت این ناشر ...
پ.ن: این عکس در وسط هفته تهیه شده و روزکاری بوده است
https://telegram.me/joinchat/Bg6Jbz90Qc38QlBHhSo6rA
روایتی از ژنرال‌های سربلند ایرانی

«عادت نداشتم هنگام ورود زن‌ها یا پرستاران آلمانی سرم را بالا بگیرم. پرفسور که شاید می‌دانست پایین بودن سرم از چیست، دست زیر چانه‌ام برد و گفت: «ژنرال شما ایرانی‌ها سربلند هستید، شما زیر بار ظلم نرفته‌اید، مقابل آمریکا ایستاده‌اید، پس سرتان را بالا بگیرید.»

این تنها چند خط از کتاب 742 صفحه‌ای «آب هرگز نمی‌میرد» خاطرات جانباز میرزا محمد سلگی است. خاطراتی که موید مسئله‌ای است که پرفسور آلمانی به آن اشاره کرده و با خواندن این کتاب که تنها گوشه کوچکی از حماسه و رشادت سربازان خمینی(ره) است بالا بودن سر سربازان انقلاب در برابر ظلم را به رخ خواننده می‌کشد.

خاطراتی که از ابتدای تولد جانباز سلگی آغاز می‌شود و بخش اعظم آن در دوران دفاع مقدس می‌گذرد. این کتاب خاطرات فرمانده همیشه در صحنه گردان حضرت اباالفضل (ع) تیپ انصارالحسین(ع) همدان است که در آن ویژگی‌های بسیاری است که اشاره به هرکدام از آنها مطلبی مفصل را می‌طلبد و در این مقال در نظر نیست که مفصل به کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» بپردازیم.

این کتاب سراسر رشادت و روحیه مردانگی است و خواننده در سطر سطر آن این روحیه را می‌بیند. میرزا محمد سلگی که خود همواره در میدان نبرد حاضر است و هیچگاه راضی نمی‌شود که رزمندگان را تنها بگذارد این روحیه را حتی پس از، از دست دادن هر دو پا نیز حفظ می‌کند و در شرایط سخت با پای مصنوعی یا روی برانکارد وارد میدان رزم شده تا روحیه رزمندگان را بالا ببرد. ایمان و اخلاص دیگر وجهی است که در این کتاب بازتاب بسیار دارد و خواننده را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

میرزا محمد سلگی رزمنده‌ای است که تحصیلات آکادمیک نداشته و در حد مرسوم زمان خود در روستا تحصیل کرده اما شرایطی که دفاع مقدس و انقلاب اسلامی برای جوانان فراهم کردند سبب شد که او در میان فرماندهان دفاع مقدس به «شیخ فرماندهان» شهرت پیدا کند.

این کتاب را حمید حسام تدوین کرده و خواننده در طول کتاب حضور نویسنده را به خوبی حس می‌کند. او تنها به خاطرات سردار سلگی اکتفا نکرده و در تایید خاطراتی که در موقعیت‌های خاص روی داده سراغ حاضران و همراهان سلگی نیز رفته است و این موضوع استناد کتاب را بالا برده و به خواننده اطمینان می‌دهد که با متنی مستند روبرو است.

میرزا محمد سلگی در طول هشت سال دفاع مقدس به صورت پیوسته و مستمر در جبهه‌ها حضور داشته و حتی مجروحیت نیز نتوانست او را از حضور در صحنه نبرد باز دارد. او حتی زمانی که هر دو پا را از دست داد پس طی کردن دوران درمان مجدد وارد صحنه نبرد شد و مردان در مقابل دشمن ایستاد. او در حالی که پا در بدن نداشت در روزهای حساس عملیات «مرصاد» با دست خالی در برابر منافقین فریب‌خورده که مجهز به سلاح‌های ارتش بعث بودند، ایستادگی کرد و حماسه آفرید. از این رو کسی نیست که بر تاثیر حضور سردار میرزا محمد سلگی در این عملیات حیاتی نتواند صحه گذارد.

این کتاب بر خلاف حجم زیاد، بسیار روان و خوشخوان است که بخشی از این خوشخوان بودن به خاطر صمیمت و صفای باطن راوی است که در متن منعکس شده و همین سبب می‌شود که متن روان باشد. البته از تلاش‌های حمید حسام نیز نبایست چشم پوشید که کوشیده متنی روان و بدون دست‌انداز و گره را به خواننده عرضه کند که الحق موفق نیز بوده است.

این کتاب هرچند که سال گذشته توانست جایزه بخش مستندنگاری جایزه ادبی جلال آل‌احمد را برنده شود اما نتوانست توفیقی کسب کند که نشان می‌دهد جوایز ادبی آنطور که باید در کشور ما اثرگذاری لازم را ندارند و مخاطب را نمی‌توانند تحریک کنند اما چندی پیش پس از توجه رهبر معظم انقلاب اسلامی به این کتاب، «آب هرگز نمی‌میرد» مورد توجه خوانندگان قرار گرفت و به عنوان یکی از آثار پرفروش بر سرزبان‌ها افتاد.

#آب_هرگز_نمی‌میرد
#حمید_حسام
#نشر_صریر
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA
روایتی از ژنرال‌های سربلند ایرانی
https://telegram.me/joinchat/Bg6JbzyRlPbdgrxsLXruMA