راسکولنیکف اگر فقیر نبود شاید هیچ‌وقت راسکولنیکف نمی‌شد!

رمان خواندن را جدی بگیرید.

برخلاف تصور رایج رمان خواندن امر تفننی نیست.


پ.ن: فکر کنید بعد از چند قرن از پیدایش رمان، تازه باید درباره اهمیت خواندن رمان حرف بزنیم.

بعد از سه ماه مجدد چیزی منتشر کردم. یک ماجرایی که برای خودم جالب بود را اینجا تعریف کرده‌ام.

گاهی تقلا کردن وقتی که زیر آوار روزگار مانده‌ای نتیجه که ندارد، حتی زودتر از پا در می‌آوردت. باید زیر آوار صبور بود، انرژی جمع کرد و ناگهان تکانی خورد تا راه هوایی باز شود یا دستی بیرون آورد تا شاید یک‌نفر آن حوالی دستت را بگیرد.

دَه سال پیش زندگی در این روز روی دیگری را به من نشان داد، روزی که بابا را از من گرفت.

حواس‌پرتی، به عملکرد اغلب جنبه‌های فرهنگ امروزی یاری می‌رساند: نمی‌گذارد مردم در مورد خودشان و دنیایشان تامل کنند.

ــ تئودور آدورنو.

برای اینکه بتوانیم فکر کنیم، ابتدا باید دوست داشته باشیم و عشق بورزیم.

ـ بیونگ چول هان.

بتهوون در یک نامه‌ای می‌نویسد:
«همیشه برای به دست آوردن پول است که چیزی می‌نویسم، پولی که آن همه به آن نیازمندم... وقتی فراغتی یافتم، امیدوارم کار فاوست را شروع کنم. چه کار دلپذیری!»

پ.ن: ظاهرا از زمان انتشار «فاوست» اثر گوته بتهوون دوست داشته اپرایی بر اساس آن تصنیف کند.

قطعه «سید الامه» اثر کارن همایونفر، شکوه و سوگ را با هم آمیخته و اثر حماسی بزرگی ساخته برای بدرقه یکی از مبارزان بزرگ تاریخ که به دست جنایت‌کارترین رژیم آپارتاید و ماشین کشتار به شهادت رسید.

از اینجا گوش کنید +

با این دستمزدها و درآمدها واقعا کتاب خریدن غیرممکنه!

تجربه بهم می‌گه هرقدر تلاش کنی منصفانه عمل کنی، بیشتر در حقت بی‌انصافی می‌کنند!

دیدید توی جیب لباس پول پیدا می‌کنیم چقدر حال می‌ده، حالا امروز داشتم مرتب‌سازی می‌کردم دیدم یک پاکت پستی هم بین کاغذها هست که باز نشده، باز کردم دیدم توش کتابه!
یادم رفته بود پاکت رو باز کنم :))

ضرب‌المثل داریم که «از دل برود هر آنکه از دیده برفت» ولی ضرب‌المثل نداریم بگه: «اون که زیاد توی چشم باشه از چشم می‌افته!»

‏بعد از اینکه خداوند به ابراهیم گفت: من تو را برای «مردم» پیشوا و رهبر قرار دادم. ابراهیم سوال کرد: فرزندانم چطور؟
خداوند فرمود: «لا یَنالُ عهدی الظالمین» [پیمان من به «ستمکاران» نمی‌رسد.]
(بقره آیه ۱۲۴).

خداوند به هیچکس حتی ابراهیم چک سفید نداده و ظلم به مردم را موجب نقض پیمان الهی می‌داند.

فردا روز سیزدهم فروردین، موسوم به «سیزده بدر» است و خیلی‌ها ساعاتی را در بیرون از منزل و در دل طبیعت سپری می‌کنند.
چند کیسه زباله در بین وسایلی که با خودمان می‌بریم، وزن زیادی ندارد ولی خیالمان راحت است که به طبیعت آسیب نمی‌زنیم.
هرکس به اندازه خودش درباره این موضوع حرف بزند تا طبیعتی که قرار است نسل بعد هم از آن استفاده کند آلوده نشود یا حداقل کمتر آلوده شود.

همه می‌دانند که ادبیات حرفه نان‌و‌آبداری نیست و کسانی که خواننده پروپاقرص کتاب‌اند زمستان‌ها آتشی در آتشدان ندارند.

ــ ویکتور هوگو.

ناخلف. [ خ َ ل َ ] (ص مرکب) کودک بدرفتار و بی ادب. نااهل. نالایق. (آنندراج). شریر. بدذات. (ناظم الاطباء). فرزند غیرصالح. فرزند بد. فرزندی که از روش نیکوی پدر منحرف شود، فرزند ناصالح.

قصه کتاب ناخلف، قصه آدم‌هایی است که یک جایی خواستند از روش نیکوی پدر خارج شوند و خودشان انتخاب کنند ولی...

ناخلف اولین تجربه‌ام محسوب می‌شود و ناپختگی زیاد دارد ولی مثل پدری که اولین تجربه پدری‌اش است و ناامید نمی‌شود، من هم ناامید نمی‌شوم. بماند که لذت اولین فرزند، لذت نابی است که شاید تکرار نشود. ناخلف برای من همین است.

خواندید و خوشتان نیامد، حتما به من بگویید و ملاحظه‌ام را نکنید. بلکه منتتان بر سر من است.

تشکرها از کسانی که کنارم بودند و کمکم کردند تا ناخلف به این نقطه برسد، هم فعلا بماند.