#یک_فنجان_تفکر ☕️
اگر بیماری مزمن دارید به تغذیه سالم بیشتر توجه کنید
نداشتن تغذیه سالم مهمترین علت بروز و وخامت شدت بسیاری از بیماریهای مزمن است. این در حالی است که پزشکان به ندرت در مورد بیماریهای مزمنی مانند روماتوئید آرتریت به بیماران درباره رعایت تغذیه سالم توصیه میکنند.
متاسفانه کسانی که به بیماریهای مزمن مبتلا هستند خودشان هم برای تغذیه بهتر به کارشناس تغذیه مراجعه نمیکنند. پژوهشگران علت این امر را اتکای مردم به حرفهای غیرمعتبر افراد غیرمتخصص در اینستاگرام میدانند.
آنها میگویند اگر کسی یک بیماری مزمن دارد در کنار درمان دارویی دوکار مهم باید انجام دهد:
۱- پایین آوردن وزن در حدی که شاخص توده بدن یا BMI به ۲۵ برسد
۲- کنترل قند خون و رساندن هموگلوبین A1c به کمتر از ۶ درصد
چنین کارهایی کنترل علائم بیماریهای مزمن را بسیار ساده تر میسازد.
@hekayate_adabii
اگر بیماری مزمن دارید به تغذیه سالم بیشتر توجه کنید
نداشتن تغذیه سالم مهمترین علت بروز و وخامت شدت بسیاری از بیماریهای مزمن است. این در حالی است که پزشکان به ندرت در مورد بیماریهای مزمنی مانند روماتوئید آرتریت به بیماران درباره رعایت تغذیه سالم توصیه میکنند.
متاسفانه کسانی که به بیماریهای مزمن مبتلا هستند خودشان هم برای تغذیه بهتر به کارشناس تغذیه مراجعه نمیکنند. پژوهشگران علت این امر را اتکای مردم به حرفهای غیرمعتبر افراد غیرمتخصص در اینستاگرام میدانند.
آنها میگویند اگر کسی یک بیماری مزمن دارد در کنار درمان دارویی دوکار مهم باید انجام دهد:
۱- پایین آوردن وزن در حدی که شاخص توده بدن یا BMI به ۲۵ برسد
۲- کنترل قند خون و رساندن هموگلوبین A1c به کمتر از ۶ درصد
چنین کارهایی کنترل علائم بیماریهای مزمن را بسیار ساده تر میسازد.
@hekayate_adabii
#یک_فنجان_تفکر ☕️
اگر بیماری مزمن دارید به تغذیه سالم بیشتر توجه کنید
نداشتن تغذیه سالم مهمترین علت بروز و وخامت شدت بسیاری از بیماریهای مزمن است. این در حالی است که پزشکان به ندرت در مورد بیماریهای مزمنی مانند روماتوئید آرتریت به بیماران درباره رعایت تغذیه سالم توصیه میکنند.
متاسفانه کسانی که به بیماریهای مزمن مبتلا هستند خودشان هم برای تغذیه بهتر به کارشناس تغذیه مراجعه نمیکنند. پژوهشگران علت این امر را اتکای مردم به حرفهای غیرمعتبر افراد غیرمتخصص در اینستاگرام میدانند.
آنها میگویند اگر کسی یک بیماری مزمن دارد در کنار درمان دارویی دوکار مهم باید انجام دهد:
۱- پایین آوردن وزن در حدی که شاخص توده بدن یا BMI به ۲۵ برسد
۲- کنترل قند خون و رساندن هموگلوبین A1c به کمتر از ۶ درصد
چنین کارهایی کنترل علائم بیماریهای مزمن را بسیار ساده تر میسازد.
@hekayate_adabii
اگر بیماری مزمن دارید به تغذیه سالم بیشتر توجه کنید
نداشتن تغذیه سالم مهمترین علت بروز و وخامت شدت بسیاری از بیماریهای مزمن است. این در حالی است که پزشکان به ندرت در مورد بیماریهای مزمنی مانند روماتوئید آرتریت به بیماران درباره رعایت تغذیه سالم توصیه میکنند.
متاسفانه کسانی که به بیماریهای مزمن مبتلا هستند خودشان هم برای تغذیه بهتر به کارشناس تغذیه مراجعه نمیکنند. پژوهشگران علت این امر را اتکای مردم به حرفهای غیرمعتبر افراد غیرمتخصص در اینستاگرام میدانند.
آنها میگویند اگر کسی یک بیماری مزمن دارد در کنار درمان دارویی دوکار مهم باید انجام دهد:
۱- پایین آوردن وزن در حدی که شاخص توده بدن یا BMI به ۲۵ برسد
۲- کنترل قند خون و رساندن هموگلوبین A1c به کمتر از ۶ درصد
چنین کارهایی کنترل علائم بیماریهای مزمن را بسیار ساده تر میسازد.
@hekayate_adabii
#یک_فنجان_تفکر ☕️
زندگی بهتر با ضمیر ناخودآگاه
هیچ گاه به خودتان نگویید که: «من شکست میخورم»، «توانایی انجام این کار را ندارم»، و یا «قابلیت انجام چنین کاری را ندارم»
چراکه ضمیر ناخودآگاه به سرعت آن را باور کرده و به عنوان یک حقیقت آن را میپذیرد.
باید به ضمیر ناخودآگاه خود آموزش دهید که فقط به موفقیت، شادی، کامیابی، سلامت و عشق فکر کند
با استفاده از ضمیر ناخودآگاه خود می توانید موفقیت، ثروت، شغل مناسب، خانه زیبا، ماشین دلخواه و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید، به زندگی خود وارد کنید.
میتوانید جملات مثبت خود را به طور روزانه تکرار کنید. زمانی هم که آنها را تکرار می کنید، در ذهن خود به تصویر بکشید و آنها را حس کرده و لذت ببرید.
ما با قدرت و نیروی خاصی که در ضمیر ناخودآگاهمان وجود دارد، پا به دنیا میگذاریم
فقط باید یاد بگیریم که چگونه میتوانیم بیشترین حد از آن استفاده کنیم.
@hekayate_adabii
زندگی بهتر با ضمیر ناخودآگاه
هیچ گاه به خودتان نگویید که: «من شکست میخورم»، «توانایی انجام این کار را ندارم»، و یا «قابلیت انجام چنین کاری را ندارم»
چراکه ضمیر ناخودآگاه به سرعت آن را باور کرده و به عنوان یک حقیقت آن را میپذیرد.
باید به ضمیر ناخودآگاه خود آموزش دهید که فقط به موفقیت، شادی، کامیابی، سلامت و عشق فکر کند
با استفاده از ضمیر ناخودآگاه خود می توانید موفقیت، ثروت، شغل مناسب، خانه زیبا، ماشین دلخواه و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید، به زندگی خود وارد کنید.
میتوانید جملات مثبت خود را به طور روزانه تکرار کنید. زمانی هم که آنها را تکرار می کنید، در ذهن خود به تصویر بکشید و آنها را حس کرده و لذت ببرید.
ما با قدرت و نیروی خاصی که در ضمیر ناخودآگاهمان وجود دارد، پا به دنیا میگذاریم
فقط باید یاد بگیریم که چگونه میتوانیم بیشترین حد از آن استفاده کنیم.
@hekayate_adabii
#یک_فنجان_تفکر ☕️
یک فامیل خرپولی داشتیم که لامصب خدایِ شانس هم بود. اصلاً انگار همای سعات وقتی روی دوش کسی مینشیند تا فیها خالدونش را پُرمیکند. هر بُعدی از زندگیاش را نگاه کنی میبینی یکی از یکی بهتر. بعد ما دوروبریها حالا یا از حسادت یا غصه مینشینیم فلسفهبافی که این حتماً یکجای زندگیاش میلنگد. یا خودش بواسیر دارد یا بچهاش شاقّولوس. اختلاف زناشویی که دیگر روی شاخش است.
والّا ما هر که را زیر همای سعادت دیدیم مثل صاایران بود. هر روز بهتر از دیروز.
این فامیل ما معجزه هم داشت. دست به پشگلِ بُز میزد میشد شمشِ طلای هیجده عیار. بارها خودم دیدم بدهکار میآمد التماس میکرد که آقا من پول ندارم بدهیات را بدهم، بیا این مِلک را جای بدهی بردار. اینهم هرچقدر اصرار که به خدا ملک نیاز ندارم، آخرش راضی میشد جای بدهی بردارد.
بعدش درست سهچار ماه بعد یک بلواری، پاساژی، چیزی که فقط از ما بهتران باخبرند، از کنارش رد میشد و قیمتش میشد صد برابر.
همیشه هم تا لنگ ظهر خواب بود. یعد یک دوساعتی میرفت حجره و برمیگشت ناهار و دو ساعت هم بعدظهر میرفت سرکار.
البته آدم حسابی بود. با اینکه معتقدم محال است ثروتهای هنگفت در مملکت ما از راه درست بهدست آمده باشد (یعنی اَبَرپولدارها)؛ اما این بابا که پولدار متوسطی بود یک ریال حرام در زندگیاش نبود. تا آنجاهم که از حساب کتابهایش باخبر بودم نود درصد سود ماهیانهاش میرفت جیب نیازمندان. یک دست بشقاب شش تیکهی کامل در خانه نداشت.
هیچکس هم نمیدانست. اصلاً مگر کار خیر نمایشی میشود؟ کار خیری که در بوق و کرنا شود احتمالاً یک چیزی پشتش باشد. یک بدهبستانی، پولشوییای، کوفتی، زهرماری.
الغرض؛ فامیلجان که میدید کلهی سحر پا میشوم میروم دوقّوزآباد سُفلی برای چهار واحد حقالتدریس ساعتی دههزار تومن که پول آن را هم یکسال بعدش میدهند، دلش میسوخت و همیشه از روی صداقت و ایمان خالص یک جمله به در میگفت که دیوار بشنود: «به دویدن نیست. دنیا به یکی میاُفته و به یکی نمیاُفته. یکی از خروسخوان تا بوق سحر هر روز میدود ولی هشتش گرو نهش است، و یکی هم توی خانه نشسته و پول سراغش میآید. تا خدا نخواهد نمیشود. گر بخواهد آتش آب خوش شود؛ ور نخواهد آب هم آتش شود».
تهِ دلم میگفتم مردک شکمسیر خبر ندارد ما همین دویدنها را هم نکنیم شب باید آجر به شکم ببندیم.
اصلاً تصور کن همهی مملکت مثل تو فکر کنند. به سال نمیکشد نابود میشود. حالا شاید دنیا به یکی بیفتد؛ ولی در نگاه جمعی تا تلاش نباشد که رشد اقتصادی رخ نمیدهد. یکیاش همین آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم.
ولی از خدا چه پنهان، اونورِ تهِ دلم هم وقتی سالها سگدو زدنم را با هشتِ گرویِ نهِ زندگی مقایسه میکرد میگفت راست میگوید. تا خدا نخواد دنیا به کسی نمیافته. وقتی سوار خرِ مراد نیستی، بیحرکتی، بهترین حرکته. اصلاً گورِ بابای جامعه. تو مگر مسئول رشد اقتصادی کشور هستی. تو فکر خودت باش. فوقش دست نامرئی آدام اسمیت همه چیز را درست میکند.
حالا هم که پا به سن گذاشتهام و هنوز هم دروبرِ صفرِ بُردارِ زندگی میپلِکم، آن درگیریِ اینورِ تهِ دل و آنورِ تهِ دل بیشتر شده. نکند فامیلمان راست میگفت؟ نکند همهچیز قضاوقدر و سرنوشت باشد و وقتی تقدیرت نباشد هرچقدر هم زور بزنی نمیشود؟ نکند اصلاً ما را برای رنج و بدبختی کشیدن ساختهاند؟
ولی خب این هم که نمیشود. فکر زیانآوری است. هم امید را میکشد و هم تلاش را. امید حتی کاذبش هم گاهی خوب است. با زیرورو شدنِ زندگیِ خیلی هم نمیسازد. اصلاً مگر خوشبختی فقط داشتنِ ثروت است و ثروت هم فقط پول؟ چیزهای دیگر ثروت نیستند؟ آرامش، فهم و شعور، روابطِ خوب، احترام، سلامتی، حتی خواب خوب. اصلاً مگر نه این است که هرچقدر بیشتر داشته باشی برای گسترش یا حفظ آن باید بیشتر زور بزنی؟
حالا چه شد یکهو سالها دعوای اینورِ ته دلمو اونور ته دل را اینجا نوشتم؟ داشتم مثنوی میخواندم دیدم همین تعارض در دفتر اول در مناظرهای بین شیر و نخجیران (حیوانات قابل شکار) آمده است.
در آنجا شیر طرفدار تلاش و کوشش است و نخجیران طرفدار قضا و قدر و توکل. البته مولانا سمتِ شیر را میگیرد و معنایی تازه از جبر و قضاوقدر و سرنوشت میدهد که بعدها خواهم نوشت
عین حرف آن فامیل ما را نخجیران به شیر میگویند
صد هزار اندر هزار از مرد و زن
پس چرا محروم ماندند از زَمَن ؟
نخجیران که مخالف کوشش و به جبر و توکل معتقد بودند، به ردّ سخنان شیر پرداخته و میگویند اگر استدلالات تو درست باشد، پس چرا آن صدها هزار تن مرد و زنی که حریصانه برای سروسامان دادن به امور دنیوی تلاش کردند و به آنهمه علل و اسباب متوسل شدند از زمانه خیری ندیدند و از منافع آن محروم ماندند؟
آری؛ فلسفه، با حیرت در مواجهه با جهان و دیگران آغاز میشود
دکتر محسن زندی
@hekayate_adabii
یک فامیل خرپولی داشتیم که لامصب خدایِ شانس هم بود. اصلاً انگار همای سعات وقتی روی دوش کسی مینشیند تا فیها خالدونش را پُرمیکند. هر بُعدی از زندگیاش را نگاه کنی میبینی یکی از یکی بهتر. بعد ما دوروبریها حالا یا از حسادت یا غصه مینشینیم فلسفهبافی که این حتماً یکجای زندگیاش میلنگد. یا خودش بواسیر دارد یا بچهاش شاقّولوس. اختلاف زناشویی که دیگر روی شاخش است.
والّا ما هر که را زیر همای سعادت دیدیم مثل صاایران بود. هر روز بهتر از دیروز.
این فامیل ما معجزه هم داشت. دست به پشگلِ بُز میزد میشد شمشِ طلای هیجده عیار. بارها خودم دیدم بدهکار میآمد التماس میکرد که آقا من پول ندارم بدهیات را بدهم، بیا این مِلک را جای بدهی بردار. اینهم هرچقدر اصرار که به خدا ملک نیاز ندارم، آخرش راضی میشد جای بدهی بردارد.
بعدش درست سهچار ماه بعد یک بلواری، پاساژی، چیزی که فقط از ما بهتران باخبرند، از کنارش رد میشد و قیمتش میشد صد برابر.
همیشه هم تا لنگ ظهر خواب بود. یعد یک دوساعتی میرفت حجره و برمیگشت ناهار و دو ساعت هم بعدظهر میرفت سرکار.
البته آدم حسابی بود. با اینکه معتقدم محال است ثروتهای هنگفت در مملکت ما از راه درست بهدست آمده باشد (یعنی اَبَرپولدارها)؛ اما این بابا که پولدار متوسطی بود یک ریال حرام در زندگیاش نبود. تا آنجاهم که از حساب کتابهایش باخبر بودم نود درصد سود ماهیانهاش میرفت جیب نیازمندان. یک دست بشقاب شش تیکهی کامل در خانه نداشت.
هیچکس هم نمیدانست. اصلاً مگر کار خیر نمایشی میشود؟ کار خیری که در بوق و کرنا شود احتمالاً یک چیزی پشتش باشد. یک بدهبستانی، پولشوییای، کوفتی، زهرماری.
الغرض؛ فامیلجان که میدید کلهی سحر پا میشوم میروم دوقّوزآباد سُفلی برای چهار واحد حقالتدریس ساعتی دههزار تومن که پول آن را هم یکسال بعدش میدهند، دلش میسوخت و همیشه از روی صداقت و ایمان خالص یک جمله به در میگفت که دیوار بشنود: «به دویدن نیست. دنیا به یکی میاُفته و به یکی نمیاُفته. یکی از خروسخوان تا بوق سحر هر روز میدود ولی هشتش گرو نهش است، و یکی هم توی خانه نشسته و پول سراغش میآید. تا خدا نخواهد نمیشود. گر بخواهد آتش آب خوش شود؛ ور نخواهد آب هم آتش شود».
تهِ دلم میگفتم مردک شکمسیر خبر ندارد ما همین دویدنها را هم نکنیم شب باید آجر به شکم ببندیم.
اصلاً تصور کن همهی مملکت مثل تو فکر کنند. به سال نمیکشد نابود میشود. حالا شاید دنیا به یکی بیفتد؛ ولی در نگاه جمعی تا تلاش نباشد که رشد اقتصادی رخ نمیدهد. یکیاش همین آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم.
ولی از خدا چه پنهان، اونورِ تهِ دلم هم وقتی سالها سگدو زدنم را با هشتِ گرویِ نهِ زندگی مقایسه میکرد میگفت راست میگوید. تا خدا نخواد دنیا به کسی نمیافته. وقتی سوار خرِ مراد نیستی، بیحرکتی، بهترین حرکته. اصلاً گورِ بابای جامعه. تو مگر مسئول رشد اقتصادی کشور هستی. تو فکر خودت باش. فوقش دست نامرئی آدام اسمیت همه چیز را درست میکند.
حالا هم که پا به سن گذاشتهام و هنوز هم دروبرِ صفرِ بُردارِ زندگی میپلِکم، آن درگیریِ اینورِ تهِ دل و آنورِ تهِ دل بیشتر شده. نکند فامیلمان راست میگفت؟ نکند همهچیز قضاوقدر و سرنوشت باشد و وقتی تقدیرت نباشد هرچقدر هم زور بزنی نمیشود؟ نکند اصلاً ما را برای رنج و بدبختی کشیدن ساختهاند؟
ولی خب این هم که نمیشود. فکر زیانآوری است. هم امید را میکشد و هم تلاش را. امید حتی کاذبش هم گاهی خوب است. با زیرورو شدنِ زندگیِ خیلی هم نمیسازد. اصلاً مگر خوشبختی فقط داشتنِ ثروت است و ثروت هم فقط پول؟ چیزهای دیگر ثروت نیستند؟ آرامش، فهم و شعور، روابطِ خوب، احترام، سلامتی، حتی خواب خوب. اصلاً مگر نه این است که هرچقدر بیشتر داشته باشی برای گسترش یا حفظ آن باید بیشتر زور بزنی؟
حالا چه شد یکهو سالها دعوای اینورِ ته دلمو اونور ته دل را اینجا نوشتم؟ داشتم مثنوی میخواندم دیدم همین تعارض در دفتر اول در مناظرهای بین شیر و نخجیران (حیوانات قابل شکار) آمده است.
در آنجا شیر طرفدار تلاش و کوشش است و نخجیران طرفدار قضا و قدر و توکل. البته مولانا سمتِ شیر را میگیرد و معنایی تازه از جبر و قضاوقدر و سرنوشت میدهد که بعدها خواهم نوشت
عین حرف آن فامیل ما را نخجیران به شیر میگویند
صد هزار اندر هزار از مرد و زن
پس چرا محروم ماندند از زَمَن ؟
نخجیران که مخالف کوشش و به جبر و توکل معتقد بودند، به ردّ سخنان شیر پرداخته و میگویند اگر استدلالات تو درست باشد، پس چرا آن صدها هزار تن مرد و زنی که حریصانه برای سروسامان دادن به امور دنیوی تلاش کردند و به آنهمه علل و اسباب متوسل شدند از زمانه خیری ندیدند و از منافع آن محروم ماندند؟
آری؛ فلسفه، با حیرت در مواجهه با جهان و دیگران آغاز میشود
دکتر محسن زندی
@hekayate_adabii
#یک_فنجان_تفکر ☕️
آدمهایی هستند که آدمهای دیگر را مثل یک افزونه یا اپلیکیشن در زندگیشان نصب میکنند؛ این اپ قدرت، این اپ پول، این اپ مهمانیرفتن، این اپ پُز دادن، این اپ آشنا داشتن، این اپ مطلب چاپ کردن، این اپ معاشرت با فلاننویسنده، این اپ خوشگذرانی با فلان پولدار
این اپ آشنایی با کیارستمی، این اپ ملاقات با خاتمی، این اپ اسپانسر گرفتن برای کار، این اپ آشنایی با فلان ناشر، این اپ جا توی شمال و کردان داشتن
این اپ آشنا واسه بلیط پرواز گرفتن داشتن، این اپ ترقی، این اپ وام، این اپ شت.
این آدمها بعد از اینکه استفادهشان از شما تمام شد به این دلیل که فضای زیادی را اشغال کردید شما را ابتدا آناینستال و سپس پاک میکنند.
یک مدل کثیف این حذف و اضافه این است که به یکی بگویید دوستش دارید یا میخواهید باهاش ازدواج کنید یا حتی باهاش ازدواج کنید.
شما که کارتان تمام شد و اپ بلااستفاده را پاک میکنید آن اپ بدبخت حس میکند باگ آفرینش است.
اگر به همه چیز به عنوان یک افزونهی کاربردی و منفعتطلبانه نگاه میکنید، لطفا به اپلیکیشنها نگویید دوستشان دارید.
اپلیکیشنها آدمند و بعد از شیفتدیلیتکردن از دست شما و آن ایام که استفادهی ابزاری ازشان کردهاید خودشان را میآزارند و ذرهذره دق میکنند.
چون میدانند آنان به عنوان یک اپ مصرفشده دیگر روی هیچ آدمی درست نصب نمیشوند و میبینند که شما هر چند وقت یکبار ویندوزتان را عوض میکنید و بهروز میشوید.
متن بالا نتیجه ی گپ زدن و همدردی با دوستی است که برای بار دوم در زندگی آناینستالش کردهاند.
من اپلیکیشن تو نیستم
پوریا عالمی
@hekayate_adabii
آدمهایی هستند که آدمهای دیگر را مثل یک افزونه یا اپلیکیشن در زندگیشان نصب میکنند؛ این اپ قدرت، این اپ پول، این اپ مهمانیرفتن، این اپ پُز دادن، این اپ آشنا داشتن، این اپ مطلب چاپ کردن، این اپ معاشرت با فلاننویسنده، این اپ خوشگذرانی با فلان پولدار
این اپ آشنایی با کیارستمی، این اپ ملاقات با خاتمی، این اپ اسپانسر گرفتن برای کار، این اپ آشنایی با فلان ناشر، این اپ جا توی شمال و کردان داشتن
این اپ آشنا واسه بلیط پرواز گرفتن داشتن، این اپ ترقی، این اپ وام، این اپ شت.
این آدمها بعد از اینکه استفادهشان از شما تمام شد به این دلیل که فضای زیادی را اشغال کردید شما را ابتدا آناینستال و سپس پاک میکنند.
یک مدل کثیف این حذف و اضافه این است که به یکی بگویید دوستش دارید یا میخواهید باهاش ازدواج کنید یا حتی باهاش ازدواج کنید.
شما که کارتان تمام شد و اپ بلااستفاده را پاک میکنید آن اپ بدبخت حس میکند باگ آفرینش است.
اگر به همه چیز به عنوان یک افزونهی کاربردی و منفعتطلبانه نگاه میکنید، لطفا به اپلیکیشنها نگویید دوستشان دارید.
اپلیکیشنها آدمند و بعد از شیفتدیلیتکردن از دست شما و آن ایام که استفادهی ابزاری ازشان کردهاید خودشان را میآزارند و ذرهذره دق میکنند.
چون میدانند آنان به عنوان یک اپ مصرفشده دیگر روی هیچ آدمی درست نصب نمیشوند و میبینند که شما هر چند وقت یکبار ویندوزتان را عوض میکنید و بهروز میشوید.
متن بالا نتیجه ی گپ زدن و همدردی با دوستی است که برای بار دوم در زندگی آناینستالش کردهاند.
من اپلیکیشن تو نیستم
پوریا عالمی
@hekayate_adabii
#یک_فنجان_تفکر ☕️
یک ماشین را در نظر بگیرید، که زمان زیادی بدون هیچ رسیدگی خاصی صرفاً استفاده شده باشه.
مثلا اگر تصادف کرد و سپرش شکست تعویض نشه.
اگر ترمز دستیاش خراب شد تعمیر نشه.
فقط یک جاهایی هزینه بشه که دیگه هیچ رقم نمیشه هزینه نکرد، مثل بنزین زدن.
تازه همون بنزین هم بی کیفیت ترین بنزین را بهش بزنند، و همیشه فکر کنند به اینکه آیا میشه با یک چیزی ارزون تر راهش برد یا نه؟
این ماشین بعد از یک مدت دیگه نه ظاهر داره نه باطن.
همه جاش صدا میده، صندلیها و رودریهاش پاره پوره است، بدنهاش فرسوده و زنگ زده است، هیچ جاییاش بالانس نیست، لاستیکهاش تا به تا است، از زیرش روغن میره، دیفرانسیل و گیربکس و موتورش صدا میده، کولر و بخاری نداره، شیشه بالابرهاش خرابه، نه گاز میخوره نه ترمز میکنه، عقربههاش مدتهاست گزارش درستی نمیدهند، چراغهایش هیچ جایی از مسیر را روشن نمیکنه.
این ماشین هنوز داره لخ لخ کنان راه میره، حتی ممکنه ۶ ماه دیگه هم به حرکت ادامه بده، و در عین حال ممکنه سر اولین دستانداز بدون هیچ اتفاق خارقالعادهای خاموش بشه و دیگه هم روشن نشه
دیگه اونجا نمیشه تعجب کرد که عه، این که فقط یک چاله کوچیک بود که، عه این که فقط یک سرعتگیر ساده بود که، عه این که فقط یک پیچ معمولی بود که.
اونجا دیگه نمیشه هلش داد و روشناش کرد، دیگه نمیشه سر کرد تو کاپوت و دنبال مسأله خاصی گشت، دیگه نمیشه با عوض کردن یک قطعه حرکت را از سر گرفت، دیگه نمیشه جغرافیای فعلیاش را از تاریخ چند سالهاش جدا کرد.
@hekayate_adabii
یک ماشین را در نظر بگیرید، که زمان زیادی بدون هیچ رسیدگی خاصی صرفاً استفاده شده باشه.
مثلا اگر تصادف کرد و سپرش شکست تعویض نشه.
اگر ترمز دستیاش خراب شد تعمیر نشه.
فقط یک جاهایی هزینه بشه که دیگه هیچ رقم نمیشه هزینه نکرد، مثل بنزین زدن.
تازه همون بنزین هم بی کیفیت ترین بنزین را بهش بزنند، و همیشه فکر کنند به اینکه آیا میشه با یک چیزی ارزون تر راهش برد یا نه؟
این ماشین بعد از یک مدت دیگه نه ظاهر داره نه باطن.
همه جاش صدا میده، صندلیها و رودریهاش پاره پوره است، بدنهاش فرسوده و زنگ زده است، هیچ جاییاش بالانس نیست، لاستیکهاش تا به تا است، از زیرش روغن میره، دیفرانسیل و گیربکس و موتورش صدا میده، کولر و بخاری نداره، شیشه بالابرهاش خرابه، نه گاز میخوره نه ترمز میکنه، عقربههاش مدتهاست گزارش درستی نمیدهند، چراغهایش هیچ جایی از مسیر را روشن نمیکنه.
این ماشین هنوز داره لخ لخ کنان راه میره، حتی ممکنه ۶ ماه دیگه هم به حرکت ادامه بده، و در عین حال ممکنه سر اولین دستانداز بدون هیچ اتفاق خارقالعادهای خاموش بشه و دیگه هم روشن نشه
دیگه اونجا نمیشه تعجب کرد که عه، این که فقط یک چاله کوچیک بود که، عه این که فقط یک سرعتگیر ساده بود که، عه این که فقط یک پیچ معمولی بود که.
اونجا دیگه نمیشه هلش داد و روشناش کرد، دیگه نمیشه سر کرد تو کاپوت و دنبال مسأله خاصی گشت، دیگه نمیشه با عوض کردن یک قطعه حرکت را از سر گرفت، دیگه نمیشه جغرافیای فعلیاش را از تاریخ چند سالهاش جدا کرد.
@hekayate_adabii