📗#حکایت_پادشاه_و_تختهسنگ
پادشاهی عمدا سنگ بزرگی وسط جاده گذاشت. بعضی بی تفاوت از کنار سنگ میگذشتند،
بسیاری هم غر میزدند که حاکم این شهر
عجب مرد بی عرضه ای است.
تا اینکه یک روز یک مرد روستایی تخته
سنگ را برداشت و کنار جاده قرار داد.
ناگهان کیسه ای زیر آن دید، داخل آن
کیسه، سکه های طلا و یک نامه بود.
در نامه نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک
شانس برای تغییر زندگی انسان باشد....
@hekayate_adabii
پادشاهی عمدا سنگ بزرگی وسط جاده گذاشت. بعضی بی تفاوت از کنار سنگ میگذشتند،
بسیاری هم غر میزدند که حاکم این شهر
عجب مرد بی عرضه ای است.
تا اینکه یک روز یک مرد روستایی تخته
سنگ را برداشت و کنار جاده قرار داد.
ناگهان کیسه ای زیر آن دید، داخل آن
کیسه، سکه های طلا و یک نامه بود.
در نامه نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک
شانس برای تغییر زندگی انسان باشد....
@hekayate_adabii
📗#حکایت_پادشاه_و_تختهسنگ
پادشاهی عمدا سنگ بزرگی وسط جاده گذاشت. بعضی بی تفاوت از کنار سنگ میگذشتند،
بسیاری هم غر میزدند که حاکم این شهر
عجب مرد بی عرضه ای است.
تا اینکه یک روز یک مرد روستایی تخته
سنگ را برداشت و کنار جاده قرار داد.
ناگهان کیسه ای زیر آن دید، داخل آن
کیسه، سکه های طلا و یک نامه بود.
در نامه نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک
شانس برای تغییر زندگی انسان باشد....
@hekayate_adabii
پادشاهی عمدا سنگ بزرگی وسط جاده گذاشت. بعضی بی تفاوت از کنار سنگ میگذشتند،
بسیاری هم غر میزدند که حاکم این شهر
عجب مرد بی عرضه ای است.
تا اینکه یک روز یک مرد روستایی تخته
سنگ را برداشت و کنار جاده قرار داد.
ناگهان کیسه ای زیر آن دید، داخل آن
کیسه، سکه های طلا و یک نامه بود.
در نامه نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک
شانس برای تغییر زندگی انسان باشد....
@hekayate_adabii