حدیث سلسلة الذهب:
در سفر حضرت رضا علیه السلام به خراسان، کجاوه‌ی امام وارد نیشابور شد و در  حال عبور از بازار بود که دو نفر از راویان احادیث به نام‌های «ابوذرعه» و «محمد بن اسلم طوسی» جلو آمدند و به امام عرض کردند:«ای امام و فرزند امامان، حدیثی از جد بزرگوارت را برای ما بگو!» 
امام دستور داد کجاوه را متوقف کنند. سپس سایبان را کنار زد و چشم مسلمانان به جمال نورانیش منور شد. 
بیست و چهار هزار قلم و دوات آماده شد تا حدیث امام را بنویسند. این حدیث شریف بعدها به «حدیث سلسلة الذهب»
امام رضا علیه السلام این چنین آغاز کرد:« پدرم، موسی بن جعفر الکاظم، برای من روایت کرد از قول پدرش، جعفر بن محمد الصادق، از قول پدرش، محمد بن الباقر، از قول پدرش، علی بن الحسین زین العابدین، از قول پدرش، حسین بن علیکه در سرزمین کربلا شهید شد، از قول پدرش، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که درکوفه شهید شد، از قول برادر و پسر عمویش، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، از قول جبرئیل، که خداوند فرمود:« کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی» 
(کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.) 
در این هنگام کجاوه امام به راه افتاد.
ولی امام اشاره کرد کجاوه را نگه دارند و ندا کرد:« بشرطها و انا من شروطها » 
(اما در صورتی که به شرط‌های آن عمل شود، و من یکی از آن شرط‌ها هستم.) 

•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•

Hadis-e-Silsila-Tuz-Zahab:
Imam Ali Raza (as) once passed from the city of Nisha Pur on his way to Toos. The Caliph Mamun Rashid had summoned the Imam with the intention of getting him killed. Nisha pur was the centre of knowledge, jurisprudence, theology and hadith those days, so some of the famous hadith collectors came out to see the son of the Prophet, they entreated the Imam to come out of his caravan and narrate for them a hadith of the Holy Prophet, which they could write down and remember, they took the chance of meeting the son of the Holy Prophet(saw) as a blessing.
After much insistence the Imam(as) showed the light of his face and narrated a tradition known as Hadis-e-Silsila-Tuz-Zahab. In Arabic, “Zahab” means gold. And this hadith is named “The Hadith with the Chain of Gold” because all the narrators in the chain of this hadith are infallibles.
The Imam said “My father Musa Al Kazim heard from his father Jaffar us Sadiq.. who heard from his father Muhammad Al-Baqir, who narrated from his father Zain-ul-Abideen who narrated from his father Sayyed us Shuhada Imam Hussein(as) who narrated from Amir ul Momineen Imam Ali(as) that Rasool Allah said “Gibrael said to me that Allah says .. My kalima La illaha il lallah is my fort.. whoever says it enters my fort.. and whoever enters my fort shall be safe”
The Imam paused for a while, then said the famous words:
But there are certain conditions for this, and I am one of the conditions.
Meaning that in the time of the Prophet saying that you believed in God and his Prophet was enough to enter Allah’s fort and find amaan, now it was not, the acceptance of Wilayat had become a necessary element for the completion of faith.

#حدیث_سلسلة_الذهب
#Hadis_e_Silsila_Tuz_Zahab

@heavenly_invitation